پرش به محتوا

شاه سلطان حسین صفوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
حذف مطالب نامربوط و اضافی و ادغام بخشهای زاید
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Fayaz
جز (حذف مطالب نامربوط و اضافی و ادغام بخشهای زاید)
خط ۲: خط ۲:
| اندازه جعبه      =350px
| اندازه جعبه      =350px
| عنوان            =
| عنوان            =
| نام              = شاه سلطان حسین صفوی
| نام              = شاه حسین صفوی
| تصویر            =
| تصویر            =
| اندازه تصویر      =
| اندازه تصویر      =
خط ۵۳: خط ۵۳:
}}
}}


'''شاه سلطان حسین صفوی''' (۱۱۳۹ـ۱۰۷۹ق)، آخرین پادشاه [[صفویه|صفوی]]. نقل شده که وی فردی بخشنده، مهربان، ساده پوش، دل رحم بوده و از جنگ و خون‌ریزی احتراز می‌کرد. راحت طلبی و ناکارآمدی سیاسی وی، در حمله [[محمود افغان]]، موجب از دست رفتن تاج و تخت سلطنت صفویان شد. [[اشرف افغان]] جانشین محمود، در سال ۱۱۳۹ ه.ق به علت حمایت سلطان [[عثمانی]] از سلطان حسین، دستور قتل وی را داد. او را در [[اصفهان]] کشتند، سرش را برای اشرف فرستادند و پیکرش را در [[قم]] به خاک سپردند.
'''سلطان حسین صفوی''' (۱۱۳۹ـ۱۰۷۹ق)، آخرین پادشاه [[صفویه|صفوی]] و فرزند شاه سلیمان بود. نقل شده که وی فردی بخشنده، مهربان، ساده پوش، دل رحم بوده و از جنگ و خون‌ریزی احتراز می‌کرد. راحت طلبی و ناکارآمدی سیاسی وی، در حمله [[محمود افغان]]، موجب از دست رفتن تاج و تخت سلطنت صفویان شد. [[اشرف افغان]] جانشین محمود، در سال ۱۱۳۹ق به علت حمایت سلطان [[عثمانی]] از سلطان حسین، دستور قتل حسین را داد. او را در [[اصفهان]] کشتند، سرش را برای اشرف فرستادند و پیکرش را در [[قم]] به خاک سپردند.


==ولادت==
==شروع سلطنت==
{{حکومت صفویان}}
{{حکومت صفویان}}
شاه سلطان حسین احتمالاً در ۱۰۷۹ق زاده شد.<ref>ر.ک:لاکهارت، ص۳۵، پانویس ۲</ref> کودکی و جوانی را در اندرونی شاهی گذراند.
شاه سلطان حسین احتمالاً در ۱۰۷۹ق زاده شد.<ref>ر.ک:لاکهارت، ص۳۵، پانویس ۲</ref> پس از درگذشت پدرش، [[شاه سلیمان صفوی]]، اختلاف بر سر جانشینی او شدت گرفت تا سرانجام با صلاح‌دید [[مریم بیگم]]، عمه مادر حسین صفوی، حسین در ۱۱۰۵ق جانشین پدر شد و شیخ الاسلام [[مجلسی دوم|محمدباقر مجلسی]] تاج شاهی را بر سر او گذاشت و خطابه‌ای در ضرورت رفع فسوق و مناهی ایراد کرد.<ref>نصیری، ص۱۹، متن خطابه ص۲۱ـ۲۲؛ مستوفی، ص۱۱۵</ref>


پس از درگذشت [[شاه سلیمان صفوی]]، اختلاف بر سر جانشینی او شدت گرفت تا سرانجام با صلاح‌دید [[مریم بیگم]]، عمه مادر حسین صفوی، حسین در ۱۱۰۵ ه.ق جانشین پدر شد و شیخ الاسلام [[مجلسی دوم|محمدباقر مجلسی]] تاج شاهی را بر سر او گذاشت و خطابه‌ای در ضرورت رفع فسوق و مناهی ایراد کرد.<ref>نصیری، ص۱۹، متن خطابه ص۲۱ـ۲۲؛ مستوفی، ص۱۱۵</ref>
==وضعیت ایران در آغاز سلطنت==
===وضعیت دربار===
===وضعیت دربار===
دربار صفوی در آن زمان از یک سو زیر نفوذ فقهاء بود و از سوی دیگر، خواجه سرایان و امیران [[قزلباش]] جبهه نیرومندی تشکیل داده بودند. در آغاز، یا لااقل تا درگذشت [[مجلسی دوم|مجلسی]] در ۱۱۱۰ ه.ق، گروه مذهبی بر خواجه سرایان برتری داشتند؛ شاه احتمالاً دستورات مجلسی را اجرا می‌کرد و اصلاحاتی از جنبه دینی انجام می‌داد، از جمله [[شراب‌خواری|نوشیدن شراب]] را ممنوع اعلام کرد. این فرمان باعث ناخشنودی خواجه‌سرایان و کسانی شد که به چنین رفتارهایی خوگرفته بودند. این بار نیز با دخالت مریم بیگم، نه فقط این ممنوعیت از بین رفت، بلکه سلطان حسین نیز به آشامیدن آن عادت کرد.<ref>جملی کارری، ص۱۱۱ـ۱۱۲؛ کروسنیسکی، ج۱، ص۷۲، ۷۵</ref> از این زمان به بعد، شاه صفوی تقریباً منزوی شد و همه کارها را وزیرانش انجام می‌دادند.
دربار صفوی در آن زمان از یک سو زیر نفوذ فقهاء بود و از سوی دیگر، خواجه سرایان و امیران [[قزلباش]] جبهه نیرومندی تشکیل داده بودند. با دخالت نزدیکان و اطرافیان، شاه صفوی تقریباً منزوی شد و همه کارها را وزیرانش انجام می‌دادند.<ref>جملی کارری، ص۱۱۱ـ۱۱۲؛ کروسنیسکی، ج۱، ص۷۲، ۷۵</ref>
[[فیدالگو]]، سفیر [[پرتغال]] در [[ایران]]، نوشته است که با پادشاه فقط به واسطه وزیر می‌توان گفتگو کرد و رشوه و پول در دربار ایران رواج فراوان دارد.<ref>ص ۸۱</ref> [[دری افندی]]، سفیر عثمانی، نیز تأکید کرده است که درباریان شاه نمی‌گذارند او از حقایق آگاه شود و همه به او دروغ می‌گویند.<ref>طاهری شهاب، ص۶۲۱ـ۶۲۲</ref>
فیدالگو، سفیر [[پرتغال]] در [[ایران]]، نوشته است که با پادشاه فقط به واسطه وزیر می‌توان گفتگو کرد و رشوه و پول در دربار ایران رواج فراوان دارد.<ref>ص ۸۱</ref> دری افندی، سفیر [[عثمانی]]، نیز تأکید کرده است که درباریان شاه نمی‌گذارند او از حقایق آگاه شود و همه به او دروغ می‌گویند.<ref>طاهری شهاب، ص۶۲۱ـ۶۲۲</ref>


===اوضاع داخلی ایران===
سلطان حسین در آغاز سلطنتش با شورش‌های چندی روبه رو شد، از جمله شورش میرلله (سرکرده بلوچ)، انوشه خان (والی [[خوارزم]])، و سلیمان کرماج در [[کردستان]] و مغرب ایران که عثمانی‌ها نیز از او حمایت می‌کردند. افزون بر آن، فرج اللّه خان، والی [[خوزستان]]، هم نافرمانی در پیش گرفت.<ref>نصیری، ص۵۴، ۶۵، ۸۷ـ۹۰، ۱۲۴ـ ۱۳۳، ۲۴۸ـ۲۵۳</ref> حسین صفوی سعی در مهار این آشوب‌ها داشت، اما به سبب طبع ملایمش و نابسامانی و [[نفاق]] امیران سپاه، مقابله با این ناآرامی‌ها دشوار بود.
===اوضاع سیاسی ایران===
===اوضاع سیاسی ایران===
سلطان حسین در آغاز سلطنتش با شورش‌های چندی روبه رو شد، از جمله شورش میرالله (سرکرده بلوچ)، انوشه خان (والی [[خوارزم]])، و سلیمان کرماج در [[کردستان]] و مغرب ایران که عثمانی‌ها نیز از او حمایت می‌کردند. افزون بر آن، فرج‌اللّه خان، والی [[خوزستان]]، هم نافرمانی در پیش گرفت.<ref>نصیری، ص۵۴، ۶۵، ۸۷ـ۹۰، ۱۲۴ـ ۱۳۳، ۲۴۸ـ۲۵۳</ref>


'''شورش افغان‌ها'''
در ۱۱۲۲ق ازبکان به [[خراسان]] حمله کرده، و آنجا را غارت کردند.<ref>خاتون آبادی، ص۵۶۰</ref> اوضاع بد سیاسی، مردم را با مشکلات زیادی مواجه کرد و به اعتراض و شورش اهالی [[اصفهان]] در ۱۱۲۷ق، به سبب بالا رفتن قیمت گندم و آرد، انجامید. زنان نیز در این اعتراض شرکت داشتند.<ref>خاتون آبادی، ص۵۶۷</ref>


اوضاع سیاسی حکومت صفوی به تدریج سخت‌تر شد. مهم‌ترین مسئله، شورش افغان‌ها برضد [[گرگین خان]]، [[بیگلربیگی]] قندهار، بود که به کشته شدن وی در ۱۱۱۸ انجامید. سپس میرویس غلجایی، که در دربار ایران به حالت تبعید به سر می‌برد، باتوجه به اوضاع نابسامان دربار و [[نفاق]] درباریان اجازه بازگشت به [[قندهار]] را پیدا کرد و با کشتن [[خسروخان گرجی]] (برادرزاده گرگین خان و سپهسالار لشکر صفوی) در ۱۱۲۳ قندهار را تسخیر کرد و حاکمیت افغان‌ها در آنجا تثبیت شد.<ref>مرعشی صفوی، ص۴، ۱۷؛ مروی، ج۱، ص۱۹؛ دوسرسو، ص۸۹ـ۹۰، ۱۱۵</ref> شاه و درباریان در ۱۱۳۲ ه.ق برای [[محمود افغان]]، که پس از مرگ میرویس به حکومت رسیده بود، خلعت فرستادند و حکومت [[قندهار]] را رسمآ به او دادند.<ref>مرعشی صفوی، ص۵۲ـ ۵۳</ref>
اعراب سواحل [[خلیج فارس]]، پس از تسخیر [[بحرین]] و [[قشم]] و [[لارک]]، به فکر تصرف [[بندرعباس]] افتادند.<ref>گاهنامه کرملیها در ایران، ج۱، ص۵۷۱؛ کروسنیسکی، ج۱، ص۲۱۸ـ۲۲۰</ref>


'''اوضاع خراسان و شورش مردم اصفهان'''
همچنین قرار شد در ۱۱۲۹ق سلطان حسین و جمعی از درباریان و [[فتحعلی خان داغستانی]]، وزیراعظم سلطان حسین، برای نظارت بر فعالیتهای افغانها، به خراسان بروند. اما با بروز اختلاف میان درباریان، شاه حدود سه سال در [[قزوین]] ماند.<ref>مستوفی، ص۱۲۳ـ ۱۲۶؛ مرعشی صفوی، ص۳۱</ref> تا


در سال ۱۱۲۲ ه.ق ازبکان به [[خراسان]] حمله و آنجا را غارت کردند.<ref>خاتون آبادی، ص۵۶۰</ref> اوضاع بد سیاسی، مردم را با مشکلات زیادی مواجه کرد و به اعتراض و شورش اهالی [[اصفهان]] در ۱۱۲۷ ه.ق، به سبب بالا رفتن قیمت گندم و آرد، انجامید. زنان نیز در این اعتراض شرکت داشتند.<ref>خاتون آبادی، ص۵۶۷</ref>
===حمله محمود افغان===
در ۱۱۱۸ق قبیله غلزایی/غلجایی (یکی از طوایف قوم افغان/پشتو) در قندهار علیه [[گرگین خان]]، [[بیگلربیگی]] قندهار شورش کرده و او را کشتند.<ref>مرعشی صفوی، ص۴، ۱۷؛ مروی، ج۱، ص۱۹؛ دوسرسو، ص۸۹ـ۹۰، ۱۱۵</ref> حسین در ۱۱۳۲ق برای [[محمود افغان]]، رییس غلزایی و والی قندهار خلعت فرستاد.<ref>مرعشی صفوی، ص۵۲ـ ۵۳</ref>در ۱۱۳۴ق [[محمود افغان]] راه [[اصفهان]] را در پیش گرفت.<ref>مستوفی، ص۱۲۷؛ حزین لاهیجی، ص۱۹۷</ref> سپاه او و صفویان در [[گلناباد|گُلناباد]] با یکدیگر روبه رو شدند و صفویان شکست خوردند.<ref>حزین لاهیجی، ص۱۹۷؛ مرعشی صفوی، ص۵۶</ref> و اصفهان به محاصره نیروهای محمود افتاد. محاصره [[اصفهان]] حدود هفت ماه طول کشید و مردم شهر دچار قحطی و بیماری شدند.<ref>گیلاننتز، ص۶۷ـ ۶۸</ref> سلطان حسین از محمود امان خواست و در ۱۱۳۳ق تاج و تخت شاهان صفوی را به او واگذار کرد. محمود نیز پس از ازدواج با یکی از دختران شاه، به نام خود سکه زد و خطبه خواند.<ref>حزین لاهیجی، ص۲۰۱؛ گیلاننتز، ص۷۱، ۷۶</ref>  


'''حمله اعراب به بندرعباس'''
===سرانجام===
 
[[اشرف افغان]]، محمود را کشت و خود جانشین او شد. اشرف در ۱۱۳۹ق با رسیدن پیام عثمانیان مبنی بر حمایت از شاه صفوی و بازگرداندن تاج و تخت به او، دستور قتل سلطان حسین را داد. او را در اصفهان کشتند و سرش را برای اشرف فرستادند و پیکرش در [[قم]] به خاک سپرده شد.<ref>حزین لاهیجی، ص۲۰۸؛ مستوفی، ص۱۳۶، ۱۷۱ـ۱۷۲، سال قتل شاه را ۱۱۴۱ ه.ق دانسته است؛ مروی، ج۱، ص۳۱، سال قتل او را ۱۱۳۷ ضبط کرده است</ref>
در این میان، اعراب سواحل [[خلیج فارس]]، پس از تسخیر [[بحرین]] و [[قشم]] و [[لارک]]، به فکر تصرف [[بندرعباس]] افتادند؛ درنتیجه، بخشی از سپاه صفوی به فرماندهی لطفعلی خان، حاکم [[فارس]]، به جنوب اعزام شد.<ref>گاهنامه کرملیها در ایران، ج۱، ص۵۷۱؛ کروسنیسکی، ج۱، ص۲۱۸ـ۲۲۰</ref>
 
'''استقرار سه ساله شاه حسین در قزوین'''
 
همچنین قرار شد در ۱۱۲۹ق سلطان حسین و جمعی از درباریان و [[فتحعلی خان داغستانی]]، وزیراعظم سلطان حسین، برای نظارت بر فعالیتهای افغانها، به خراسان بروند. اما با بروز اختلاف میان درباریان، شاه حدود سه سال در [[قزوین]] ماند<ref>مستوفی، ص۱۲۳ـ ۱۲۶؛ مرعشی صفوی، ص۳۱</ref> تا اینکه، با صلاحدید فتحعلی خان، قرار شد اردو به خراسان برود. مخالفان فتحعلی خان، شاه را به بازگشت به [[اصفهان]] برانگیختند و چون با مقاومت سلطان حسین روبه رو شدند، فتحعلی خان را به ارتباط محرمانه با عثمانیان متهم کردند؛ از این رو، در ۱۱۳۳، به دستور شاه، اموال فتحعلی خان را ضبط و او را دستگیر و کور کردند. لطفعلی خان نیز دستگیر شد.<ref>مستوفی، ص۱۲۵ـ۱۲۶؛ مرعشی صفوی، ص۴۷، ۴۹ـ۵۰؛ کروسنیسکی، ج۱، ص۲۲۸ـ۲۳۱</ref>
===حمله محمود افغان===
در ۱۱۳۴ ق [[محمود افغان]] بدون هیچ مانعی، به [[کرمان]] حمله برد و فقط با دریافت مبلغی گزاف، دست از محاصره برداشت و راه [[اصفهان]] را در پیش گرفت.<ref>مستوفی، ص۱۲۷؛ حزین لاهیجی، ص۱۹۷</ref> دو سپاه در [[گلناباد|گُلناباد]] با یکدیگر روبه رو شدند که در نتیجه ناهماهنگی سران سپاه صفوی و حتی سازش برخی امیران صفوی با محمود، ایرانیان شکست خوردند و با دادن تلفات زیاد پراکنده شدند، سردارانی که مقاومت کردند کشته شدند و بقیه گریختند و تمامی توپخانه و تجهیزات به دست سپاهیان افغان افتاد.<ref>حزین لاهیجی، ص۱۹۷؛ مرعشی صفوی، ص۵۶</ref> یکی از اقدامات عجیب سران سپاه صفوی، تخلیه فرح آباد بود که به افغان‌ها شهامت حمله و محاصره اصفهان را داد.<ref>مستوفی، ص۱۲۹ـ۱۳۰؛ حزین لاهیجی، ص۱۹۷ـ۱۹۸</ref> پس از این شکست، شاه به فکر چاره افتاد، از جمله تغییراتی در فرماندهی سپاه داد و محمود پسر بزرگ خود را ولیعهد کرد، اما ولایت‌عهدی چند روزه او و سپس ولایتعهدی برادر کوچک ترش، صفی میرزا، با مخالفت اطرافیان روبه رو شد و به جای آن دو، [[طهماسب میرزا]]، پسر هجده ساله سلطان حسین، ولیعهد گردید.<ref>ر.ک:مرعشی صفوی، ص۵۷ـ ۵۸</ref>
===محاصره اصفهان===
محاصره [[اصفهان]] حدود هفت ماه طول کشید و مردم شهر دچار قحطی و بیماری شدند.<ref>گیلاننتز، ص۶۷ـ ۶۸</ref> درباریان برای جمع آوری سپاه، طهماسب میرزا را به [[قزوین]] و صفی میرزا را به [[کرمانشاه]] فرستادند، اما از نیروهای کمکی خبری نرسید. سلطان حسین از محمود امان خواست و در ۱۱۳۳ ه.ق تاج و تخت شاهان صفوی را به او واگذار کرد. محمود نیز پس از ازدواج با یکی از دختران شاه، به نام خود سکه زد و خطبه خواند.<ref>حزین لاهیجی، ص۲۰۱؛ گیلاننتز، ص۷۱، ۷۶</ref> او به سبب حملات بختیاری‌ها، یزدی‌ها و به خصوص قزوینیان به سپاهیان افغان، به شدت خشمگین شد و دستور قتل تمامی شاهزادگان و برخی امیران و بزرگان صفوی را داد.<ref>حزین لاهیجی، ص۲۰۶ـ ۲۰۷؛ کروسنیسکی، ج۲، ص۱۴۹؛ گیلاننتز، ص۸۷</ref>
===کشته شدن شاه حسین صفوی===
[[اشرف افغان]]، محمود را کشت و خود جانشین او شد. اشرف چندی با سلطان حسین مدارا کرد، اما با رسیدن پیام عثمانیان مبنی بر حمایت از شاه ایران و بازگرداندن تاج و تخت به او، اشرف در ۱۱۳۹ ه.ق دستور قتل سلطان حسین را داد. او را در اصفهان کشتند و سرش را برای اشرف فرستادند و پیکرش را در [[قم]] به خاک سپردند.<ref>حزین لاهیجی، ص۲۰۸؛ مستوفی، ص۱۳۶، ۱۷۱ـ۱۷۲، سال قتل شاه را ۱۱۴۱ ه.ق دانسته است؛ مروی، ج۱، ص۳۱، سال قتل او را ۱۱۳۷ ضبط کرده است</ref>
==خصوصیات==
سلطان حسین به ایجاد مناسبات دوستانه با دیگر کشورها اهمیت می‌داد، اما ضعف حکومت مرکزی و قدرت گرفتن همسایه‌های [[ایران]]، از جمله [[عثمانی]] و [[روسیه]]، باعث مداخله و حمله آنها به ایران شد.
تمام منابع بر بخشندگی، مهربانی، ساده پوشی، دل رحمی و احتراز او از جنگ و خون ریزی، راحت طلبی و ناکارآمدی سیاسی سلطان حسین اتفاق نظر دارند. شاه در پاسخ به مخالفان و موافقان، جز عبارت ترکی «‌یخْشی دِر »، به معنای «‌بسیار خوب است »، چیزی نمی‌گفت.<ref>مرعشی صفوی، ص۴۸</ref> از کارهای عمرانی شاه سلطان حسین تأسیس [[مدرسه چهارباغ]] بود.<ref>ر.ک: مرعشی صفوی، ص۳۱، ۴۸؛ اشراقی، ص۹۸ـ۹۹</ref>
==نقش شاه حسین در انقراض صفویه==
اگر تمامی علل انقراض [[صفویه]] را به سلطان حسین نسبت دهیم، منصفانه نخواهد بود، زیرا مجموعه‌ای از عوامل داخلی و خارجی و علل دراز مدت و کوتاه مدت، دولت صفوی را به انقراض کشاندند، اما آنچه به سلطان حسین و دوره او مربوط می‌شود، علاوه بر شخصیت ضعیف و تسلیم پذیر او، بی‌توجهی‌اش به اوضاع مملکت بوده است. به گفته وارد، <ref>ص ۹۹</ref> سلطان حسین، فاضل و خداترس، اما برعکس نیاکانش، به اوضاع سپاه بی‌اعتنا بود تا جایی که حقوق دو سال سپاهیان [[ترکمان]] را نپرداخت و در نتیجه آنان به [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]] گریختند و به قتل و غارت دست زدند. از دیگر موارد ضعف حکومت سلطان حسین، تعدد مراکز تصمیم گیری در امور مملکت بود که در جنگ گلناباد و عقب نشینی نابهنگام سپاهیان صفوی از [[فرح آباد]]، خود را نشان داد. افزون بر آن، خلع سلاح ارمنیان [[جلفا]] و یاری نرساندن به ایشان در مقابله با افغان‌ها، برخورد نادرست با والی [[گرجستان]] و سرانجام بالا گرفتن دعوای [[متشرعه]] و [[متصوفه]] و نیز غفلت از تحولاتی که در دنیای پیرامون روی داده بود، همراه با کنار گذاشتن [[احکام شرعی|احکام شرع]] و بی‌اعتنایی و بی‌حرمتی به صوفیانی که حامی اولیه و اصلی صفویان بودند، همه در سقوط دولت [[صفوی]] کارساز بودند.<ref>نیریزی، ص۳۳ـ۳۵؛ کروسنیسکی، ج۱، ص۷۲ـ۷۶؛ گاهنامه کرملیها در ایران، ج۱، ص۴۷۱ـ۴۷۲؛ علل بر افتادن صفویان، ص۱۹ـ۳۷؛ رومر، ص۳۱۲ـ۳۱۳</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
کاربر ناشناس