کاربر ناشناس
قبیله حمیر: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mgolpayegani جز (←منابع) |
imported>A.atashinsadaf جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:حمیر.JPG|بندانگشتی|نقشه، نشاندهنده جایگاه دولت حمیر و پایتخت آن، ظفار (که امروزه در جنوب شهر یریم واقع شده). ظفار در مسیر تجارت قرار داشته است.]] | [[پرونده:حمیر.JPG|بندانگشتی|نقشه، نشاندهنده جایگاه دولت حمیر و پایتخت آن، ظفار (که امروزه در جنوب شهر یریم واقع شده). ظفار در مسیر تجارت قرار داشته است.]] | ||
'''حِمْيَر'''، نام قبيله بزرگ و كهن عرب [[قحطانی]] و نام دولتی در [[يمن]] بود. در سال نهم هجری [[اسلام]] آوردند و [[پیامبر اكرم | '''حِمْيَر'''، نام قبيله بزرگ و كهن عرب [[قحطانی]] و نام دولتی در [[يمن]] بود. افرا این قبیله در سال نهم هجری [[اسلام]] آوردند و [[پیامبر اكرم(ص)]] [[معاذ بن جبل|مُعاذبن جَبَل]] را برای تعليم احكام اسلام همراه [[مالک بن مراره]] نزد حميريان فرستاد. در [[جنگ صفین]] بسياری از آنان با [[معاویه]] همراه بودند. | ||
==نسب== | ==نسب== | ||
نسب آنان به | نسب آنان به حمير بن سَبَأ بن يَشْجُب بن يَعْرُب بن قَحطان بن عابِر میرسد. | ||
==وجه تسمیه== | ==وجه تسمیه== | ||
مورخان اسلامی نام اصلی [[حمیر بن سبأ]] را العَرَنْجَج يا العَرَنج<ref>ر.ک:ابندريد، ج 2، ص 362؛ مسعودی، تنبيه، ص 185؛ ابنحزم، ص 329</ref> و زَيد<ref>يعقوبی، ج 1، ص 195؛ مسعودی، تنبيه، ص 185</ref> ذكر كردهاند. درباره سبب نامگذاری او به حمير گفته شدهاست كه وی جامهای سرخ میپوشيد.<ref>ابندريد، ج 2، ص 523؛ ابنمنظور، ذيل «حمر»</ref> نيز گفته شدهاست وی نخستين پادشاهی بود كه تاج [[طلا]] برسرگذاشت و اين تاج ياقوتی سرخ و درخشنده داشت. از اينرو، وی را الملكالاحمر و سپس حمير خواندند.<ref>يعقوبی، ج 1، ص 195</ref> | مورخان اسلامی نام اصلی [[حمیر بن سبأ]] را العَرَنْجَج يا العَرَنج<ref>ر.ک:ابندريد، ج 2، ص 362؛ مسعودی، تنبيه، ص 185؛ ابنحزم، ص 329</ref> و زَيد<ref>يعقوبی، ج 1، ص 195؛ مسعودی، تنبيه، ص 185</ref> ذكر كردهاند. درباره سبب نامگذاری او به حمير گفته شدهاست كه وی جامهای سرخ میپوشيد.<ref>ابندريد، ج 2، ص 523؛ ابنمنظور، ذيل «حمر»</ref> نيز گفته شدهاست وی نخستين پادشاهی بود كه تاج [[طلا]] برسرگذاشت و اين تاج ياقوتی سرخ و درخشنده داشت. از اينرو، وی را الملكالاحمر و سپس حمير خواندند.<ref>يعقوبی، ج 1، ص 195</ref> |