پرش به محتوا

فضل بن حسن طبرسی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۳: خط ۷۳:


== ماجرای زنده شدن طبرسی در قبر==
== ماجرای زنده شدن طبرسی در قبر==
از صاحب [[ریاض العلماء]] چنین نقل شده است که مشهور است طبرسی دچار سکته شد، گمان بردند که وفات یافته است. پس او را [[دفن]] کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. [[نذر]] کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در [[تفسیر قرآن]] تألیف کند. از قضا، شخصی [[قبر]] او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود [[توبه]] کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب [[مجمع البیان]] را تألیف کرد.<ref>امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۶ق، ج۸، ص۴۰۰.</ref>
از [[عبدالله بن عیسی افندی|صاحب ریاض العلماء]] چنین نقل شده است که مشهور است طبرسی دچار سکته شد، گمان بردند که وفات یافته است. پس او را [[دفن]] کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. [[نذر]] کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در [[تفسیر قرآن]] تألیف کند. از قضا، شخصی [[قبر]] او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود [[توبه]] کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب [[مجمع البیان]] را تألیف کرد.<ref>امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۶ق، ج۸، ص۴۰۰.</ref>


با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و [[عبدالله بن عیسی افندی|افندی]] از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد. ولی افندی این داستان را بدون سند نقل می‌کند و [[میرزا حسین نوری|محدث نوری]] هم تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از [[ریاض العلماء و حیاض الفضلاء (کتاب)|ریاض العلماء]] نقل نشده است.<ref>نوری، مستدرک الوسائل، الخاتمة، ج۳، ص ۷۰.</ref> [[آیت الله سبحانی]] نیز می گوید اگر چنین چیزی صحت داشت طبرسی آن را در مقدمه کتاب خود می‌نوشت و دیگران نیز آن را نقل می‌کردند. غیر از این که این ماجرا به افراد دیگری مثل [[ملا فتح‌الله کاشانی]] و فرزند [[محمدصالح بن احمد مازندرانی|ملا صالح مازندرانی]] نیز نسبت داده شده است.<ref>سبحانی تبریزی، الشیخ الطبرسی امام المفسرین، ص۴۵-۴۷</ref>
با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و [[عبدالله بن عیسی افندی|افندی]] از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد. ولی افندی این داستان را بدون سند نقل می‌کند و [[میرزا حسین نوری|محدث نوری]] هم تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از [[ریاض العلماء و حیاض الفضلاء (کتاب)|ریاض العلماء]] نقل نشده است.<ref>نوری، مستدرک الوسائل، الخاتمة، ج۳، ص ۷۰.</ref> [[آیت الله سبحانی]] نیز می گوید اگر چنین چیزی صحت داشت طبرسی آن را در مقدمه کتاب خود می‌نوشت و دیگران نیز آن را نقل می‌کردند. غیر از این که این ماجرا به افراد دیگری مثل [[ملا فتح‌الله کاشانی]] و فرزند [[محمدصالح بن احمد مازندرانی|ملا صالح مازندرانی]] نیز نسبت داده شده است.<ref>سبحانی تبریزی، الشیخ الطبرسی امام المفسرین، ص۴۵-۴۷</ref>
Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۲٬۵۹۱

ویرایش