پرش به محتوا

اهل حق: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۹۷۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ نوامبر ۲۰۱۷
اصلاح منابع
imported>Baqer h
(ویراستاری)
imported>Baqer h
(اصلاح منابع)
خط ۸: خط ۸:
==اطلاعات کلی==
==اطلاعات کلی==


«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های دیگر فرقه اهل حق است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref> به راهروان و پیروان اهل حق «یار» گفته می‌شود<ref>جیحون آبادی، ص۴۲۰</ref> به همین دلیل اهل حق به «یارستان‌» یا «یارسان‌» مشهورند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های دیگر فرقه اهل حق است.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref> به راهروان و پیروان اهل حق «یار» گفته می‌شود<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۲۰</ref> به همین دلیل اهل حق به «یارستان‌» یا «یارسان‌» مشهورند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>


اهل حق در قرن هفتم قمری و همزمان با [[سلطان اسحاق]] که مؤسس این فرقه است، به وجود آمد.<ref>«اهل حق»، ص۴۶۸</ref> پیروان یارسان در استان‌های [[کرمانشاه]]، [[همدان]]، [[تهران]] و حدود [[رودهن]] و [[جاجرود]] و [[شهریار (شهر)|شهریار]] و همچنین در [[خراسان]] و نیز در میان کردهای [[عراق]] و [[ترکیه]] پراکنده‌اند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۱۸۸</ref>
اهل حق در قرن هفتم قمری و همزمان با [[سلطان اسحاق]] که مؤسس این فرقه است، به وجود آمد.<ref>«اهل حق»، ص۴۶۸</ref> پیروان یارسان در استان‌های [[کرمانشاه]]، [[همدان]]، [[تهران]] و حدود [[رودهن]] و [[جاجرود]] و [[شهریار (شهر)|شهریار]] و همچنین در [[خراسان]] و نیز در میان کردهای [[عراق]] و [[ترکیه]] پراکنده‌اند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۱۸۸</ref>
خط ۱۶: خط ۱۶:
بزرگان یارسان اصول و حقایق اعتقادی خود را به صورت شعر بیان کرده‌اند که غالباً در حکم کتب مقدس و محل رجوع قوم است. از بین این آثار پرشمار، «دفاتر» و «دوره»های کردی (گورانی) مورد استناد همه پیروان این مذهب است. به همین دلیل به این آیین «آیین کردان» نیز گفته می‌شود؛<ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref> زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است؛ البته آثار ترکی («کلام»ها یا «کلامات») و آثار لری نیز در این فرقه وجود دارد. <ref>«اهل حق»، ص۴۶۸</ref>  
بزرگان یارسان اصول و حقایق اعتقادی خود را به صورت شعر بیان کرده‌اند که غالباً در حکم کتب مقدس و محل رجوع قوم است. از بین این آثار پرشمار، «دفاتر» و «دوره»های کردی (گورانی) مورد استناد همه پیروان این مذهب است. به همین دلیل به این آیین «آیین کردان» نیز گفته می‌شود؛<ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref> زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است؛ البته آثار ترکی («کلام»ها یا «کلامات») و آثار لری نیز در این فرقه وجود دارد. <ref>«اهل حق»، ص۴۶۸</ref>  


از مهم‌ترین متون مقدس اهل حق [[کلام خزان]] یا [[سرانجام]] است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۰؛ القاصی، ص۳۳- ۳۵؛ نیک نژاد، کلامات، ص۵</ref>
از مهم‌ترین متون مقدس اهل حق [[کلام خزان]] یا [[سرانجام]] است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۰؛ القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۳۳- ۳۵؛ نیک نژاد، کلامات، ص۵</ref>


==سلطان اسحاق مؤسس اهل حق==
==سلطان اسحاق مؤسس اهل حق==
خط ۲۶: خط ۲۶:


== باورها==
== باورها==
اهل حق [[امامان شیعه|۱۲ امام]] مذهب [[دوازده امامی|شیعه اثناعشری]] را می‌پذیرند<ref>برای نمونه نک: جیحون آبادی، ص۲۳، ۲۴</ref> و اصولاً شرایع گذشته و خصوصاً [[اسلام]] را برحق می‌دانند، اما حاصل و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع می‌بینند و به قول [[قوشچی اوغلی]] «از خداوند ۴ کتاب نازل شده و هر ۴ نزد ماست».<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه یاری، ص۱۲۸-۱۳۰</ref> در همانجا آمده است که «فرقان حق است و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان‌» غیر از آن است که معمولاً فهمیده می‌شود.
اهل حق [[امامان شیعه|۱۲ امام]] مذهب [[دوازده امامی|شیعه اثناعشری]] را می‌پذیرند<ref>برای نمونه نک: جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۳، ۲۴</ref> و اصولاً شرایع گذشته و خصوصاً [[اسلام]] را برحق می‌دانند، اما حاصل و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع می‌بینند و به قول [[قوشچی اوغلی]] «از خداوند ۴ کتاب نازل شده و هر ۴ نزد ماست».<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه یاری، ص۱۲۸-۱۳۰</ref> در همانجا آمده است که «فرقان حق است و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان‌» غیر از آن است که معمولاً فهمیده می‌شود.


به زعم ایشان [[قرآن]] در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است و دو جزء دیگر اصل آن، و آن اصل حاوی «سرّ مگو»یی بوده است محفوظ در سینه [[حضرت محمد]] (ص)، لیکن [[امامان]] درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند و با نام «فرقان‌» به [[حضرت مهدی|حضرت مهدی(عج)]] رساندند و آن حضرت «فرقان‌» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.<ref>جیحون آبادی، ۲۰۱-۲۰۲</ref> پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است و شریعت پوست آن، و یا اسلام صدف است و آن آیین دُرّ است در درونش.<ref>جیحون آبادی، ص۲۰</ref>
به زعم ایشان [[قرآن]] در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است و دو جزء دیگر اصل آن، و آن اصل حاوی «سرّ مگو»یی بوده است محفوظ در سینه [[حضرت محمد]] (ص)، لیکن [[امامان]] درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند و با نام «فرقان‌» به [[حضرت مهدی|حضرت مهدی(عج)]] رساندند و آن حضرت «فرقان‌» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۰۱-۲۰۲</ref> پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است و شریعت پوست آن، و یا اسلام صدف است و آن آیین دُرّ است در درونش.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۰</ref>


آیین حقیقت، [[قدیم]] و [[ازلی]] انگاشته می‌شود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۰۲، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۱۹۲</ref>، و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری. اهل حق با سایر [[غلات|غُلات]] شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت انسان ظهور می‌یابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط و گسترش بیشتر یافته است، و ایشان مظهریت را تنها در وجود حضرت علی (ع) منحصر نمی‌دانند. <ref>«اهل حق»</ref>
آیین حقیقت، [[قدیم]] و [[ازلی]] انگاشته می‌شود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۰۲، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۱۹۲</ref>، و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری. اهل حق با سایر [[غلات|غُلات]] شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت انسان ظهور می‌یابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط و گسترش بیشتر یافته است، و ایشان مظهریت را تنها در وجود حضرت علی (ع) منحصر نمی‌دانند. <ref>«اهل حق»</ref>
خط ۳۵: خط ۳۵:


===تناسخ===
===تناسخ===
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است، <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref> اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref> این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید.<ref>جیحون آبادی، ص۴۴، ۷۷</ref>
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است، <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref> اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است.<ref>«خرده سرانجام»، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref> این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۴، ۷۷</ref>


[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد.<ref>جیحون آبادی، ۷۹-۸۰</ref>
[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ۷۹-۸۰</ref>


هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب‌» و در غیر این صورت باید باز دون‌های دیگری را بپیماید.<ref>جیحون آبادی، ص۴۴</ref> این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد و [[جهنم]] را خواهد دید.<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۸</ref>
هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب‌» و در غیر این صورت باید باز دون‌های دیگری را بپیماید.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۴</ref> این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد و [[جهنم]] را خواهد دید.<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۸</ref>


===پردیور===
===پردیور===
خط ۵۴: خط ۵۴:
صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «[[بارگه بارگه]]»، مذکور است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref>
صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «[[بارگه بارگه]]»، مذکور است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref>


این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته، و جُنگ بدیعی را به وجود آورده است. در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است. از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D8%B3 خائوس ] وجودی ازلی داشته، و خداوند در آن به عمل پرداخته، و شکل کنونی عالم را پدید آورده است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴، ۳۵</ref> همچنین می‌بینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد و به سبب این حلول «گوهری [در آن ] پیدا شد».<ref>«بارگه بارگه »، ص۱۷۹</ref> در «[[دوره عابدین]]»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه آسمانی بود و نه زمینی، خدا «در میان دُرّ، و دُرّ در ته دریا بود».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> همچنین بنابر «[[دوره هفتوانه]]»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامه‌ای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده می‌شود.<ref>«دوره هفتوانه»، ص ۲۵۵؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۵</ref> از سوی دیگر، قول اوغلی می‌گوید: در حالی که ذات حق آسمان و زمین را خلق کرد، در دون «یا» بود؛<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۸</ref> و به هر حال، چنان‌که در «بارگه بارگه »، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.<ref>«بارگه بارگه»، ص ۹۵</ref>
این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته، و جُنگ بدیعی را به وجود آورده است. در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است. از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D8%B3 خائوس ] وجودی ازلی داشته، و خداوند در آن به عمل پرداخته، و شکل کنونی عالم را پدید آورده است.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۴، ۳۵</ref> همچنین می‌بینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد و به سبب این حلول «گوهری [در آن ] پیدا شد».<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۷۹</ref> در «[[دوره عابدین]]»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه آسمانی بود و نه زمینی، خدا «در میان دُرّ، و دُرّ در ته دریا بود».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> همچنین بنابر «[[دوره هفتوانه]]»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامه‌ای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده می‌شود.<ref>«دوره هفتوانه»، ص ۲۵۵؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۵</ref> از سوی دیگر، قول اوغلی می‌گوید: در حالی که ذات حق آسمان و زمین را خلق کرد، در دون «یا» بود؛<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۸</ref> و به هر حال، چنان‌که در «بارگه بارگه»، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.<ref>«بارگه بارگه»، ص ۹۵</ref>


جیحون آبادی<ref>جیحون آبادی، ص۲۸۱</ref> سخن دیگری هم به میان می‌آورد که توضیح آن دشوار است: ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله‌» و سوم در «خاوندگار». احتمالاً «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا»است و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین‌» یا «تخمه زرین‌» اساطیر ادیان باستانی است. این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده، و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است. این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا) و با خروج از این حال تعین پذیرفت. با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی و صفات شد و به مرحله‌ای رسید که می‌توان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله‌» نام گرفته است. جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه‌» کوشش شده است تا جهان شناسی مکتب حقیقت با جهان شناسی اسلامی انطباق یابد و گفته‌اند که زمانی که خداوند جامه «یا» را شکافت و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۸</ref>
جیحون آبادی<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۸۱</ref> سخن دیگری هم به میان می‌آورد که توضیح آن دشوار است: ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله‌» و سوم در «خاوندگار». احتمالاً «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا»است و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین‌» یا «تخمه زرین‌» اساطیر ادیان باستانی است. این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده، و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است. این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا) و با خروج از این حال تعین پذیرفت. با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی و صفات شد و به مرحله‌ای رسید که می‌توان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله‌» نام گرفته است. جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه‌» کوشش شده است تا جهان شناسی مکتب حقیقت با جهان شناسی اسلامی انطباق یابد و گفته‌اند که زمانی که خداوند جامه «یا» را شکافت و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۸</ref>


آنچنان که در «دوره عابدین‌» آمده است، چون او «از درّ بیرون آمد، مانند خورشید می‌درخشید».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> روایت تکمیلی این طرح را در [[شاهنامه حقیقت]] می‌توان یافت که بنابر آن چون درّ اولیه از هم شکافت، از آن نور و آتشی پدید آمد؛ نور به [[فرشته|فرشتگان]]، و آتش به اهریمنان و [[جن|جنیان]] مبدل شد.<ref>جیحون آبادی، ص۶۱-۶۲</ref> پس فرشتگان در ردیف نخستین ذوات صادر شده از الوهیت هستند. بنابر «دوره عابدین » نیز خداوند نخست ۴ فرشته را ایجاد کرد و سپس خورشید و ماه را.<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref>
آنچنان که در «دوره عابدین‌» آمده است، چون او «از درّ بیرون آمد، مانند خورشید می‌درخشید».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> روایت تکمیلی این طرح را در [[شاهنامه حقیقت]] می‌توان یافت که بنابر آن چون درّ اولیه از هم شکافت، از آن نور و آتشی پدید آمد؛ نور به [[فرشته|فرشتگان]]، و آتش به اهریمنان و [[جن|جنیان]] مبدل شد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۶۱-۶۲</ref> پس فرشتگان در ردیف نخستین ذوات صادر شده از الوهیت هستند. بنابر «دوره عابدین» نیز خداوند نخست ۴ فرشته را ایجاد کرد و سپس خورشید و ماه را.<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref>


نقل دیگری در توضیح آفرینش فرشتگان یا هفتن آمده است. <ref>جیحون آبادی، ۴۱-۴۳</ref>
نقل دیگری در توضیح آفرینش فرشتگان یا هفتن آمده است. <ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۱-۴۳</ref>


باری، پس از آفرینش (یا ظهور) هفتن، خداوند دوباره در درون درّ در دریا جای گرفت و چند هزار سال در آن ماند. در آنجا عهد کرد که چون بیرون آید، [[هفتوانه]] را به وجود آورد، و چنین هم کرد.<ref>«دوره هفتوانه »، ص۲۵۲-۲۵۳؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۲</ref> مرحله بعدی پیدایش، پدید آوردن اجرام آسمانی بود.<ref>«تذکره اعلی»، ص۱۱</ref>
باری، پس از آفرینش (یا ظهور) هفتن، خداوند دوباره در درون درّ در دریا جای گرفت و چند هزار سال در آن ماند. در آنجا عهد کرد که چون بیرون آید، [[هفتوانه]] را به وجود آورد، و چنین هم کرد.<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۲-۲۵۳؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۲</ref> مرحله بعدی پیدایش، پدید آوردن اجرام آسمانی بود.<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۱</ref>


'''روایت دوم'''
'''روایت دوم'''


در «[[تذکره اعلی]]» به بیان دیگری از چگونگی آفرینش بر می‌خوریم.<ref>«تذکره اعلی»، ص۵-۱۰</ref> این طرح کهن که حکایت از اتکای جهان به جانوران دارد، در بیان دیگری از ساختار عالم از قول یارسان هم دیده می‌شود. در این طرح نیز ساختار عالم به تفصیل بیان شده است.<ref>جیحون آبادی، ص۵۶-۵۸</ref>
در «[[تذکره اعلی]]» به بیان دیگری از چگونگی آفرینش بر می‌خوریم.<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۵-۱۰</ref> این طرح کهن که حکایت از اتکای جهان به جانوران دارد، در بیان دیگری از ساختار عالم از قول یارسان هم دیده می‌شود. در این طرح نیز ساختار عالم به تفصیل بیان شده است.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۵۶-۵۸</ref>


'''روایت سوم'''
'''روایت سوم'''
خط ۷۲: خط ۷۲:
روایت دیگری نیز درباره فرایند تکوین جهان وجود دارد و آن مطابق است با گفتار «[[دوره چهل تن]]».<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۳۴-۴۳۸</ref> «الواح آسمانی‌» نیز در جهان شناسی اهل حق جایگاهی ویژه دارد. غالباً از ۷ لوح آسمانی نام برده می‌شود.<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۴۴۰؛ «دوره چهل تن»، ص۴۳۹- ۴۴۰</ref> اهل حق معتقدند که صور کائنات در لوح عقیق که در بالای آسمان دوم قرار دارد، منقوش است.<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۲۶۲</ref>
روایت دیگری نیز درباره فرایند تکوین جهان وجود دارد و آن مطابق است با گفتار «[[دوره چهل تن]]».<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۳۴-۴۳۸</ref> «الواح آسمانی‌» نیز در جهان شناسی اهل حق جایگاهی ویژه دارد. غالباً از ۷ لوح آسمانی نام برده می‌شود.<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۴۴۰؛ «دوره چهل تن»، ص۴۳۹- ۴۴۰</ref> اهل حق معتقدند که صور کائنات در لوح عقیق که در بالای آسمان دوم قرار دارد، منقوش است.<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۲۶۲</ref>


بهشت‌ها و دوزخ‌ها در آسمانند و به [[فلک|افلاک]] مربوط‌اند. [[علاوه]] بر این، بهشت‌ها و دوزخ‌ها به هشت تن (سلطان اسحاق و هفتن) تعلق دارند و به بیان دیگر مکان ملکوتی ایشان به شمار می‌روند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۵۷</ref> اهل حق از دوزخ به نام «ساج نار» یاد می‌کنند که معنای لفظی آن، تاوه آتش است. در «تذکره اعلی‌» آمده است که از شراره ساج نار بود که [[جهنم]] آفریده شد.<ref>«تذکره اعلی»، ص۱۰-۱۱</ref>  
بهشت‌ها و دوزخ‌ها در آسمانند و به [[فلک|افلاک]] مربوط‌اند. [[علاوه]] بر این، بهشت‌ها و دوزخ‌ها به هشت تن (سلطان اسحاق و هفتن) تعلق دارند و به بیان دیگر مکان ملکوتی ایشان به شمار می‌روند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۵۷</ref> اهل حق از دوزخ به نام «ساج نار» یاد می‌کنند که معنای لفظی آن، تاوه آتش است. در «تذکره اعلی‌» آمده است که از شراره ساج نار بود که [[جهنم]] آفریده شد.<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۰-۱۱</ref>  


درباره اوایل تکوین عالم نیز اسطوره‌ای ذکر شده است که در آن از چگونگی عملکرد دیوان و نیروهای اهریمنی در آغاز آفرینش سخن می‌رود و آشکار است که تأثیرات تفکرات ایرانی کهن را با خود دارد.<ref>نک: «بارگه بارگه »، ص۱۵۳-۱۵۴</ref> آفرینش انسان و احوال آدم و حوا نزد اهل حق غالباً با روایات اسلامی در این باب مطابق است.<ref>مثلاً نک: جیحون آبادی، ص۶-۸؛ «دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref> البته در «[[دوره عابدین]]» گمراه کننده آدم و حوا صریحاً [[اهریمن]] خوانده شده است. <ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref> نکته‌ای که در طرح ارائه شده در مکتب حقیقت اختصاصی به نظر می‌رسد، نحوه پیدایش [[جن|جنیان]] و دیوان است، بدین قرار که در [[شاهنامه حقیقت]] از جفتی کهن به نام «جان‌» و «مرجان‌» یا «مرجانه‌» سخن می‌رود که بر روی زمین از آتش هستی یافتند<ref>جیحون آبادی، ص۶۰، ۷۳</ref> و جنیان از زاد و ولد آن دو به وجود آمدند.<ref>جیحون آبادی، ص۷۴</ref> جالب توجه اینکه «مرجانه‌» که ظاهراً صورت مصحّف «مشیانه‌» است، از [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C_(%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) پهلوی] «جان‌» آفریده شد.<ref>جیحون آبادی، ص۷۳</ref>
درباره اوایل تکوین عالم نیز اسطوره‌ای ذکر شده است که در آن از چگونگی عملکرد دیوان و نیروهای اهریمنی در آغاز آفرینش سخن می‌رود و آشکار است که تأثیرات تفکرات ایرانی کهن را با خود دارد.<ref>نک: «بارگه بارگه»، ص۱۵۳-۱۵۴</ref> آفرینش انسان و احوال آدم و حوا نزد اهل حق غالباً با روایات اسلامی در این باب مطابق است.<ref>مثلاً نک: جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۶-۸؛ «دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref> البته در «[[دوره عابدین]]» گمراه کننده آدم و حوا صریحاً [[اهریمن]] خوانده شده است. <ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref> نکته‌ای که در طرح ارائه شده در مکتب حقیقت اختصاصی به نظر می‌رسد، نحوه پیدایش [[جن|جنیان]] و دیوان است، بدین قرار که در [[شاهنامه حقیقت]] از جفتی کهن به نام «جان‌» و «مرجان‌» یا «مرجانه‌» سخن می‌رود که بر روی زمین از آتش هستی یافتند<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۶۰، ۷۳</ref> و جنیان از زاد و ولد آن دو به وجود آمدند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۷۴</ref> جالب توجه اینکه «مرجانه‌» که ظاهراً صورت مصحّف «مشیانه‌» است، از [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C_(%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) پهلوی] «جان‌» آفریده شد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۷۳</ref>


=== آخرالزمان ===
=== آخرالزمان ===
خط ۸۲: خط ۸۲:
#مرحله «روح‌» که در آن روحانیات هزار و یک جامه عوض می‌کنند تا مرحله «جان‌» فرابرسد.
#مرحله «روح‌» که در آن روحانیات هزار و یک جامه عوض می‌کنند تا مرحله «جان‌» فرابرسد.
#در مرحله «جان»، نفسانیات هزار و یک جامه را طی می‌کنند تا زمان نزول بنی آدم برسد.
#در مرحله «جان»، نفسانیات هزار و یک جامه را طی می‌کنند تا زمان نزول بنی آدم برسد.
#و از نزول بنی آدم هم هزار و یک جامه باید طی شود تا آخرالزمان فراز آید، و آنگاه زمان جاودانگی خواهد بود و توقف حرکت جهان.<ref>جیحون آبادی، ص۶۰</ref>
#و از نزول بنی آدم هم هزار و یک جامه باید طی شود تا آخرالزمان فراز آید، و آنگاه زمان جاودانگی خواهد بود و توقف حرکت جهان.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۶۰</ref>


یارسان نیز همچون [[شیعه|شیعه اثناعشری]] معتقدند که در آخرالزمان خونخواهی [[حسین (ع)]] جهان را فرا خواهد گرفت.<ref>القاصی، ص۷۰</ref> همچنین بنابر پیش‌بینی‌های اهل حق، پیش از وقوع آخرالزمان جنگ‌های عظیمی در خواهد گرفت که از آن احوال به «جهان طوفانی‌» هم تعبیر شده است.<ref>القاصی، ص۷۷، ۸۰ -۸۱</ref>
یارسان نیز همچون [[شیعه|شیعه اثناعشری]] معتقدند که در آخرالزمان خونخواهی [[حسین (ع)]] جهان را فرا خواهد گرفت.<ref>القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۷۰</ref> همچنین بنابر پیش‌بینی‌های اهل حق، پیش از وقوع آخرالزمان جنگ‌های عظیمی در خواهد گرفت که از آن احوال به «جهان طوفانی‌» هم تعبیر شده است.<ref>القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۷۷، ۸۰ -۸۱</ref>


در این «جهان طوفانی‌» بی‌شک [[علی]](ع)، برترین تجسم خداوندی، ظهور و حضور خواهد داشت. <ref>القاصی، ص۷۹</ref> ایل بیگی می‌گوید که در آخرالزمان همه ادیان یک دین (مذهب اهل حق) می‌شوند و [[سلطان اسحاق]] بر همه سروری می‌یابد. در آن زمان رستگاران بی‌غم و اندوه‌اند و نیازی به خورد و خوراک ندارند.<ref>القاصی، ص۸۸</ref> این نیز گفته شده است که در آخرالزمان خداوند در پیکره [[هفتوانه]] تجلی می‌کند<ref>«دوره هفتوانه »، ص۲۸۸</ref> و هفتوانه در روز بازپسین سروری خواهند داشت.<ref>«بارگه بارگه »، ص۱۰۸</ref>
در این «جهان طوفانی‌» بی‌شک [[علی]](ع)، برترین تجسم خداوندی، ظهور و حضور خواهد داشت. <ref>القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۷۹</ref> ایل بیگی می‌گوید که در آخرالزمان همه ادیان یک دین (مذهب اهل حق) می‌شوند و [[سلطان اسحاق]] بر همه سروری می‌یابد. در آن زمان رستگاران بی‌غم و اندوه‌اند و نیازی به خورد و خوراک ندارند.<ref>القاصی، آیین یاری،  ۱۳۳۸ش، ص۸۸</ref> این نیز گفته شده است که در آخرالزمان خداوند در پیکره [[هفتوانه]] تجلی می‌کند<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۸۸</ref> و هفتوانه در روز بازپسین سروری خواهند داشت.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۸</ref>
==سلسله مراتب روحانی==
==سلسله مراتب روحانی==
سلسله مراتب و مقامات علوی و روحانی عبارت است از: ۱. '''هفتنان'''، ۲. '''هفتوانه'''، ۳. '''هفت سردار'''، ۴. '''قولطاسیان'''، که کلاً ۲۸ تن می‌شوند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۸۳-۳۸۷</ref> آنها ذات‌هایی [[ازلی]] هستند که نخستین صادرها از ذات حق به شمار می‌روند و در شکل بشری ظهور کرده‌اند. در این مکتب، «...جمله ذرات بود و نبود از این بیست و هشت آمد اندر وجود» و «دوکونین زین بیست و هشت شد به پا».<ref>جیحون آبادی، ص۶۳-۶۴</ref> این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شده‌اند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرف‌اند و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است. <ref>جیحون آبادی، ص۳۸۷</ref> جیحون آبادی در جایی دیگر، مظاهر [[سلطان اسحاق]] را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار می‌دهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام. <ref>جیحون آبادی، ص۲۹</ref> به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایین‌تر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار می‌گیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن‌» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن به حساب می‌آیند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۸۷</ref>
سلسله مراتب و مقامات علوی و روحانی عبارت است از: ۱. '''هفتنان'''، ۲. '''هفتوانه'''، ۳. '''هفت سردار'''، ۴. '''قولطاسیان'''، که کلاً ۲۸ تن می‌شوند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۸۳-۳۸۷</ref> آنها ذات‌هایی [[ازلی]] هستند که نخستین صادرها از ذات حق به شمار می‌روند و در شکل بشری ظهور کرده‌اند. در این مکتب، «...جمله ذرات بود و نبود از این بیست و هشت آمد اندر وجود» و «دوکونین زین بیست و هشت شد به پا».<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۶۳-۶۴</ref> این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شده‌اند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرف‌اند و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است. <ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۸۷</ref> جیحون آبادی در جایی دیگر، مظاهر [[سلطان اسحاق]] را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار می‌دهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام. <ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۹</ref> به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایین‌تر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار می‌گیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن‌» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن به حساب می‌آیند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۸۷</ref>


'''علی (ع) مظهر ذات و محمد (ص) مظهر صفات الهی'''
'''علی (ع) مظهر ذات و محمد (ص) مظهر صفات الهی'''


بجز [[سلطان اسحاق]]، مهم‌ترین مظهر خداوند بر روی زمین [[علی]] (ع) است و در آثار اهل حق بر الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است.<ref>جیحون آبادی، ص۲۱۲-۲۱۳</ref> در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بَطن دُرّ» بیرون آمد و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است.<ref>جیحون آبادی، ص۴۷-۴۹</ref> خاوندگار اولین تجلی ذات حق و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالم وجود است.<ref>جیحون آبادی، ص۲۹۲</ref> بنابر متون مقدس یارسان، [[حضرت علی]] (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار) و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است.<ref>برای نمونه، نک: «تذکره اعلی»، ص۱۸ به بعد</ref>
بجز [[سلطان اسحاق]]، مهم‌ترین مظهر خداوند بر روی زمین [[علی]] (ع) است و در آثار اهل حق بر الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است.<ref>جیحون آبادی، ص۲۱۲-۲۱۳</ref> در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بَطن دُرّ» بیرون آمد و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۷-۴۹</ref> خاوندگار اولین تجلی ذات حق و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالم وجود است.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۹۲</ref> بنابر متون مقدس یارسان، [[حضرت علی]] (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار) و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است.<ref>برای نمونه، نک: «تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۸ به بعد</ref>


[[پرونده:زیارتگاه بابایادگار یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه [[بابا یادگار]]، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه]]
[[پرونده:زیارتگاه بابایادگار یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه [[بابا یادگار]]، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه]]


علی (ع) تجلّی الهی در دور [[حضرت محمد]] (ص) است، <ref>جیحون آبادی، ص۱۲</ref> و حضرت محمد(ص) خود به الوهیت حضرت علی (ع) آگاهی داشت، اما به خواست وی این سرّ را فاش نکرد.<ref>جیحون آبادی، ص۲۰۳، ۲۰۵</ref> علی (ع)، ذاتِ خداست؛<ref>جیحون آبادی، ص۲۳</ref> به بیان بهتر، او مظهر ذات الهی است و حضرت محمد(ص) مظهر صفات الهی، لیکن هر دو اصل و گوهر واحد دارند.<ref>جیحون آبادی، ص۱۱۵</ref> اهل حق [[سلمان فارسی]] را مظهر پیر بنیامین (یا همان [[جبرئیل]]) و شفیع دو عالم دانستند. به نظر ایشان [[فاطمه (س)|حضرت فاطمه (ع)]] مظهر خاتون رمز بار، [[بلال حبشی|بلال]] مظهر شاه ابراهیم ایوت، و [[خالد بن ولید]] مظهر بابا یادگار بودند.<ref>«بارگه بارگه »، ص۱۱۴- ۱۱۶؛ جیحون آبادی، ص۱۹۶</ref> سپس [[امام حسین]] (ع) مظهر این یادگار شد.<ref>جیحون آبادی، ص۲۱۹</ref> البته حضرت محمد(ص) هم، محل تجلی و حلول الهی خوانده شده است <ref>«بارگه بارگه »، ص۱۱۷-۱۱۸</ref> و نخستین ظهور وی در «بطن صدف‌» (پس از پیدایش هفتن) بود.<ref>جیحون آبادی، ص۵۳</ref> ظهور بعدی وی در آدم ابوالبشر بود، تا برسد به آخرین پیامبر.<ref>جیحون آبادی، ص۵۵</ref>
علی (ع) تجلّی الهی در دور [[حضرت محمد]] (ص) است، <ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۱۲</ref> و حضرت محمد(ص) خود به الوهیت حضرت علی (ع) آگاهی داشت، اما به خواست وی این سرّ را فاش نکرد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۰۳، ۲۰۵</ref> علی (ع)، ذاتِ خداست؛<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۳</ref> به بیان بهتر، او مظهر ذات الهی است و حضرت محمد(ص) مظهر صفات الهی، لیکن هر دو اصل و گوهر واحد دارند.<ref>جیحون آبادی، ص۱۱۵</ref> اهل حق [[سلمان فارسی]] را مظهر پیر بنیامین (یا همان [[جبرئیل]]) و شفیع دو عالم دانستند. به نظر ایشان [[فاطمه (س)|حضرت فاطمه (ع)]] مظهر خاتون رمز بار، [[بلال حبشی|بلال]] مظهر شاه ابراهیم ایوت، و [[خالد بن ولید]] مظهر بابا یادگار بودند.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۱۴- ۱۱۶؛ جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۱۹۶</ref> سپس [[امام حسین]] (ع) مظهر این یادگار شد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۱۹</ref> البته حضرت محمد(ص) هم، محل تجلی و حلول الهی خوانده شده است <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۱۷-۱۱۸</ref> و نخستین ظهور وی در «بطن صدف‌» (پس از پیدایش هفتن) بود.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۵۳</ref> ظهور بعدی وی در آدم ابوالبشر بود، تا برسد به آخرین پیامبر.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۵۵</ref>


'''بهلول، تجسم دوباره علی (ع)'''
'''بهلول، تجسم دوباره علی (ع)'''


مظهر بعدی الوهیت [[بهلول ماهی|بهلول]] است. گفته شده، بهلول - که خود را به دیوانگی زده بود - تجسم دوباره [[حضرت علی]](ع) بوده است.<ref>جیحون آبادی، ص۲۲۲، ۲۲۳</ref> این بهلول احتمالاً غیر از بهلول معروف است، و نزد اهل حق به بهلول ماهی معروف است. [[بابا حاتم]]، [[بابا صالح]]، [[بابا رجب]]، [[بابا نجوم]] و [[بابا لره|بابا لُره]] که همه اهل [[لرستان]] بودند، به خدمت بهلول ماهی رسیده، در محضر او طی مقامات عرفانی کردند. ایشان از یاران نزدیک او به شمار می‌روند.<ref>دوره بهلول، ص۳۵، ۴۱، ۴۶، ۵۳، ۵۹</ref>
مظهر بعدی الوهیت [[بهلول ماهی|بهلول]] است. گفته شده، بهلول - که خود را به دیوانگی زده بود - تجسم دوباره [[حضرت علی]](ع) بوده است.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۲۲، ۲۲۳</ref> این بهلول احتمالاً غیر از بهلول معروف است، و نزد اهل حق به بهلول ماهی معروف است. [[بابا حاتم]]، [[بابا صالح]]، [[بابا رجب]]، [[بابا نجوم]] و [[بابا لره|بابا لُره]] که همه اهل [[لرستان]] بودند، به خدمت بهلول ماهی رسیده، در محضر او طی مقامات عرفانی کردند. ایشان از یاران نزدیک او به شمار می‌روند.<ref>دوره بهلول، ص۳۵، ۴۱، ۴۶، ۵۳، ۵۹</ref>


'''شاه فضل'''
'''شاه فضل'''


پس از بهلول، ذات حق در [[شاه فضل الله]] تجسم یافت.<ref>جیحون آبادی، ص۲۶۰، ۲۷۰</ref> این شاه فضل ظاهراً در اواخر قرن ۳ق می‌زیست و بعضی گفته‌اند که از [[هندوستان]] بوده، و مدتی با اهل حق به سر برده است.<ref>نک: صفی زاده، حاشیه، ص۱۳۷</ref> پس این احتمال داده می‌شود که شاه فضل الله، همان [[فضل الله نعیمی استرآبادی]]، پیشوای حروفیه، باشد که جابه جایی زمانی یافته، و یا با شخصیت دیگری از اهل حق خلط شده است. به هر حال، خود یارسان، این دو را یکی نمی‌دانند.<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه، ص۲۷</ref>
پس از بهلول، ذات حق در [[شاه فضل الله]] تجسم یافت.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۶۰، ۲۷۰</ref> این شاه فضل ظاهراً در اواخر قرن ۳ق می‌زیست و بعضی گفته‌اند که از [[هندوستان]] بوده، و مدتی با اهل حق به سر برده است.<ref>نک: صفی زاده، حاشیه، ص۱۳۷</ref> پس این احتمال داده می‌شود که شاه فضل الله، همان [[فضل الله نعیمی استرآبادی]]، پیشوای حروفیه، باشد که جابه جایی زمانی یافته، و یا با شخصیت دیگری از اهل حق خلط شده است. به هر حال، خود یارسان، این دو را یکی نمی‌دانند.<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه، ص۲۷</ref>


'''بابا سرهنگ'''
'''بابا سرهنگ'''


پس از شاه فضل الله مظهریت به [[بابا سرهنگ]] رسید.<ref>مقایسه کنید با جیحون آبادی، ص۲۷۰</ref> بابا سرهنگ به صراحت می‌گوید که «دون‌» قبلی او [[بهلول ماهی]] بوده، و «دون‌» بعدیش [[سلطان سهاک]] است،<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۸۲-۸۳، ۸۵</ref> اما مظهریت، بلافاصله به سلطان اسحاق نرسیده است.
پس از شاه فضل الله مظهریت به [[بابا سرهنگ]] رسید.<ref>مقایسه کنید با جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۷۰</ref> بابا سرهنگ به صراحت می‌گوید که «دون‌» قبلی او [[بهلول ماهی]] بوده، و «دون‌» بعدیش [[سلطان سهاک]] است،<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۸۲-۸۳، ۸۵</ref> اما مظهریت، بلافاصله به سلطان اسحاق نرسیده است.


'''بابا خوشین'''
'''بابا خوشین'''


پس از بابا سرهنگ مظهریت با دو واسطه به [[شاه خوشین]] رسید.<ref>جیحون آبادی، ص۲۷۴</ref> بنابر متون اهل حق، شاه خوشین - که نامش در اصل، مبارک است - از دختری باکره در [[لرستان]] زاده شد، درحالی که دختر از ذره‌ای از خورشید - که ظهور نور حق بود - باردار شده بود.<ref>جیحون آبادی، ص۲۷۴-۲۷۵؛ «تذکره اعلی »، ص۲۹-۳۳</ref> مبارک شاه، ۳۶۶ سال پس از حضرت علی (ع)، در ۴۰۶ق در لرستان ولادت یافت و ۶۱ سال زندگی کرد.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۶۴، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۲۳</ref> او در ۳۲ سالگی دعوت و تبلیغ مرام یارسان را آغاز نمود و گفته شده که در [[همدان]] با [[بابا طاهر]] دیدار داشته. <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۶۴، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ۲۳</ref> جالب توجه اینکه به جز باباطاهر، [[عطار نیشابوری|شیخ عطار]] و [[عین القضات همدانی]] هم در زمره یاران او نام برده شده‌اند.<ref>جیحون آبادی، ص۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۳</ref>
پس از بابا سرهنگ مظهریت با دو واسطه به [[شاه خوشین]] رسید.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۷۴</ref> بنابر متون اهل حق، شاه خوشین - که نامش در اصل، مبارک است - از دختری باکره در [[لرستان]] زاده شد، درحالی که دختر از ذره‌ای از خورشید - که ظهور نور حق بود - باردار شده بود.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۷۴-۲۷۵؛ «تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۲۹-۳۳</ref> مبارک شاه، ۳۶۶ سال پس از حضرت علی (ع)، در ۴۰۶ق در لرستان ولادت یافت و ۶۱ سال زندگی کرد.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۶۴، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۲۳</ref> او در ۳۲ سالگی دعوت و تبلیغ مرام یارسان را آغاز نمود و گفته شده که در [[همدان]] با [[بابا طاهر]] دیدار داشته. <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۶۴، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ۲۳</ref> جالب توجه اینکه به جز باباطاهر، [[عطار نیشابوری|شیخ عطار]] و [[عین القضات همدانی]] هم در زمره یاران او نام برده شده‌اند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۸۷، ۲۸۸، ۲۹۳</ref>


شاه خوشین، پیوسته در سفر بود<ref>جیحون آبادی، ص۳۰۲</ref> و گویند به مناسبت‌های مختلف معجزاتی از او سر می‌زد.<ref>جیحون آبادی، ص۲۸۱، ۳۰۱</ref> مرگ او در ۴۶۷ق روی داد. روایت کرده‌اند وقتی که با یاران در لرستان بود، برای شنا به رودی به نام گاماسیاب (گاماسب) وارد شد، اما از آنجا بیرون نیامد، و اهل حق گفته‌اند که از همان رودخانه به [[عالم غیب]] رفت.<ref>جیحون آبادی، ص۳۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۲۴</ref>
شاه خوشین، پیوسته در سفر بود<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۰۲</ref> و گویند به مناسبت‌های مختلف معجزاتی از او سر می‌زد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۸۱، ۳۰۱</ref> مرگ او در ۴۶۷ق روی داد. روایت کرده‌اند وقتی که با یاران در لرستان بود، برای شنا به رودی به نام گاماسیاب (گاماسب) وارد شد، اما از آنجا بیرون نیامد، و اهل حق گفته‌اند که از همان رودخانه به [[عالم غیب]] رفت.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۲۴</ref>


'''بابا ناعوث'''
'''بابا ناعوث'''


[[پرونده:زیارتگاه داود یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه حضرت داود در روستای زرده]]پس از شاه خوشین، مظهر ذات الهی در بشر، [[بابا ناعوث]]، یا «نااوس» بود که همچون شاه خوشین از دختری بکر به دنیا آمد.<ref>جیحون آبادی، ص۳۰۴</ref> نام اصلی او ابراهیم و فرزند احمدجاف بود که در ۴۷۷ق در سرزمین [[اورامان]] چشم به جهان گشود، در [[عرفان]] طی طریق کرد و راه و روش یارسان را تبلیغ نمود. مردم، نخست نظر مساعدی به او - که مجنونانه می‌زیست - نداشتند، اما بعداً ارادتمندانش فراوان شدند<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۱۶۷؛ نیز نگاه کنید به: نیک نژاد، گنجینه، ص۷۰</ref> و اهل حق این را به سبب معجزاتی می‌دانند که از او صادر شد.<ref>جیحون آبادی، ص۳۰۵-۳۱۰</ref>
[[پرونده:زیارتگاه داود یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه حضرت داود در روستای زرده]]پس از شاه خوشین، مظهر ذات الهی در بشر، [[بابا ناعوث]]، یا «نااوس» بود که همچون شاه خوشین از دختری بکر به دنیا آمد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۰۴</ref> نام اصلی او ابراهیم و فرزند احمدجاف بود که در ۴۷۷ق در سرزمین [[اورامان]] چشم به جهان گشود، در [[عرفان]] طی طریق کرد و راه و روش یارسان را تبلیغ نمود. مردم، نخست نظر مساعدی به او - که مجنونانه می‌زیست - نداشتند، اما بعداً ارادتمندانش فراوان شدند<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۱۶۷؛ نیز نگاه کنید به: نیک نژاد، گنجینه، ص۷۰</ref> و اهل حق این را به سبب معجزاتی می‌دانند که از او صادر شد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۰۵-۳۱۰</ref>


'''سایرین'''
'''سایرین'''


*پس از [[بابا ناعوث|بابا نااوس]]، [[سلطان اسحاق]] مظهر ذات حق بود که وصفش گذشت.
*پس از [[بابا ناعوث|بابا نااوس]]، [[سلطان اسحاق]] مظهر ذات حق بود که وصفش گذشت.
*سپس نوبت به [[شاه ویس قلی]] (قرمزی) رسید<ref>«تذکره اعلی »، ص۹۷ به بعد</ref> که در ۸۱۰ق در [[کردستان]] به دنیا آمد. وی اشعاری هم داشته که در کتابچه «دوره قرمزی» گرد آمده است.<ref>صفی زاده، مشاهیر، ص۱۳۵، صفی زاده، بزرگان، ص۸۹</ref>
*سپس نوبت به [[شاه ویس قلی]] (قرمزی) رسید<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۹۷ به بعد</ref> که در ۸۱۰ق در [[کردستان]] به دنیا آمد. وی اشعاری هم داشته که در کتابچه «دوره قرمزی» گرد آمده است.<ref>صفی زاده، مشاهیر، ص۱۳۵، صفی زاده، بزرگان، ص۸۹</ref>
*ظهور بعدی خداوند، پس از قرمزی، در [[محمد بیگ]] (لرستانی) بود.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۲۴-۱۲۵</ref>
*ظهور بعدی خداوند، پس از قرمزی، در [[محمد بیگ]] (لرستانی) بود.<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۲۴-۱۲۵</ref>
*پس از محمد بیگ، خداوند در خان آتش ظهور یافت.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> خان آتش یا [[آتش بیگ]] که در اوایل قرن ۱۱ق می‌زیست، خاندانی با عنوان آتش بیگی تشکیل داد.<ref>صفی زاده، مشاهیر، ص۱۴۵، صفی زاده، بزرگان، ص۱۰۹</ref>
*پس از محمد بیگ، خداوند در خان آتش ظهور یافت.<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> خان آتش یا [[آتش بیگ]] که در اوایل قرن ۱۱ق می‌زیست، خاندانی با عنوان آتش بیگی تشکیل داد.<ref>صفی زاده، مشاهیر، ص۱۴۵، صفی زاده، بزرگان، ص۱۰۹</ref>
مظاهر الوهیت البته به همین‌ها محدود نمی‌شوند و بسیاری از شخصیت‌های دینی و عرفانی این آیین در زمره اینان‌اند؛ مثلاً بنابر «دوره چهل تن »، [[موسی بن عمران|موسای کلیم]] یکی از مظاهر الهی بود؛<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۴۰-۴۴۱</ref> در «بارگه بارگه »، [[بابا طاهر]] محل تجلی الهی،<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> و [[حاج بکتاش]] محل حلول ذات خداوند است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۴۹</ref> البته رشته مظهریت به همین جا ختم نمی‌شود، چنانکه در ''شاهنامه حقیقت '' آمده، [[منصور حلاج]] مظهر داوود (از هفتن) است <ref>جیحون آبادی، ص۲۶۰</ref> و بنابر «بارگه بارگه »، حلاج همان داوود است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۵۱</ref> برحسب ابیات ۵۰۲۸ تا ۵۰۹۶ شاهنامه حقیقت، [[شمس تبریزی]] تجسد دوباره حلاج بود، اما جالب توجه آنکه وی در بطن دختر دوشیزه [[جلال الدین محمد بلخی|مولوی]] هستی یافت و بعد باز به نزد مولانا برگشت و او مرید بی‌چون و چرای وی شد.<ref>جیحون آبادی، ص۲۶۱-۲۶۵</ref> همچنین، بنابر بیت ۵۰۱۸ شاهنامه حقیقت،<ref>جیحون آبادی، ص۲۶۱</ref> مولوی، مظهر [[حضرت محمد]] (ص) بود.
مظاهر الوهیت البته به همین‌ها محدود نمی‌شوند و بسیاری از شخصیت‌های دینی و عرفانی این آیین در زمره اینان‌اند؛ مثلاً بنابر «دوره چهل تن»، [[موسی بن عمران|موسای کلیم]] یکی از مظاهر الهی بود؛<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۴۰-۴۴۱</ref> در «بارگه بارگه»، [[بابا طاهر]] محل تجلی الهی،<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۳۱-۱۳۲</ref> و [[حاج بکتاش]] محل حلول ذات خداوند است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۴۹</ref> البته رشته مظهریت به همین جا ختم نمی‌شود، چنانکه در ''شاهنامه حقیقت '' آمده، [[منصور حلاج]] مظهر داوود (از هفتن) است <ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۶۰</ref> و بنابر «بارگه بارگه»، حلاج همان داوود است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۵۱</ref> برحسب ابیات ۵۰۲۸ تا ۵۰۹۶ شاهنامه حقیقت، [[شمس تبریزی]] تجسد دوباره حلاج بود، اما جالب توجه آنکه وی در بطن دختر دوشیزه [[جلال الدین محمد بلخی|مولوی]] هستی یافت و بعد باز به نزد مولانا برگشت و او مرید بی‌چون و چرای وی شد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۶۱-۲۶۵</ref> همچنین، بنابر بیت ۵۰۱۸ شاهنامه حقیقت،<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۲۶۱</ref> مولوی، مظهر [[حضرت محمد]] (ص) بود.


==احکام و آداب ==
==احکام و آداب ==


«قرار حقیقت‌» یا شرطِ بودن در زمره اهل حق، این است که به گفته سلطان اسحاق «حق را حاضر و موجود» و «خداوند عالم را همه جا حاضر بدانند».<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۶۱</ref> اهل حق دستور دارند که از اهریمن برائت جویند.<ref>«دوره عابدین »، ص۵۲۹-۵۳۰</ref> شرط معنوی بودن در زمره یارسان گرایش به حق و حقیقت و دوری از بدی و [[دروغ]]، شرط صوری و لازم الاجرای آن، [[سر سپردن]] است، که با حضور در مراسم سرسپردگی و اجرای آداب آن صورت می‌پذیرد. برای داوطلب سرسپردگی وجود یک «[[پیر (عرفان)|پیر]]» و یک «[[دلیل (عرفان)|دلیل]]» در اجرای آیین مربوط به آن لازم است و هر یک نقشی خاص خود دارند. البته مقام پیر بالاتر از مقام دلیل است.<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۲۴</ref>
«قرار حقیقت‌» یا شرطِ بودن در زمره اهل حق، این است که به گفته سلطان اسحاق «حق را حاضر و موجود» و «خداوند عالم را همه جا حاضر بدانند».<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۶۱</ref> اهل حق دستور دارند که از اهریمن برائت جویند.<ref>«دوره عابدین»، ص۵۲۹-۵۳۰</ref> شرط معنوی بودن در زمره یارسان گرایش به حق و حقیقت و دوری از بدی و [[دروغ]]، شرط صوری و لازم الاجرای آن، [[سر سپردن]] است، که با حضور در مراسم سرسپردگی و اجرای آداب آن صورت می‌پذیرد. برای داوطلب سرسپردگی وجود یک «[[پیر (عرفان)|پیر]]» و یک «[[دلیل (عرفان)|دلیل]]» در اجرای آیین مربوط به آن لازم است و هر یک نقشی خاص خود دارند. البته مقام پیر بالاتر از مقام دلیل است.<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۲۴</ref>


نزد ایشان نگاه شهوانی به [[نامحرم]] (حتی به غیر اهل حق) [[حرام]] است.<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۵۶</ref> ظاهراً استعمال دخانیات برای یارسان جایز نیست،<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۵۸، ۱۷۱</ref> البته گفته شده که در میان اهل حق تنها [[آتش بیگی|خاندان آتش بیگی]] استعمال دخانیات را ممنوع کرده‌اند و این تحریم در میان همه یارسان نیست؛<ref>نک: القاصی، ص۱۰۵</ref> اما مصرف [[مسکر|مُسکِرات]] بی‌هیچ شک و شبهه‌ای حرام است.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۳۳ و جاهای مختلف</ref>
نزد ایشان نگاه شهوانی به [[نامحرم]] (حتی به غیر اهل حق) [[حرام]] است.<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۵۶</ref> ظاهراً استعمال دخانیات برای یارسان جایز نیست،<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۵۸، ۱۷۱</ref> البته گفته شده که در میان اهل حق تنها [[آتش بیگی|خاندان آتش بیگی]] استعمال دخانیات را ممنوع کرده‌اند و این تحریم در میان همه یارسان نیست؛<ref>نک: القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۱۰۵</ref> اما مصرف [[مسکر|مُسکِرات]] بی‌هیچ شک و شبهه‌ای حرام است.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۳۳ و جاهای مختلف</ref>


اهل حق، بنابر سنت و عادت دیرین خود، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای [[سلام]] «یاعلی‌» می‌گویند.<ref>القاصی، ص۱۰۶</ref> آنان در شب [[نوروز]]، بر بام‌های خود آتش می‌افروزند<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> و همچنین در شب اول پس از مرگ بر روی قبر متوفی آتش روشن می‌کنند.<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> اهل حق، [[تیمم|تَیمُّم]]، [[غسل|غُسل]] و [[غسل میت|غُسلِ مَیت]] هم دارند.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۴-۵۷۸</ref>
اهل حق، بنابر سنت و عادت دیرین خود، هنگام برخورد با یکدیگر، به جای [[سلام]] «یاعلی‌» می‌گویند.<ref>القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۱۰۶</ref> آنان در شب [[نوروز]]، بر بام‌های خود آتش می‌افروزند<ref>افضلی، دفتر رموز یارستان، ج۳، ص۳</ref> و همچنین در شب اول پس از مرگ بر روی قبر متوفی آتش روشن می‌کنند.<ref>افضلی، دفتر رموز یارستان، ج۳، ص۳</ref> اهل حق، [[تیمم|تَیمُّم]]، [[غسل|غُسل]] و [[غسل میت|غُسلِ مَیت]] هم دارند.<ref>«خرده سرانجام»، ص۵۷۴-۵۷۸</ref>


===تراشیدن سبیل===
===تراشیدن سبیل===
خط ۱۴۳: خط ۱۴۳:
===جم‌خانه===
===جم‌خانه===


از آیین‌های مقدس اهل حق، تعلق به جم یا جمع است.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۲۸</ref> جم (جمع) و جمخانه (جمعخانه) محور آداب دینی یارسان را تشکیل می‌دهد: نام گذاری کودک، سرسپردن و ازدواج در آن صورت می‌گیرد.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۵۲-۵۶۵</ref> در باب اهمیت مراسم جم در آیین یارسان نوشته‌اند، در [[ازل]] و پس از هستی یافتن [[هفتوانه]] این مراسم برپا شد و چون غیر از خودِ هفتوانه وجود دیگری نبود که قربان کنند، در هر بار یکی از ذوات تشکیل دهنده هفتوانه خود را قربانی می‌کرد و بقیه به تناول از آن می‌پرداختند.<ref>«دوره هفتوانه »، ص۲۵۸-۲۶۳</ref>
از آیین‌های مقدس اهل حق، تعلق به جم یا جمع است.<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۲۸</ref> جم (جمع) و جمخانه (جمعخانه) محور آداب دینی یارسان را تشکیل می‌دهد: نام گذاری کودک، سرسپردن و ازدواج در آن صورت می‌گیرد.<ref>«خرده سرانجام»، ص۵۵۲-۵۶۵</ref> در باب اهمیت مراسم جم در آیین یارسان نوشته‌اند، در [[ازل]] و پس از هستی یافتن [[هفتوانه]] این مراسم برپا شد و چون غیر از خودِ هفتوانه وجود دیگری نبود که قربان کنند، در هر بار یکی از ذوات تشکیل دهنده هفتوانه خود را قربانی می‌کرد و بقیه به تناول از آن می‌پرداختند.<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۸-۲۶۳</ref>


به حکم سلطان اسحاق «جم، کعبه حقیقت است، اناث و ذکور اهل حقیقت صبح و شام به کعبه زیارت کنند. اهل حقیقت صبح و شام جم داشته باشند، در شب جمعه بی‌جم نباشند، سَرِ ماه بی‌جم نباشند، غسل بکنند، و به ملبوس پاک به جم بیایند. کسی که به حدّ تکلیف نرسیده است، در قطار جم ننشیند. شکرانه جم اول به جم بدهند، بعد دعا بگیرند و بعد از آن به بیرون جم بدهند. اگر در جم هزار نفر باشند، قربان و شکرانه و نذر و نیاز چنان تقسیم کنند که به همه اهل جم برسد. کسی که سر به راه حقیقت نداده باشد، به او قسمت ندهند».<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ص۱۶۷</ref>
به حکم سلطان اسحاق «جم، کعبه حقیقت است، اناث و ذکور اهل حقیقت صبح و شام به کعبه زیارت کنند. اهل حقیقت صبح و شام جم داشته باشند، در شب جمعه بی‌جم نباشند، سَرِ ماه بی‌جم نباشند، غسل بکنند، و به ملبوس پاک به جم بیایند. کسی که به حدّ تکلیف نرسیده است، در قطار جم ننشیند. شکرانه جم اول به جم بدهند، بعد دعا بگیرند و بعد از آن به بیرون جم بدهند. اگر در جم هزار نفر باشند، قربان و شکرانه و نذر و نیاز چنان تقسیم کنند که به همه اهل جم برسد. کسی که سر به راه حقیقت نداده باشد، به او قسمت ندهند».<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۶۷</ref>


از جمله مراسمی که در جم برگذار می‌شود، ادای [[نذر]] است. نذر در آیین اهل حق بر ۶ قسم است.<ref>صفی زاده، تعلیقات، ص۵۶۹</ref> [[توبه]] و بازگشت از گناه باید با اهدای «نیاز» به جم همراه باشد تا جم از تقصیر او درگذرد.<ref>نک: «ذیل تذکره اعلی »، ص۱۵۸</ref> نام دیگر نیاز، «سبز کردن‌» است و زمان معین دارد. زمانهای تقدیم نیاز به نام و برای سلطان اسحاق، هفتنان، قولطاسیان و دیگران انجام می‌شود.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۷-۳۴۹</ref>
از جمله مراسمی که در جم برگذار می‌شود، ادای [[نذر]] است. نذر در آیین اهل حق بر ۶ قسم است.<ref>صفی زاده، تعلیقات، ص۵۶۹</ref> [[توبه]] و بازگشت از گناه باید با اهدای «نیاز» به جم همراه باشد تا جم از تقصیر او درگذرد.<ref>نک: «ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۵۸</ref> نام دیگر نیاز، «سبز کردن‌» است و زمان معین دارد. زمانهای تقدیم نیاز به نام و برای سلطان اسحاق، هفتنان، قولطاسیان و دیگران انجام می‌شود.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۴۷-۳۴۹</ref>


===روزه===
===روزه===


از دیگر شعائر اهل حق [[روزه غار|روزه مخصوص آنان]] است که با روزه دیگر مسلمانان تفاوت دارد و اصولاً [[روزه|روزه ماه رمضان]] بر آنان ممنوع است. قرمزی یا [[شاه ویس قلی]] روزه یک ماهه را بر اهل حق حرام و اعلام کرده است که هر کس از اهل حق روزه یک ماهه بگیرد، از این طایفه بیرون است.<ref>«تذکره اعلی »، ص۱۰۹-۱۱۰</ref> برعکس، بر هر فرد از یارسان [[واجب]] است که ۳ روز پیاپی روزه «غار» بگیرد و زمان آن از دوازدهم ماه قمری است که مصادف با [[چله زمستان کردی]] باشد؛ پس از ۳ روز مداوم روزه داری، روز پانزدهم آن ماه را جشن می‌گیرند که «[[عید خاوندگاری]]» نام دارد.<ref>نگاه کنید به: صفی زاده، تعلیقات، ص۵۷۰ -۵۷۱؛ مقایسه کنید با: جیحون آبادی، ص۳۴۲، که مدت روزه را ۶ روز می‌داند</ref> این روزه به یاد روزها و ساعاتی است که [[سلطان اسحاق]] و یارانش در غار سپری کردند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۱، ۳۴۲</ref>
از دیگر شعائر اهل حق [[روزه غار|روزه مخصوص آنان]] است که با روزه دیگر مسلمانان تفاوت دارد و اصولاً [[روزه|روزه ماه رمضان]] بر آنان ممنوع است. قرمزی یا [[شاه ویس قلی]] روزه یک ماهه را بر اهل حق حرام و اعلام کرده است که هر کس از اهل حق روزه یک ماهه بگیرد، از این طایفه بیرون است.<ref>«تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۰۹-۱۱۰</ref> برعکس، بر هر فرد از یارسان [[واجب]] است که ۳ روز پیاپی روزه «غار» بگیرد و زمان آن از دوازدهم ماه قمری است که مصادف با [[چله زمستان کردی]] باشد؛ پس از ۳ روز مداوم روزه داری، روز پانزدهم آن ماه را جشن می‌گیرند که «[[عید خاوندگاری]]» نام دارد.<ref>نگاه کنید به: صفی زاده، تعلیقات، ص۵۷۰ -۵۷۱؛ مقایسه کنید با: جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۴۲، که مدت روزه را ۶ روز می‌داند</ref> این روزه به یاد روزها و ساعاتی است که [[سلطان اسحاق]] و یارانش در غار سپری کردند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۴۱، ۳۴۲</ref>


===پردیور، محل دعای اهل حق===
===پردیور، محل دعای اهل حق===
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «[[پردیور]]» است؛ در باغ‌های روستای  شیخان، کنار رودخانه سیروان در [[اورامان کردستان]]، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان و یارانش را مشخص می‌کند. این محل را پردیور می‌نامند و زیارتگاه و محل [[دعا]] و نیاز یارسان است.
برای اهل حق مقدس‌ترین جایگاه و کعبه مقصود «[[پردیور]]» است؛ در باغ‌های روستای  شیخان، کنار رودخانه سیروان در [[اورامان کردستان]]، قطعه سنگ بزرگی است که جایگاه سلطان و یارانش را مشخص می‌کند. این محل را پردیور می‌نامند و زیارتگاه و محل [[دعا]] و نیاز یارسان است.


متون اهل حق به برابری پردیور با [[کعبه]] برای ایشان، صراحت دارند.<ref>نک: «بارگه بارگه »، ص۱۰۷، ۱۱۱؛ جیحون آبادی، ص۳۶۴</ref> در واقع به فرمان سلطان اسحاق عمارت پردیور بر مزار ایوت بنا شد، تا قبله یارسان باشد.<ref>جیحون آبادی، ص۳۶۴</ref> در «[[بارگه بارگه]]»، آمده است که سلطان اسحاق در پردیور با یاران پیمان بست <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref> و حرمت پردیور تا بدان حد است که گفته شده الهیت در پردیور حلول داشته است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۸</ref>
متون اهل حق به برابری پردیور با [[کعبه]] برای ایشان، صراحت دارند.<ref>نک: «بارگه بارگه»، ص۱۰۷، ۱۱۱؛ جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۶۴</ref> در واقع به فرمان سلطان اسحاق عمارت پردیور بر مزار ایوت بنا شد، تا قبله یارسان باشد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۳۶۴</ref> در «[[بارگه بارگه]]»، آمده است که سلطان اسحاق در پردیور با یاران پیمان بست <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref> و حرمت پردیور تا بدان حد است که گفته شده الهیت در پردیور حلول داشته است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۸</ref>


==اصول اخلاقی==
==اصول اخلاقی==
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
*«'''ردا'''»، (رادی) بخشش و خدمت و کمک است. <ref>صفی زاده، حاشیه، ص۲۸۲-۲۸۳</ref>
*«'''ردا'''»، (رادی) بخشش و خدمت و کمک است. <ref>صفی زاده، حاشیه، ص۲۸۲-۲۸۳</ref>


گذشته از «چار رکن »، در این آیین بر شایستگی‌های اخلاقی دیگری نیز تأکید شده است؛ <ref>«دوره عابدین»، ص۵۲۴ به بعد</ref> در کلام‌های یارسان به لزوم حفظ اسرار آیین از غیر اهل و پوشیده داشتن حکمت آن اشاره شده است.<ref>برای نمونه، نک: «دوره چهل تن»، ص۴۵۳-۴۵۴</ref> آزار رساندن به مخلوقات خدا ممنوع است، زیرا اهل حق باید «نرنجد و نرنجاند».<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۲</ref> در «[[دوره عابدین]]» و جاهای دیگر به لزوم کشت و زرع و آبادانی تأکید شده است.<ref>«دوره عابدین»، ص۵۲۵-۵۲۶</ref> اینان به چله‌نشینی و عزلت‌گزینی اعتقادی ندارند، بلکه آن را [[گناه]] می‌دانند.<ref>القاصی، ص۱۰۴</ref> دستور اخلاقی دیگر ایشان [[قناعت]] است و اینکه نباید به مال دیگری نظر داشت، یا به آن دست درازی کرد.<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۱-۱۶۲</ref>
گذشته از «چار رکن»، در این آیین بر شایستگی‌های اخلاقی دیگری نیز تأکید شده است؛ <ref>«دوره عابدین»، ص۵۲۴ به بعد</ref> در کلام‌های یارسان به لزوم حفظ اسرار آیین از غیر اهل و پوشیده داشتن حکمت آن اشاره شده است.<ref>برای نمونه، نک: «دوره چهل تن»، ص۴۵۳-۴۵۴</ref> آزار رساندن به مخلوقات خدا ممنوع است، زیرا اهل حق باید «نرنجد و نرنجاند».<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۶۲</ref> در «[[دوره عابدین]]» و جاهای دیگر به لزوم کشت و زرع و آبادانی تأکید شده است.<ref>«دوره عابدین»، ص۵۲۵-۵۲۶</ref> اینان به چله‌نشینی و عزلت‌گزینی اعتقادی ندارند، بلکه آن را [[گناه]] می‌دانند.<ref>القاصی، آیین یاری، ۱۳۳۸ش، ص۱۰۴</ref> دستور اخلاقی دیگر ایشان [[قناعت]] است و اینکه نباید به مال دیگری نظر داشت، یا به آن دست درازی کرد.<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ۱۹۵۰م، ص۱۶۱-۱۶۲</ref>


==خاندان‌های اهل حق==
==خاندان‌های اهل حق==


در حالی که کلیت اهل حق مجموعه‌ای واحد را تشکیل می‌دهند، این قوم به چند خاندان تقسیم می‌شود که به لحاظ بعضی مسائل اعتقادی یا برخی آداب با هم تفاوت‌هایی دارند. برای اهل حق از ۱۱ خاندان<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۴-۲۵</ref> و ۱۴ خاندان <ref>افضلی، علیار، ص۱۷۶</ref> سخن گفته شده، اما غالباً بر ۱۲ خاندان تأکید می‌شود و آنها را به ۱۲ برج، ۱۲ ستاره آسمان، ۱۲ [[حواریون|حوّاری]] عیسی (ع) و [[امامان شیعه|۱۲ امام (ع)]] تشبیه کرده‌اند.<ref>جیحون آبادی، ص۴۱۱</ref> اما در اینکه خاندان‌های اصلی که در زمان سلطان اسحاق و به امر او شکل گرفتند، ۷ خاندان‌اند، اتفاق نظر وجود دارد.<ref>جیحون آبادی، ص۴۱۲</ref> خاندان‌های دیگر بعداً به آنها افزوده شدند.
در حالی که کلیت اهل حق مجموعه‌ای واحد را تشکیل می‌دهند، این قوم به چند خاندان تقسیم می‌شود که به لحاظ بعضی مسائل اعتقادی یا برخی آداب با هم تفاوت‌هایی دارند. برای اهل حق از ۱۱ خاندان<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۴-۲۵</ref> و ۱۴ خاندان <ref>افضلی، «اهل حق»، ۱۳۴۵ش، ص۱۷۶</ref> سخن گفته شده، اما غالباً بر ۱۲ خاندان تأکید می‌شود و آنها را به ۱۲ برج، ۱۲ ستاره آسمان، ۱۲ [[حواریون|حوّاری]] عیسی (ع) و [[امامان شیعه|۱۲ امام (ع)]] تشبیه کرده‌اند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۱۱</ref> اما در اینکه خاندان‌های اصلی که در زمان سلطان اسحاق و به امر او شکل گرفتند، ۷ خاندان‌اند، اتفاق نظر وجود دارد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۴۱۲</ref> خاندان‌های دیگر بعداً به آنها افزوده شدند.


#[[خاندان شاه ابراهیمی]] منسوب است به فردی به همین نام که به دستور سلطان اسحاق برای ارشاد به [[عراق]] رفت و با کوشش او، گروه‌هایی از مردم آنجا روش اهل حق را پذیرفتند. اکنون نیز خاندان شاه ابراهیمی در شهر [[خانقین]] و مندلی در عرا به سر می‌برند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۵</ref>
#[[خاندان شاه ابراهیمی]] منسوب است به فردی به همین نام که به دستور سلطان اسحاق برای ارشاد به [[عراق]] رفت و با کوشش او، گروه‌هایی از مردم آنجا روش اهل حق را پذیرفتند. اکنون نیز خاندان شاه ابراهیمی در شهر [[خانقین]] و مندلی در عرا به سر می‌برند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۵</ref>
خط ۲۰۸: خط ۲۰۸:
'''دین مزدایی'''
'''دین مزدایی'''


در ''شاهنامه حقیقت '' ترکیبی از اندیشه‌های اسلامی و مزدایی دیده می‌شود.<ref>جیحون آبادی، ص۷۱-۷۲</ref> قرینه سازی و تقابل نیروهای اهورایی و اهریمنی در آن کاملاً آشکار است.
در ''شاهنامه حقیقت '' ترکیبی از اندیشه‌های اسلامی و مزدایی دیده می‌شود.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۷۱-۷۲</ref> قرینه سازی و تقابل نیروهای اهورایی و اهریمنی در آن کاملاً آشکار است.


در «دوره هفتوانه»، از زبان سلطان اسحاق به وجود خدایان بی‌شمار اشاره شده است که «اگر بیایند... واگر بارگاه‌هایی داشته باشند...».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۸۳</ref> مقصود از این خدایان چیست ؟ شاید اولین تصوری که به ذهن برسد، ایزدان باشد که سپاهیان مینوی اورمزدند و بی‌شمارند.
در «دوره هفتوانه»، از زبان سلطان اسحاق به وجود خدایان بی‌شمار اشاره شده است که «اگر بیایند... واگر بارگاه‌هایی داشته باشند...».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۸۳</ref> مقصود از این خدایان چیست ؟ شاید اولین تصوری که به ذهن برسد، ایزدان باشد که سپاهیان مینوی اورمزدند و بی‌شمارند.


خاطره نخستین زوج انسانی در دین مزدایی (مشیه و مشیانه)، نزد اهل حق بدین گونه حفظ شده است که نام مشیانه تبدل یافته، و صورت «مرجانه‌» (و نیز مرجان) به خود گرفته، و جفت نر او «جان‌» نامیده شده است. آن دو - که ذاتشان از آتش بود - بر روی زمین آفریده شدند و از ایشان [[جن|جنیان]] پدید آمدند. پس از آن بود که [[آدم ابوالبشر|آدم]] و [[حوا|حوّا]] از خاک هستی یافتند. یکی از شکل ‏های ترکیب اساطیر ایرانی و اسلامی این بود که گفتند مرجانه از [[پهلوی (زبان)|پهلوی]] جان آفریده شد.<ref>جیحون آبادی، ص۶۰، ۷۳-۷۴</ref>
خاطره نخستین زوج انسانی در دین مزدایی (مشیه و مشیانه)، نزد اهل حق بدین گونه حفظ شده است که نام مشیانه تبدل یافته، و صورت «مرجانه‌» (و نیز مرجان) به خود گرفته، و جفت نر او «جان‌» نامیده شده است. آن دو - که ذاتشان از آتش بود - بر روی زمین آفریده شدند و از ایشان [[جن|جنیان]] پدید آمدند. پس از آن بود که [[آدم ابوالبشر|آدم]] و [[حوا|حوّا]] از خاک هستی یافتند. یکی از شکل ‏های ترکیب اساطیر ایرانی و اسلامی این بود که گفتند مرجانه از [[پهلوی (زبان)|پهلوی]] جان آفریده شد.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۶۰، ۷۳-۷۴</ref>


'''ستایش پهلوانان ایران باستان'''
'''ستایش پهلوانان ایران باستان'''


به جز امور اعتقادی (دینی) باستانی، قهرمانان حماسی ایران باستان نیز در کلامهای اهل حق حضور نمایان دارند؛ ستایش از شاهان و پهلوانان ایرانی با افکار خاص آیین حقیقت در هم آمیخته است، چه آنها مظاهر هفتن و حتی مظاهر الهی خوانده شده‌اند.<ref>جیحون آبادی، ص۱۵۴، ۱۵۵؛ «بارگه بارگه »، ص۹۴؛ دوره بهلول، ص۵۴-۵۵</ref>
به جز امور اعتقادی (دینی) باستانی، قهرمانان حماسی ایران باستان نیز در کلامهای اهل حق حضور نمایان دارند؛ ستایش از شاهان و پهلوانان ایرانی با افکار خاص آیین حقیقت در هم آمیخته است، چه آنها مظاهر هفتن و حتی مظاهر الهی خوانده شده‌اند.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۱۵۴، ۱۵۵؛ «بارگه بارگه»، ص۹۴؛ دوره بهلول، ص۵۴-۵۵</ref>


در «بارگه بارگه»، ضمن اشاره بر بعضی اعمال [[رستم]] و ستایش کارها و مبارزات وی با دشمنان ایران <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۲۳</ref> او را تجسم بنیامین، و [[سیمرغ]] را همان خاتون رمزبار دانسته‌اند.<ref>«بارگه بارگه»،‌ ص۱۳۶، ۱۴۶، ۱۷۱</ref>
در «بارگه بارگه»، ضمن اشاره بر بعضی اعمال [[رستم]] و ستایش کارها و مبارزات وی با دشمنان ایران <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۲۳</ref> او را تجسم بنیامین، و [[سیمرغ]] را همان خاتون رمزبار دانسته‌اند.<ref>«بارگه بارگه»،‌ ص۱۳۶، ۱۴۶، ۱۷۱</ref>
خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:
'''شعرهای هجایی و دو مصراعی'''
'''شعرهای هجایی و دو مصراعی'''


نکات دیگری هم در مذهب اهل حق به چشم می‌خورد که از رابطه محکم آن با ایران باستان و اندیشه‌های ایرانی کهن حکایت دارد.<ref>افضلی، قاسم، ج۳، ص۳</ref> مثلا: اشعار «بارگه بارگه‌» و «دوره هفتوانه‌» همه ۱۰ هجایی  و دو مصراعی  هستند (هر مصراع ۵ هجا). شعر هجایی از آثار و عناصر بازمانده از ایران باستان در میان اهل حق است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۹، ۱۸۹، ۱۹۰-۱۹۱</ref>
نکات دیگری هم در مذهب اهل حق به چشم می‌خورد که از رابطه محکم آن با ایران باستان و اندیشه‌های ایرانی کهن حکایت دارد.<ref>افضلی، دفتر رموز یارستان، ج۳، ص۳</ref> مثلا: اشعار «بارگه بارگه‌» و «دوره هفتوانه‌» همه ۱۰ هجایی  و دو مصراعی  هستند (هر مصراع ۵ هجا). شعر هجایی از آثار و عناصر بازمانده از ایران باستان در میان اهل حق است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۲۹، ۱۸۹، ۱۹۰-۱۹۱</ref>


'''آناهیتا'''
'''آناهیتا'''


در مقبره [[شاه ابراهیم]] چشمه‌ای وجود دارد که «هانیتا» (آناهیتا) خوانده می‌شود.<ref>افضلی، قاسم، ج۲، ص۸۲</ref> بنابر آنچه از «بارگه بارگه»، استنباط می‌شود، شاید بتوان گفت که [[آناهیتا]] خود محل تجلی یا حلول ذات الهی باشد.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۹-۱۱۰</ref>
در مقبره [[شاه ابراهیم]] چشمه‌ای وجود دارد که «هانیتا» (آناهیتا) خوانده می‌شود.<ref>افضلی، دفتر رموز یارستان، ج۲، ص۸۲</ref> بنابر آنچه از «بارگه بارگه»، استنباط می‌شود، شاید بتوان گفت که [[آناهیتا]] خود محل تجلی یا حلول ذات الهی باشد.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۹-۱۱۰</ref>


'''ارتباط گاو با ماه و شیر با خورشید''
'''ارتباط گاو با ماه و شیر با خورشید''


در طرحی از جهان شناسی اهل حق و چگونگی تکوین عالم از دیدگاه ایشان، خداوند از پیشانی گاو، ماه را آفرید و از پیشانی شیر، خورشید را؛ محل ماه هم بر پیشانی گاو است و محل خورشید بر پشت شیر.<ref>جیحون آبادی، ص۵۷-۵۸</ref> در اندیشه ایرانیان باستان نیز گاو با ماه رابطه مستقیم دارد و شیر با خورشید.
در طرحی از جهان شناسی اهل حق و چگونگی تکوین عالم از دیدگاه ایشان، خداوند از پیشانی گاو، ماه را آفرید و از پیشانی شیر، خورشید را؛ محل ماه هم بر پیشانی گاو است و محل خورشید بر پشت شیر.<ref>جیحون آبادی، شاهنامه حقیقت، ۱۳۴۵ش، ص۵۷-۵۸</ref> در اندیشه ایرانیان باستان نیز گاو با ماه رابطه مستقیم دارد و شیر با خورشید.


نظایر این‌گونه موارد را باز هم در کلام های یارسان می‌توان یافت و مجموعه آنها این نکته را به ذهن متبادر می‌کند که مذهب حقیقت ارتباطی نیرومند با ایران باستان دارد و حتی شاید بتوان گفت که طریق اهل حق بازمانده یک مکتب یا مذهب عرفانی ایرانی است که از عصر باستان تا زمان ما همچنان دوام داشته است، و شاید همچنان پایدار بماند.
نظایر این‌گونه موارد را باز هم در کلام های یارسان می‌توان یافت و مجموعه آنها این نکته را به ذهن متبادر می‌کند که مذهب حقیقت ارتباطی نیرومند با ایران باستان دارد و حتی شاید بتوان گفت که طریق اهل حق بازمانده یک مکتب یا مذهب عرفانی ایرانی است که از عصر باستان تا زمان ما همچنان دوام داشته است، و شاید همچنان پایدار بماند.
خط ۲۴۶: خط ۲۴۶:
==منابع==
==منابع==
{{ستون-شروع|2}}
{{ستون-شروع|2}}
* افضلی شاه ابراهیمی، علیار، «اهل حق »، مهر، تهران، ۱۳۴۵ش، شم ۳.
* افضلی شاه ابراهیمی، علیار، «اهل حق»، مهر، تهران، ۱۳۴۵ش، شماره ۳.
* افضلی شاه ابراهیمی، قاسم، دفتر رموز یارستان، تهران، چاپ راستی.
* افضلی شاه ابراهیمی، قاسم، دفتر رموز یارستان، تهران، چاپ راستی.
* القاصی، مجید، آیین یاری، کرمانشاه، ۱۳۳۸ش.
* القاصی، مجید، آیین یاری، کرمانشاه، ۱۳۳۸ش.
* «بارگه بارگه »، «خرده سرانجام »، «دوره چهل تن »، «دوره عابدین »، «دوره گلیم و کول »، «دوره هفتوانه »، نامه سرانجام، به کوشش و ترجمه صدیق صفی زاده، تهران، ۱۳۷۵ش.
* «بارگه بارگه»، «خرده سرانجام»، «دوره چهل تن»، «دوره عابدین»، «دوره گلیم و کول»، «دوره هفتوانه»، نامه سرانجام، به کوشش و ترجمه صدیق صفی زاده، تهران، ۱۳۷۵ش.
* «تذکره اعلی »، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۰م.
* «تذکره اعلی»، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۰م.
* جیحون آبادی مکری، نعمت الله، شاهنامه حقیقت، به کوشش محمد مکری، تهران، ۱۳۴۵ش /۱۹۶۶م.
* جیحون آبادی مکری، نعمت الله، شاهنامه حقیقت، به کوشش محمد مکری، تهران، ۱۳۴۵ش-۱۹۶۶م.
* دوره بهلول، به کوشش صدیق صفی زاده، تهران، ۱۳۶۳ش.
* دوره بهلول، به کوشش صدیق صفی زاده، تهران، ۱۳۶۳ش.
* «ذیل تذکره اعلی »، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۰م.
* «ذیل تذکره اعلی»، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، به کوشش ایوانف، بمبئی، ۱۹۵۰م.
* صفی زاده، صدیق، بزرگان یارسان، تهران، ۱۳۶۱ش.
* صفی زاده، صدیق، بزرگان یارسان، تهران، ۱۳۶۱ش.
* صفی زاده، مشاهیر اهل حق، تهران، ۱۳۶۰ش /۱۹۸۱م.
* صفی زاده، مشاهیر اهل حق، تهران، ۱۳۶۰ش /۱۹۸۱م.
کاربر ناشناس