کاربر ناشناس
اطفال (در قیامت): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Esmati (صفحهای جدید حاوی «در دست تکمیل است.ع اَطْفال، در اصطلاح كلامى، عنوان مباحثى است دربا...» ایجاد کرد) |
imported>Esmati بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
در دست تکمیل است.ع | در دست تکمیل است.ع | ||
'''اَطْفال'''، در اصطلاح کلامى، عنوان مباحثى است درباره تعذيب کودکان که از قرن اول هجری به بعد عرصه مناقشه و گفت و گو بوده است. پيدايش اينگونه مباحث را مىتوان نتيجه و پيامد سؤالاتى از اين قبيل دانست: «اگر کودکان پيش از بلوغ از دنيا بروند، در آخرت چه حکمى دارند؟». بدينسان، مسائلى از اين دست از سويى با مسأله عدل الهى و از سوی ديگر با مسأله تکليف پيوند خورده است. | |||
به اجماعِ همه متکلمان در روز قيامت اطفال مؤمنان به بهشت مىروند، اما سؤال اينجاست که اطفال مشرکان که به حد تکليف نرسيده، و از دنيا رفتهاند، چه سرنوشتى دارند؟ آيا خداوند آنان را به جهنم مىبرد، يا ايشان را روانه بهشت مىکند؟ | |||
ابوحنيفه در اينجا توقف | گرچه پيدايش اينگونه مباحث را مىتوان به خود اسلام و کلام اسلامى منسوب دانست، برخى خاستگاه آن را به اديانى مانند يهود و مسيحيت که در آن هنگام با دنيای اسلام برخورد نزديک داشتهاند، نسبت مىدهند (نک: روزنتال، 11 )، چرا که يهوديان در آن زمان پرسشهايى را در گفت و گوهای دينى خويش طرح مىکردهاند، از جمله اينکه سرنوشت اطفال يهوديان فاسق در جهان آخرت چه خواهد بود (همو، .(9 در حوزه مسيحيت نيز موضوع رستگاری کودکان با مسأله غسل تعميد و گناه نخستين بىارتباط نبوده (همو، 10 )، و لاجرم به مشاجرات کلامى کشيده است. | ||
== طرح بحث == | |||
یکی از پرسشهایی که در علم کلام مطرح شده است این است که «کودکانی که قبل از بلوغ از دنیا می روند در آخرت چه حکمی خواهند داشت؟». این مبحث از فروع بحث [[عدل|عدل الهی]] است و نیز با بحث [[تکلیف]] ارتباط می یابد. | |||
== پیشینه بحث == | |||
قائلان به تناسخ هم گفتهاند | عنوان مباحثى است درباره تعذيب کودکان که از قرن اول هجری به بعد عرصه مناقشه و گفت و گو بوده است. | ||
قديمترين مدرکى که درباره مباحث کلامى مربوط به اطفال در اسلام وجود دارد، به سده 1ق بازمىگردد، آنجا که نجده بن عامر خارجى مذهب، نامهای به شورشى همکيش خود و سر کرده ازارقه (ه م) نافع ابن ازرق (مق 65ق/685م) مىنويسد و از او به سبب عقيدهاش درباره کشتن اطفال مشرکان انتقاد مىکند و نافع نيز به آيهای از قرآن «... وَلا يَلِدوا اِلاّ فاجِراً کفّاراً» (نوح/71/27) متوسل مىشود و پاسخ مىدهد (مبرد، 3/1215-1217). بدينقرار، مىبينيم که خوارج در اين مورد ديدگاههای متفاوتى دارند و فرقهشناسان از اينروی آنان را به 3 گروه تقسيم کردهاند: گروه اول مانند ازارقه که مىگويند حکم اطفال مشرکان، حکم پدران آنهاست و به جهنم مىروند؛ گروه دوم مثل اباضيه که هم عذاب و هم عفو را از طرف خداوند جايز مىدانند؛ و گروه سوم که مىگويند اطفال مشرکان و مؤمنان در بهشت جای دارند (اشعری، مقالات ...، 1/176، 190). پرسشى که در برابر گروه اول طرح مىشود، اين است که اگر پدران مشرک پس از مرگ اطفالشان، مسلمان شوند، حکم اطفال چه خواهد شد. عدهای از آنان معتقدند که حکم فرزندان در اين هنگام به تبع پدرانشان تغيير خواهد کرد و برخى نيز براين گمانند که ملاک اصلى، وضع پدران به هنگام مرگ اطفال است (همانجا). | |||
ابوحنيفه در اينجا توقف کرده، و گفته است: نمىدانم که آنان به بهشت مىروند، يا به دوزخ (نک: عثمان، 297). معتزله که مدافعان عدل الهى و حسن و قبح عقليند، بر اينباورند که بر خداوند روا نيست اطفال را در آخرت عذاب کند و همه کودکان اعم از اينکه پدرانشان مؤمن باشند، يا مشرک، در بهشتند. بر همين اساس اسکافى (ه م) رديهای بر ازارقه نوشت. قاضى عبدالجبار نظريهپرداز بزرگ معتزله برای اثبات اين مدعا ادله مختلفى مىآورد: او نخست به تعريف عذاب اخروی مىپردازد؛ عذاب اخروی وارد آوردن زيان خالصى است برای خوار داشتن شخصى که سزاوار آن است. تعذيب در اينجا همانند ثواب اخروی است که تنها مکلفانِ دارای استحقاق از آن برخوردار مىشوند. پس همانگونه که خداوند تنها به مستحق ثواب مىدهد، در اينجا نيز فقط مستحق کيفر را دچار عذاب مىکند، البته خداوندگاه شخصى را که مستحق کيفر نيست، به واسطه عبرتآموزی، يا عوض بخشيدن، در معرض عذاب قرار مىدهد. افزون بر اين، به نظر قاضى عبدالجبار اگر خداوند کودکان را عذاب کند، اين کار ستم است و ستم قبيح است و خدا کار قبيح انجام نمىدهد. وی در اين مورد از ادله سمعى نيز بهره گرفته است: اين دلايل همگى بر محور نظريه تکليف مىگردد و مؤيد اين معناست که عذاب کردن طفل پيش از رسيدن به مرتبه تکليف درست نيست. آيهای از قرآن کريم مىگويد: «ما تا پيامبری برنينگيزيم، به عذاب نمىپردازيم» (اسراء/17/15) و روشن است که پيامبران برای اطفال مبعوث نشدهاند. آيه ديگر مىگويد: «هر کسى در گرو دستاورد خويش است» (مدثر/74/38) و بديهى است که کودک دستاوردی حاصل نکرده است. قاضى عبدالجبار رواياتى نيز در اين زمينه نقل مىکند. مثلاً از پيامبر(ص) روايت شده است که: «قلم را از کودک تا زمانى که به حد بلوغ نرسيده است، برداشتهاند». پس براساس اين روايت نيز تعذيب اطفال جايز نيست (نک: عثمان، 298- 299). | |||
درباره عقيده ابوالحسن اشعری (د 324ق/936م) راجع به تعذيب اطفال کافران و مشرکان در قيامت، دو روايت وجود دارد: به روايت ابن فورک (ص 144- 145) مبنای اشعری در زمينه ثواب و عقاب اخروی عقلى نيست و او معتقد است که فقط از راه روايت و نقل مىتوان ثواب و عقاب اخروی انسان را تعيين کرد. براساس روايات بايد درمورد تعذيب اطفال کافران سکوت پيشه کرد و نمىتوان در اين مورد نفياً يا اثباتاً داوری کرد. دليل اشعری اين است که در اين زمينه رواياتى نقل شده است که برخى از آنها متعارض و غيرقابل اعتمادند و بعضى نيز ساکتند و عاری از داوری. روايت دوم از عقيده اشعری را در الابانه (ص 50 - 51) مىبينيم. در اين رساله چنين آمده است که وی در تعذيب اخروی اطفال کافران اشکالى مشاهده نمىکند، چه، معتزله نيز معتقدند که خداوند در دنيا کودکان را در معرض عذاب قرار مىدهد و مثلاً آنان را به جذام مبتلا مىکند. از اينرو، اگر عذاب دادن اطفال از سوی خداوند در دنيا جايز باشد و در عين حال اين امر لطمهای به عدل الهى وارد نکند، پس چه اشکالى دارد که معتقد باشيم خداوند اطفال کافران را در آخرت به منظور شکنجه دادن پدرانشان عذاب کند و در عين حال نيز عدل الهى محفوظ بماند؟ اشعری به استدلالهای معتزله در اين مورد اشکالهايى وارد کرده که قاضى عبدالجبار نيز به نوبه خود به اين اشکالها پاسخ داده است (نک: عثمان، 299-300). | |||
متکلمان اماميه نيز مانند معتزله معتقدند که عذاب کردن کودکانى که مستحق کيفر نيستند،ظلم است و خداوند هرگز ظلم نمىکند(سديدالدين حمصى، 199-200؛ نصيرالدين، 344). | |||
مسأله ديگر، درد و رنجى است که به کودکان مىرسد. قاضى عبدالجبار و اکثر معتزله برآنند که ابتلای کودکان به درد و رنج اگر بىدليل صورت گيرد، ظلم است و قبيح، ولى اگر برای عبرت افراد بالغ و نيز با پيامد عوض و جبران خداوند باشد، ايرادی ندارد و ظلم محسوب نمىشود (نک: عثمان، 299). باقلانى معتقد است که خداوند بدون عوض هم مىتواند اطفال را مبتلا به درد و رنج کند و نيز تکليف مالايطاق نمايد و همچنان عادل باشد (ص 341)؛ اما بکريه در اين مورد به رأی و نظری خاص گرويدهاند و بر اين گمانند که کودکان نابالغ و چارپايان اصلاً احساس درد ندارند و بنابراين مسأله ظلم اصلاً مجال طرح نمىيابد (عثمان، 467؛ نيز نک: بغدادی، 213). | |||
قائلان به تناسخ هم گفتهاند که اطفال، زمانى در قالبى ديگر معصيت کردهاند و اکنون به اين قالب در آمدهاند تا کفاره گناهان پيشين را بپردازند (مانکديم، 483). | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
مآخذ: ابن | مآخذ: ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشيخ ابى الحسن الاشعری، به کوشش دانيل ژيماره، بيروت، 1986م؛ اشعری، على، الابانه عن اصول الديانه، مدينه، 1975م؛ همو، مقالات الاسلاميين، به کوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ باقلانى، محمد، التمهيد، به کوشش ر.ج. مکارتى، بيروت، 1957م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، به کوشش محيىالدين عبدالحميد، قاهره، 1408ق/ 1988م؛ سديدالدين حمصى رازی، محمود، المنقذ من التقليد، قم، مؤسسه النشر الاسلامى؛ عثمان، عبدالکريم، نظريه التکليف، بيروت، 1391ق/1971م؛ قرآن کريم، مانکديم، [ تعليق ] شرح الاصولالخمسه، بهکوششعبدالکريم عثمان، نجف، 1383ق/ 1963م؛ مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمداحمد دالى، بيروت، 1406ق/ 1986م؛ نصيرالدين طوسى، کشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، بيروت، 1399ق/ 1979م؛ نيز: | ||
Rosenthal, F., X Child Psychology in Islam n , Muslim Intellectual and Social History, London, 1990. | Rosenthal, F., X Child Psychology in Islam n , Muslim Intellectual and Social History, London, 1990. | ||
جواد | جواد فيروزی |