confirmed، movedable، protected، templateeditor
۵٬۱۴۱
ویرایش
(←منابع) |
|||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
آیات ۱۶ تا ۱۸ [[سوره یوسف]] به داستان پیراهن خونین [[حضرت یوسف]] در دوران کودکی اشاره دارد. پس از [[حسادت]] برادرانِ حضرت یوسف به وی، برادران تصمیم میگیرند که حضرت یوسف را در چاهی بیندازند و برای عذر، پیراهن یوسف را از تنش خارج ساختند و آن را به خون گوسفندی آغشته کردند و نزد پدر آمدند. عذر آنها این بود که «ای پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالای خود نهادیم. آنگاه گرگ او را خورد.» {{یاد|امام باقر(ع) در تفسیر آیه وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ میفرمایند: برادران یوسف برای فریب یعقوب بزغالهای را ذبح نموده و پیراهن یوسف را در خون آن آغشته کردند و تصمیم گرفتند که وانمود نمایند یوسف را گرگ دریده است. اما از آن میان لاوی که از ذکاوت بیشتری برخوردار بود گفت: برادران من فکر میکنید خداوند خبر واقعه را از پیامبرش یعقوب پوشیده نگاه میدارد؟! بهتر است همگی غسل نموده و نماز را به جماعت اقامه نماییم و از خداوند بخواهیم تا راز ما را پوشیده نگاه دارد. در آن زمان نماز جماعت حداقل با تعداد یازده نفر برپا میشد و چون آنها ده نفر بودند تصمیم گرفتند که خداوند را امام خویش دانسته و جملگی به عنوان ماموم به نماز ایستند. آنها شبانگاه به نزد یعقوب بازگشتند در حالیکه پیراهن خونین یوسف را به همراه داشتند. قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ آنها به پدر گفتند: ما برای دویدن با یکدیگر به مسابقه پرداختیم. وَ تَرَکنا یوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکلَهُ الذِّئْبُ اما در غیاب ما گرگ یوسف را درید. یعقوب خطاب به فرزندانش گفت: چگونه گرگی بوده که پیراهن یوسف را ندریده اما او را خورده است؟! داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۳ و ۲۷۴}} | آیات ۱۶ تا ۱۸ [[سوره یوسف]] به داستان پیراهن خونین [[حضرت یوسف]] در دوران کودکی اشاره دارد. پس از [[حسادت]] برادرانِ حضرت یوسف به وی، برادران تصمیم میگیرند که حضرت یوسف را در چاهی بیندازند و برای عذر، پیراهن یوسف را از تنش خارج ساختند و آن را به خون گوسفندی آغشته کردند و نزد پدر آمدند. عذر آنها این بود که «ای پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالای خود نهادیم. آنگاه گرگ او را خورد.» {{یاد|امام باقر(ع) در تفسیر آیه وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ میفرمایند: برادران یوسف برای فریب یعقوب بزغالهای را ذبح نموده و پیراهن یوسف را در خون آن آغشته کردند و تصمیم گرفتند که وانمود نمایند یوسف را گرگ دریده است. اما از آن میان لاوی که از ذکاوت بیشتری برخوردار بود گفت: برادران من فکر میکنید خداوند خبر واقعه را از پیامبرش یعقوب پوشیده نگاه میدارد؟! بهتر است همگی غسل نموده و نماز را به جماعت اقامه نماییم و از خداوند بخواهیم تا راز ما را پوشیده نگاه دارد. در آن زمان نماز جماعت حداقل با تعداد یازده نفر برپا میشد و چون آنها ده نفر بودند تصمیم گرفتند که خداوند را امام خویش دانسته و جملگی به عنوان ماموم به نماز ایستند. آنها شبانگاه به نزد یعقوب بازگشتند در حالیکه پیراهن خونین یوسف را به همراه داشتند. قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ آنها به پدر گفتند: ما برای دویدن با یکدیگر به مسابقه پرداختیم. وَ تَرَکنا یوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکلَهُ الذِّئْبُ اما در غیاب ما گرگ یوسف را درید. یعقوب خطاب به فرزندانش گفت: چگونه گرگی بوده که پیراهن یوسف را ندریده اما او را خورده است؟! داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ص۲۷۳ و ۲۷۴}} | ||
===پارهشدن پیراهن یوسف | === پارهشدن پیراهن یوسف به دست زلیخا === | ||
در آیات ۲۳ تا ۳۰ سوره یوسف به داستان [[یوسف (پیامبر)|یوسف]] و [[زلیخا]] و پارهشدن پیراهن یوسف توسط زلیخا اشاره شده است. درباره این داستان آمده است که به جهت چهره زیبای یوسف(ع)، زلیخا عاشق وی شده بود.<ref>جزائری، داستان پیامبران، ۱۳۸۰ش، ص۲۷۴ و ۲۷۵.</ref> به گزارش قرآن، زلیخا از حضرت یوسف کامجویی کرد، اما یوسف با دیدن برهان پروردگارش (رَأَیٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ) سوی در گریخت.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۳-۲۵.</ref> زلیخا خود را به یوسف رساند و پیراهنش را پاره کرد.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref> جلوی در، یوسف و زلیخا با عزیز مصر روبهرو شدند.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref> زلیخا و یوسف هر یک، دیگری را به خیانت متهم کردند.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۵-۲۶.</ref> در آن هنگام فردی از خویشاوندان زلیخا شهادت داد که اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد، یوسف راست گفته است؛<ref>سوره یوسف، آیه ۲۶-۲۷.</ref> ازاینرو اتهام خیانت از یوسف برداشته شد.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۸-۲۹.</ref> بر اساس برخی گزارشها، شاهدی که به نفع یوسف شهادت داد، خواهرزادۀ سه ماهۀ زلیخا بود<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۳۴۷.</ref> که به قدرت خدا به سخن در آمد.<ref>قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۴۳.</ref> با این حال در گزارشهای دیگر آن شاهد، مردی حکیم معرفی شده است.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۳۴۷.</ref> | در آیات ۲۳ تا ۳۰ سوره یوسف به داستان [[یوسف (پیامبر)|یوسف]] و [[زلیخا]] و پارهشدن پیراهن یوسف توسط زلیخا اشاره شده است. درباره این داستان آمده است که به جهت چهره زیبای یوسف(ع)، زلیخا عاشق وی شده بود.<ref>جزائری، داستان پیامبران، ۱۳۸۰ش، ص۲۷۴ و ۲۷۵.</ref> به گزارش قرآن، زلیخا از حضرت یوسف کامجویی کرد، اما یوسف با دیدن برهان پروردگارش (رَأَیٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ) سوی در گریخت.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۳-۲۵.</ref> زلیخا خود را به یوسف رساند و پیراهنش را پاره کرد.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref> جلوی در، یوسف و زلیخا با عزیز مصر روبهرو شدند.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref> زلیخا و یوسف هر یک، دیگری را به خیانت متهم کردند.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۵-۲۶.</ref> در آن هنگام فردی از خویشاوندان زلیخا شهادت داد که اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد، یوسف راست گفته است؛<ref>سوره یوسف، آیه ۲۶-۲۷.</ref> ازاینرو اتهام خیانت از یوسف برداشته شد.<ref>سوره یوسف، آیه ۲۸-۲۹.</ref> بر اساس برخی گزارشها، شاهدی که به نفع یوسف شهادت داد، خواهرزادۀ سه ماهۀ زلیخا بود<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۳۴۷.</ref> که به قدرت خدا به سخن در آمد.<ref>قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۴۳.</ref> با این حال در گزارشهای دیگر آن شاهد، مردی حکیم معرفی شده است.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۵، ص۳۴۷.</ref> | ||