پرش به محتوا

سید کاظم رشتی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(تمیزکاری)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
| محل دفن          =رواق شرقی [[حرم امام حسین(ع)]]
| محل دفن          =رواق شرقی [[حرم امام حسین(ع)]]
| خویشاوندان سرشناس =سید قاسم رشتی حائری
| خویشاوندان سرشناس =سید قاسم رشتی حائری
| استادان          = [[شیخ احمد احسایی]] • [[سید عبدالله شبر]] • ملاعلی رشتی و ...
| استادان          = [[احمد احسائی]] • [[سید عبدالله شبر]] • ملاعلی رشتی و ...
| شاگردان          =ملاحسن گوهر قراچه‌داغی • میرزا حسن دهلوی عظیم‌آبادی • میرزا محمدشفیع ثقة الاسلام تبریزی و ...
| شاگردان          =ملاحسن گوهر قراچه‌داغی • میرزا حسن دهلوی عظیم‌آبادی • میرزا محمدشفیع ثقة الاسلام تبریزی و ...
| محل تحصیل        =رشت • کربلا
| محل تحصیل        =رشت • کربلا
خط ۳۰: خط ۳۰:
| وبگاه رسمی        =
| وبگاه رسمی        =
}}
}}
'''سید کاظم رشتی''' از علمای بزرگ [[شیخیه]] و شاگرد و مفسر آراء شیخ [[احمد احسایی]] مؤسس طریقۀ شیخیه است. او پس از احسایی کرسی تدریس را به دست گرفت و دومین رهبر مکتب شیخیه بود. پس از وی چند تن شاگردان و پیروانش ادعای [[نیابت خاصه|نیابت]] کردند از جمله محمد کریم‌خان و ملاحسن میرزای گوهر و نیز [[علی‌محمد باب]] مؤسس [[بابیه]] اشاره کرد.<ref>مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۳، ص۱۳۷</ref>
'''سید کاظم رشتی''' از علمای بزرگ [[شیخیه]] و شاگرد و مفسر آراء شیخ [[احمد احسائی]] مؤسس طریقۀ شیخیه است. او پس از احسائی کرسی تدریس را به دست گرفت و دومین رهبر مکتب شیخیه بود. پس از وی چند تن شاگردان و پیروانش ادعای [[نیابت خاصه|نیابت]] کردند از جمله محمد کریم‌خان و ملاحسن میرزای گوهر و نیز [[علی‌محمد باب]] مؤسس [[بابیه]] اشاره کرد.<ref>مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج ۳، ص۱۳۷</ref>


==زندگی‌نامه==
==زندگی‌نامه==
خط ۳۷: خط ۳۷:
جد سید کاظم، سید احمد از علمای [[مدینه]] بود که در پی شیوع طاعون به رشت مهاجر کرده بود. سید کاظم در زادگاه خود، رشت، درس را آغاز کرد. برای تکمیل درس‌ها قصد سفر داشت که با مخالفت خانواده مواجه شد. در پی رؤیایی، نزد [[احمد احسائی]] به [[یزد]] رفت و در درس وی حضور یافت.<ref>کرمانی، ص۶۴-۶۵؛ ابراهیمی، ج۱، ص۱۱۵-۱۱۶؛ نیز: عبدالله احسایی، ملحقات عبدالوهاب بوشفیع، ص۱۵۴-۱۵۷</ref> تاریخ این سفر به روشنی معلوم نیست اما در حوالی سال ۱۲۲۹ است.<ref>عبدالله احسایی، ص۱۰۷، ۱۱۶؛ ابراهیمی، ج ۱، ص۱۶۶-۱۶۷؛ قس نبیل زرندی، ص۹</ref>
جد سید کاظم، سید احمد از علمای [[مدینه]] بود که در پی شیوع طاعون به رشت مهاجر کرده بود. سید کاظم در زادگاه خود، رشت، درس را آغاز کرد. برای تکمیل درس‌ها قصد سفر داشت که با مخالفت خانواده مواجه شد. در پی رؤیایی، نزد [[احمد احسائی]] به [[یزد]] رفت و در درس وی حضور یافت.<ref>کرمانی، ص۶۴-۶۵؛ ابراهیمی، ج۱، ص۱۱۵-۱۱۶؛ نیز: عبدالله احسایی، ملحقات عبدالوهاب بوشفیع، ص۱۵۴-۱۵۷</ref> تاریخ این سفر به روشنی معلوم نیست اما در حوالی سال ۱۲۲۹ است.<ref>عبدالله احسایی، ص۱۰۷، ۱۱۶؛ ابراهیمی، ج ۱، ص۱۶۶-۱۶۷؛ قس نبیل زرندی، ص۹</ref>


سید کاظم رشتی در سفرهای احسایی، ملازم وی بود. اگرچه همراهی او با شیخ در سفر [[تهران]]<ref>نبیل زرندی، ص۱۱</ref>، تردیدآمیز است. شیخ احمد پس از آنکه [[محمدتقی برغانی]] در [[قزوین]] او را تکفیر کرد،<ref>تنکابنی، ص۴۲-۴۳</ref> به [[عتبات عالیات]] رفت و در این سفر، سید کاظم را به اقامت در [[کربلا]] امر کرد.<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶</ref> سید کاظم در این دوره به رشت سفر کرد و رسالة السلوک را در ۱۲۳۸ در آنجا نوشت.<ref>سید کاظم رشتی، رسالة السلوک، ص۹۴؛ ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶، پانویس</ref> پس از درگذشت شیخ احمد احسایی، سید کاظم نایب و جانشین وی شد و نزد شیخیه مرجعیت بلامنازع یافت.
سید کاظم رشتی در سفرهای احسائی، ملازم وی بود. اگرچه همراهی او با شیخ در سفر [[تهران]]<ref>نبیل زرندی، ص۱۱</ref>، تردیدآمیز است. شیخ احمد پس از آنکه [[محمدتقی برغانی]] در [[قزوین]] او را تکفیر کرد،<ref>تنکابنی، ص۴۲-۴۳</ref> به [[عتبات عالیات]] رفت و در این سفر، سید کاظم را به اقامت در [[کربلا]] امر کرد.<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶</ref> سید کاظم در این دوره به رشت سفر کرد و رسالة السلوک را در ۱۲۳۸ در آنجا نوشت.<ref>سید کاظم رشتی، رسالة السلوک، ص۹۴؛ ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶، پانویس</ref> پس از درگذشت شیخ احمد احسائی، سید کاظم نایب و جانشین وی شد و نزد شیخیه مرجعیت بلامنازع یافت.


==تکفیر احسائی==
==تکفیر احسائی==
اقامت سید کاظم در [[کربلا]]، نقطه عطفی در تاریخ شکل‌گیری مکتب [[شیخیه]] و اشاعه تعالیم آن در [[عراق]] و [[ایران]] به شمار می‌رود. در این زمان به دنبال تکفیر شیخ احمد، به تدریج برخی از علمای شیعه در مقابل رواج پاره‌ای از اندیشه‌های وی، که آن را [[غلو]] و انحراف تلقی می‌کردند، واکنش نشان دادند.<ref>تنکابنی، ص۴۴</ref> گویا در همین زمان به درخواست شیخ علی کاشف الغطاء، سید کاظم اعتقاداتش را مکتوب ساخت و میان مردم پخش کرد و در ایام [[عرفه]] و سپس در نوبت‌های معینی بالای منبر می‌رفت و عقاید خود و استادش را به فارسی و عربی بازگو می‌کرد.<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۳۸-۱۴۰</ref> به گفته رشتی<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۰۴-۱۰۸</ref> در مجلسی با حضور سید مهدی طباطبایی فرزند [[سید علی طباطبایی|سید علی صاحب ریاض]] و عالمانی چون [[محمدشریف مازندرانی|شریف العلماء مازندرانی]] و ملامحمد استرآبادی، طباطبایی از سید کاظم درباره عباراتی از کتاب شیخ که کفرآمیز می‌نمود، توضیح خواست. سید کاظم در پاسخ گفت اگرچه این عبارات، به حسب فهم عوام، کفر است، آنها را تأویلی است که مراد شیخ همان تأویل بوده است. آنان از سید کاظم خواستند که کفرآمیز بودن این عبارات را مکتوب و تأیید کند و او چنین کرد. بدین سان، سید مهدی حکم به تکفیر شیخ و پیروان او داد، ولی رشتی باز به دفاع از احسایی و شکایت از مخالفت پرداخت.<ref>تنکابنی، ص۴۳-۴۴؛ آل طالقانی، ص۱۴۳</ref>
اقامت سید کاظم در [[کربلا]]، نقطه عطفی در تاریخ شکل‌گیری مکتب [[شیخیه]] و اشاعه تعالیم آن در [[عراق]] و [[ایران]] به شمار می‌رود. در این زمان به دنبال تکفیر شیخ احمد، به تدریج برخی از علمای شیعه در مقابل رواج پاره‌ای از اندیشه‌های وی، که آن را [[غلو]] و انحراف تلقی می‌کردند، واکنش نشان دادند.<ref>تنکابنی، ص۴۴</ref> گویا در همین زمان به درخواست شیخ علی کاشف الغطاء، سید کاظم اعتقاداتش را مکتوب ساخت و میان مردم پخش کرد و در ایام [[عرفه]] و سپس در نوبت‌های معینی بالای منبر می‌رفت و عقاید خود و استادش را به فارسی و عربی بازگو می‌کرد.<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۳۸-۱۴۰</ref> به گفته رشتی<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۰۴-۱۰۸</ref> در مجلسی با حضور سید مهدی طباطبایی فرزند [[سید علی طباطبایی|سید علی صاحب ریاض]] و عالمانی چون [[محمدشریف مازندرانی|شریف العلماء مازندرانی]] و ملامحمد استرآبادی، طباطبایی از سید کاظم درباره عباراتی از کتاب شیخ که کفرآمیز می‌نمود، توضیح خواست. سید کاظم در پاسخ گفت اگرچه این عبارات، به حسب فهم عوام، کفر است، آنها را تأویلی است که مراد شیخ همان تأویل بوده است. آنان از سید کاظم خواستند که کفرآمیز بودن این عبارات را مکتوب و تأیید کند و او چنین کرد. بدین سان، سید مهدی حکم به تکفیر شیخ و پیروان او داد، ولی رشتی باز به دفاع از احسائی و شکایت از مخالفت پرداخت.<ref>تنکابنی، ص۴۳-۴۴؛ آل طالقانی، ص۱۴۳</ref>


از آن پس، به رغم برخورداری رشتی از تأیید برخی عالمان و فقیهان<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۷-۱۱۹؛ قس آل طالقانی، ص۱۲۱</ref> و نیز کوشش‌های وی برای مصالحه<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۱۸-۱۲۰؛ همو، رسالة السلوک، مقدمه بهمردی، ص۲۱-۲۲</ref> جنجال بر سر عقاید او افزایش یافت. در این میان، بنا به گزارشی که در منابع [[بابیت|بابی]] و [[بهائیت|بهائی]] آمده است. سید کاظم با فرستادن [[ملاحسین بشرویه‌ای]] نزد علمای معتبر [[اصفهان]] و [[خراسان]]، کوشید تا نظر مساعد ایشان را جلب کند.<ref>رشتی، رسالة السلوک، مقدمه بهمردی، ص۲۱-۲۲ به نقل از ظهور الحق فاضل مازندرانی؛ نبیل زرندی، ص۲۰-۲۳</ref> در نجف نیز فشار مخالفان برای تکفیر وی سبب شد که با وجود امتناع شیخ علی کاشف الغطاء از اظهارنظر صریح در این باره، از شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر، بر ضد او حکم بگیرند.<ref>آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۸، ص۲۸۴</ref> برخورد با سید کاظم و پیروانش به خشونت‌هایی منجر شد.<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۳۱-۱۳۷</ref> چنانکه وقتی کلیددار کربلا در مواجهه با رشتی قصد کشتن او کرد، صرفاً دعوت کاشف الغطاء به احتیاط بود که وی را از خطر رهانید.<ref>آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۸، ص۲۸۶</ref>
از آن پس، به رغم برخورداری رشتی از تأیید برخی عالمان و فقیهان<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۷-۱۱۹؛ قس آل طالقانی، ص۱۲۱</ref> و نیز کوشش‌های وی برای مصالحه<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۱۸-۱۲۰؛ همو، رسالة السلوک، مقدمه بهمردی، ص۲۱-۲۲</ref> جنجال بر سر عقاید او افزایش یافت. در این میان، بنا به گزارشی که در منابع [[بابیت|بابی]] و [[بهائیت|بهائی]] آمده است. سید کاظم با فرستادن [[ملاحسین بشرویه‌ای]] نزد علمای معتبر [[اصفهان]] و [[خراسان]]، کوشید تا نظر مساعد ایشان را جلب کند.<ref>رشتی، رسالة السلوک، مقدمه بهمردی، ص۲۱-۲۲ به نقل از ظهور الحق فاضل مازندرانی؛ نبیل زرندی، ص۲۰-۲۳</ref> در نجف نیز فشار مخالفان برای تکفیر وی سبب شد که با وجود امتناع شیخ علی کاشف الغطاء از اظهارنظر صریح در این باره، از شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر، بر ضد او حکم بگیرند.<ref>آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۸، ص۲۸۴</ref> برخورد با سید کاظم و پیروانش به خشونت‌هایی منجر شد.<ref>رشتی، دلیل المتحیرین، ص۱۳۱-۱۳۷</ref> چنانکه وقتی کلیددار کربلا در مواجهه با رشتی قصد کشتن او کرد، صرفاً دعوت کاشف الغطاء به احتیاط بود که وی را از خطر رهانید.<ref>آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۸، ص۲۸۶</ref>
خط ۵۷: خط ۵۷:


==حیات علمی==
==حیات علمی==
سید کاظم رشتی بر مبانی اعتقادات شیخیه چیزی نیفزود، بلکه به عنوان شارح و مفسر، از اقوال شیخ احمد احسایی دفاع میکرد و در بسط تعالیم او جزئیات تازه‌ای به میان آورد. وی بیش از احسایی، مفاهیم عرفانی و باطنی را در توضیح عوالم و اطوار وجود به کار گفت و آنها را با بحث از مقامات انبیا و امامان درآمیخت. نمونه‌ای از پرداختن او به جزئیات دور از ذهن و تعبیرها و نامهای غریب، در وصف او از شهر علم مشهود است.<ref> رشتی، شرح القصیدة، ص۸۲-۱۱۸؛ در خصوص انتقاد از این ویژگی او: آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۸، ص۳۰۹؛ موسوی اصفهانی، ج ۲، ص۱۷۲</ref>
سید کاظم رشتی بر مبانی اعتقادات شیخیه چیزی نیفزود، بلکه به عنوان شارح و مفسر، از اقوال شیخ احمد احسائی دفاع میکرد و در بسط تعالیم او جزئیات تازه‌ای به میان آورد. وی بیش از احسائی، مفاهیم عرفانی و باطنی را در توضیح عوالم و اطوار وجود به کار گفت و آنها را با بحث از مقامات انبیا و امامان درآمیخت. نمونه‌ای از پرداختن او به جزئیات دور از ذهن و تعبیرها و نامهای غریب، در وصف او از شهر علم مشهود است.<ref> رشتی، شرح القصیدة، ص۸۲-۱۱۸؛ در خصوص انتقاد از این ویژگی او: آل کاشف الغطاء، ۱۴۱۸، ص۳۰۹؛ موسوی اصفهانی، ج ۲، ص۱۷۲</ref>


در باب معاد که از آراء پرمناقشه احسایی بود، کوشید تا رأی خاص او را در پرتو اعتقاد به جسمانی بودن معاد، تأویل و تفسیر کند.<ref>رک: شرح القصیدة، ص۱۲۸؛ کشف الحق، ص۱۲۷-۱۲۸؛ دلیل المتحیرین، ص۶۶-۶۹</ref>
در باب معاد که از آراء پرمناقشه احسائی بود، کوشید تا رأی خاص او را در پرتو اعتقاد به جسمانی بودن معاد، تأویل و تفسیر کند.<ref>رک: شرح القصیدة، ص۱۲۸؛ کشف الحق، ص۱۲۷-۱۲۸؛ دلیل المتحیرین، ص۶۶-۶۹</ref>


رشتی به پیروی از عقیده خاص استادش، جایگاهی از سببیت و قیومیت را به پیامبر نسبت میدهد.<ref> شرح القصیدة، ص۲۸۱</ref> و اهل بیت علیهم السلام را وارثان شئون آن حضرت در اکوان و اعیان و همه قوای ظاهر و باطن در مراتب مختلف تکوین به شمار می‌آورد.<ref> شرح القصیدة، ص۶۵-۶۶</ref> از دیدگاه او، در انتقال این ولایت تفاوتی میان تشریع و تکوین نیست،<ref>شرح الخطبة الطتنجیة، ص۱۸</ref> همچنانکه صاحب این مقام از ید مبسوطی در تخصیص نعمتها و تقدیر امور خلایق برخوردار است.<ref>شرح الخطبة الطتنجیة، ص۱۴۰،۱۴۹؛ همو شرح القصیدة، ص۳۰۴-۳۰۵</ref>
رشتی به پیروی از عقیده خاص استادش، جایگاهی از سببیت و قیومیت را به پیامبر نسبت میدهد.<ref> شرح القصیدة، ص۲۸۱</ref> و اهل بیت علیهم السلام را وارثان شئون آن حضرت در اکوان و اعیان و همه قوای ظاهر و باطن در مراتب مختلف تکوین به شمار می‌آورد.<ref> شرح القصیدة، ص۶۵-۶۶</ref> از دیدگاه او، در انتقال این ولایت تفاوتی میان تشریع و تکوین نیست،<ref>شرح الخطبة الطتنجیة، ص۱۸</ref> همچنانکه صاحب این مقام از ید مبسوطی در تخصیص نعمتها و تقدیر امور خلایق برخوردار است.<ref>شرح الخطبة الطتنجیة، ص۱۴۰،۱۴۹؛ همو شرح القصیدة، ص۳۰۴-۳۰۵</ref>
اعتقاد به ضرورت حضور ناطقی در هر عصر که نخستین بار شیخ احمد احسایی<ref>۱۳۵۵ش، ج ۳، ص۱۵۰-۱۵۱</ref> به آن اشاره‌هایی کرده بود، در آثار سید کاظم رشتی صراحت بیشتری می‌یابد. وی مراتبی از برگزیدگان خداوند را، با تعابیری مناسب اندیشه تصوف، برمیشمارد که طبقه‌ای از ایشان در دوران غیبت امام، حامل علوم و اسرار او و نیز واسطه فیض میان او و سایر مردم‌اند.<ref>رشتی، مجموعة الرسائل، ج ۲، ص۷۹-۸۰</ref>
اعتقاد به ضرورت حضور ناطقی در هر عصر که نخستین بار شیخ احمد احسایی<ref>۱۳۵۵ش، ج ۳، ص۱۵۰-۱۵۱</ref> به آن اشاره‌هایی کرده بود، در آثار سید کاظم رشتی صراحت بیشتری می‌یابد. وی مراتبی از برگزیدگان خداوند را، با تعابیری مناسب اندیشه تصوف، برمیشمارد که طبقه‌ای از ایشان در دوران غیبت امام، حامل علوم و اسرار او و نیز واسطه فیض میان او و سایر مردم‌اند.<ref>رشتی، مجموعة الرسائل، ج ۲، ص۷۹-۸۰</ref>
در شرح القصیده او، بر اساس روایتی درباره ظهور سرآمدی در رأس هر سده، شیخ احسایی با تأویل اسم احمد، به تلویح، صاحب ریاست سده سیزدهم و مبین احکام ظاهری و باطنی معرفی شده است.<ref>شرح القصیده، ص۲۹۷-۲۹۸</ref>
در شرح القصیده او، بر اساس روایتی درباره ظهور سرآمدی در رأس هر سده، شیخ احسائی با تأویل اسم احمد، به تلویح، صاحب ریاست سده سیزدهم و مبین احکام ظاهری و باطنی معرفی شده است.<ref>شرح القصیده، ص۲۹۷-۲۹۸</ref>
تأکید بر حضور نایب خاص در عصر غیبت امام عصر، واکنش برخی علما را برانگیخت و او را به نوعی انحراف از اصول تشیع متهم کردند.<ref>جاپلقی بروجردی، ص۵۷؛ آل کاشف الغطاء، ۱۳۴۵، ص۱۸</ref>
تأکید بر حضور نایب خاص در عصر غیبت امام عصر، واکنش برخی علما را برانگیخت و او را به نوعی انحراف از اصول تشیع متهم کردند.<ref>جاپلقی بروجردی، ص۵۷؛ آل کاشف الغطاء، ۱۳۴۵، ص۱۸</ref>


خط ۸۲: خط ۸۲:


==اساتید و مشایخ==
==اساتید و مشایخ==
افزون بر شیخ احمد احسایی، سید عبدالله شبر، شیخ موسی بن جعفر کاشف الغطاء و ملاعلی رشتی از مشایخ روایت او بوده‌اند.<ref>آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳، ج ۱، ص۱۱۶؛ ابراهیمی، ج ۱، ص۱۲۶</ref> اما رشتی بیشتر تحت تأثیر احسایی بود. از احسایی نقل شده است که:«فرزندم کاظم می‌فهمد و دیگران نه»<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶</ref> از مکاتبه‌ای میان این دو، پیوند معنوی میان شاگرد و استاد روشن است.<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶-۱۲۲، پانویس؛ خوانساری، ج ۱، ص۹۲؛ کورین، ج ۴، ص۲۳۳ پانویس</ref>
افزون بر [[احمد احسائی|شیخ احمد احسایی]]، [[سید عبدالله شبر]]، شیخ موسی بن جعفر کاشف الغطاء و ملاعلی رشتی از [[شیخ اجازه|مشایخ]] او بوده‌اند.<ref>آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳، ج ۱، ص۱۱۶؛ ابراهیمی، ج ۱، ص۱۲۶</ref> اما رشتی بیشتر تحت تأثیر احسائی بود. از احسائی نقل شده است که:«فرزندم کاظم می‌فهمد و دیگران نه»<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶</ref> از مکاتبه‌ای میان این دو، پیوند معنوی میان شاگرد و استاد روشن است.<ref>ابراهیمی، ج ۱، ص۱۱۶-۱۲۲، پانویس؛ خوانساری، ج ۱، ص۹۲؛ کورین، ج ۴، ص۲۳۳ پانویس</ref>


===آثار===
===آثار===
خط ۹۴: خط ۹۴:
*کشف الحق فی مسائل المعراج
*کشف الحق فی مسائل المعراج
*مجموعة الرسائل گزیده‌ای از چند رساله که بیشتر آنها در پاسخ سؤال‌های مختلف از وی نوشته شده است
*مجموعة الرسائل گزیده‌ای از چند رساله که بیشتر آنها در پاسخ سؤال‌های مختلف از وی نوشته شده است
*ترجمه کتاب حیات النفس احسایی به فارسی که در ۱۳۳۷ش در تبریز به چاپ رسیده است.<ref>برای تفصیل آثار رشتی رک: ابراهیمی، ج ۲، ص۲۸۸-۳۵۹؛ نیز: آزاد کشمیری، ص۳۹۸-۴۰۲</ref>
*ترجمه کتاب حیات النفس احسائی به فارسی که در ۱۳۳۷ش در تبریز به چاپ رسیده است.<ref>برای تفصیل آثار رشتی رک: ابراهیمی، ج ۲، ص۲۸۸-۳۵۹؛ نیز: آزاد کشمیری، ص۳۹۸-۴۰۲</ref>


سید مهدی موسوی کاظمی در احسن الودیعه آثار او را به ابهام و لغزگویی متهم می‌کند. و سید ابراهیم قزوینی صاحب ضوابط رسالۀ دلیل المتحرین او را رسالۀ شَتمیه می‌نامید.
سید مهدی موسوی کاظمی در احسن الودیعه آثار او را به ابهام و لغزگویی متهم می‌کند. و سید ابراهیم قزوینی صاحب ضوابط رسالۀ دلیل المتحرین او را رسالۀ شَتمیه می‌نامید.
Automoderated users، confirmed، templateeditor
۱٬۵۸۵

ویرایش