پرش به محتوا

حضرت زینب سلام الله علیها: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۶: خط ۷۶:
===در کربلا===
===در کربلا===
{{اصلی|شب عاشورا}}
{{اصلی|شب عاشورا}}
[[شیخ مفید]] از [[امام سجاد(ع)]] نقل کرده است که در [[شب عاشورا]]، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمه‌ای رفت و اشعاری درباره بی‌وفایی دنیا خواند.{{یاد|یا دهر افّ لک من خلیل / کم لک بالاشراق والاصیل...؛ ‌ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چه بسا یاران و جویندگانت را در سپیده‌دمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه می‌خواهد، رضایت نمی‌دهد و البته زمام امور به دست خدا است و سرانجام هر جانداری، مرگ است.}} امام سجاد گوید: عمه‌ام بر اثر رِقّت قلب‏ با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب و بی‌تابی نزد پدرم رفت و گفت: «وامصیبتاه! ای کاش مرگم فرارسد، امروز مادرم [[فاطمه(س)]] و پدرم [[علی(ع)]] و برادرم [[حسن (ع)]] از دنیا رفتند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان». پس حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! [[شیطان]] بردباری را از تو نگیرد». سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا(مرغ سنگخوار)را به حال خود بگذارند، می‌خوابد». زینب(س) گفت:‌ «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور می‌گیرند؟ این دلم را خونین‌تر می‌کند و بر من ناگوارتر است». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان را پاره کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و به وی فرمود: «خواهرم! پرهیز کاری از [[خدا]] پیشه کن و به [[صبر]] و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان باقی نمی‌مانند و همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه الله... پدرم، مادرم  و برادرم از من بهتر بودند و [[رسول خدا(ص)]] برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است». با این سخنان او را دلداری داد و فرمود: «ای خواهر! تو را سوگند می‌دهم، سوگندم را نشکن؛ هیچ‌گاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی از دنیا رفتم جزع و بی‌تابی نکن». سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.<ref>مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۹۳-۹۴.</ref>
[[شیخ مفید]] از [[امام سجاد(ع)]] نقل کرده است که در [[شب عاشورا]]، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمه‌ای رفت و اشعاری درباره بی‌وفایی دنیا خواند.{{یاد|یا دهر افّ لک من خلیل / کم لک بالاشراق والاصیل...؛ ‌ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چه بسا یاران و جویندگانت را در سپیده‌دمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه می‌خواهد، رضایت نمی‌دهد و البته زمام امور به دست خدا است و سرانجام هر جانداری، مرگ است.}} امام سجاد گوید: عمه‌ام بر اثر رِقّت قلب‏ با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب و بی‌تابی نزد پدرم رفت و گفت: «وامصیبتاه! ای کاش مرگم فرارسد، امروز مادرم [[فاطمه(س)]] و پدرم [[علی(ع)]] و برادرم [[حسن (ع)]] از دنیا رفتند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان». پس حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! [[شیطان]] بردباری را از تو نگیرد». سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا(مرغ سنگخوار)را به حال خود بگذارند، می‌خوابد». زینب(س) گفت:‌ «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور می‌گیرند؟ این دلم را خونین‌تر می‌کند و بر من ناگوارتر است». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان را پاره کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و به وی فرمود: «خواهرم! پرهیز کاری از [[خدا]] پیشه کن و به [[صبر]] و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان باقی نمی‌مانند و همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه الله... پدرم، مادرم  و برادرم از من بهتر بودند و [[رسول خدا(ص)]] برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است». با این سخنان او را دلداری داد و فرمود: «ای خواهر! تو را [[سوگند]] می‌دهم، سوگندم را نشکن؛ هیچ‌گاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی از دنیا رفتم جزع و بی‌تابی نکن». سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.<ref>مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۹۳-۹۴.</ref>
{{سوگواری محرم}}
{{سوگواری محرم}}
{{اصلی|روز عاشورا}}
{{اصلی|روز عاشورا}}
۱۵٬۶۹۴

ویرایش