پرش به محتوا

آقا محمدخان قاجار: تفاوت میان نسخه‌ها

تکمیل و تصحیح منابع
imported>M.r.seifi
(.)
imported>Mortezanazarzadeh
(تکمیل و تصحیح منابع)
خط ۳۹: خط ۳۹:
==نسب==
==نسب==
{{اصلی|دودمان قاجار}}
{{اصلی|دودمان قاجار}}
آقا محمدخان در [[استرآباد]] زاده شد. مادرش دختر اسکندرخان قوانلو بود و پدرش [[محمدحسن‎خان]] قُوانْلو<ref>اعتمادالسّلطنه، منتظم، ج۳، ص۲۳</ref> و پدربزرگش فتحعلی‎خان (سپهسالارِ طهماسبِ دوم صفوی) است.{{سخ}}
آقا محمدخان در [[استرآباد]] زاده شد. مادرش دختر اسکندرخان قوانلو بود و پدرش [[محمدحسن‎خان]] قُوانْلو<ref>اعتمادالسّلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۲۳</ref> و پدربزرگش فتحعلی‎خان (سپهسالارِ طهماسبِ دوم صفوی) است.{{سخ}}
محمد حسن خان پس از کشته شدن پدرش در سال ۱۱۳۸ق/۱۷۲۶م، ریاست تیره قوانلو (اَشاقه باش) ایل قاجار را در [[استرآباد]] و [[گرگان]] برعهده گرفت. وی در کشمکش‌های ملوک‎الطوایف، در دفاع از صفویان (سلطنت شاه‎اسماعیل سوم) یا به‎طور مستقل، ادعای پادشاهی داشت و در نبرد با زندیان و [[آزادخان افغان]]، [[اصفهان]] را گرفت و [[شیراز]] را محاصره کرد، لیکن به علت رقابت‌های درونی ایل به دست محمدعلی‎خان، یکی از سران تیره دَوَلوی قاجار (یوخاری‎باش) که پیوسته بر تیره دیگر ایل (اشاقه‎باش) ریاست داشتند <ref>ملکم، ج۲، ص۳۳۶</ref> در ۱۱۷۲ق/۱۷۵۸م کشته و سرش نزد [[شیخ‎علی‎خان]] سردار زند فرستاده شد.
محمد حسن خان پس از کشته شدن پدرش در سال ۱۱۳۸ق/۱۷۲۶م، ریاست تیره قوانلو (اَشاقه باش) ایل قاجار را در [[استرآباد]] و [[گرگان]] برعهده گرفت. وی در کشمکش‌های ملوک‎الطوایف، در دفاع از صفویان (سلطنت شاه‎اسماعیل سوم) یا به‎طور مستقل، ادعای پادشاهی داشت و در نبرد با زندیان و [[آزادخان افغان]]، [[اصفهان]] را گرفت و [[شیراز]] را محاصره کرد، لیکن به علت رقابت‌های درونی ایل به دست محمدعلی‎خان، یکی از سران تیره دَوَلوی قاجار (یوخاری‎باش) که پیوسته بر تیره دیگر ایل (اشاقه‎باش) ریاست داشتند <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۶</ref> در ۱۱۷۲ق/۱۷۵۸م کشته و سرش نزد [[شیخ‎علی‎خان]] سردار زند فرستاده شد.


برخی منابع مدعی شده‌اند که [[شاه سلطان حسین صفوی]] به دلایلی، یکی از همسرانش را به استرآباد نزد فتحعلی خان قاجار می‌فرستد و این در حالی اتفاق می‌افتد كه آن زن از شاه سلطان حسین صفوی  باردار بوده است. آن فرزند محمدحسن خان قاجار است و بنابراین آقا محمدخان، نوه دختری شاه سلطان حسین صفوی است.<ref>سیاستگران دوره قاجار، ص ۲۹۶.</ref>
برخی منابع مدعی شده‌اند که [[شاه سلطان حسین صفوی]] به دلایلی، یکی از همسرانش را به استرآباد نزد فتحعلی خان قاجار می‌فرستد و این در حالی اتفاق می‌افتد كه آن زن از شاه سلطان حسین صفوی  باردار بوده است. آن فرزند محمدحسن خان قاجار است و بنابراین آقا محمدخان، نوه دختری شاه سلطان حسین صفوی است.<ref>ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ۱۳۳۸ش، ص۲۹۶.</ref>


==نوجوانی==
==نوجوانی==
خط ۵۲: خط ۵۲:
منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار می‎گذراند و حسینقلی‎خان به دستور [[کریم‎خان]] به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکت خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور [[زکی‎خان زند]] (پسرعموی کریم‎خان) کشته شدند. حسینقلی‎خان که او را «‌پادشاه بی‎تخت و تاج‌» نامیده‎اند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریم‎خان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد.
منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار می‎گذراند و حسینقلی‎خان به دستور [[کریم‎خان]] به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکت خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور [[زکی‎خان زند]] (پسرعموی کریم‎خان) کشته شدند. حسینقلی‎خان که او را «‌پادشاه بی‎تخت و تاج‌» نامیده‎اند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریم‎خان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد.


آقامحمدخان نزدیک به ۱۶ سال (۱۱۷۷-۱۱۹۳ق/۱۷۶۴-۱۷۷۹م) در شیراز به سر برد.<ref>سپهر، ج۱، ص۳۴</ref> کریم‎خان با مهربانی بسیار با وی رفتار می‎کرد. وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگه چندروزه برَوَد و او بیشتر با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی، به شکار می‎رفت. کریم‎خان‌گاه در کارهای سیاسی با وی مشورت می‎کرد و با نوعی کنایه او را «‌پیران ویسه‌» (وزیرِ افراسیاب) خطاب می‎کرد. اعتماد وکیل به او تا انجا بود که می‎خواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسینقلی‎خان به مازندران بفرستد. <ref>ملکم، ج۱، ص۳۳۷.</ref>
آقامحمدخان نزدیک به ۱۶ سال (۱۱۷۷-۱۱۹۳ق/۱۷۶۴-۱۷۷۹م) در شیراز به سر برد.<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۴</ref> کریم‎خان با مهربانی بسیار با وی رفتار می‎کرد. وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگه چندروزه برَوَد و او بیشتر با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی، به شکار می‎رفت. کریم‎خان‌گاه در کارهای سیاسی با وی مشورت می‎کرد و با نوعی کنایه او را «‌پیران ویسه‌» (وزیرِ افراسیاب) خطاب می‎کرد. اعتماد وکیل به او تا انجا بود که می‎خواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسینقلی‎خان به مازندران بفرستد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۱، ص۳۳۷.</ref>


==خروج از شیراز==
==خروج از شیراز==


خان قاجار توسط عمه (یا خواهر یا خاله) خود (خدیجه‎بیگم) که به‌اندرون شاهی راه یافته بود و نفوذی فراوان داشت <ref>پاکروان، ۳۱؛ اعتمادالسلطنه، منتظم، ج۲، ص۳۱۶</ref>، از احوال درونی دربار و ماجراهای سیاسی شیراز باخبر می‎شد، تا اینکه از بیماری و مرگ قریب‎الوقوع‎ خان زند آگاه گردید. پس به بهانه شکار از شهر بیرون شد و زمانی که نشانه‎های مرگ وی را دریافت، با نیرنگ و شتاب همراه ۲ برادرش جعفرقلی‎ خان و مهدیقلی ‎خان و چند تن دیگر که شمارشان را تا ۱۷ تن نوشته‎اند، در ۱۳ [[صفر]] ۱۱۹۳ق/۲ مارس ۱۷۷۹م از منطقه فارس بیرون آمد و با سختی و تنگدستی خود را به اصفهان و از آنجا به [[دولاب تهران]] رساند. در اصفهان و [[ورامین]] گروهی از سران قاجار و خوانین ایلات به او پیوستند <ref>اعتمادالسلطنه، منتظم، ج۲، ص۳۱۶</ref>. در سر راه خود به [[مازندران]]، یکی دو محموله «‌مالیات و خزانه‌» حکومت را که به شیراز می‎بردند مصادره کرد. <ref>ملکم، ج۲، ص۳۳۸؛ اعتمادالسلطنه، منتظم. ج۲، ص۳۱۶؛ سپهر، ج۱، ص۳۵.</ref>
خان قاجار توسط عمه (یا خواهر یا خاله) خود (خدیجه‎بیگم) که به‌اندرون شاهی راه یافته بود و نفوذی فراوان داشت <ref>پاکروان، آغا محمد خان قاجار، ۱۳۴۸ش، ص۳۱؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۲، ص۳۱۶</ref>، از احوال درونی دربار و ماجراهای سیاسی شیراز باخبر می‎شد، تا اینکه از بیماری و مرگ قریب‎الوقوع‎ خان زند آگاه گردید. پس به بهانه شکار از شهر بیرون شد و زمانی که نشانه‎های مرگ وی را دریافت، با نیرنگ و شتاب همراه ۲ برادرش جعفرقلی‎ خان و مهدیقلی ‎خان و چند تن دیگر که شمارشان را تا ۱۷ تن نوشته‎اند، در ۱۳ [[صفر]] ۱۱۹۳ق/۲ مارس ۱۷۷۹م از منطقه فارس بیرون آمد و با سختی و تنگدستی خود را به اصفهان و از آنجا به [[دولاب تهران]] رساند. در اصفهان و [[ورامین]] گروهی از سران قاجار و خوانین ایلات به او پیوستند <ref>اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۲، ص۳۱۶</ref>. در سر راه خود به [[مازندران]]، یکی دو محموله «‌مالیات و خزانه‌» حکومت را که به شیراز می‎بردند مصادره کرد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۲، ص۳۱۶؛ سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ش، ج۱، ص۳۵.</ref>




خط ۶۲: خط ۶۲:
[[پرونده:مرتضی قلی خان قاجار.jpg|بندانگشتی|چپ|230px|مرتضی قلی خان قاجار، برادر آقا محمد خان قاجار که به روسیه فرار کرد و از عوامل برانگیزاننده لشگرکشی روسیه به ایران در زمان [[کاترین دوم روسیه|کاترین]] و به سرکردگی زبوف بود. نگاره در موزه تور روسیه Tver Regional Picture Gallery]]
[[پرونده:مرتضی قلی خان قاجار.jpg|بندانگشتی|چپ|230px|مرتضی قلی خان قاجار، برادر آقا محمد خان قاجار که به روسیه فرار کرد و از عوامل برانگیزاننده لشگرکشی روسیه به ایران در زمان [[کاترین دوم روسیه|کاترین]] و به سرکردگی زبوف بود. نگاره در موزه تور روسیه Tver Regional Picture Gallery]]
===نبرد با مرتضی قلیخان===
===نبرد با مرتضی قلیخان===
آقامحمدخان ۳۶ تا ۳۸ سال داشت <ref>ملکم، ج۲، ص۳۳۸</ref> که به مازندران رسید. در اینجا گروهی از قاجاریان به وی پیوستند. برادرش [[مرتضی قلیخان]] که پیش از وی قدرتی در منطقه به دست آورده و خود را پادشاه خوانده بود، از ورود آقامحمدخان به گرگان جلوگیری کرد. <ref>سپهر، ج۱، ص۳۵</ref> کشمکش میان آقامحمدخان پس از ۴ سال جنگ و شکست و پیروزی، <ref>ملکم، ج۲، ص۳۳۸</ref> بر برادر خود مرتضی قلیخان چیره شد. برادر به روسیه گریخت و همداستان کاترین روم برابر خان گردید.
آقامحمدخان ۳۶ تا ۳۸ سال داشت <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸</ref> که به مازندران رسید. در اینجا گروهی از قاجاریان به وی پیوستند. برادرش [[مرتضی قلیخان]] که پیش از وی قدرتی در منطقه به دست آورده و خود را پادشاه خوانده بود، از ورود آقامحمدخان به گرگان جلوگیری کرد. <ref>سپهر، نواسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۵</ref> کشمکش میان آقامحمدخان پس از ۴ سال جنگ و شکست و پیروزی، <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸</ref> بر برادر خود مرتضی قلیخان چیره شد. برادر به روسیه گریخت و همداستان کاترین روم برابر خان گردید.


در ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م [[گیلان]] و [[مازندران]] و [[زنجان]] به زیر فرمان آقامحمدخان درآمد. در ۱۲۰۱ق/۱۷۸۶م کردستان و سال بعد یزد به قلمرو آقامحمدخان پیوست. در ۱۲۰۵ق/۱۷۹۰م، پس از جنگ و نیرنگ با افشارهای [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]]، آن خِطّه نیز تسخیر شد. <ref>ملکم، ج۲، ص۳۳۹</ref>
در ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م [[گیلان]] و [[مازندران]] و [[زنجان]] به زیر فرمان آقامحمدخان درآمد. در ۱۲۰۱ق/۱۷۸۶م کردستان و سال بعد یزد به قلمرو آقامحمدخان پیوست. در ۱۲۰۵ق/۱۷۹۰م، پس از جنگ و نیرنگ با افشارهای [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]]، آن خِطّه نیز تسخیر شد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹</ref>


===تهران، مرکز حکومت===
===تهران، مرکز حکومت===


آقامحمدخان پس از ۲ سال جنگ و نبرد پیگیر و تلاش برای یگانه ساختن تیره‎های قاجار، بر بیشتر ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای [[ساری]] مرکز حکومت خویش ساخت. <ref>ملکم، ج۲، ص۳۳۹</ref> وی در این شهر در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م بی‎آنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست (ایرانیکا)، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م آورده است. و همو می‎نویسد در ۱۲۰۴ق/۱۷۸۹م برادرزاده خویش باباخان ([[فتحعلی‎خان]]) را به ولیعهدی برگزید. <ref>منتظم، ج۳، ص۴۹.</ref>
آقامحمدخان پس از ۲ سال جنگ و نبرد پیگیر و تلاش برای یگانه ساختن تیره‎های قاجار، بر بیشتر ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای [[ساری]] مرکز حکومت خویش ساخت. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹</ref> وی در این شهر در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م بی‎آنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست (ایرانیکا)، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م آورده است. و همو می‎نویسد در ۱۲۰۴ق/۱۷۸۹م برادرزاده خویش باباخان ([[فتحعلی‎خان]]) را به ولیعهدی برگزید. <ref>اعتماد السلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۴۹.</ref>


===نبرد با لطفعلی خان زند===
===نبرد با لطفعلی خان زند===
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
آقامحمدخان در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م پس از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان برای رام کردن ابراهیم‎خان جوانشیر که حاکم قراباغ در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایه پیمان ۱۷۸۳م (۱۱۹۷ق) سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه [[قفقاز]] گردید.
آقامحمدخان در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م پس از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان برای رام کردن ابراهیم‎خان جوانشیر که حاکم قراباغ در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایه پیمان ۱۷۸۳م (۱۱۹۷ق) سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه [[قفقاز]] گردید.


حاکم [[قراباغ]] پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در ۲ ماه پل مرمت شد و لشکریان بدان سوی رسیدند و با تاکتیک‌های نظامی حساب شده، پیشروی در ۳ جبهه آغاز گردید <ref>سپهر، ج۱، ص۷۱-۷۳</ref>: سمت راست به سوی [[شیروان]]، سمت چپ به سوی [[ایروان]] پایتخت [[ارمنستان]] و مرکز به سوی شوشا (یا شیشه، شوشی، پناه‎آباد) از قراباغ. پس از یک رشته نبردهای محلی در ایروان و شوشا و شیروان، شهر [[تفلیس]] گشوده شد (۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م). آقامحمدخان در اینجا نیز دست به جنایات هراسناک زد.
حاکم [[قراباغ]] پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در ۲ ماه پل مرمت شد و لشکریان بدان سوی رسیدند و با تاکتیک‌های نظامی حساب شده، پیشروی در ۳ جبهه آغاز گردید <ref>سپهر، نواسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۷۱-۷۳.</ref>: سمت راست به سوی [[شیروان]]، سمت چپ به سوی [[ایروان]] پایتخت [[ارمنستان]] و مرکز به سوی شوشا (یا شیشه، شوشی، پناه‎آباد) از قراباغ. پس از یک رشته نبردهای محلی در ایروان و شوشا و شیروان، شهر [[تفلیس]] گشوده شد (۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م). آقامحمدخان در اینجا نیز دست به جنایات هراسناک زد.


او در [[رمضان]] ۱۲۱۰ق/مارس ۱۷۹۶م در [[دشت مغان]]، محل تاجگذاری نادرشاه، تاج کیانی بر سر نهاد و در [[اردبیل]] بر مزار [[شیخ‎صفی‎الدین اردبیلی]] شمشیر تشریفاتی شاهان صفوی را به میان بست.<ref>سپهر، ج۱، ص۷۸-۷۹؛ اعتمادالسلطنه، منتظم، ج۳، ص۶۰؛ سایکس، ج۲، ص۴۵۹.</ref>
او در [[رمضان]] ۱۲۱۰ق/مارس ۱۷۹۶م در [[دشت مغان]]، محل تاجگذاری نادرشاه، تاج کیانی بر سر نهاد و در [[اردبیل]] بر مزار [[شیخ‎صفی‎الدین اردبیلی]] شمشیر تشریفاتی شاهان صفوی را به میان بست.<ref>سپهر، نواسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۷۸-۷۹؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۶۰؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۵۹.</ref>


==گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه==
==گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه==
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:


===آقامحمدخان در راه آذربایجان===
===آقامحمدخان در راه آذربایجان===
در این وضع بسیار پیچیده، آقامحمدخان پس از احضار [[فتحعلی شاه قاجار|باباخان]] به [[تهران]] و دادن زمام امور شهر به میرزاشفیع مازندرانی و ابقای محمدخان قاجار دولو در مقام بیگلربیگی تهران و دادن مسئولیت حفاظت شهر به او، خود در اواسط ذیقعده ۱۲۱۱ق/مه ۱۷۹۷م با لشکری مجهز عازم آذربایجان گشت. در این هنگام خبر درگذشت کاترین و جانشینی پسرش پل و فرمان عقب‎نشینی ارتش روس از سوی او رسید <ref>ملکم، ج۲، ص۳۴۷؛ سایکس، ج۲، ص۴۶۰</ref>. وی پس از عبور ارس، در ۱۷ ذیحجه ۱۲۱۱ق/۱۳ ژوئن ۱۷۹۷م قلعه شوشا را گشود و بر آن شد که نواحی اشغالی را تصرف کند.
در این وضع بسیار پیچیده، آقامحمدخان پس از احضار [[فتحعلی شاه قاجار|باباخان]] به [[تهران]] و دادن زمام امور شهر به میرزاشفیع مازندرانی و ابقای محمدخان قاجار دولو در مقام بیگلربیگی تهران و دادن مسئولیت حفاظت شهر به او، خود در اواسط ذیقعده ۱۲۱۱ق/مه ۱۷۹۷م با لشکری مجهز عازم آذربایجان گشت. در این هنگام خبر درگذشت کاترین و جانشینی پسرش پل و فرمان عقب‎نشینی ارتش روس از سوی او رسید <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۴۷؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۶۰</ref>. وی پس از عبور ارس، در ۱۷ ذیحجه ۱۲۱۱ق/۱۳ ژوئن ۱۷۹۷م قلعه شوشا را گشود و بر آن شد که نواحی اشغالی را تصرف کند.


===کشته شدن===
===کشته شدن===
آقامحمدخان ۳ روز پس از ورود به شوشا از خطای کوچک ۳ تن از فراشان خلوت خود به نام‌های صادق گرجی، خداداد اصفهانی و عباس مازندرانی و سستی آنان در انجام کارها خشمگین شد و دستور کشتنشان را داد. [[صادق‎خان شقاقی]] که یکی از سرداران سپاه بود، و شاید به قول پاره‎ای از مورخان در جریان توطئه بود، خواهش کرد که چون شب جمعه است، اجرای فرمان را به شنبه واپس افکنند پس خان قاجار فریب خورد و اجازه داد آن ۳ تن همچنان به کار مشغول باشند، اما آنان از بیم جان، شبانه به خوابگاهش تاختند و با کارد و دشنه او را از پا درآوردند. درباره روز، ماه و سال قتل وی اختلاف کرده‎اند، ولی بنابر دلایل و قراین موجود تاریخ شنبه ۲۱ ذیحجه ۱۲۱۱ (۱۸ژوئن ۱۷۹۷م) صحیح به نظر می‎رسد. <ref>اعتمادالسلطنه، منتظم، ج۳، ص۶۳؛ بامداد، ج۱، ص۲۵۴.</ref>
آقامحمدخان ۳ روز پس از ورود به شوشا از خطای کوچک ۳ تن از فراشان خلوت خود به نام‌های صادق گرجی، خداداد اصفهانی و عباس مازندرانی و سستی آنان در انجام کارها خشمگین شد و دستور کشتنشان را داد. [[صادق‎خان شقاقی]] که یکی از سرداران سپاه بود، و شاید به قول پاره‎ای از مورخان در جریان توطئه بود، خواهش کرد که چون شب جمعه است، اجرای فرمان را به شنبه واپس افکنند پس خان قاجار فریب خورد و اجازه داد آن ۳ تن همچنان به کار مشغول باشند، اما آنان از بیم جان، شبانه به خوابگاهش تاختند و با کارد و دشنه او را از پا درآوردند. درباره روز، ماه و سال قتل وی اختلاف کرده‎اند، ولی بنابر دلایل و قراین موجود تاریخ شنبه ۲۱ ذیحجه ۱۲۱۱ (۱۸ژوئن ۱۷۹۷م) صحیح به نظر می‎رسد. <ref>اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۶۳؛ بامداد، تاریخ رجال ایران، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش، ج۱، ص۲۵۴.</ref>


قاتلان، جواهراتی را که خان همواره همراه خود داشت، برداشتند و به صادق‎خان شقاقی دادند. نعش آقامحمدخان ابتدا در شوشا به خاک سپرده شد ولی پس از استقرار [[فتحعلی‎ شاه]] بر تخت سلطنت، به تهران منتقل گردید. نعش چندی در [[حرم حضرت عبدالعظیم]] به امانت سپرده شد و سپس در ۲۶ جمادی‎الاول ۱۲۱۲ق/۱۶ دسامبر ۱۷۹۷م طی تشریفاتی خاص به [[نجف]] اشرف حمل گشت و پشت [[ضریح]] [[حضرت علی(ع)]] دفن گردید.
قاتلان، جواهراتی را که خان همواره همراه خود داشت، برداشتند و به صادق‎خان شقاقی دادند. نعش آقامحمدخان ابتدا در شوشا به خاک سپرده شد ولی پس از استقرار [[فتحعلی‎ شاه]] بر تخت سلطنت، به تهران منتقل گردید. نعش چندی در [[حرم حضرت عبدالعظیم]] به امانت سپرده شد و سپس در ۲۶ جمادی‎الاول ۱۲۱۲ق/۱۶ دسامبر ۱۷۹۷م طی تشریفاتی خاص به [[نجف]] اشرف حمل گشت و پشت [[ضریح]] [[حضرت علی(ع)]] دفن گردید.
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلی‎خان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوع‎النسل گردید و به نام اخته‎خان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیل‎المزاج می‎نمود. بیماری صرع داشت و یک‎بار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه اراده‎ای قوی داشت و می‎کوشید کاستی هایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور می‎دید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ ساله‎اش می‎پنداشت.
در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلی‎خان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوع‎النسل گردید و به نام اخته‎خان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیل‎المزاج می‎نمود. بیماری صرع داشت و یک‎بار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه اراده‎ای قوی داشت و می‎کوشید کاستی هایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور می‎دید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ ساله‎اش می‎پنداشت.


آقامحمدخان از این امر ناراحت می‎شد و بسیار بدش می‎آمد که کسی به چهره یا چشمانش بنگرد. با اینکه می‎دانست دیگران به احوالش واقفند، کوشش می‎کرد تا ندانند یا بنمایانند که نمی‎دانند. از همین‎رو، تشکیل حرمسرا داد و زنی چند به همسری برگزید. <ref>پاکروان، ۶۷-۶۹.</ref>
آقامحمدخان از این امر ناراحت می‎شد و بسیار بدش می‎آمد که کسی به چهره یا چشمانش بنگرد. با اینکه می‎دانست دیگران به احوالش واقفند، کوشش می‎کرد تا ندانند یا بنمایانند که نمی‎دانند. از همین‎رو، تشکیل حرمسرا داد و زنی چند به همسری برگزید. <ref>پاکروان، آغا محمد خان قاجار، ۱۳۴۸ش، ص۶۷-۶۹.</ref>


===علاقه‌مندی به امور مذهبی===
===علاقه‌مندی به امور مذهبی===


با همه گرفتاری‌ها، به شکار و مطالعه هم علاقه‎مند بود. شبها در کنار بسترش [[شاهنامه]] می‎خواندند. به امور مذهبی معتقد بود. [[نماز]] و [[نافله|نوافل]] و [[نماز شب]] (‌گاه با گریه) به‎جا می‎آورد و ادعیه، اذکار و [[زیارت عاشورا]] می‎خواند. [[روزه]] می‎گرفت و‌گاه در حال اضطرار هم روزه خویش را نمی‎شکست. نسبت به [[ائمه اطهار]](ع) ارادت داشت. طلاکاری گنبد حضرت [[امام‎ حسین(ع)]] و ضریح نقره [[نجف]] اشرف، مرمت آستان‎قدس رضوی در [[مشهد]] و تعمیر چندین [[مسجد]] در [[قزوین]] و [[تهران]] به فرمان او انجام گرفت در عین حال، چون دیگر شاهان شراب نیز می‎نوشید. <ref>اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ۲۵.</ref>
با همه گرفتاری‌ها، به شکار و مطالعه هم علاقه‎مند بود. شبها در کنار بسترش [[شاهنامه]] می‎خواندند. به امور مذهبی معتقد بود. [[نماز]] و [[نافله|نوافل]] و [[نماز شب]] (‌گاه با گریه) به‎جا می‎آورد و ادعیه، اذکار و [[زیارت عاشورا]] می‎خواند. [[روزه]] می‎گرفت و‌گاه در حال اضطرار هم روزه خویش را نمی‎شکست. نسبت به [[ائمه اطهار]](ع) ارادت داشت. طلاکاری گنبد حضرت [[امام‎ حسین(ع)]] و ضریح نقره [[نجف]] اشرف، مرمت آستان‎قدس رضوی در [[مشهد]] و تعمیر چندین [[مسجد]] در [[قزوین]] و [[تهران]] به فرمان او انجام گرفت در عین حال، چون دیگر شاهان شراب نیز می‎نوشید. <ref>اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ۱۳۴۹ش، ۲۵.</ref>


===آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز===
===آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز===
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
===ساده زیستی===
===ساده زیستی===


به ساده‎ترین پوشاک‌ها و خوراک‌ها بسنده می‎کرد و از تجمل دوری می‎گزید <ref>ملکم، ج۲، ص۳۵۰</ref>. استقبال مردم در شهرها از او، خوش‎آیند وی نبود. از نگارش‌های متکلف و منشیانه و فتح‎نامه‎های اغراق‎آمیز بیزاری می‎جست. برخورد و رفتارش با مردم عادی و سربازان بهتر بود تا بزرگان و گردن‎کشان.
به ساده‎ترین پوشاک‌ها و خوراک‌ها بسنده می‎کرد و از تجمل دوری می‎گزید <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰</ref>. استقبال مردم در شهرها از او، خوش‎آیند وی نبود. از نگارش‌های متکلف و منشیانه و فتح‎نامه‎های اغراق‎آمیز بیزاری می‎جست. برخورد و رفتارش با مردم عادی و سربازان بهتر بود تا بزرگان و گردن‎کشان.


===آقامحمدخان، فردی مقتدر===
===آقامحمدخان، فردی مقتدر===
خط ۱۸۷: خط ۱۸۷:
{{منابع}}
{{منابع}}
* اعتمادالسلطنه، محمدحسن‎خان، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، وحید، ۱۳۴۹ش.
* اعتمادالسلطنه، محمدحسن‎خان، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، وحید، ۱۳۴۹ش.
* اعتمادالسلطنه، محمدحسن‎خان، منتظم ناصری، تهران، ۱۳۰۰ق
* اعتمادالسلطنه، محمدحسن‎خان، منتظم ناصری، تهران، بی نا، ۱۳۰۰ق.
* بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، زوار، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.
* بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، زوار، ۱۳۴۷-۱۳۵۰ش.
* پاکروان، امینه، آغامحمدخان قاجار، رجال ایران، تهران، زوار، ۱۳۴۸ش، جمـ.
* پاکروان، امینه، آغامحمدخان قاجار، رجال ایران، تهران، زوار، ۱۳۴۸ش.
* حزین، شیخ‎محمد، سفرنامه (کوتاه شده)، به کوشش محمد ملایری، تهران، ۱۳۴۳ش، جمـ.
* حزین، شیخ‎محمد، سفرنامه (کوتاه شده)، به کوشش محمد ملایری، تهران، بی نا، ۱۳۴۳ش.
* خان‎ملک ساسانی، احمد، سیاستگران دوره قاجار، تهران، طهوری، ۱۳۳۸ش، ۱/مقدمه‍.
* خان‎ملک ساسانی، احمد، سیاستگران دوره قاجار، تهران، طهوری، ۱۳۳۸ش.
* دنبلی، عبدالرزاق‎بیک مفتون، مآثرسلطانیه، تبریز، ۱۲۴۱ق،
* دنبلی، عبدالرزاق‎بیک مفتون، مآثرسلطانیه، تبریز، بی نا، ۱۲۴۱ق.
* رستم‎الحکما، محمدهاشم، رستم‎التواریخ، به کوشش محمدمشیری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش،
* رستم‎الحکما، محمدهاشم، رستم‎التواریخ، به کوشش محمدمشیری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش.
* ساروی، محمد، تاریخ محمدی، نسخه خطی شورای ملی (سابق)،
* ساروی، محمد، تاریخ محمدی، نسخه خطی شورای ملی (سابق)، شماره ۱۰۷۰۵.
* ساروی، محمد، تاریخ محمدی، نسخه خطی شورای ملی (سابق)،
* سایکس، سرپرستی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ش.
* سایکس، سرپرستی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ش.
* سپهر، محمدتقی لسان‎الملک، ناسخ‎التواریخ (بخش قاجار)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۸ق،
* سپهر، محمدتقی لسان‎الملک، ناسخ‎التواریخ (بخش قاجار)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۸ق.
* شمیم، علی‎اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابن‎سینا، ۱۳۴۲ش،
* شمیم، علی‎اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابن‎سینا، ۱۳۴۲ش.
* عضدالدوله، سلطان‎احمدمیرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابک، ۱۳۵۵ش،
* عضدالدوله، سلطان‎احمدمیرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابک، ۱۳۵۵ش.
* کلانتر، میرزامحمد، روزنامه، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش، جمـ.
* کلانتر، میرزامحمد، روزنامه، به کوشش عباس اقبال، تهران، طهوری، ۱۳۶۲ش.
* گلستانه، ابوالحسن‎بن محمدامین، مجمل‎التواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ابن‎سینا، ۱۳۴۴ش،
* گلستانه، ابوالحسن‎ بن محمدامین، مجمل‎التواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ابن‎سینا، ۱۳۴۴ش.
* مرعشی صفوی، میرزامحمدخلیل، مجمع‎التواریخ، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، طهوری و سنایی، ۱۳۶۲ش،
* مرعشی صفوی، میرزامحمدخلیل، مجمع‎التواریخ، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، طهوری و سنایی، ۱۳۶۲ش.
* مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، زوار، ۱۳۲۹ش،
* مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، زوار، ۱۳۲۹ش.
* ملکی، جان، تاریخ ایران، ترجمه میرزااسماعیل‎خان حیرت، بمبئی، ۱۳۰۳ق.
* ملکی، جان، تاریخ ایران، ترجمه میرزااسماعیل‎خان حیرت، بمبئی، ۱۳۰۳ق.
* موسوی نامی، محمدصادق، تاریخ گیتی‎گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، اقبال ۱۳۶۳ش،
* موسوی نامی، محمدصادق، تاریخ گیتی‎گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، اقبال ۱۳۶۳ش.
* نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، بنیاد، ۱۳۴۴ش،
* نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، تهران، بنیاد، ۱۳۴۴ش.
* واتسون، رابرت گرانت، تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم تا سال ۱۸۵۸م، ترجمه غ. وحید مازندرانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸ش،
* واتسون، رابرت گرانت، تاریخ ایران از ابتدای قرن نوزدهم تا سال ۱۸۵۸م، ترجمه غ. وحید مازندرانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸ش.
* هدایت، رضاقلی‎خان، روضة‎الصفای ناصری، تهران، خیام، ۱۳۹۹ش،
* هدایت، رضاقلی‎خان، روضة‎الصفای ناصری، تهران، خیام، ۱۳۹۹ش.
 
{{پایان}}
{{پایان}}
<onlyinclude>{{درجه‌بندی
<onlyinclude>{{درجه‌بندی
کاربر ناشناس