احمد بن منیر طرابلسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Mahboobi بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''ابوالحسين احمد بن منير طرابلسى'''، مشهور به '''اِبْنِ مُنير''' ملقب به مهذبالدين و عينالزمان (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجو سرای [[شیعه|شيعى]]. | '''ابوالحسين احمد بن منير طرابلسى'''، مشهور به '''اِبْنِ مُنير''' ملقب به مهذبالدين و عينالزمان (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجو سرای [[شیعه|شيعى]]. | ||
==زادگاه و نسب== | ==زادگاه و نسب== | ||
وی در طرابلس شام به دنيا آمد. پدرش كه به رفوگری اشتغال داشت،<ref>تدمری، 34- 35</ref> چندان به خاندان اهل بيت(ع) عشق مىورزيد كه اشعار عونى شاعر شيعى را در ستايش خاندان پيامبر (ص) در بازارهای طرابلس به صدايى خوش مىخواند.<ref>ر.ک:ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788، التاريخ الكبير، 2/97</ref> احتمالاً ابن منير چندی شغل پدر را پيشه خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميدهاند.<ref>ذهبى، سير، 2/224، العبر، 3/5</ref> با اين حال وی به تحصيل پرداخت و سپس شاعری پيشه كرد. | وی در [[طرابلس|طرابلس]] [[شام]] به دنيا آمد. پدرش كه به رفوگری اشتغال داشت،<ref>تدمری، 34- 35</ref> چندان به خاندان [[اهل بیت(ع)|اهل بيت(ع)]] عشق مىورزيد كه اشعار عونى شاعر شيعى را در ستايش خاندان [[پیامبر(ص)|پيامبر (ص)]] در بازارهای طرابلس به صدايى خوش مىخواند.<ref>ر.ک:ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788، التاريخ الكبير، 2/97</ref> احتمالاً ابن منير چندی شغل پدر را پيشه خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميدهاند.<ref>ذهبى، سير، 2/224، العبر، 3/5</ref> با اين حال وی به تحصيل پرداخت و سپس شاعری پيشه كرد. | ||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
از استادان وی آگاهى نداريم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم | از استادان وی آگاهى نداريم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم [[طرابلس|طرابلس]]، از جمله [[ابو عبدالله طلیللی|ابوعبدالله طليطلى]]، دانش آموخت.<ref>تدمری، 11-12</ref> گويند هم آنان بودند كه وی را به رفض و غلو در [[تشیع]] رهنمون شدند،<ref>ابن فضلالله، 15/518 - 519</ref> اما بىشك جامعه شيعى مذهب طرابلس آن روزگار در اين امر تأثير فراوان داشته است.<ref>ر.ک:ناصرخسرو، 17؛ تدمری، 25</ref> وی لغت و ادب را نيك فراگرفت، [[قرآن|قرآن كريم]] و [[جمهره]] [[ابن درید|ابن دريد]] را از بر كرد<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788؛ ابن عديم، 147</ref> و چندان دانش آموخت تا به استادی رسيد و حلقه درسى پيرامون او تشكيل گرديد.<ref>ابن مستوفى، 1/291</ref> | ||
==در طرابلس== | ==در طرابلس== | ||
ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خويش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صليبيان (503ق/1109م)، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به دمشق رفت.<ref>عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/77؛ تدمری، 14</ref> | ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خويش را در [[طرابلس|طرابلس]] گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست [[صلیبیان|صليبيان]] (503ق/1109م)، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به [[دمشق|دمشق]] رفت.<ref>عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/77؛ تدمری، 14</ref> | ||
==در دمشق== | ==در دمشق== | ||
با ورود به دمشق، زندگى پركشاكش وی آغاز شد. او كه به سبب مذهب و نيز زبان گزندهاش، مورد كينه رقيبان بود، اتابك طغتكين را مدح گفت تا شايد به او نزديك گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترك زبان بهره جستند و همان مديحه را وسيله سعايت قرار دادند.<ref>ابن عديم، 149- 150</ref> طغتكين بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما يوسف بن فيروز كه حاجب حرم بود.<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788-789، التاريخ الكبير، 2/97</ref> وی را از مهلكه رهانيد و همراه كاروان بريد به بغداد فرستاد.<ref>ابن عديم، 149</ref> گويند دليل خشم سلطان، تغزل ابن منير به يكى از نزديكان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفته ابن عديم<ref>ابن عدیم، ص 149-150</ref> اين هر دو عامل در اين امر تأثير داشته است. | با ورود به دمشق، زندگى پركشاكش وی آغاز شد. او كه به سبب مذهب و نيز زبان گزندهاش، مورد كينه رقيبان بود، [[اتابک طغتکین|اتابك طغتكين]] را مدح گفت تا شايد به او نزديك گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترك زبان بهره جستند و همان مديحه را وسيله سعايت قرار دادند.<ref>ابن عديم، 149- 150</ref> طغتكين بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما [[یوسف بن فیروز|يوسف بن فيروز]] كه حاجب حرم بود.<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788-789، التاريخ الكبير، 2/97</ref> وی را از مهلكه رهانيد و همراه كاروان بريد به [[بغداد]] فرستاد.<ref>ابن عديم، 149</ref> گويند دليل خشم سلطان، تغزل ابن منير به يكى از نزديكان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفته [[ابن عدیم|ابن عديم]]<ref>ابن عدیم، ص 149-150</ref> اين هر دو عامل در اين امر تأثير داشته است. | ||
==در بغداد== | ==در بغداد== | ||
ابن منير در بغداد با بسياری از بزرگان علم و سياست، از جمله شريف | ابن منير در [[بغداد]] با بسياری از بزرگان علم و سياست، از جمله [[شریق موسوی|شريف موسوی]]، نقيب علويان كه برخى وی را با [[شریف رضی|شريف رضى]] و نيز [[شریف مرتضی|شريف مرتضى]] اشتباه كردهاند،<ref>ابن حجه، 327؛ انطاكى، 1/363؛ صنعانى، 1/79؛ بحرانى، 1/426</ref> فقيه [[عبدالوهاب بن عبدالواحد|عبدالوهاب بن عبدالواحد]]، شيخ [[حنبلی|حنبليان]] و معروف به شرفالسلام<ref>ابن رجب، 1/237، 239</ref> و نيز [[ابن صدقه |ابن صدقه]] وزير [[المسترشد بالله|المسترشد بالله]] دوستى و پيوند يافت و در قصيدهای ابن صدقه را ستود.<ref>تدمری، 35، 134-136</ref> | ||
==بازگشت به دمشق== | ==بازگشت به دمشق== | ||
پس از مرگ طغتكين (522ق/1128م) ابن منير بار ديگر به دمشق بازگشت و ظاهراً كوشيد تا ضمن تقرب به تاجالملوك بوری بن | پس از مرگ [[طغتکین|طغتكين]] (522ق/1128م) ابن منير بار ديگر به [[دمشق|دمشق]] بازگشت و ظاهراً كوشيد تا ضمن تقرب به [[تاج الملوک بوری بن طغتکین|تاجالملوك بوری بن طغتكين]]،<ref>ابن منير، 172</ref> با ریشخند و هجا از دشمنان خويش انتقام كشد، اما بخت با وی يار نشد و سلطان به جرم هجو بزرگان دمشق او را به زندان افكند و فرمان به قطع زبان وی داد. اين بار نيز [[یوسف بن فیروز|يوسف بن فيروز]] در برابر سلطان به شفاعت برخاست و سلطان از وی درگذشت، اما فرمان داد كه دمشق را ترك گويد. | ||
==در حلب== | ==در حلب== | ||
پس از اين تبعيد ابن منير به حلب رفت<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/97</ref> و گويا در همين روزگار بود كه با ابن قيسرانى (ه م) شاعر همروزگار خويش آشنايى يافت و بين آن دو پيوندی رقابتآميز پديد آمد كه تا پايان عمرِ آنان استوار بود.<ref>عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/76؛ ابن خلكان، 1/156؛ صفدی، 8/193</ref> | پس از اين تبعيد ابن منير به حلب رفت<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/97</ref> و گويا در همين روزگار بود كه با ابن قيسرانى (ه م) شاعر همروزگار خويش آشنايى يافت و بين آن دو پيوندی رقابتآميز پديد آمد كه تا پايان عمرِ آنان استوار بود.<ref>عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/76؛ ابن خلكان، 1/156؛ صفدی، 8/193</ref> | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
* ياقوت، ادبا. | * ياقوت، ادبا. | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
این مقاله با تلخیص از [http://www.cgie.org.ir دائره المعارف بزرگ اسلامی] اخذ شده است. | این مقاله با تلخیص از [http://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3330 دائره المعارف بزرگ اسلامی] اخذ شده است. |
نسخهٔ ۲ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۰۸
ابوالحسين احمد بن منير طرابلسى، مشهور به اِبْنِ مُنير ملقب به مهذبالدين و عينالزمان (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجو سرای شيعى.
زادگاه و نسب
وی در طرابلس شام به دنيا آمد. پدرش كه به رفوگری اشتغال داشت،[۱] چندان به خاندان اهل بيت(ع) عشق مىورزيد كه اشعار عونى شاعر شيعى را در ستايش خاندان پيامبر (ص) در بازارهای طرابلس به صدايى خوش مىخواند.[۲] احتمالاً ابن منير چندی شغل پدر را پيشه خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميدهاند.[۳] با اين حال وی به تحصيل پرداخت و سپس شاعری پيشه كرد.
اساتید
از استادان وی آگاهى نداريم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم طرابلس، از جمله ابوعبدالله طليطلى، دانش آموخت.[۴] گويند هم آنان بودند كه وی را به رفض و غلو در تشیع رهنمون شدند،[۵] اما بىشك جامعه شيعى مذهب طرابلس آن روزگار در اين امر تأثير فراوان داشته است.[۶] وی لغت و ادب را نيك فراگرفت، قرآن كريم و جمهره ابن دريد را از بر كرد[۷] و چندان دانش آموخت تا به استادی رسيد و حلقه درسى پيرامون او تشكيل گرديد.[۸]
در طرابلس
ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خويش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صليبيان (503ق/1109م)، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به دمشق رفت.[۹]
در دمشق
با ورود به دمشق، زندگى پركشاكش وی آغاز شد. او كه به سبب مذهب و نيز زبان گزندهاش، مورد كينه رقيبان بود، اتابك طغتكين را مدح گفت تا شايد به او نزديك گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترك زبان بهره جستند و همان مديحه را وسيله سعايت قرار دادند.[۱۰] طغتكين بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما يوسف بن فيروز كه حاجب حرم بود.[۱۱] وی را از مهلكه رهانيد و همراه كاروان بريد به بغداد فرستاد.[۱۲] گويند دليل خشم سلطان، تغزل ابن منير به يكى از نزديكان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفته ابن عديم[۱۳] اين هر دو عامل در اين امر تأثير داشته است.
در بغداد
ابن منير در بغداد با بسياری از بزرگان علم و سياست، از جمله شريف موسوی، نقيب علويان كه برخى وی را با شريف رضى و نيز شريف مرتضى اشتباه كردهاند،[۱۴] فقيه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شيخ حنبليان و معروف به شرفالسلام[۱۵] و نيز ابن صدقه وزير المسترشد بالله دوستى و پيوند يافت و در قصيدهای ابن صدقه را ستود.[۱۶]
بازگشت به دمشق
پس از مرگ طغتكين (522ق/1128م) ابن منير بار ديگر به دمشق بازگشت و ظاهراً كوشيد تا ضمن تقرب به تاجالملوك بوری بن طغتكين،[۱۷] با ریشخند و هجا از دشمنان خويش انتقام كشد، اما بخت با وی يار نشد و سلطان به جرم هجو بزرگان دمشق او را به زندان افكند و فرمان به قطع زبان وی داد. اين بار نيز يوسف بن فيروز در برابر سلطان به شفاعت برخاست و سلطان از وی درگذشت، اما فرمان داد كه دمشق را ترك گويد.
در حلب
پس از اين تبعيد ابن منير به حلب رفت[۱۸] و گويا در همين روزگار بود كه با ابن قيسرانى (ه م) شاعر همروزگار خويش آشنايى يافت و بين آن دو پيوندی رقابتآميز پديد آمد كه تا پايان عمرِ آنان استوار بود.[۱۹]
بازگشت دوباره به دمشق
پس از مرگ تاجالملوك (526ق/1132م) و آغاز فرمانروايى اسماعيل ابن بوری، دلبستگى ابن منير به دمشق، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين بار نيز گرفتار خشم اسماعيل بن بوری شد، چندانكه سلطان بر مصلوب كردن وی عزم كرد. وی ناچار در مسجد «وزير» پنهان شد و باز از دمشق گريخت،[۲۰]
در شیزر
وی چندی در حماه، شيزر، و حلب سرگردان بود، تا آنكه در 529ق/1135 پس از مرگ اسماعيل، بار ديگر به دمشق بازگشت، اما اين بار نيز از ترس ابن صوفى وزير مجيرالدين آبق باز به شيزر گريخت.[۲۱] در همين هنگام بود كه فقيه زينالدين بن حليم در شيزر با وی ديدار كرد و از وی خواست تا به دمشق بازگردد و به خدمت معينالدين اُنُر كه از بزرگان حكومت دمشق و مردی نيك و بخشنده بود، در آيد و سپس طى نامهای دعوت خود را تكرار كرد،[۲۲] اما ابن منير كه از دمشق خاطرههايى بس دردناك داشت، اين دعوت را نپذيرفت، زيرا وی در اين هنگام اگر چه پيری سپيد موی بود،[۲۳] ستاره اقبالش خوش درخشيده بود و نزد ابوالعساكر سلطان بن منقذ منزلتى داشت، چندانكه شاعران جويای نام را برای تقريب به بنومنقذ به توصيه او نياز مىافتاد.[۲۴]
تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان
اندكى پس از آن نيز (احتمالاً 534ق) به خدمت عمادالدين زنگى درآمد و قصيدههای بسياری در ستايش او و پيروزيهايش بر صليبيان سرود.[۲۵] اين اشعار كه بخش بزرگى از سرودههای برجای مانده اوست، برای تشويق مسلمانان در جنگ با صليبيان سخت به كار مىآمد[۲۶] و از اين روی در ممدوح نيز كارگر مىافتاد و برای ابن منير مقام و احترامى شايسته به ارمغان مىآورد. وی دست كم در دو نبرد عمادالدين با صليبيان در ركاب وی بود.[۲۷]
درگذشت
پس از عمادالدين، وی به فرزند او نورالدين پيوست و تا پايان عمر در خدمت او بود. در 546ق/1151م نورالدين دمشق را به سبب سازش مجيرالدين آبق با صليبيان، محاصره كرد در محاصره دوم دمشق وی حاضر بود و با پيروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدين به حلب بازگشت و چندی بعد در همانجا درگذشت.[۲۸] اگر چه برخى احتمال دادهاند كه درگذشت وی در دمشق روی داده باشد،[۲۹] اما گزارشهای مكرر تذكرهنويسان، ترديدی در اين امر برجای نمىگذارد.[۳۰]
شاعری دارای شخصيت دوگانه
همه مآخذ كهن، توانايى و ذوق ابن منير را در شعر ستوده و گاه وی را در فصاحت با زهير و در ظرافت با ابن حجاج (ه م) قياس كردهاند،[۳۱] اگرچه او به عنوان شاعری هجاگوی و «خبيث اللسان»[۳۲] كه آبروی ديگران را به بازی مىگرفته، شهرت يافته است. چنين مىنمايد كه وی نيز چون بسياری از همگنان خويش دارای شخصيتى دوگانه بوده است. از سويى شعر او مورد پسند بزرگان دين بوده است و حتى برخى از آنان در شمار راويان شعر وی درآمدهاند[۳۳] و از سوی ديگر بسياری به سرزنش وی پرداختهاند. وی با تكيه بر پيروزيهای مسلمانان بر صليبيان به ستايش ممدوحان خويش پرداخته و اشعار خود را به انواع صنعتهای بديعى آراسته است.[۳۴] در اشعار تغزلى نيز به شيوه همروزگاران خويش بيشتر به وصف خط و خال و زيباييهای ظاهری، آنهم در چهره امردان و غلامان، پرداخته است.[۳۵]
خصوصیات اشعار ابن منیر
- ابن منير در مديحههای خود در كنار شاعرانى چون ابن حيوس و ابن خياط (ه م م) كه با وی همروزگار بودهاند، قرار مىگيرد، وی در اين اشعار به ويژه در مدايحى كه تقديم عمادالدين و نورالدين زنگى مىكرد،[۳۶] شاعری جدی و با وقار جلوه مىكند، چنانكه حتى هجوهای او نيز از متانتى ويژه برخوردار است.[۳۷]
- وی در برخى از هجويهها، در چهره مردی بدزبان و كينه جو آشكار مىشود.[۳۸] در اين اشعار، هجو چندان با سخافت درآميخته است كه برخى، از جمله ابن شاكر از كتابت شعرهای وی طلب بخشايش كردهاند.[۳۹]
- در سنت هجوسرايى شعر عرب، وی را نمىتوان با شاعران پيشين در يك صف نهاد، چه وی در آغازگويى آهنگ هجوسرايى نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا كه آيين شيعه داشت، مورد كين بدخواهان قرار گرفت. اين امر از اشارات ابن عديم[۴۰] درباره بسياریِ دشمنان وی و نيز در سعايت آنان نزد طغتكين آشكار است. شايد ناليدن وی از مردم روزگار[۴۱] و نيز برخى اشارتها به همدستى روزگار و مردم برضد او،[۴۲] بىارتباط با اين رويدادها نبوده است.
- در مآخذ نيز «خبيث اللسان» بودن را با شيعه بودنش درآميختهاند.[۴۳] و با قرار دادن وی در برابر ابن قيسرانى به عنوان سنى پرهيزگار[۴۴] بر اين نكته تأكيد ورزيدهاند؛ رؤيايى نيز كه پس از مرگ وی دربارة كيفر ديدن او در جهان ديگر نقل كردهاند، در تأييد همين مطلب است.[۴۵]
- به وی تهمت بىاحترامى به صحابه نيز زدهاند،[۴۶] اما در ديوان او شعری كه چنين معنايى از آن برآيد، ديده نمىشود، وانگهى وی فرمانروايان سنى را به عنوان مسلمانانى كه در برابر صليبيان پايداری مىكردهاند، بسيار ستوده است.[۴۷] از اينرو، مىتوان گفت كه ابن منير هنگامى كه در دمشق مورد آزار قرار مىگرفت، خشم خويش را با سرودن هجاهای تند بر دشمنانش فرو مىريخت، شايد از همين رو در گزارش سفر نخست وی به دمشق نشانهای از سرودن اشعار هجوآميز در دست نيست.
هجاهای ابن ندیم
هجاهای او بر دو گونه است:
- برخى از آنها چنانكه گفته شد، بسيار سخيف است و ظاهراً اين اشعار همانهاست كه وی در هجو دشمنان مىسروده، و در همين سرودههاست كه او به گفته ابن عساكر از واژههای عاميانه سود جسته است.[۴۸]
- و در برخى ديگر از اين اشعار، مثلاً هجو مردی بخيل،[۴۹] غرض وی نوعى شوخى و مطايبه است كه گويا از ويژگيهای شخصيت او بوده است، چنانكه حتى در برابر فرمانروايان نيز از اينگونه شوخيها پرهيز نمىكرده است.[۵۰]
دوستی با ابن قيسرانی
برخوردهای وی با ابن قيسرانى نيز بيشتر آميخته به طنز و شوخى بوده است. اين دو با يكديگر دوستى داشتند،[۵۱] اما چنانكه عمادالدين كاتب با هوشمندی اشاره كرده است، چونان دو اسب ميدان مسابقه با يكديگر به رقابت برخاسته بودند.[۵۲] اين رقابت و هم چشمى كه آن را با رقابتهای جرير و فرزدق قياس كردهاند، همواره با نوعى هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است.[۵۳] با اين حال، اين دو ظاهراً چندان به يكديگر وابسته بودند كه نبودن يكديگر را نيز تاب نياوردند و به فاصله اندكى از يكديگر چشم از جهان فرو بستند.
دیوان ابن منیر
ديوان ابن منير را، چنانكه تدمری[۵۴] اشاره كرده است، بايد از دست رفته تلقى كرد، اما مجموعهای از اشعار وی كه در مآخذ گوناگون پراكنده است، نخستين بار به كوشش سعود محمود عبدالجابر در كويت به چاپ رسيده است. در 1986م نيز عمر عبدالسلام تدمری مجموعه كاملتری از اين اشعار را گردآوری و با مقدمهای عالمانه به چاپ رسانده است.
پانویس
- ↑ تدمری، 34- 35
- ↑ ر.ک:ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788، التاريخ الكبير، 2/97
- ↑ ذهبى، سير، 2/224، العبر، 3/5
- ↑ تدمری، 11-12
- ↑ ابن فضلالله، 15/518 - 519
- ↑ ر.ک:ناصرخسرو، 17؛ تدمری، 25
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788؛ ابن عديم، 147
- ↑ ابن مستوفى، 1/291
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/77؛ تدمری، 14
- ↑ ابن عديم، 149- 150
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788-789، التاريخ الكبير، 2/97
- ↑ ابن عديم، 149
- ↑ ابن عدیم، ص 149-150
- ↑ ابن حجه، 327؛ انطاكى، 1/363؛ صنعانى، 1/79؛ بحرانى، 1/426
- ↑ ابن رجب، 1/237، 239
- ↑ تدمری، 35، 134-136
- ↑ ابن منير، 172
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/97
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/76؛ ابن خلكان، 1/156؛ صفدی، 8/193
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/91
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/91
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/94
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/91؛ عمادالدین، قسم شعراء المغرب، 1/299
- ↑ ر.ک:ابن منير، 194-203
- ↑ هرفى، 267
- ↑ ر.ک:ابن منير، 192، 195، 197- 198؛ ركابى، 50
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/97- 98
- ↑ ابن خلكان، 1/160
- ↑ ر.ک:ابن قلانسى، 322؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/98؛ ياقوت، 19/65؛ ابن جوزی، 8(1)/218
- ↑ ر.ک:ابن عديم، 152
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788، التاريخ الكبير، 2/97؛ ابن خلكان، 1/156؛ ابن وردی، 2/85؛ ابن شاكر، 12/467
- ↑ ر.ک:عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/79-80، 85 -87؛ عبدالقادر قرشى، 1/335؛ تدمری، 15-17
- ↑ هرفى، 269، 273، 276؛ تدمری، 51
- ↑ ر.ک:عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/80، 83، 84
- ↑ ابوشامه، 1/69 -95
- ↑ هرفى، 274- 278
- ↑ ابن منير، 137، 146-149
- ↑ تدمری، 149
- ↑ ابن عدیم، ص 149-150
- ↑ ابن عدیم، ص 127
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/77، 79
- ↑ ابن عساكر، التاريخ الكبير، 2/97؛ ابن فضلالله، 15/518؛ ر.ک:: امينى، 4/332
- ↑ ر.ک:عمادالدين، همان، 1/76؛ ذهبى، سير، 20/224
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/99
- ↑ ابن فضلالله،15/518؛ ابن خلكان، 4/458
- ↑ ابوشامه، 1/69 -95
- ↑ تاريخ مدينة دمشق، 2/788، التاريخ الكبير، 2/97
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/90
- ↑ ر.ک:ابن عديم، 157
- ↑ ابن ظافر، 257
- ↑ ابن ظافر،، 1/76
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/79؛ ياقوت، 19/64 - 65؛ ابن خلكان، 1/158-159؛ تدمری، 31-32
- ↑ تدمری، ص 6
منابع
- ابن جوزی، يوسف، مرآة الزمان فى تاريخ الاعيان، حيدرآباد دكن، 1370ق.
- ابن حجه، ابوبكر، ثمرات الاوراق، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1971م.
- ابن خلكان، وفيات؛ ابن رجب، عبدالرحمان، ذيل على طبقات الحنابلة، به كوشش هنری لائوست و سامى دهان، دمشق، 1370ق/1951م.
- ابن شاكر كتبى، عيون التواريخ، به كوشش فيصل السامر و نبيله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397ق.
- ابن ظافر، على، بدائع البدائه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1970م.
- ابن عديم، احمد، بغية الطلب فى تاريخ حلب، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- ابن عساكر، على، التاريخ الكبير، به كوشش عبدالقادر افندی بدران، دمشق، 1330ق.
- همو، تاريخ مدينة دمشق، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- ابن فضلالله عمری، احمد، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق/1988م.
- ابن قلانسى، ابويعلى حمزه، ذيل تاريخ دمشق، بيروت، 1908م.
- ابن مستوفى، مبارك، تاريخ اربل، به كوشش سامى بن السيد خماس الصفار، بغداد، 1980م.
- ابن منير، احمد، ديوان، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بيروت، 1986م.
- ابن وردی، عمر، تتمة المختصر فى اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت بدراوی، بيروت، 1389ق/1970م.
- ابوشامه، عبدالرحمان، الروضتين فى اخبار الدولتين، قاهره، 1287ق.
- امينى، عبدالحسين، الغدير، بيروت، 1387ق/1967م.
- انطاكى، داوود، تزيين الاسواق فى اخبار العشاق، بيروت، 1406ق/1986م.
- بحرانى، يوسف، الكشكول، نجف، 1406ق/1985م.
- تدمری، مقدمه و حاشيه بر ديوان.
- حرعاملى، محمد، امل الا¸مل، به كوشش احمد حسينى، بغداد، 1385ق.
- خوانساری، محمدباقر، روضات الجنان فى احوال العلماء و السادات، قم، 1390ق.
- ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 1405ق/1985م.
- ذهبى، محمد، العبر، به كوشش محمد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، 1405ق/1985م.
- ركابى، جودت، الادب العربى من الانحدار الى الازدهار، دمشق، 1403ق/1983م.
- سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى، حيدرآباد دكن، 1382ق/1962م.
- صفدی، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش محمد يوسف نجم، ويسبادن، 1391ق/1971م.
- صنعانى، يوسف، نسمة السحر فى ذكر من تشيع و شعر، نسخه عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- عبدالقادر قرشى، الجواهر المضية فى طبقات الحنفية، حيدرآباد دكن، 1332ق.
- على خان مدنى، انوار الربيع فى انواع البديع، به كوشش شاكر هادی شكر، 1389ق/1969م.
- عمادالدين كاتب، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم شعراء الشام، به كوشش شكری فيصل، دمشق، 1375ق/1955م.
- عمادالدين كاتب، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم شعراء المغرب، به كوشش محمد مرزوقى و ديگران، تونس، 1966م.
- ناصرخسرو، سفرنامه، به كوشش نادر وزين پور، تهران، 1362ش.
- هرفى، محمد، شعر الجهاد فى الحروب الصليبية، بيروت، 1400ق/1980م.
- ياقوت، ادبا.
پیوند به بیرون
این مقاله با تلخیص از دائره المعارف بزرگ اسلامی اخذ شده است.