دعبل بن علی خزاعی: تفاوت میان نسخهها
جز
←زندگی
جز (←زندگی) |
جز (←زندگی) |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
دعبل در سال ۲۴۶<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> یا ۲۴۷ ق/۸۶۱م<ref>ابن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص۹۷</ref> کشته شد و دلیل قتلش هجو خلفای عباسی بود.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> {{یادداشت|علامه امینی، در جلد دوم [[الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب|الغدیر]] درباره کشته شدن او نوشته: | دعبل در سال ۲۴۶<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> یا ۲۴۷ ق/۸۶۱م<ref>ابن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص۹۷</ref> کشته شد و دلیل قتلش هجو خلفای عباسی بود.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> {{یادداشت|علامه امینی، در جلد دوم [[الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب|الغدیر]] درباره کشته شدن او نوشته: | ||
:::او ۹۷ سال و چند ماه عمر کرده است. آوردهاند که او [[مالک بن طوق]] را به اشعاری هجو کرد و چون هجویهاش به مالک رسید وی را طلبید و شاعر گریخت و به [[بصره]] که [[اسحاق بن عباس عباسی]] فرماندارش بود آمد. اسحاق نیز از هجویه دعبل درباره نزار آگاهی داشت و چون شاعر به شهر درآمد، کسی را به دستگیری وی گماشت و نطع و شمشیر خواست تا گردن دعبل را بزند. دعبل در انکار آن قصیده سوگند به طلاق میخورد و به هر قسمی که او را از کشته شدن میرهاند، متوسل میشد و آن چکامه را ساخته و پرداخته دشمنانش میدانست، که به قصد کشته شدن او گفته و به وی نسبت دادهاند. اسحاق چوبدستی خواست و با آن دعبل را تا میتوانست زد و او را به کارهای تحقیر آمیزی وادار نمود. او بعد از این کار دعبل را رها کرد و دعبل به [[اهواز]] گریخت. مالک، ده هزار درهم به مردی داد تا او را ناآگاهانه بکشد. آن مرد او را در روستایی از نواحی [[شوش|سوس]](شوش)<ref> لغتنامه دهخدا؛ ج۹، سوس </ref> پیدا کرد و بعد از نماز عشاء با چوبدستی که سرش زهرآگین بود به پشت پای دعبل زد و فردای آن روز دعبل از دنیا رفت.}} درباره مکان دفن او اختلاف است: «سوس»(شوش)، زویله و اهواز.<ref>نک:امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۸</ref>دعبل وصیت کرد که قصیده مدارس آیات را در قبرش بگذارند. <ref>تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، صدر، ص۱۹۵، به نقل از: طهرانی، مطلع الانوار، ج۱۱، ص۱۰۱.</ref>{{یادداشت| و کان قد أوصی عند موته أن توضع فی لَحْده قصیدته المعروفة بمدارس آیات.}} | :::او ۹۷ سال و چند ماه عمر کرده است. آوردهاند که او [[مالک بن طوق]] را به اشعاری هجو کرد و چون هجویهاش به مالک رسید وی را طلبید و شاعر گریخت و به [[بصره]] که [[اسحاق بن عباس عباسی]] فرماندارش بود آمد. اسحاق نیز از هجویه دعبل درباره نزار آگاهی داشت و چون شاعر به شهر درآمد، کسی را به دستگیری وی گماشت و نطع و شمشیر خواست تا گردن دعبل را بزند. دعبل در انکار آن قصیده سوگند به طلاق میخورد و به هر قسمی که او را از کشته شدن میرهاند، متوسل میشد و آن چکامه را ساخته و پرداخته دشمنانش میدانست، که به قصد کشته شدن او گفته و به وی نسبت دادهاند. اسحاق چوبدستی خواست و با آن دعبل را تا میتوانست زد و او را به کارهای تحقیر آمیزی وادار نمود. او بعد از این کار دعبل را رها کرد و دعبل به [[اهواز]] گریخت. مالک، ده هزار درهم به مردی داد تا او را ناآگاهانه بکشد. آن مرد او را در روستایی از نواحی [[شوش|سوس]](شوش)<ref> لغتنامه دهخدا؛ ج۹، سوس </ref> پیدا کرد و بعد از نماز عشاء با چوبدستی که سرش زهرآگین بود به پشت پای دعبل زد و فردای آن روز دعبل از دنیا رفت.}} درباره مکان دفن او اختلاف است: «سوس»(شوش)، زویله و اهواز.<ref>نک:امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۸</ref>دعبل وصیت کرد که قصیده مدارس آیات را در قبرش بگذارند. <ref>تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، صدر، ص۱۹۵، به نقل از: طهرانی، مطلع الانوار، ۱۴۳۷ق، ج۱۱، ص۱۰۱.</ref>{{یادداشت| و کان قد أوصی عند موته أن توضع فی لَحْده قصیدته المعروفة بمدارس آیات.}} | ||
==خاندان== | ==خاندان== |