پرش به محتوا

فطرت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۴۰ بایت اضافه‌شده ،  ۱۲ اکتبر
اضافه کردن متن
(اضافه کردن متن)
(اضافه کردن متن)
خط ۱: خط ۱:
'''فِطرَت''' یا سِرِشت به نوع آفرینش [[انسان]] گفته می‌شود که خدادادی و مادرزاد بوده و بین همه انسان‌ها مشترک است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید. اصطلاح فطرت در فرهنگ اسلامی مختص به انسان است و به امور سرشتی که مشترک میان انسان و حیوان باشد غریزه می‌گویند. فطرت به دو شاخۀ شناختی و گرایشی تقسیم می‌شود. شناخت‌های حضوری و بی‌واسطه انسان، قضایای وجدانی، بدیهیات اولیه و قضایایی که استدلال آنها همراهشان است از مهم‌ترین مصادیق شناخت فطری شمرده شده است. هم‌چنین گرایش انسان به حقیقت‌جویی، قدرت‌خواهی، زیبادوستی(هنر) و محبت ورزیدن از مصادیق گرایش فطری می‌باشد.
'''فِطرَت''' یا سِرِشت به نوع آفرینش [[انسان]] گفته می‌شود که خدادادی و مادرزاد بوده و بین همه انسان‌ها مشترک است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید و از انسان جدایی‌ناپذیر است. اصطلاح فطرت در فرهنگ اسلامی مختص به انسان است و به امور سرشتی که مشترک میان انسان و حیوان باشد، غریزه می‌گویند. فطرت به دو شاخۀ شناختی و گرایشی تقسیم می‌شود. شناخت‌های حضوری و بی‌واسطه انسان، قضایای وجدانی، بدیهیات اولیه و قضایایی که استدلال آنها همراهشان است از مهم‌ترین مصادیق شناخت فطری شمرده شده است. هم‌چنین گرایش انسان به حقیقت‌جویی، قدرت‌خواهی، زیبادوستی(هنر)، محبت ورزیدن به خیر و فضیلت و خلاقیت از مصادیق گرایش فطری می‌باشد.


بر اساس [[قرآن]]، شناخت [[دین]] و مطابق با [[حدیث|روایات اسلامی]]، گرایش به [[اصول دین|اصول عقائد اسلامی]] از مصادیق فطرت هستند. تقریرهای زیادی از [[برهان فطرت]] برای [[برهان‌های اثبات خدا|اثبات وجود خدا]] گزارش شده است. موضوع وجود داشتن فطرت یا نبود آن در سرشت آدمی، در میان دانشمندان غربی مورد اختلاف است. اندیشمندان مخالف فطرت معتقدند ماهیت انسان، از محیط و جامعه متأثر است و انسان دارای فطرتی مستقل از محیط و جامعه نیست.
بر اساس [[قرآن]]، شناخت [[دین]] و مطابق با [[حدیث|روایات اسلامی]]، گرایش به [[اصول دین|اصول عقائد اسلامی]] از مصادیق فطرت هستند. تقریرهای زیادی از [[برهان فطرت]] برای [[برهان‌های اثبات خدا|اثبات وجود خدا]] گزارش شده است. موضوع وجود داشتن فطرت یا نبود آن در سرشت آدمی، در میان دانشمندان غربی مورد اختلاف است. اندیشمندان مخالف فطرت معتقدند ماهیت انسان، از محیط و جامعه متأثر است و انسان دارای فطرتی مستقل از محیط و جامعه نیست.


==معناشناسی==
==معناشناسی==
فطرت از ریشه «فَطر» در لغت به معنای شكافتن،<ref>تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵ </ref> اختراع بدون الگو و نمونه قبلی،<ref>صحاح جوهری، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۷۸۱ </ref> و صفات و ویژگی‌های مادرزاد<ref>قاموس اللغه، ذیل واژه فطر؛ اقرب الموارد ذیل واژه الفطره </ref> آمده است. از آنجا كه آفرینش و [[خلقت]] نیز نوعی شکافتن عدم و پدید آمدن است، «فطرت» در معنای آفرینش و خلقت نیز به کار می‌رود.<ref>نهایه ابن اثیر، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۴۵۷ </ref>{{یاد| از [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] نقل است که من معنی کلمه «فطرت» را که در [[قرآن]] آمده است آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. وقتی این کلمه را در آن مورد به کار برد مفهوم آیه برای من روشن شد و آن زمانی بود که دو نفر اعرابی‏ آمدند و درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند، یکی از آنها گفت: «اَنا فَطَرتُها»  و می‌خواست بگوید چاه مال من است و مقصودش این بود که من ابتداء آن را حفر کردم و من صاحب اوّلش هستم. ( چون وقتی چاه را می‌کنند، پس از مدتی آب خود را پایین می‌کشد، برای همین دو مرتبه آن را حفر می‌کنند و چند متر پایین‌‏تر می‌روند). می‌خواست بگوید من صاحب اوّلش هستم؛  این عبّاس می‌گوید از اینجا فهمیدم که لغت «فطرت» در قرآن چه معنایی می‌دهد: یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتّی در غیر انسان هم سابقه ندارد مطهری این  حدیث را قرینه گرفته بر اینکه لغت «فطرت» از لغاتی است که قرآن برای اوّل بار به کار برده است زیرا ابن عبّاس که پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است- او یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب ناآگاه بوده است. <ref>مطهری، فطرت، ص۲۲؛  https://lms.motahari.ir/book-page/76/%D9%81%D8%B7%D8%B1%D8%AA?page=22</ref>}} تعاریف اصطلاحی مختلفی برای «فطرت» بیان شده است. [[سید محمدحسین طباطبائی| علامه طباطبایی]] فطرت را همان عامل هدایت علمی و گرایش عملی به کمال واقعی وسعادت حقیقی می داند.<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۹، ص۲۷۱.</ref>{{یاد| ومن المعلوم أن الفطرة لا تهتدي علماً و لا تميل عملاً إلا إلى ما فيه كمالها الواقعي و سعادتها الحقيقية.}} [[ محمدتقی مصباح یزدی |مصباح یزدی]] آن را نوعی [[هدایت تکوینی]] و خدادادی در وجود انسان می‌داند، هدایتی در حوزه شناخت و هدایتی در حوزه احساس.<ref>مصباح یزدی، معارف قرآن، ص۲۶ </ref> [[ عبدالله جوادی آملی |جوادی آملی]] فطرت را عامل جدا شدن انسان از حیوان (فصل اخیر) می‌داند که همان [[عقل]] و میل او در رسیدن به کمال مطلق است.<ref>[http://raj.smc.ac.ir/article_1825_79aeb95620db999412460b17bac4438d.pdf انسان پژوهی دینی، شماره ۲۳، جوادی آملی، ص۷] </ref>
فطرت از ریشه «فَطر» در لغت به معنای شكافتن،<ref>تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵ </ref> اختراع بدون الگو و نمونه قبلی،<ref>صحاح جوهری، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۷۸۱ </ref> و صفات و ویژگی‌های مادرزاد<ref>قاموس اللغه، ذیل واژه فطر؛ اقرب الموارد ذیل واژه الفطره </ref> آمده است. از آنجا كه آفرینش و [[خلقت]] نیز نوعی شکافتن عدم و پدید آمدن است، «فطرت» در معنای آفرینش و خلقت نیز به کار می‌رود.<ref>نهایه ابن اثیر، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۴۵۷ </ref>{{یاد| از [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] نقل است که من معنی کلمه «فطرت» را که در [[قرآن]] آمده است آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. وقتی این کلمه را در آن مورد به کار برد مفهوم آیه برای من روشن شد و آن زمانی بود که دو نفر اعرابی‏ آمدند و درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند، یکی از آنها گفت: «اَنا فَطَرتُها»  و می‌خواست بگوید چاه مال من است و مقصودش این بود که من ابتداء آن را حفر کردم و من صاحب اوّلش هستم. ( چون وقتی چاه را می‌کنند، پس از مدتی آب خود را پایین می‌کشد، برای همین دو مرتبه آن را حفر می‌کنند و چند متر پایین‌‏تر می‌روند). می‌خواست بگوید من صاحب اوّلش هستم؛  این عبّاس می‌گوید از اینجا فهمیدم که لغت «فطرت» در قرآن چه معنایی می‌دهد: یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتّی در غیر انسان هم سابقه ندارد مطهری این  حدیث را قرینه گرفته بر اینکه لغت «فطرت» از لغاتی است که قرآن برای اوّل بار به کار برده است زیرا ابن عبّاس که پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است- او یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب ناآگاه بوده است. <ref>مطهری، فطرت، ص۲۲؛  https://lms.motahari.ir/book-page/76/%D9%81%D8%B7%D8%B1%D8%AA?page=22</ref>}} تعاریف اصطلاحی مختلفی برای «فطرت» بیان شده است.[[سید محمدحسین طباطبائی| علامه طباطبایی]] مفسر شیعی، فطرت را همان عامل هدایت علمی و گرایش عملی به کمال واقعی وسعادت حقیقی می داند.<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۹، ص۲۷۱.</ref>{{یاد| ومن المعلوم أن الفطرة لا تهتدي علماً و لا تميل عملاً إلا إلى ما فيه كمالها الواقعي و سعادتها الحقيقية.}} [[ محمدتقی مصباح یزدی |مصباح یزدی]] فیلسوف شیعی، آن را نوعی [[هدایت تکوینی]] و خدادادی در وجود انسان می‌داند، هدایتی در حوزه شناخت و هدایتی در حوزه احساس.<ref>مصباح یزدی، معارف قرآن، ص۲۶ </ref> [[ عبدالله جوادی آملی |جوادی آملی]] مفسر شیعی، فطرت را عامل جدا شدن انسان از حیوان (فصل اخیر) می‌داند که همان [[عقل]] و میل او در رسیدن به کمال مطلق است.<ref>[http://raj.smc.ac.ir/article_1825_79aeb95620db999412460b17bac4438d.pdf انسان پژوهی دینی، شماره ۲۳، جوادی آملی، ص۷] </ref>


واژۀ فطری و فطرت در [[منطق]]، [[فلسفه اسلامی| فلسفه]]، [[کلام]] و [[عرفان]] کاربردهای مختلفی دارد<ref group="یادداشت">۱. اصطلاح منطقی: یکی از انواع ششگانه بدیهیات در منطق، فطریات است که در آن به «قضایا قیاساتها معها» تعبیر می‌شود که با تصور خود قضیه و بدون واسطه خارجی، تصدیق آن حاصل می‌شود؛ مانند تصور دو به این که نصف چهار است.
واژۀ فطری و فطرت در [[منطق]]، [[فلسفه اسلامی| فلسفه]]، [[کلام]] و [[عرفان]] کاربردهای مختلفی دارد<ref group="یادداشت">۱. اصطلاح منطقی: یکی از انواع ششگانه بدیهیات در منطق، فطریات است که در آن به «قضایا قیاساتها معها» تعبیر می‌شود که با تصور خود قضیه و بدون واسطه خارجی، تصدیق آن حاصل می‌شود؛ مانند تصور دو به این که نصف چهار است.
خط ۱۶: خط ۱۶:
۵. تعریف عرفانی: یکی از معانی به کار رفته در علم عرفان، تعریف فطرت به [[عالم جبروت]] است که بر عالم مادی و ملکوت تقدم دارد. [http://ensani.ir/fa/content/7322/default.aspx قبسات، شماره ۳۶، محمدحسن قدردان قراملکی، خداشناسی فطری، ادله و شبهات]
۵. تعریف عرفانی: یکی از معانی به کار رفته در علم عرفان، تعریف فطرت به [[عالم جبروت]] است که بر عالم مادی و ملکوت تقدم دارد. [http://ensani.ir/fa/content/7322/default.aspx قبسات، شماره ۳۶، محمدحسن قدردان قراملکی، خداشناسی فطری، ادله و شبهات]


در علم منطق، «[[فطریات]]» از اقسام قضایای بدیهی بوده و چنین تعریف شده‌اند: قضیه‌ای که استدلال و [[قیاس]] آن به همراه خود قضیه است و با تصور اجزاء جمله، استدلال آن نیز به ذهن می‌رسد، مانند «کل، از جزء خود بزرگتر است».(قطب الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه، ج۱، ص۱۶۶- ۱۶۷) وجه اشتراک «[[فطریات]]» با «فطرت» این است که هیچکدام نیازمند تعلیم یا تجربه نیستند.</ref> که همۀ آنها تا حدودی در یک مفهوم اساسی مشترکند و آن عبارت است از معرفت یا گرایشی که مقتضای نوع آفرینش انسان است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید<ref>[http://lib.eshia.ir/23019/1/7306 دانشنامه جهان اسلام، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «فطریات»، شماره ۷۳۰۶] </ref> و از انسان جدایی‌ناپذیر است.
در علم منطق، «[[فطریات]]» از اقسام قضایای بدیهی بوده و چنین تعریف شده‌اند: قضیه‌ای که استدلال و [[قیاس]] آن به همراه خود قضیه است و با تصور اجزاء جمله، استدلال آن نیز به ذهن می‌رسد، مانند «کل، از جزء خود بزرگتر است».(قطب الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه، ج۱، ص۱۶۶- ۱۶۷) وجه اشتراک «[[فطریات]]» با «فطرت» این است که هیچکدام نیازمند تعلیم یا تجربه نیستند.</ref> که همۀ آنها تا حدودی در یک مفهوم اساسی مشترکند و آن عبارت است از معرفت یا گرایشی که مقتضای نوع آفرینش انسان است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید<ref>[http://lib.eshia.ir/23019/1/7306 دانشنامه جهان اسلام، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «فطریات»، شماره ۷۳۰۶] </ref> و از انسان جدایی‌ناپذیر است.<ref>جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.</ref>


===فرق فطرت و غریزه===
===فرق فطرت و غریزه===
خط ۳۰: خط ۳۰:
#قضایای نظری نزدیک به بدیهی که عقل در تصدیق به آنها، نیازمند استدلال‌های پیچیده نیست و با استدلال ساده، به آنها تصدیق می‌کند؛ همانند تصدیق به این که «[[خدا]] هست». این قضایای فطری، نظری هستند و برخلاف بدیهیات ثانویه، به فکر و استدلال ساده نیازمندند.
#قضایای نظری نزدیک به بدیهی که عقل در تصدیق به آنها، نیازمند استدلال‌های پیچیده نیست و با استدلال ساده، به آنها تصدیق می‌کند؛ همانند تصدیق به این که «[[خدا]] هست». این قضایای فطری، نظری هستند و برخلاف بدیهیات ثانویه، به فکر و استدلال ساده نیازمندند.
#در [[فلسفه اشراق]]، تمام قضایای بدیهی (وجدانیات، بدیهیات اولیه، بدیهیات ثانویه، مشاهدات، مُجَرَّبات، و غیره) را فطری و تمام قضایای نظری و غیربدیهی را غیرفطری می‌نامند.<ref>حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴-۲۳۸.</ref>
#در [[فلسفه اشراق]]، تمام قضایای بدیهی (وجدانیات، بدیهیات اولیه، بدیهیات ثانویه، مشاهدات، مُجَرَّبات، و غیره) را فطری و تمام قضایای نظری و غیربدیهی را غیرفطری می‌نامند.<ref>حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴-۲۳۸.</ref>
فطرت بینشی انسان تحمیل‌ناپذیر، زوال‌ناپذیر، تغییر‌ناپذیر، همگانی و متعلق به کمال مطلق است.<ref>جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.</ref>
فطرت بینشی انسان، تحمیل‌ناپذیر، زوال‌ناپذیر، تغییر‌ناپذیر، همگانی و متعلق به کمال مطلق است.<ref>جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.</ref>
*'''گرایش‌هایی که فطری نامیده شده‌اند:'''
*'''گرایش‌هایی که فطری نامیده شده‌اند:'''
#گرایش انسان به حقیقت‌جویی که از ابتدای زندگی تا انتها همراه او است.
#گرایش انسان به حقیقت‌جویی که از ابتدای زندگی تا انتها همراه او است.
خط ۳۶: خط ۳۶:
#گرایش انسان به زیبادوستی و زیباآفرینی(هنر) که جز از طریق وصال به زیبایی مطلق و نامتناهی، فرونمی‌نشیند.
#گرایش انسان به زیبادوستی و زیباآفرینی(هنر) که جز از طریق وصال به زیبایی مطلق و نامتناهی، فرونمی‌نشیند.
#گرایش انسان به عشق و محبت ورزیدن که اوج شیفتگی و عشق، فدایِ محبوب شدن و پرستش او است.<ref>حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۹-۲۴۴.</ref>
#گرایش انسان به عشق و محبت ورزیدن که اوج شیفتگی و عشق، فدایِ محبوب شدن و پرستش او است.<ref>حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۹-۲۴۴.</ref>
#گرایش انسان به خیر و فضیلت و خلاقیت است.<ref>جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.</ref>
#گرایش انسان به خیر، فضیلت و خلاقیت است.<ref>جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.</ref>


==فطرت عمومی و اختصاصی==
==فطرت عمومی و اختصاصی==
confirmed، protected، templateeditor
۹۷۹

ویرایش