Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۲۱۵
ویرایش
Ma.rezapour (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
[[ناصر مکارم شیرازی]]، مفسر و فقیه شیعه، قلب در این آیه را با توجه به [[آیه ۳۷ سوره ق]]، به معنای عقل و درک میداند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۳.</ref> | [[ناصر مکارم شیرازی]]، مفسر و فقیه شیعه، قلب در این آیه را با توجه به [[آیه ۳۷ سوره ق]]، به معنای عقل و درک میداند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۳.</ref> | ||
[[سلطان محمد گنابادی]]، مفسر و [[صوفی]] قرن ۱۳ و ۱۴، قلب را مرتبهای از حقیقت انسان میداند که حقایق علوم و ثمرات اعمال در این مرتبه درک شده<ref>تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ۱۴۰۸ ق، ج۱، ص۵۴.</ref> | [[سلطان محمد گنابادی]]، مفسر و [[صوفی]] قرن ۱۳ و ۱۴، قلب را مرتبهای از حقیقت انسان میداند که حقایق علوم و ثمرات اعمال در این مرتبه درک شده<ref>تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ۱۴۰۸ ق، ج۱، ص۵۴.</ref> | ||
و معتقد است که قلب را از آن جهت قلب نامیدند که گاهی روی به سوی عالم [[فرشته|ملائکه]] داشته و گاهی منقلب شده و به عالم [[شیطان|شیاطین]] میل میکند.<ref>تفسیر بیان | و معتقد است که قلب را از آن جهت قلب نامیدند که گاهی روی به سوی عالم [[فرشته|ملائکه]] داشته و گاهی منقلب شده و به عالم [[شیطان|شیاطین]] میل میکند.<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱۴۰۸ ق، ج۱، ص۵۵.</ref> | ||
[[تفسیر قرآن|مفسران]]، منظور از «غشاوه» در سمع و بصر [[کفر|کفار]] را نشنیدن سخن حق و عدم بصیرت در دریافت حقیقت دانستهاند.<ref>تفسیر المعین، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳؛ تفسیر روشن، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۷۱.</ref> و [[ناصر مکارم شیرازی]] در اینکه چرا «قلب» و «بصر» به صورت جمع و «سمع» به صیغه مفرد ذکر شده است، سه وجه را در نظر میگیرد: | [[تفسیر قرآن|مفسران]]، منظور از «غشاوه» در سمع و بصر [[کفر|کفار]] را نشنیدن سخن حق و عدم بصیرت در دریافت حقیقت دانستهاند.<ref>تفسیر المعین، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۳؛ تفسیر روشن، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۷۱.</ref> و [[ناصر مکارم شیرازی]] در اینکه چرا «قلب» و «بصر» به صورت جمع و «سمع» به صیغه مفرد ذکر شده است، سه وجه را در نظر میگیرد: | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
# شهادت خدا به اینکه دیگر حق را نمیپذیرند. | # شهادت خدا به اینکه دیگر حق را نمیپذیرند. | ||
# بسته بودن قلب ایشان از ورود ایمان به آن. | # بسته بودن قلب ایشان از ورود ایمان به آن. | ||
# کم عمقی و کوتاهی نظر که در اثر آن بین حق و باطل را نمیتوانند امتیاز دهند.<ref>مجمع | # کم عمقی و کوتاهی نظر که در اثر آن بین حق و باطل را نمیتوانند امتیاز دهند.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۳۰.</ref> | ||
[[محمدجواد مغنیه]]، مفسر و روحانی شیعه اهل [[لبنان]]، معتقد است از آنجا که غرض از خلقت قلب، هدایت بهوسیله ادله صحیح است، اگر انسانی از روی اصرار، بر ضلالت باقی مانده و از حقیقت رویگردان باشد، گویی اساساً قلبی نداشته و این معنای مُهر زدن خداوند است.<ref>مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۵۳.</ref>وی در [[تفسیر مبین]]، ختم قلب را کنایه از نهایت عناد و استکبار کافران دانسته به نحوی که گویی قلوب ایشان قفل شده و امکان ورود چیزی در آن نیست.<ref>مغنيه، التفسير المبین، بی تا، ص۴.</ref> | [[محمدجواد مغنیه]]، مفسر و روحانی شیعه اهل [[لبنان]]، معتقد است از آنجا که غرض از خلقت قلب، هدایت بهوسیله ادله صحیح است، اگر انسانی از روی اصرار، بر ضلالت باقی مانده و از حقیقت رویگردان باشد، گویی اساساً قلبی نداشته و این معنای مُهر زدن خداوند است.<ref>مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۵۳.</ref>وی در [[تفسیر مبین]]، ختم قلب را کنایه از نهایت عناد و استکبار کافران دانسته به نحوی که گویی قلوب ایشان قفل شده و امکان ورود چیزی در آن نیست.<ref>مغنيه، التفسير المبین، بی تا، ص۴.</ref> | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
== استناد ختم قلب به خدا == | == استناد ختم قلب به خدا == | ||
[[سید محمدحسین طباطبائی|علامه طباطبایی]]، فیلسوف و مفسر شعیه، معتقد است که تغییر سیاق آیه به اینکه مُهرزدن قلب را به خداوند و پردهافکندن بر روی چشم و گوش را به کفار نسبت داده، میفهماند که یک مرتبه از کفر از ناحیه خودشان بوده و یک مرتبه دیگر را خداوند به عنوان مجازات بر دلهایشان افکنده است.<ref> | [[سید محمدحسین طباطبائی|علامه طباطبایی]]، فیلسوف و مفسر شعیه، معتقد است که تغییر سیاق آیه به اینکه مُهرزدن قلب را به خداوند و پردهافکندن بر روی چشم و گوش را به کفار نسبت داده، میفهماند که یک مرتبه از کفر از ناحیه خودشان بوده و یک مرتبه دیگر را خداوند به عنوان مجازات بر دلهایشان افکنده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۲.</ref> | ||
[[فضل بن حسن طبرسی|فضل بن حسن طَبْرِسی]] بر این باور است که چون این ویژگی در اثر عصیان خدا پدید آمده به او نسبت داده میشود مانند اینکه گفته شود، پول، فلانی را هلاک کرد و معنایش این است که در راه آن هلاک شد نه آنکه پول، کاری کرده باشد.<ref>مجمع | [[فضل بن حسن طبرسی|فضل بن حسن طَبْرِسی]] بر این باور است که چون این ویژگی در اثر عصیان خدا پدید آمده به او نسبت داده میشود مانند اینکه گفته شود، پول، فلانی را هلاک کرد و معنایش این است که در راه آن هلاک شد نه آنکه پول، کاری کرده باشد.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۳۱.</ref> | ||
[[ملاصدرا]]، فیلسوف و مفسّر شیعه، در تفسیر خود، ختم قلوب کفار را به جهت طبیعت و ذات اصلی ایشان دانسته و آن را لازمه اصلاح و عدم اختلال در نظام دنیا قلمداد کرده است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ۱۳۶۶ش، ج۱، | [[ملاصدرا]]، فیلسوف و مفسّر شیعه، در تفسیر خود، ختم قلوب کفار را به جهت طبیعت و ذات اصلی ایشان دانسته و آن را لازمه اصلاح و عدم اختلال در نظام دنیا قلمداد کرده است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۵۰–۳۵۱.</ref> | ||
[[ناصر مکارم شیرازی]]، معتقد است که استناد مُهر و غشاوه به خدا، به خاطر آن است که خداوند این خاصیت را در اعمال ناشایست قرار داده است که انجام آن، در نهایت منجر به مُهر بر قلب و چشم و گوش شود.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۴.</ref> | [[ناصر مکارم شیرازی]]، معتقد است که استناد مُهر و غشاوه به خدا، به خاطر آن است که خداوند این خاصیت را در اعمال ناشایست قرار داده است که انجام آن، در نهایت منجر به مُهر بر قلب و چشم و گوش شود.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۴.</ref> | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
استناد مُهرزدن بر قلب به خداوند، این سؤال را ایجاد میکند که آیا عدم تشخیص کفار و بقای ایشان بر ضلالت، مستلزم [[جبرگرایی|جبر]] نیست؟ | استناد مُهرزدن بر قلب به خداوند، این سؤال را ایجاد میکند که آیا عدم تشخیص کفار و بقای ایشان بر ضلالت، مستلزم [[جبرگرایی|جبر]] نیست؟ | ||
[[ناصر مکارم شیرازی]]، با آوردن سه آیه دیگر از قرآن کریم{{یاد|سوره نساء آیه ۱۵۵ «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»؛ سوره مؤمن آیه ۳۵ «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» و سوره جاثیه آیه ۲۳ «فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً»}} نشان میدهد که این امر چیزی جز نتیجه کفر، تکبر، ستم، پیروی هوسهای سرکش لجاجت و سرسختی در برابر حق نیست.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۱–۸۳.</ref> | [[ناصر مکارم شیرازی]]، با آوردن سه آیه دیگر از قرآن کریم{{یاد|سوره نساء آیه ۱۵۵ «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»؛ سوره مؤمن آیه ۳۵ «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» و سوره جاثیه آیه ۲۳ «فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً»}} نشان میدهد که این امر چیزی جز نتیجه کفر، تکبر، ستم، پیروی هوسهای سرکش لجاجت و سرسختی در برابر حق نیست.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۱–۸۳.</ref> | ||
وی بر این باور است که کار خلاف در ابتدا یک «حالت» است، سپس تبدیل به «عادت» شده و در نهایت به یک «ملکه» مبدل میگردد که بازگشت از آن ممکن نیست.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۴.</ref> | وی بر این باور است که کار خلاف در ابتدا یک «حالت» است، سپس تبدیل به «عادت» شده و در نهایت به یک «ملکه» مبدل میگردد که بازگشت از آن ممکن نیست.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۸۴.</ref> | ||
[[علیرضا میرزا خسروانی]]، مفسر معاصر شیعه، معتقد است که کفار با عملکرد ناشایست، زمینه هدایت را از دست دادهاند و از هدایت رحمانیه خدا جز بیچارگی نصیبشان نمیشود، چرا که فعل خدا مانند شعاع نور خورشید، پیراهن را سفیدتر و چهره را سیاهتر میکند.<ref>تفسیر خسروی، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۵۵.</ref> | [[علیرضا میرزا خسروانی]]، مفسر معاصر شیعه، معتقد است که کفار با عملکرد ناشایست، زمینه هدایت را از دست دادهاند و از هدایت رحمانیه خدا جز بیچارگی نصیبشان نمیشود، چرا که فعل خدا مانند شعاع نور خورشید، پیراهن را سفیدتر و چهره را سیاهتر میکند.<ref>میرزا خسروانی، تفسیر خسروی، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۵۵.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |