Image-reviewer، abusefilter، autopatrolled، botadmin، دیوانسالاران، eliminator، import، مدیران رابط کاربری، ipblock-exempt، movedable، oversight، patroller، reviewer، rollbacker، مدیران، translationadmin
۹٬۴۳۸
ویرایش
imported>Pourghorbani بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - '{{یادداشت|' به '{{یاد|') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
از آنجا که تاریخ درگذشت محمد حنفیه در[[سال ۸۱ قمری|سال ۸۱ق]] است و در آن هنگام ۶۵ سال داشته به دست میآید که او در سال[[سال ۱۶ هجری قمری|۱۶ق]] به دنیا آمده است<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، دار الکتب العلمیة، ج۵، ص۸۷.</ref> | از آنجا که تاریخ درگذشت محمد حنفیه در[[سال ۸۱ قمری|سال ۸۱ق]] است و در آن هنگام ۶۵ سال داشته به دست میآید که او در سال[[سال ۱۶ هجری قمری|۱۶ق]] به دنیا آمده است<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، دار الکتب العلمیة، ج۵، ص۸۷.</ref> | ||
بلاذری، مورخ [[قرن سوم قمری|قرن ۳ق]] نقل کرده [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|حضرت محمد(ص)]] به علی (ع) گفت اگر از خوله، پسری برای تو متولد شد، او را همنام{{ | بلاذری، مورخ [[قرن سوم قمری|قرن ۳ق]] نقل کرده [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|حضرت محمد(ص)]] به علی (ع) گفت اگر از خوله، پسری برای تو متولد شد، او را همنام{{یاد|سه تن از فرزندان امام علی(ع) محمد نام دارند. ۱-محمداکبر یا همان محمد بن حنفیه که مادرش خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه بوده است . | ||
۲- محمد اوسط که مادرش امامه دختر ابوالعاص است. (مادر امامه، زینب دختر رسول خدا است) ۳-فرزندی که مادرش کنیز بوده است و محمد اصغر نام داشت و در کربلا به شهادت رسید.}}و همکنیه من نامگذاری کن.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۰۰-۲۰۱.</ref> | ۲- محمد اوسط که مادرش امامه دختر ابوالعاص است. (مادر امامه، زینب دختر رسول خدا است) ۳-فرزندی که مادرش کنیز بوده است و محمد اصغر نام داشت و در کربلا به شهادت رسید.}}و همکنیه من نامگذاری کن.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۰۰-۲۰۱.</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
* [[جنگ جمل]] در [[سال ۳۶ هجری قمری]] رخ داد. در آن روز، محمّد از حمله باز ایستاد، علی(ع)، پرچم را گرفت و پس از آنکه ارکان لشکر جمل را در هم ریخت، پرچم را به محمّد برگرداند و به او گفت: «با حمله دوباره، کار سابقت را جبران کن». او به یاری [[خزیمة بن ثابت]] (<small>ذو الشّهادتین</small>) و جمعی از [[انصار]]، که بسیاری از آنها در [[غزوه بدر]] حضور داشتند، حملههای پیاپی کرد و لشکر جمل را پراکنده ساخت.<ref>مدرس وحید، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۳۵۷؛ نک: ریشهری، دانشنامه امیر المومنین، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۸۳.</ref> | * [[جنگ جمل]] در [[سال ۳۶ هجری قمری]] رخ داد. در آن روز، محمّد از حمله باز ایستاد، علی(ع)، پرچم را گرفت و پس از آنکه ارکان لشکر جمل را در هم ریخت، پرچم را به محمّد برگرداند و به او گفت: «با حمله دوباره، کار سابقت را جبران کن». او به یاری [[خزیمة بن ثابت]] (<small>ذو الشّهادتین</small>) و جمعی از [[انصار]]، که بسیاری از آنها در [[غزوه بدر]] حضور داشتند، حملههای پیاپی کرد و لشکر جمل را پراکنده ساخت.<ref>مدرس وحید، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۳۵۷؛ نک: ریشهری، دانشنامه امیر المومنین، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۸۳.</ref> | ||
*جنگ صفین محمد از فرماندهان [[جنگ صفین]] بود.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۱۶۸.</ref> [[علامه مجلسی]] داستانی را از حضور محمد در [[صفین]] نقل کرده است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۴۹.</ref>{{ | *جنگ صفین محمد از فرماندهان [[جنگ صفین]] بود.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ۱۳۷۹ق، ج۳، ص۱۶۸.</ref> [[علامه مجلسی]] داستانی را از حضور محمد در [[صفین]] نقل کرده است.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۴۹.</ref>{{یاد|در یکی از روزهای جنگ صفین، امام علی(ع) محمّد را مامور حمله به سمت راست لشکر دشمن کرد! محمّد با یاران خود حمله کرد و لشکر [[معاویه]] را شکست داد و مجروح برگشت. امام پس از ساعتی، به محمّد دستور حمله به سمت چپ سپاه دشمن داد. او با یارانش حمله کرده و پیروز شدند و محمد دوباره مجروح شد. سپس امام گفت: برخیز و بر قلب لشکر دشمن حمله کن! محمّد بر قلب لشکر معاویه حمله کرد و آنان را شکست داد و در حالی برگشت که دچار جراحات سنگینی شده بود و گریان بود. علی(ع) میان دو چشم محمّد را بوسید و فرمود: پدرت به فدایت. به خدا قسم مرا خوشحال کردی. برای چه گریه میکنی، به جهت خوشحالی یا ترس. محمّد: چرا گریان نباشم. در صورتی که سه مرتبه مرا در معرض مرگ قرار دادی و خدا مرا به سلامت باز گردانید. هر مرتبهای که من نزد تو مراجعت کردم تو مرا مهلت ندادی. ولی به دو برادرم حسن و حسین هیچگونه دستوری نمیدهی.}} حنفیه به پدرش از تبعیض بین او و حسنین در نبرد شکایت میکند. علی سر محمّد بن حنفیه را بوسید و گفت:ای فرزند عزیزم! تو پسر من هستی. ولی ایشان پسران پیامبر خدا هستند، آیا نباید من ایشان را نگاهداری نمایم؟ محمّد گفت: چرا پدر جان. خدا مرا فدای تو و فدای ایشان نماید.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۴۹.</ref> | ||
*جنگ نهروان محمد در جنگ [[نهروان]] نیز حضور داشته و گاهی پرچمدار بوده است.<ref>حمیری، قرب الإسناد، ۱۴۱۳ق، ص۲۷.</ref> | *جنگ نهروان محمد در جنگ [[نهروان]] نیز حضور داشته و گاهی پرچمدار بوده است.<ref>حمیری، قرب الإسناد، ۱۴۱۳ق، ص۲۷.</ref> |
ویرایش