حبیب بن مظاهر: تفاوت میان نسخهها
←در روز عاشورا
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
[[روز عاشورا]]، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش کرد.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۴۲۳ق، ج۲ ص۷.</ref> امام حسین(ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "[[حدیث سیدا شباب اهل الجنة|هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ]]" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیدهاند. در این هنگام [[شمر بن ذیالجوشن]] گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه میگویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان میبینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت میکنی، شهادت میدهم که راست میگویی و نمیفهمی چه میگوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۸.</ref> | [[روز عاشورا]]، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش کرد.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۴۲۳ق، ج۲ ص۷.</ref> امام حسین(ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "[[حدیث سیدا شباب اهل الجنة|هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ]]" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیدهاند. در این هنگام [[شمر بن ذیالجوشن]] گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه میگویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان میبینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت میکنی، شهادت میدهم که راست میگویی و نمیفهمی چه میگوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۸.</ref> | ||
در ابتدای درگیری که [[لشکر عمر بن سعد|لشکریان عمر سعد]] مبارزه میطلبیدند، حبیب و [[بریر بن خضیر همدانی|بریر بن خضیر]] به سوی میدان رفتند، اما امام حسین آنها را منع کرد. زمانی که [[ابوثمامه صائدی]] وقت [[نماز]] را به امام یادآوری کرد، امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا [[نماز]] بخوانیم. [[حصین بن نمیر]] گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار. حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.<ref>قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۶ق، ص۱۲۴.</ref> | در ابتدای درگیری که سالم از بستگان زياد و يسار از وابستگان عبيداللَّه بن سالم [[لشکر عمر بن سعد|لشکریان عمر سعد]] مبارزه میطلبیدند، حبیب و [[بریر بن خضیر همدانی|بریر بن خضیر]] به سوی میدان رفتند، اما امام حسین آنها را منع کرد.{{یاد|سماوی از طبری نقل کرده که از ویژگیهای حبیب این بود که در میدان جنگ به سرعت و به راحتی آماده مبارزه با کسی میشد که مبارز طلب میکرد. أنّه كان خفيف الإجابة لدعوة المبارز. <ref>سماوی، ابصارالعین، ۱۴۱۹ق، ص۹۷.</ref>}} زمانی که [[ابوثمامه صائدی]] وقت [[نماز]] را به امام یادآوری کرد، امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا [[نماز]] بخوانیم. [[حصین بن نمیر]] گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار. حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.<ref>قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۶ق، ص۱۲۴.</ref> | ||
حبیب پس از آنکه [[مسلم بن عوسجه اسدی|مسلم بن عوسجه]] بر زمین افتاده بود و لحظات آخر عمرش را سپری میکرد خطاب به او گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است، ولی تو را به بهشت مژده میدهم» مسلم بن عوسجه گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت میکنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از او دفاع کن و از یاریاش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل میکنم و چشم تو را روشن میگردانم.<ref>ابنطاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۰۷.</ref> | حبیب پس از آنکه [[مسلم بن عوسجه اسدی|مسلم بن عوسجه]] بر زمین افتاده بود و لحظات آخر عمرش را سپری میکرد خطاب به او گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است، ولی تو را به بهشت مژده میدهم» مسلم بن عوسجه گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت میکنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از او دفاع کن و از یاریاش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل میکنم و چشم تو را روشن میگردانم.<ref>ابنطاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۰۷.</ref> |