۱۷٬۸۰۹
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
}} | }} | ||
{{دیگر کاربردها|ابن سعد (ابهامزدایی)}} | {{دیگر کاربردها|ابن سعد (ابهامزدایی)}} | ||
'''عمر بن سعد بن ابیوقّاص ''' معروف به '''عمر سعد''' و '''ابنسعد''' (کشتهشده در ۶۵ یا ۶۶ق)، فرمانده | '''عمر بن سعد بن ابیوقّاص ''' معروف به '''عمر سعد''' و '''ابنسعد''' (کشتهشده در ۶۵ یا ۶۶ق)، فرمانده [[لشکر عمر بن سعد|سپاه عبیدالله بن زیاد]] در [[واقعه کربلا]] بوده است. او در [[روز عاشورا]] نخستین تیر جنگ را به سوی سپاه امام حسین(ع) رها کرد و پس از [[شهادت]] امام و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند. | ||
ابنسعد با انگیزه رسیدن به حکومت ری به جنگ با [[امام حسین علیهالسلام|امام حسین(ع)]] رفت اما به حکومت ری نرسید. او در [[قیام مختار]] به دست [[مختار بن ابیعبید ثقفی|مختار ثقفی]] کشته شد. عمر بن سعد از شخصیتهای منفور نزد [[شیعه|شیعیان]] بوده و در [[زیارت عاشورا]]، [[لعن]] شده است. | |||
==نسب، ولادت، فرزندان== | ==نسب، ولادت، فرزندان== | ||
عمر بن سعد فرزند [[سعد بن ابیوقاص|سعد بن ابیوَقّاص]] است، پدرش از صحابه پیامبر بوده است.<ref>ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۷.</ref> برخی تولد او را در زمان [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] و برخی در سال کشتهشدن [[عمر بن خطاب]] ([[سال ۲۳ هجری قمری|۲۳ق]]/۶۴۴م)، دانستهاند.<ref>ابنحجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۱.</ref> به گزارش [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] (تألیف ۳۰۳ق) وی در [[سال ۱۷ هجری قمری|۱۷ق]]/۶۳۸م همراه پدرش در [[فتح عراق]] شرکت داشته و از طرف پدرش مأمور فتح [[عینالوردة|رأسالعین]] شده است.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۳۴.</ref> | |||
حفص، محمد، عامر، مصعب و موسی فرزندان عمر | حفص، محمد، عامر، مصعب و موسی فرزندان عمر سعد بودند. حفص، همراه پدرش بهدست [[مختار بن ابیعبید ثقفی|مختار ثقفی]] کشته شد. محمد نیز همراه [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی|عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] علیه [[حجاج بن یوسف ثقفی|حجاج بن یوسف]] قیام کرد و کشته شد.<ref> ابنقتیبه، المعارف، ۱۹۹۲م، ص۲۴۴.</ref> | ||
==قبل از واقعه کربلا== | ==عملکرد ابنسعد قبل از واقعه کربلا== | ||
===تشویق پدر به ادعای خلافت=== | ===تشویق پدر به ادعای خلافت=== | ||
در ۳۷ق /۶۵۷م، زمانی که [[ماجرای حکمیت]] میان [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] و [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه بن ابیسفیان]] در [[دومة الجندل]] اتفاق افتاد، عمر سعد، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای [[خلافت]] کرد، اما پدرش نپذیرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۶۷.</ref> | در ۳۷ق /۶۵۷م، زمانی که [[ماجرای حکمیت]] میان [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] و [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه بن ابیسفیان]] در [[دومة الجندل]] اتفاق افتاد، عمر سعد، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای [[خلافت]] کرد، اما پدرش نپذیرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۶۷.</ref> | ||
===شهادت علیه حجر بن عدی=== | ===شهادت علیه حجر بن عدی=== | ||
در ۵۱ق /۶۷۱م به درخواست [[عبیدالله بن زیاد|ابنزیاد]] | در ۵۱ق /۶۷۱م به درخواست [[عبیدالله بن زیاد|ابنزیاد]] از کسانی بود که علیه [[حجر بن عدی]] گواهی داد و حجر را فتنهانگیزی علیه حکومت متهم کرد و کافر شمرد. این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا حجر و یارانش را در [[مرج عذراء]] به شهادت برساند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۲۶۹، ۲۷۲-۲۷۶.</ref> | ||
===گزارش ورود امام حسین(ع) به مکه=== | ===گزارش ورود امام حسین(ع) به مکه=== | ||
در [[مقتل الحسین (خوارزمی)|مقتل خوارزمی]] از [[ابناعثم کوفی]] نقل شده هنگامی که حسین بن علی(ع) به علت خودداری از [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه]] از [[مدینه]] خارج شد و به [[مکه]] پناه برد، عمر بن سعد، امیر (یا شاید [[امیر الحاج]]) مکه بود و چون استقبال حجاج [[کعبه|خانه خدا]] | در [[مقتل الحسین (خوارزمی)|مقتل خوارزمی]] از [[ابناعثم کوفی]] نقل شده هنگامی که حسین بن علی(ع) به علت خودداری از [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه]] از [[مدینه]] خارج شد و به [[مکه]] پناه برد، عمر بن سعد، امیر (یا شاید [[امیر الحاج]]) مکه بود و چون استقبال حجاج [[کعبه|خانه خدا]] از حسین(ع) را مشاهده کرد به یزید نامه نوشت و او را از آمدن حسین(ع) به مکه آگاه نمود.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۱۹۰.</ref> | ||
===خیانت به مسلم بن عقیل=== | ===خیانت به مسلم بن عقیل=== | ||
هنگامی که [[مسلم بن عقیل]] نماینده امام حسین(ع) به [[کوفه]] رفت تا از مردم به نفع امام [[بیعت]] بگیرد، ابنسعد | هنگامی که [[مسلم بن عقیل]] نماینده امام حسین(ع) به [[کوفه]] رفت تا از مردم به نفع امام [[بیعت]] بگیرد، ابنسعد همچون برخی از اشراف کوفه در نامهای به یزید به او توصیه کرد که اگر میخواهد کوفه از دستش خارج نشود، [[نعمان بن بشیر]] حاکم وقت کوفه را برکنار کند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۳۵۶.</ref> مسلم پس از دستگیری در مجلس عبیدالله بن زیاد به صورت مخفیانه به عمر بن سعد وصیت کرد، اما ابنسعد وصیت او را برای عبیدالله بازگو نمود.<ref>دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۴۱.</ref> | ||
== | ==نقش ابنسعد در واقعه کربلا== | ||
{{اصلی|لشکر عمر بن سعد}} | {{اصلی|لشکر عمر بن سعد}} | ||
پس از | پس از استقرار [[عبیدالله بن زیاد]] به کوفه، ابنسعد به حکومت [[ری]] و دَسْتبی{{یاد| معرب دشتپی، دشتی پهناور میان ری و [[همدان]] که بعدها به [[قزوین]] ملحق گردید (ابنفقیه، مختصر البلدان، ص۲۸۲-۲۸۳.)}} منصوب و به سرکوبی شورش [[دیلمیان]] مأمور بود<ref>ابنفقیه، مختصر البلدان، ص۲۵۳.</ref> او با سپاهی چهار هزارنفره در بیرون کوفه اردو زده و آماده حرکت به سوی ری بود، اما خبر حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، عبیدالله را واداشت تا ابنسعد را برای مقابله با امام بفرستد. وی ابتدا از این کار سرباز زد، اما عبیدالله بن زیاد او را تهدید کرد که یا باید به جنگ با حسین(ع) برود و یا فرمان حکومت ری را پس دهد. ابنسعد با سپاهیان تحت امر خود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۶-۱۷۷.</ref> به سوی کربلا حرکت کرد. درباره تحیر و تصمیم نهایی عمر بن سعد گزارشهایی در منابع تاریخی ثبت است و اشعاری در این باره به او منسوب است:{{شعر جدید | ||
| جداکننده = \\| متن =والله ما أدری وإنی لحائر \\ أفکّر فی أمری علی خطرین | | جداکننده = \\| متن =والله ما أدری وإنی لحائر \\ أفکّر فی أمری علی خطرین | ||
أأترک ملک الرّی والرّی منیتی \\ أم أرجع مأثوماً بقتل حسین | أأترک ملک الرّی والرّی منیتی \\ أم أرجع مأثوماً بقتل حسین | ||
خط ۶۶: | خط ۶۸: | ||
و اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیدهایم و سلطنتی که همواره در پرتوش کامیابیم.<ref>شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۱۱۰</ref>}} نزدیک به این مضامین را نیز عمر بن سعد در قالب چند بیت شعر در پاسخ [[یزید بن حصین همدانی]]<ref> المحدث الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۱، ص۵۸۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین،۱۳۸۱ش، ج۱، ص۳۵۲؛ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم، ج۱، ص۱۹۷.</ref> یا بریر بن خضیر همدانی<ref>شعرانی در دمع السجوم</ref> گفته بود. | و اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیدهایم و سلطنتی که همواره در پرتوش کامیابیم.<ref>شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۱۱۰</ref>}} نزدیک به این مضامین را نیز عمر بن سعد در قالب چند بیت شعر در پاسخ [[یزید بن حصین همدانی]]<ref> المحدث الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۱، ص۵۸۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین،۱۳۸۱ش، ج۱، ص۳۵۲؛ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم، ج۱، ص۱۹۷.</ref> یا بریر بن خضیر همدانی<ref>شعرانی در دمع السجوم</ref> گفته بود. | ||
===ارسال پیک نزد امام حسین(ع)=== | ===ارسال پیک نزد امام حسین(ع)=== | ||
عمر سعد، [[۲ محرم|دوم]] یا [[۳ محرم]] ۶۱ق /۶۸۰م وارد [[کربلا]] شد و [[قرة بن قیس حنظلی| | عمر سعد، [[۲ محرم|دوم]] یا [[۳ محرم]] ۶۱ق /۶۸۰م وارد [[کربلا]] شد و [[قرة بن قیس حنظلی|قُرّة بن قیس حَنظلی]] را به نزد امام حسین(ع) فرستاد تا از امام بپرسد که برای چه به [[عراق]] آمده است؟ امام در جواب پاسخ داد که [[نامههای کوفیان به امام حسین(ع)|مردم کوفه از من دعوت]] کردهاند، از این روی به عراق آمدهام، حال اگر نمیخواهند برمیگردم. | ||
ابنسعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، اما اطرافیان عبیدالله مانند [[شمر بن ذیالجوشن]]، | ابنسعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، اما اطرافیان عبیدالله مانند [[شمر بن ذیالجوشن]]، او را از نشاندادن نرمش در مقابل امام منع کردند. عبیدالله برای ابنسعد که میخواست این موضوع را با صلح به انجام برساند، نوشت که یا با حسین(ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر واگذارد،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۷-۱۸۷، ۴۱۱- ۴۱۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۰۹-۴۱۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۳۵۱ش، ص۴۳۴-۴۳۹.</ref> ابنسعد در پاسخ نامه عبیدالله به شمر گفت که او خود امیر سپاه خواهد بود و با حسین(ع) جنگ خواهد کرد. او در پی دستور ابنزیاد، پنج هزار سوار را بر [[شریعه فرات]] گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۳۱۲.</ref> | ||
===تلاش امام برای نجات عمر سعد=== | ===تلاش امام برای نجات عمر سعد=== | ||
خط ۷۴: | خط ۷۶: | ||
امام حسین چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند. گزارش این دیدارها با اختلافاتی در منابع تاریخی نقل شده است. در یکی از این دیدارها امام توسط [[عمرو بن قرظه انصاری]] به عمر سعد پیغام داد تا شبانه میان دو لشکر با یکدیگر دیدار کنند. عمر سعد به همراه بیست سوار و امام نیز با همین تعداد به میانه میدان آمدند. امام به اصحاب خود فرمود به کناری روند و عمر سعد نیز چنین کرد. آن گاه با یکدیگر گفتگو کردند و این دیدار به درازا کشید. برخی منابع نقل کردهاند که امام به او فرمود: آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانهای مهیا میکنم. عمر گفت:اموالم را میگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.<ref>ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۲-۹۳.</ref> عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۲۴۵.</ref> | امام حسین چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند. گزارش این دیدارها با اختلافاتی در منابع تاریخی نقل شده است. در یکی از این دیدارها امام توسط [[عمرو بن قرظه انصاری]] به عمر سعد پیغام داد تا شبانه میان دو لشکر با یکدیگر دیدار کنند. عمر سعد به همراه بیست سوار و امام نیز با همین تعداد به میانه میدان آمدند. امام به اصحاب خود فرمود به کناری روند و عمر سعد نیز چنین کرد. آن گاه با یکدیگر گفتگو کردند و این دیدار به درازا کشید. برخی منابع نقل کردهاند که امام به او فرمود: آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانهای مهیا میکنم. عمر گفت:اموالم را میگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.<ref>ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۲-۹۳.</ref> عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۲۴۵.</ref> | ||
===عمر سعد آغازگر جنگ | ===عمر سعد آغازگر جنگ روز عاشورا=== | ||
عصر [[روز تاسوعا]] عمر سعد | عصر [[روز تاسوعا]] عمر سعد سپاهیان خود را آماده جنگ کرد. وقتی امام حسین از قصد آنان آگاه شد، با مأموریتی که به برادرش حضرت عباس(ع) داد از آنان درخواست کرد آن شب را برای [[عبادت]] به او مهلت دهند. عمر سعد پس از مشورت با فرماندهان سپاه خود، پذیرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷.</ref> بنابر نقل برخی منابع صبح [[روز عاشورا]] امام در برابر سپاه کوفه ایستاد و با آنان سخن گفت و سپس عمر سعد را فراخواند و خطاب به او گفت: ای عمر بن سعد! آیا تو مرا میکشی و میپنداری که آن [[زنازاده]] فرزند زنازاده (ناپاکزاده) تو را حاکم [[ری]] و گرگان خواهد کرد؟ به خدا سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید. عمر سعد از سخنان امام خشمگین شد و از امام رو گرداند و به لشکریانش گفت: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید که لقمهای بیش نیست.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۶-۸.</ref> سپس عمر سعد تیری به سوی لشکر امام حسین پرتاب کرد و گفت: شاهد باشید که من نخستین کسی بودم که تیر پرتاب کردم.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۲۹.</ref> | ||
بنابر نقل برخی منابع صبح [[روز عاشورا]] امام در برابر سپاه کوفه ایستاد و با آنان سخن گفت و سپس عمر سعد را فراخواند و خطاب به او گفت: ای عمر بن سعد! آیا تو مرا میکشی و میپنداری که آن [[زنازاده]] فرزند زنازاده (ناپاکزاده) تو را حاکم [[ری]] و گرگان خواهد کرد؟ به خدا سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید. عمر سعد از سخنان امام خشمگین شد و از امام رو گرداند و به لشکریانش گفت: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید که لقمهای بیش نیست.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۶-۸.</ref> سپس عمر سعد تیری به سوی لشکر امام حسین پرتاب کرد و گفت: شاهد باشید که من نخستین کسی بودم که تیر پرتاب کردم.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۲۹.</ref> | |||
===نفرین امام حسین=== | ===نفرین امام حسین=== | ||
پس از آنکه [[علیاکبر]] به میدان رفت، امام خطاب به عمر سعد چنین نفرین کرد: «خدا نسل تو را قطع کند (فرزندت را بکشد) و کسی را بر تو مسلط گرداند که در بستر، سر از تنت جدا کند.»<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۳۰.</ref> | پس از آنکه [[حضرت علیاکبر علیهالسلام|علیاکبر]] به میدان رفت، امام خطاب به عمر سعد چنین نفرین کرد: «خدا نسل تو را قطع کند (فرزندت را بکشد) و کسی را بر تو مسلط گرداند که در بستر، سر از تنت جدا کند.»<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۳۰.</ref> | ||
===دستور تاختن اسب بر بدن شهدای کربلا=== | ===دستور تاختن اسب بر بدن شهدای کربلا=== | ||
وقتی امام حسین | وقتی امام حسین زخمی شد و از اسب بر زمین افتاد، عمر سعد بالای سر آن حضرت ایستاد و به سپاهیانش گفت: کار او را تمام کنید و سر از بدنش جدا کنید.<ref>ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ص۹۱۱.</ref> او پس از شهادت امام حسین(ع) دستور داد که بر بدن [[شهدای کربلا]] اسب بتازند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۴.</ref> و در [[۱۲ محرم]] پس از دفن اجساد کشتههای سپاه خود با خاندان حسین(ع) که [[اسیران کربلا|اسیر]] شده بودند، به سوی کوفه حرکت کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref> و هنگامی که به نزد [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] رفت، عبیدالله از او خواست نامه وی در مورد جنگ با امام حسین(ع) را پس بدهد. ابنسعد ادعا کرد آن نامه از بین رفته است و عبیدالله گفت که آن را از تو خواهم گرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۶۷.</ref> ابنسعد حالت خویش را چنین وصف کرده است: <blockquote>هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کردهام.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۱۱.</ref></blockquote> | ||
ابنسعد حالت خویش را چنین وصف کرده است: هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کردهام.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۱۱.</ref> | |||
==کشتهشدن عمر سعد در قیام مختار== | ==کشتهشدن عمر سعد در قیام مختار== | ||
ابنسعد به هنگام | ابنسعد به هنگام [[قیام توابین]] به خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع) در ۶۵ق /۶۸۴م، از بیم کشتهشدن به دست مردم شبها در [[دارالاماره]] میخوابید.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۵۸۷.</ref> او زمانی که [[مختار بن ابیعبید ثقفی]] در ۶۶ق /۶۸۵م به [[خونخواهی امام حسین(ع)|خونخواهی آن حضرت]] قیام کرد و بر [[کوفه]] مسلط شد همراه با [[محمد بن اشعث بن قیس کندی|محمد بن اشعث]]، فرار کرد.<ref> دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۹۸.</ref> اما به وقت شورش مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به دست گرفت، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی [[بصره]] رفت تا به [[مصعب بن زبیر]] پناهنده شود. مختار [[ابوقلوص شبامی]] را به تعقیب آنان فرستاد، وی ابنسعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد. ابنسعد و پسرش [[حفص بن عمر بن سعد]] که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهایشان را برای [[محمد بن حنفیه]] به [[مدینه]] فرستاد.<ref>دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۳۰۰-۳۰۱؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۵۹.</ref> | ||
در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابنسعد را به شفاعت [[عبدالله | در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابنسعد را به شفاعت [[عبدالله بن جعده بن هبیره مخزومی|عبدالله بن جَعده بن هُبیره مخزومی]] امان داد،<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ص۲، ص۲۲۰.</ref> زیرا خواهر مختار یا به قولی دختر مختار همسر عمر بن سعد بود؛<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۲۲۰.</ref> اما پس از اعتراض محمد بن حنفیه به مختار، وی به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابنسعد را در خانهاش دستگیر کرده سر از تنش برگیرد.<ref>ابن عبدربه، عقدالفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref> | ||
[[علامه مجلسی]] در [[زاد المعاد]] گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در [[ | [[محمدباقر مجلسی|علامه مجلسی]] در [[زاد المعاد (کتاب)|زاد المعاد]] گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در [[۹ ربیعالاول]] کشته شده است.<ref>مجلسی، زاد المعاد، ۱۴۲۳ق، ص۲۵۸.</ref> | ||
== | ==اختلافنظر رجالیان اهلسنت در وثاقت ابنسعد== | ||
ابنسعد از پدر خود سعد<ref>عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳۵۷.</ref> و ابوسعید خُدری روایت کرده است<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰</ref> | ابنسعد از پدر خود [[سعد بن ابیوقاص|سعد]]<ref>عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳۵۷.</ref> و [[ابوسعید خدری|ابوسعید خُدری]] روایت کرده است.<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰</ref> همچنین افرادی همچون ابراهیم پسر وی، ابوبکر بن حفص نوه او، ابوالخطاب بصری، قتاده بن دعامه سدوسی، [[محمد بن مسلم بن شهاب زهری]]، ابواسحاق سبیعی همدانی و عمرو بن عبدالله از او روایت کردهاند.<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰.</ref> عجلی او را در شمار [[ثقه|ثقات]] آورده است.<ref>عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳.</ref> اما [[ابنابیحاتم]] رازی<ref>ابن ابی حاتم، الجرج والتعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> نقل میکند که [[یحیی بن معین]] گفته است: چگونه میتوان قاتل حسین بن علی(ع) را ثقه دانست؟<ref>ابنابیحاتم، الجرج والتعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> ابنحجر در کتاب تقریب التهذیب،<ref>ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۵۶.</ref> او را «صدوق» شمرده و در کتاب تهذیبالتهذیب،<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۱.</ref> نوشته است که محدثانی که از عمر بن سعد روایت نقل میکردهاند، مورد اعتراض دیگر راویان قرار میگرفتهاند. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
ویرایش