Automoderated users، confirmed، مدیران
۱۳۷
ویرایش
imported>Aghaie بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
مجرد بودن روح و بینیازی آن از بدن در میان تعدادی از فیلسوفان باعث شده در معاد جسمانی تشکیک کنند. ایشان عموماً هویت انسان را در روحِ جدا از جسم دانسته و جسم را آلت یا قالب یا زندان روح تلقی کردهاند. بر این اساسگاه مثل [[ابن سینا]] [[معاد جسمانی]] را به سبب آیات و روایات پذیرفتهاند وگاه مثل [[فارابی]] و اخوان الصفا و [[سهروردی]] آن را مختص انسان هایی که به تجرد نفس نرسیدهاند شمردهاند. یکی از مشکلاتی که در منابع فلسفی درباره معاد جسمانی مطرح شده، شباهت ظاهری آن با [[تناسخ]] است. این شباهت در بازگشت نفس به بدن پس از مرگ در [[قیامت]] است. حتی [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] معاد جسمانی را تناسخِ اهل ظاهر خوانده است.<ref> زادالمسافرین ۱۳۴۱، ص۴۲۱ـ۴۲۲</ref> در پاسخ به این اشکال تأکید شده است که بازگشت نفس به بدن در دنیا مشکل تناسخ را پیش میآورد، حال آنکه معاد جسمانی در آخرت است.<ref>غزالی، ۱۳۹۲، ص۳۰۰؛ صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۷۴ـ ۲۷۵؛ مازندرانی، ج۱۲، ص۳۱۵؛ سبزواری، ج۵، ص۳۵۲</ref> | مجرد بودن روح و بینیازی آن از بدن در میان تعدادی از فیلسوفان باعث شده در معاد جسمانی تشکیک کنند. ایشان عموماً هویت انسان را در روحِ جدا از جسم دانسته و جسم را آلت یا قالب یا زندان روح تلقی کردهاند. بر این اساسگاه مثل [[ابن سینا]] [[معاد جسمانی]] را به سبب آیات و روایات پذیرفتهاند وگاه مثل [[فارابی]] و اخوان الصفا و [[سهروردی]] آن را مختص انسان هایی که به تجرد نفس نرسیدهاند شمردهاند. یکی از مشکلاتی که در منابع فلسفی درباره معاد جسمانی مطرح شده، شباهت ظاهری آن با [[تناسخ]] است. این شباهت در بازگشت نفس به بدن پس از مرگ در [[قیامت]] است. حتی [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] معاد جسمانی را تناسخِ اهل ظاهر خوانده است.<ref> زادالمسافرین ۱۳۴۱، ص۴۲۱ـ۴۲۲</ref> در پاسخ به این اشکال تأکید شده است که بازگشت نفس به بدن در دنیا مشکل تناسخ را پیش میآورد، حال آنکه معاد جسمانی در آخرت است.<ref>غزالی، ۱۳۹۲، ص۳۰۰؛ صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۷۴ـ ۲۷۵؛ مازندرانی، ج۱۲، ص۳۱۵؛ سبزواری، ج۵، ص۳۵۲</ref> | ||
این ابهام | این ابهام دربارۀ [[ابونصر فارابی]] (متوفی ۳۳۹ق) هم دیده میشود. او <ref>فارابی، آراء اهل المدینۀ الفاضلة، ص۱۴۲ـ۱۴۳</ref> درباره سرنوشت انسانهای جاهل میگوید: | ||
:::نفوس این مردم چون کامل نشده در بقا و دوام محتاج مادّه است؛ ازینرو، پس از مرگِ جسم به صورت هیئتی در انسان دیگر یا حیوان یا غیرحیوان در میآید. نفوسی که به جسم غیرانسان انتقال یابند همان نفوسی هستند که نابود میشوند، اما نفوس ناقص در بد نهای انسانی ظاهراً همواره باقیاند و الی الابد از سعادت حقیقی که مفارقت از مادّه است محروم میمانند. | :::نفوس این مردم چون کامل نشده در بقا و دوام محتاج مادّه است؛ ازینرو، پس از مرگِ جسم به صورت هیئتی در انسان دیگر یا حیوان یا غیرحیوان در میآید. نفوسی که به جسم غیرانسان انتقال یابند همان نفوسی هستند که نابود میشوند، اما نفوس ناقص در بد نهای انسانی ظاهراً همواره باقیاند و الی الابد از سعادت حقیقی که مفارقت از مادّه است محروم میمانند. | ||
باتوجه به اینکه درباره نظر فارابی در خلود نفس اختلاف نظر وجود دارد، قول به تناسخ را نیز نمیتوان با قطعیت به او نسبت داد. | باتوجه به اینکه درباره نظر فارابی در خلود نفس اختلاف نظر وجود دارد، قول به تناسخ را نیز نمیتوان با قطعیت به او نسبت داد. |