پرش به محتوا

احمد بن منیر طرابلسی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mahboobi
(صفحه‌ای جدید حاوی «اِبْن‌ِ مُنير، ابوالحسين‌احمدبن‌منيرطرابلسى‌، ملقب‌به‌ مهذب‌الدين‌ و...» ایجاد کرد)
 
imported>Mahboobi
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
اِبْن‌ِ مُنير، ابوالحسين‌احمدبن‌منيرطرابلسى‌، ملقب‌به‌ مهذب‌الدين‌ و عين‌الزمان‌ (473- 548ق‌/1080-1153م‌)، شاعر هجوسرای شيعى‌.  
اِبْن‌ِ مُنير، ابوالحسين‌احمدبن‌منيرطرابلسى‌، ملقب‌به‌ مهذب‌الدين‌ و عين‌الزمان‌ (473- 548ق‌/1080-1153م‌)، شاعر هجوسرای شيعى‌.
==زادگاه و نسب==
==زادگاه و نسب==
وی در طرابلس‌ شام‌ به‌ دنيا آمد. پدرش‌ كه‌ به‌ رفوگری اشتغال‌ داشت‌ (تدمری، 34- 35چندان‌ به‌ خاندان‌ اهل‌ بيت‌(ع‌) عشق‌ مى‌ورزيد كه‌ اشعار عونى‌ شاعر شيعى‌ را در ستايش‌ خاندان‌ پيامبر (ص‌) در بازارهای طرابلس‌ به‌ صدايى‌ خوش‌ مى‌خواند (نك: ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788، التاريخ‌ الكبير، 2/97). احتمالاً ابن‌ منير چندی شغل‌ پدر را پيشه خود ساخته‌ بود، چه‌ گاه‌ وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميده‌اند (همانجاها؛ ذهبى‌، سير، 2/224، العبر، 3/5). با اين‌ حال‌ وی به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و سپس‌ شاعری پيشه‌ كرد.  
وی در طرابلس‌ شام‌ به‌ دنيا آمد. پدرش‌ كه‌ به‌ رفوگری اشتغال‌ داشت‌،<ref>تدمری، 34- 35</ref> چندان‌ به‌ خاندان‌ اهل‌ بيت‌(ع‌) عشق‌ مى‌ورزيد كه‌ اشعار عونى‌ شاعر شيعى‌ را در ستايش‌ خاندان‌ پيامبر (ص‌) در بازارهای طرابلس‌ به‌ صدايى‌ خوش‌ مى‌خواند.<ref>ر.ک:ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788، التاريخ‌ الكبير، 2/97</ref> احتمالاً ابن‌ منير چندی شغل‌ پدر را پيشه خود ساخته‌ بود، چه‌ گاه‌ وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميده‌اند.<ref>ذهبى‌، سير، 2/224، العبر، 3/5</ref> با اين‌ حال‌ وی به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و سپس‌ شاعری پيشه‌ كرد.
==اساتید==
==اساتید==
از استادان‌ وی آگاهى‌ نداريم‌، اما احتمالاً نزد استادان‌ دارالعلم‌ طرابلس‌، از جمله‌ ابوعبدالله‌ طليطلى‌، دانش‌ آموخت‌ (تدمری، 11-12). گويند هم‌ آنان‌ بودند كه‌ وی را به‌ رفض‌ و غلو در تشيع‌ رهنمون‌ شدند (ابن‌ فضل‌الله‌، 15/518 - 519اما بى‌شك‌ جامعه شيعى‌ مذهب‌ طرابلس‌ آن‌ روزگار در اين‌ امر تأثير فراوان‌ داشته‌ است‌ (نك: ناصرخسرو، 17؛ تدمری، 25). وی لغت‌ و ادب‌ را نيك‌ فراگرفت‌، قرآن‌ كريم‌ و جمهره ابن‌ دريد را از بر كرد (ابن‌ عساكر، همانجاها؛ ابن‌ عديم‌، 147) و چندان‌ دانش‌ آموخت‌ تا به‌ استادی رسيد و حلقه درسى‌ پيرامون‌ او تشكيل‌ گرديد (ابن‌ مستوفى‌، 1/291).
از استادان‌ وی آگاهى‌ نداريم‌، اما احتمالاً نزد استادان‌ دارالعلم‌ طرابلس‌، از جمله‌ ابوعبدالله‌ طليطلى‌، دانش‌ آموخت‌.<ref>تدمری، 11-12</ref> گويند هم‌ آنان‌ بودند كه‌ وی را به‌ رفض‌ و غلو در تشيع‌ رهنمون‌ شدند،<ref>ابن‌ فضل‌الله‌، 15/518 - 519</ref> اما بى‌شك‌ جامعه شيعى‌ مذهب‌ طرابلس‌ آن‌ روزگار در اين‌ امر تأثير فراوان‌ داشته‌ است‌.<ref>ر.ک:ناصرخسرو، 17؛ تدمری، 25</ref> وی لغت‌ و ادب‌ را نيك‌ فراگرفت‌، قرآن‌ كريم‌ و جمهره ابن‌ دريد را از بر كرد<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788؛ ابن‌ عديم‌، 147</ref> و چندان‌ دانش‌ آموخت‌ تا به‌ استادی رسيد و حلقه درسى‌ پيرامون‌ او تشكيل‌ گرديد.<ref>ابن‌ مستوفى‌، 1/291</ref>
==در طرابلس==
==در طرابلس==
ظاهراً وی 30 سال‌ نخست‌ زندگى‌ خويش‌ را در طرابلس‌ گذراند و پس‌ از سقوط آن‌ شهر به‌ دست‌ صليبيان‌ (503ق‌/1109م‌)، احتمالاً به‌ همراه‌ گروهى‌ از مردم‌ شهر به‌ دمشق‌ رفت‌ (همانجاها؛ عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/77؛ تدمری، 14).
ظاهراً وی 30 سال‌ نخست‌ زندگى‌ خويش‌ را در طرابلس‌ گذراند و پس‌ از سقوط آن‌ شهر به‌ دست‌ صليبيان‌ (503ق‌/1109م‌)، احتمالاً به‌ همراه‌ گروهى‌ از مردم‌ شهر به‌ دمشق‌ رفت‌.<ref>عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/77؛ تدمری، 14</ref>
==در دمشق==
==در دمشق==
با ورود به‌ دمشق‌، زندگى‌ پركشاكش‌ وی آغاز شد. او كه‌ به‌ سبب‌ مذهب‌ و نيز زبان‌ گزنده‌اش‌، مورد كينه رقيبان‌ بود، اتابك‌ طغتكين‌ را مدح‌ گفت‌ تا شايد به‌ او نزديك‌ گردد، اما بدخواهان‌ از نادانى‌ سلطان‌ ترك‌ زبان‌ بهره‌ جستند و همان‌ مديحه‌ را وسيله سعايت‌ قرار دادند (ابن‌ عديم‌، 149- 150). طغتكين‌ بر وی خشم‌ گرفت‌ و در صدد مجازاتش‌ برآمد، اما يوسف‌ بن‌ فيروز كه‌ حاجب‌ حرم‌ بود (ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788-789، التاريخ‌ الكبير، 2/97وی را از مهلكه‌ رهانيد و همراه‌ كاروان‌ بريد به‌ بغداد فرستاد (ابن‌ عديم‌، 149). گويند دليل‌ خشم‌ سلطان‌، تغزل‌ ابن‌ منير به‌ يكى‌ از نزديكان‌ وی بوده‌ است‌، اما احتمالاً، بنا به‌ گفته ابن‌ عديم‌ (ص‌ 149-150) اين‌ هر دو عامل‌ در اين‌ امر تأثير داشته‌ است‌.
با ورود به‌ دمشق‌، زندگى‌ پركشاكش‌ وی آغاز شد. او كه‌ به‌ سبب‌ مذهب‌ و نيز زبان‌ گزنده‌اش‌، مورد كينه رقيبان‌ بود، اتابك‌ طغتكين‌ را مدح‌ گفت‌ تا شايد به‌ او نزديك‌ گردد، اما بدخواهان‌ از نادانى‌ سلطان‌ ترك‌ زبان‌ بهره‌ جستند و همان‌ مديحه‌ را وسيله سعايت‌ قرار دادند.<ref>ابن‌ عديم‌، 149- 150</ref> طغتكين‌ بر وی خشم‌ گرفت‌ و در صدد مجازاتش‌ برآمد، اما يوسف‌ بن‌ فيروز كه‌ حاجب‌ حرم‌ بود.<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788-789، التاريخ‌ الكبير، 2/97</ref> وی را از مهلكه‌ رهانيد و همراه‌ كاروان‌ بريد به‌ بغداد فرستاد.<ref>ابن‌ عديم‌، 149</ref> گويند دليل‌ خشم‌ سلطان‌، تغزل‌ ابن‌ منير به‌ يكى‌ از نزديكان‌ وی بوده‌ است‌، اما احتمالاً، بنا به‌ گفته ابن‌ عديم‌<ref>ابن عدیم، ص‌ 149-150</ref> اين‌ هر دو عامل‌ در اين‌ امر تأثير داشته‌ است‌.
==در بغداد==
==در بغداد==
ابن‌ منير در بغداد با بسياری از بزرگان‌ علم‌ و سياست‌، از جمله‌ شريف‌ موسوی، نقيب‌ علويان‌ كه‌ برخى‌ وی را با شريف‌ رضى‌ و نيز شريف‌ مرتضى‌ اشتباه‌ كرده‌اند (ابن‌ حجه‌، 327؛ انطاكى‌، 1/363؛ صنعانى‌، 1/79؛ بحرانى‌، 1/426فقيه‌ عبدالوهاب‌ بن‌ عبدالواحد، شيخ‌ حنبليان‌ و معروف‌ به‌ شرف‌السلام‌ (ابن‌ رجب‌، 1/237، 239) و نيز ابن‌ صدقه‌ وزير المسترشد بالله‌ دوستى‌ و پيوند يافت‌ و در قصيده‌ای ابن‌ صدقه‌ را ستود (تدمری، 35، 134-136).
ابن‌ منير در بغداد با بسياری از بزرگان‌ علم‌ و سياست‌، از جمله‌ شريف‌ موسوی، نقيب‌ علويان‌ كه‌ برخى‌ وی را با شريف‌ رضى‌ و نيز شريف‌ مرتضى‌ اشتباه‌ كرده‌اند،<ref>ابن‌ حجه‌، 327؛ انطاكى‌، 1/363؛ صنعانى‌، 1/79؛ بحرانى‌، 1/426</ref> فقيه‌ عبدالوهاب‌ بن‌ عبدالواحد، شيخ‌ حنبليان‌ و معروف‌ به‌ شرف‌السلام‌<ref>ابن‌ رجب‌، 1/237، 239</ref> و نيز ابن‌ صدقه‌ وزير المسترشد بالله‌ دوستى‌ و پيوند يافت‌ و در قصيده‌ای ابن‌ صدقه‌ را ستود.<ref>تدمری، 35، 134-136</ref>
==بازگشت به دمشق==
==بازگشت به دمشق==
پس‌ از مرگ‌ طغتكين‌ (522ق‌/1128م‌) ابن‌ منير بار ديگر به‌ دمشق‌ بازگشت‌ و ظاهراً كوشيد تا ضمن‌ تقرب‌ به‌ تاج‌الملوك‌ بوری بن‌ طغتكين‌ (ابن‌ منير، 172با ریشخند و هجا از دشمنان‌ خويش‌ انتقام‌ كشد، اما بخت‌ با وی يار نشد و سلطان‌ به‌ جرم‌ هجو بزرگان‌ دمشق‌ او را به‌ زندان‌ افكند و فرمان‌ به‌ قطع‌ زبان‌ وی داد. اين‌ بار نيز يوسف‌ بن‌ فيروز در برابر سلطان‌ به‌ شفاعت‌ برخاست‌ و سلطان‌ از وی درگذشت‌، اما فرمان‌ داد كه‌ دمشق‌ را ترك‌ گويد.  
پس‌ از مرگ‌ طغتكين‌ (522ق‌/1128م‌) ابن‌ منير بار ديگر به‌ دمشق‌ بازگشت‌ و ظاهراً كوشيد تا ضمن‌ تقرب‌ به‌ تاج‌الملوك‌ بوری بن‌ طغتكين‌،<ref>ابن‌ منير، 172</ref> با ریشخند و هجا از دشمنان‌ خويش‌ انتقام‌ كشد، اما بخت‌ با وی يار نشد و سلطان‌ به‌ جرم‌ هجو بزرگان‌ دمشق‌ او را به‌ زندان‌ افكند و فرمان‌ به‌ قطع‌ زبان‌ وی داد. اين‌ بار نيز يوسف‌ بن‌ فيروز در برابر سلطان‌ به‌ شفاعت‌ برخاست‌ و سلطان‌ از وی درگذشت‌، اما فرمان‌ داد كه‌ دمشق‌ را ترك‌ گويد.
==در حلب==
==در حلب==
پس‌ از اين‌ تبعيد ابن‌ منير به‌ حلب‌ رفت‌ (ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789، التاريخ‌ الكبير، همانجا) و گويا در همين‌ روزگار بود كه‌ با ابن‌ قيسرانى‌ (ه م‌) شاعر همروزگار خويش‌ آشنايى‌ يافت‌ و بين‌ آن‌ دو پيوندی رقابت‌آميز پديد آمد كه‌ تا پايان‌ عمرِ آنان‌ استوار بود (عمادالدين‌، همان‌، 1/76؛ ابن‌ خلكان‌، 1/156؛ صفدی، 8/193).
پس‌ از اين‌ تبعيد ابن‌ منير به‌ حلب‌ رفت‌<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789، التاريخ‌ الكبير، 2/97</ref> و گويا در همين‌ روزگار بود كه‌ با ابن‌ قيسرانى‌ (ه م‌) شاعر همروزگار خويش‌ آشنايى‌ يافت‌ و بين‌ آن‌ دو پيوندی رقابت‌آميز پديد آمد كه‌ تا پايان‌ عمرِ آنان‌ استوار بود.<ref>عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/76؛ ابن‌ خلكان‌، 1/156؛ صفدی، 8/193</ref>
==بازگشت دوباره به دمشق==
==بازگشت دوباره به دمشق==
پس‌ از مرگ‌ تاج‌الملوك‌ (526ق‌/1132م‌) و آغاز فرمانروايى‌ اسماعيل‌ ابن‌ بوری، دلبستگى‌ ابن‌ منير به‌ دمشق‌، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين‌ بار نيز گرفتار خشم‌ اسماعيل‌ بن‌ بوری شد، چندانكه‌ سلطان‌ بر مصلوب‌ كردن‌ وی عزم‌ كرد. وی ناچار در مسجد «وزير» پنهان‌ شد و باز از دمشق‌ گريخت‌ (ابن‌ عساكر، صفدی، همانجاها)، چندی در حماه‌، شيزر، و حلب‌ سرگردان‌ بود، تا آنكه‌ در 529ق‌/1135
پس‌ از مرگ‌ تاج‌الملوك‌ (526ق‌/1132م‌) و آغاز فرمانروايى‌ اسماعيل‌ ابن‌ بوری، دلبستگى‌ ابن‌ منير به‌ دمشق‌، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين‌ بار نيز گرفتار خشم‌ اسماعيل‌ بن‌ بوری شد، چندانكه‌ سلطان‌ بر مصلوب‌ كردن‌ وی عزم‌ كرد. وی ناچار در مسجد «وزير» پنهان‌ شد و باز از دمشق‌ گريخت‌،<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789</ref>
==در شیزر==
==در شیزر==
پس‌ از مرگ‌ اسماعيل‌، بار ديگر به‌ دمشق‌ بازگشت‌، اما اين‌ بار نيز از ترس‌ ابن‌ صوفى‌ وزير مجيرالدين‌ آبق‌ باز به‌ شيزر گريخت‌ (عمادالدين‌، همان‌، 1/91)‌.
وی چندی در حماه‌، شيزر، و حلب‌ سرگردان‌ بود، تا آنكه‌ در 529ق‌/1135 پس‌ از مرگ‌ اسماعيل‌، بار ديگر به‌ دمشق‌ بازگشت‌، اما اين‌ بار نيز از ترس‌ ابن‌ صوفى‌ وزير مجيرالدين‌ آبق‌ باز به‌ شيزر گريخت‌.<ref>عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/91</ref>
در همين‌ هنگام‌ بود كه‌ فقيه‌ زين‌الدين‌ بن‌ حليم‌ در شيزر با وی ديدار كرد و از وی خواست‌ تا به‌ دمشق‌ بازگردد و به‌ خدمت‌ معين‌الدين‌ اُنُر كه‌ از بزرگان‌ حكومت‌ دمشق‌ و مردی نيك‌ و بخشنده‌ بود، در آيد و سپس‌ طى‌ نامه‌ای دعوت‌ خود را تكرار كرد (عمادالدين‌، همانجا)، اما ابن‌ منير كه‌ از دمشق‌ خاطره‌هايى‌ بس‌ دردناك‌ داشت‌، اين‌ دعوت‌ را نپذيرفت‌، زيرا وی در اين‌ هنگام‌ اگر چه‌ پيری سپيد موی بود (همان‌، 1/94ستاره اقبالش‌ خوش‌ درخشيده‌ بود و نزد ابوالعساكر سلطان‌ بن‌ منقذ منزلتى‌ داشت‌، چندانكه‌ شاعران‌ جويای نام‌ را برای تقريب‌ به‌ بنومنقذ به‌ توصيه او نياز مى‌افتاد (همان‌، 1/91؛ همو، قسم‌ شعراء المغرب‌، 1/299).
در همين‌ هنگام‌ بود كه‌ فقيه‌ زين‌الدين‌ بن‌ حليم‌ در شيزر با وی ديدار كرد و از وی خواست‌ تا به‌ دمشق‌ بازگردد و به‌ خدمت‌ معين‌الدين‌ اُنُر كه‌ از بزرگان‌ حكومت‌ دمشق‌ و مردی نيك‌ و بخشنده‌ بود، در آيد و سپس‌ طى‌ نامه‌ای دعوت‌ خود را تكرار كرد،<ref>عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/91</ref> اما ابن‌ منير كه‌ از دمشق‌ خاطره‌هايى‌ بس‌ دردناك‌ داشت‌، اين‌ دعوت‌ را نپذيرفت‌، زيرا وی در اين‌ هنگام‌ اگر چه‌ پيری سپيد موی بود،<ref>عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/94</ref> ستاره اقبالش‌ خوش‌ درخشيده‌ بود و نزد ابوالعساكر سلطان‌ بن‌ منقذ منزلتى‌ داشت‌، چندانكه‌ شاعران‌ جويای نام‌ را برای تقريب‌ به‌ بنومنقذ به‌ توصيه او نياز مى‌افتاد.<ref>عمادالدين‌، قسم‌ شعراء الشام‌، 1/91؛ عمادالدین، قسم‌ شعراء المغرب‌، 1/299</ref>
==تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان==
==تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان==
اندكى‌ پس‌ از آن‌ نيز (احتمالاً 534ق‌) به‌ خدمت‌ عمادالدين‌ زنگى‌ درآمد و قصيده‌های بسياری در ستايش‌ او و پيروزيهايش‌ بر صليبيان‌ سرود (نك: ابن‌ منير، 194-203). اين‌ اشعار كه‌ بخش‌ بزرگى‌ از سروده‌های برجای مانده اوست‌، برای تشويق‌ مسلمانان‌ در جنگ‌ با صليبيان‌ سخت‌ به‌ كار مى‌آمد (هرفى‌، 267) و از اين‌ روی در ممدوح‌ نيز كارگر مى‌افتاد و برای ابن‌ منير مقام‌ و احترامى‌ شايسته‌ به‌ ارمغان‌ مى‌آورد. وی دست‌ كم‌ در دو نبرد عمادالدين‌ با صليبيان‌ در ركاب‌ وی بود (نك: ابن‌ منير، 192، 195، 197- 198؛ ركابى‌، 50).
اندكى‌ پس‌ از آن‌ نيز (احتمالاً 534ق‌) به‌ خدمت‌ عمادالدين‌ زنگى‌ درآمد و قصيده‌های بسياری در ستايش‌ او و پيروزيهايش‌ بر صليبيان‌ سرود.<ref>ر.ک:ابن‌ منير، 194-203</ref> اين‌ اشعار كه‌ بخش‌ بزرگى‌ از سروده‌های برجای مانده اوست‌، برای تشويق‌ مسلمانان‌ در جنگ‌ با صليبيان‌ سخت‌ به‌ كار مى‌آمد<ref>هرفى‌، 267</ref> و از اين‌ روی در ممدوح‌ نيز كارگر مى‌افتاد و برای ابن‌ منير مقام‌ و احترامى‌ شايسته‌ به‌ ارمغان‌ مى‌آورد. وی دست‌ كم‌ در دو نبرد عمادالدين‌ با صليبيان‌ در ركاب‌ وی بود.<ref>ر.ک:ابن‌ منير، 192، 195، 197- 198؛ ركابى‌، 50</ref>
==درگذشت==
==درگذشت==
پس‌ از عمادالدين‌، وی به‌ فرزند او نورالدين‌ پيوست‌ و تا پايان‌ عمر در خدمت‌ او بود. در 546ق‌/1151م‌ نورالدين‌ دمشق‌ را به‌ سبب‌ سازش‌ مجيرالدين‌ آبق‌ با صليبيان‌، محاصره‌ كرد در محاصره دوم‌ دمشق‌ وی حاضر بود و با پيروزی و سرفرازی وارد دمشق‌ شد و سپس‌ همراه‌ سپاه‌ نورالدين‌ به‌ حلب‌ بازگشت‌ و چندی بعد در همانجا درگذشت‌ (ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، همانجا، التاريخ‌ الكبير، 2/97- 98). اگر چه‌ برخى‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ درگذشت‌ وی در دمشق‌ روی داده‌ باشد (ابن‌ خلكان‌، 1/160اما گزارشهای مكرر تذكره‌نويسان‌، ترديدی در اين‌ امر برجای نمى‌گذارد (نك: ابن‌ قلانسى‌، 322؛ ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، همانجا، التاريخ‌ الكبير، 2/98؛ ياقوت‌، 19/65؛ ابن‌ جوزی، 8(1)/218).
پس‌ از عمادالدين‌، وی به‌ فرزند او نورالدين‌ پيوست‌ و تا پايان‌ عمر در خدمت‌ او بود. در 546ق‌/1151م‌ نورالدين‌ دمشق‌ را به‌ سبب‌ سازش‌ مجيرالدين‌ آبق‌ با صليبيان‌، محاصره‌ كرد در محاصره دوم‌ دمشق‌ وی حاضر بود و با پيروزی و سرفرازی وارد دمشق‌ شد و سپس‌ همراه‌ سپاه‌ نورالدين‌ به‌ حلب‌ بازگشت‌ و چندی بعد در همانجا درگذشت‌.<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789، التاريخ‌ الكبير، 2/97- 98</ref> اگر چه‌ برخى‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ درگذشت‌ وی در دمشق‌ روی داده‌ باشد،<ref>ابن‌ خلكان‌، 1/160</ref> اما گزارشهای مكرر تذكره‌نويسان‌، ترديدی در اين‌ امر برجای نمى‌گذارد.<ref>ر.ک:ابن‌ قلانسى‌، 322؛ ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789، التاريخ‌ الكبير، 2/98؛ ياقوت‌، 19/65؛ ابن‌ جوزی، 8(1)/218</ref>
==شاعری دارای شخصيت دوگانه==
==شاعری دارای شخصيت دوگانه==
همه مآخذ كهن‌، توانايى‌ و ذوق‌ ابن‌ منير را در شعر ستوده‌ و گاه‌ وی را در فصاحت‌ با زهير و در ظرافت‌ با ابن‌ حجاج‌ (ه م‌) قياس‌ كرده‌اند (مثلاً نك: ابن‌ عديم‌، 152اگرچه‌ او به‌ عنوان‌ شاعری هجاگوی و «خبيث‌ اللسان‌» (ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788، التاريخ‌ الكبير، 2/97؛ ابن‌ خلكان‌، 1/156؛ ابن‌ وردی، 2/85؛ صفدی، همانجا؛ ابن‌ شاكر، 12/467) كه‌ آبروی ديگران‌ را به‌ بازی مى‌گرفته‌، شهرت‌ يافته‌ است‌. چنين‌ مى‌نمايد كه‌ وی نيز چون‌ بسياری از همگنان‌ خويش‌ دارای شخصيتى‌ دوگانه‌ بوده‌ است‌. از سويى‌ شعر او مورد پسند بزرگان‌ دين‌ بوده‌ است‌ و حتى‌ برخى‌ از آنان‌ در شمار راويان‌ شعر وی درآمده‌اند (نك: عمادالدين‌، همان‌، 1/79-80، 85 -87؛ عبدالقادر قرشى‌، 1/335؛ تدمری، 15-17) و از سوی ديگر بسياری به‌ سرزنش‌ وی پرداخته‌اند. وی با تكيه‌ بر پيروزيهای مسلمانان‌ بر صليبيان‌ به‌ ستايش‌ ممدوحان‌ خويش‌ پرداخته‌ و اشعار خود را به‌ انواع‌ صنعتهای بديعى‌ آراسته‌ است‌ (هرفى‌، 269، 273، 276؛ تدمری، 51). در اشعار تغزلى‌ نيز به‌ شيوه همروزگاران‌ خويش‌ بيشتر به‌ وصف‌ خط و خال‌ و زيباييهای ظاهری، آنهم‌ در چهره امردان‌ و غلامان‌، پرداخته‌ است‌ (نك: عمادالدين‌، همان‌، 1/80، 83، 84).
همه مآخذ كهن‌، توانايى‌ و ذوق‌ ابن‌ منير را در شعر ستوده‌ و گاه‌ وی را در فصاحت‌ با زهير و در ظرافت‌ با ابن‌ حجاج‌ (ه م‌) قياس‌ كرده‌اند،<ref>ر.ک:ابن‌ عديم‌، 152</ref> اگرچه‌ او به‌ عنوان‌ شاعری هجاگوی و «خبيث‌ اللسان‌»<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788، التاريخ‌ الكبير، 2/97؛ ابن‌ خلكان‌، 1/156؛ ابن‌ وردی، 2/85؛ ابن‌ شاكر، 12/467</ref> كه‌ آبروی ديگران‌ را به‌ بازی مى‌گرفته‌، شهرت‌ يافته‌ است‌. چنين‌ مى‌نمايد كه‌ وی نيز چون‌ بسياری از همگنان‌ خويش‌ دارای شخصيتى‌ دوگانه‌ بوده‌ است‌. از سويى‌ شعر او مورد پسند بزرگان‌ دين‌ بوده‌ است‌ و حتى‌ برخى‌ از آنان‌ در شمار راويان‌ شعر وی درآمده‌اند<ref>ر.ک:عمادالدين‌، همان‌، 1/79-80، 85 -87؛ عبدالقادر قرشى‌، 1/335؛ تدمری، 15-17</ref> و از سوی ديگر بسياری به‌ سرزنش‌ وی پرداخته‌اند. وی با تكيه‌ بر پيروزيهای مسلمانان‌ بر صليبيان‌ به‌ ستايش‌ ممدوحان‌ خويش‌ پرداخته‌ و اشعار خود را به‌ انواع‌ صنعتهای بديعى‌ آراسته‌ است‌.<ref>هرفى‌، 269، 273، 276؛ تدمری، 51</ref> در اشعار تغزلى‌ نيز به‌ شيوه همروزگاران‌ خويش‌ بيشتر به‌ وصف‌ خط و خال‌ و زيباييهای ظاهری، آنهم‌ در چهره امردان‌ و غلامان‌، پرداخته‌ است‌.<ref>ر.ک:عمادالدين‌، همان‌، 1/80، 83، 84</ref>
==خصوصیات اشعار ابن منیر==
==خصوصیات اشعار ابن منیر==
* ابن‌ منير در مديحه‌های خود در كنار شاعرانى‌ چون‌ ابن‌ حيوس‌ و ابن‌ خياط (ه م‌ م‌) كه‌ با وی همروزگار بوده‌اند، قرار مى‌گيرد، وی در اين‌ اشعار به‌ ويژه‌ در مدايحى‌ كه‌ تقديم‌ عمادالدين‌ و نورالدين‌ زنگى‌ مى‌كرد (نك: ابوشامه‌، 1/69 -95شاعری جدی و با وقار جلوه‌ مى‌كند، چنانكه‌ حتى‌ هجوهای او نيز از متانتى‌ ويژه‌ برخوردار است‌ (هرفى‌، 274- 278).
* ابن‌ منير در مديحه‌های خود در كنار شاعرانى‌ چون‌ ابن‌ حيوس‌ و ابن‌ خياط (ه م‌ م‌) كه‌ با وی همروزگار بوده‌اند، قرار مى‌گيرد، وی در اين‌ اشعار به‌ ويژه‌ در مدايحى‌ كه‌ تقديم‌ عمادالدين‌ و نورالدين‌ زنگى‌ مى‌كرد،<ref>ابوشامه‌، 1/69 -95</ref> شاعری جدی و با وقار جلوه‌ مى‌كند، چنانكه‌ حتى‌ هجوهای او نيز از متانتى‌ ويژه‌ برخوردار است‌.<ref>هرفى‌، 274- 278</ref>
* وی در برخى‌ از هجويه‌ها، در چهره مردی بدزبان‌ و كينه‌ جو آشكار مى‌شود (نك: ابن‌ منير، 137، 146-149). در اين‌ اشعار، هجو چندان‌ با سخافت‌ درآميخته‌ است‌ كه‌ برخى‌، از جمله‌ ابن‌ شاكر از كتابت‌ شعرهای وی طلب‌ بخشايش‌ كرده‌اند (نك: تدمری، 149).
* وی در برخى‌ از هجويه‌ها، در چهره مردی بدزبان‌ و كينه‌ جو آشكار مى‌شود.<ref>ابن‌ منير، 137، 146-149</ref> در اين‌ اشعار، هجو چندان‌ با سخافت‌ درآميخته‌ است‌ كه‌ برخى‌، از جمله‌ ابن‌ شاكر از كتابت‌ شعرهای وی طلب‌ بخشايش‌ كرده‌اند.<ref>تدمری، 149</ref>
* در سنت‌ هجوسرايى‌ شعر عرب‌، وی را نمى‌توان‌ با شاعران‌ پيشين‌ در يك‌ صف‌ نهاد، چه‌ وی در آغازگويى‌ آهنگ‌ هجوسرايى‌ نداشت‌، اما از هنگام‌ ورود به‌ دمشق‌، از آنجا كه‌ آيين‌ شيعه‌ داشت‌، مورد كين‌ بدخواهان‌ قرار گرفت‌. اين‌ امر از اشارات‌ ابن‌ عديم‌ (ص‌ 149-150) درباره بسياریِ دشمنان‌ وی و نيز در سعايت‌ آنان‌ نزد طغتكين‌ آشكار است‌. شايد ناليدن‌ وی از مردم‌ روزگار (ص‌ 127) و نيز برخى‌ اشارتها به‌ همدستى‌ روزگار و مردم‌ برضد او (عمادالدين‌، همان‌، 1/77، 79بى‌ارتباط با اين‌ رويدادها نبوده‌ است‌.  
* در سنت‌ هجوسرايى‌ شعر عرب‌، وی را نمى‌توان‌ با شاعران‌ پيشين‌ در يك‌ صف‌ نهاد، چه‌ وی در آغازگويى‌ آهنگ‌ هجوسرايى‌ نداشت‌، اما از هنگام‌ ورود به‌ دمشق‌، از آنجا كه‌ آيين‌ شيعه‌ داشت‌، مورد كين‌ بدخواهان‌ قرار گرفت‌. اين‌ امر از اشارات‌ ابن‌ عديم‌<ref>ابن عدیم، ص‌ 149-150</ref> درباره بسياریِ دشمنان‌ وی و نيز در سعايت‌ آنان‌ نزد طغتكين‌ آشكار است‌. شايد ناليدن‌ وی از مردم‌ روزگار<ref>ابن عدیم، ص‌ 127</ref> و نيز برخى‌ اشارتها به‌ همدستى‌ روزگار و مردم‌ برضد او،<ref>عمادالدين‌، همان‌، 1/77، 79</ref> بى‌ارتباط با اين‌ رويدادها نبوده‌ است‌.
* در مآخذ نيز «خبيث‌ اللسان‌» بودن‌ را با شيعه‌ بودنش‌ درآميخته‌اند (ابن‌ عساكر، التاريخ‌ الكبير، 2/97؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 15/518؛ نيز نك: امينى‌، 4/332). و با قرار دادن‌ وی در برابر ابن‌ قيسرانى‌ به‌ عنوان‌ سنى‌ پرهيزگار (برای نمونه‌، نك: عمادالدين‌، همان‌، 1/76؛ ذهبى‌، سير، 20/224بر اين‌ نكته‌ تأكيد ورزيده‌اند؛ رؤيايى‌ نيز كه‌ پس‌ از مرگ‌ وی دربارة كيفر ديدن‌ او در جهان‌ ديگر نقل‌ كرده‌اند، در تأييد همين‌ مطلب‌ است‌ (نك: ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789، التاريخ‌ الكبير، 2/99).
* در مآخذ نيز «خبيث‌ اللسان‌» بودن‌ را با شيعه‌ بودنش‌ درآميخته‌اند.<ref>ابن‌ عساكر، التاريخ‌ الكبير، 2/97؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 15/518؛ ر.ک:: امينى‌، 4/332</ref> و با قرار دادن‌ وی در برابر ابن‌ قيسرانى‌ به‌ عنوان‌ سنى‌ پرهيزگار<ref>ر.ک:عمادالدين‌، همان‌، 1/76؛ ذهبى‌، سير، 20/224</ref> بر اين‌ نكته‌ تأكيد ورزيده‌اند؛ رؤيايى‌ نيز كه‌ پس‌ از مرگ‌ وی دربارة كيفر ديدن‌ او در جهان‌ ديگر نقل‌ كرده‌اند، در تأييد همين‌ مطلب‌ است‌.<ref>ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/789، التاريخ‌ الكبير، 2/99</ref>
* به‌ وی تهمت‌ بى‌احترامى‌ به‌ صحابه‌ نيز زده‌اند (ابن‌ فضل‌الله‌، همانجا؛ ابن‌ خلكان‌، 4/458اما در ديوان‌ او شعری كه‌ چنين‌ معنايى‌ از آن‌ برآيد، ديده‌ نمى‌شود، وانگهى‌ وی فرمانروايان‌ سنى‌ را به‌ عنوان‌ مسلمانانى‌ كه‌ در برابر صليبيان‌ پايداری مى‌كرده‌اند، بسيار ستوده‌ است‌ (نك: ابوشامه‌، همانجا). از اين‌رو، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ ابن‌ منير هنگامى‌ كه‌ در دمشق‌ مورد آزار قرار مى‌گرفت‌، خشم‌ خويش‌ را با سرودن‌ هجاهای تند بر دشمنانش‌ فرو مى‌ريخت‌، شايد از همين‌ رو در گزارش‌ سفر نخست‌ وی به‌ دمشق‌ نشانه‌ای از سرودن‌ اشعار هجوآميز در دست‌ نيست‌.
* به‌ وی تهمت‌ بى‌احترامى‌ به‌ صحابه‌ نيز زده‌اند،<ref>ابن‌ فضل‌الله‌، همانجا؛ ابن‌ خلكان‌، 4/458</ref> اما در ديوان‌ او شعری كه‌ چنين‌ معنايى‌ از آن‌ برآيد، ديده‌ نمى‌شود، وانگهى‌ وی فرمانروايان‌ سنى‌ را به‌ عنوان‌ مسلمانانى‌ كه‌ در برابر صليبيان‌ پايداری مى‌كرده‌اند، بسيار ستوده‌ است‌.<ref>ابوشامه‌، همانجا</ref> از اين‌رو، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ ابن‌ منير هنگامى‌ كه‌ در دمشق‌ مورد آزار قرار مى‌گرفت‌، خشم‌ خويش‌ را با سرودن‌ هجاهای تند بر دشمنانش‌ فرو مى‌ريخت‌، شايد از همين‌ رو در گزارش‌ سفر نخست‌ وی به‌ دمشق‌ نشانه‌ای از سرودن‌ اشعار هجوآميز در دست‌ نيست‌.
==هجاهای ابن ندیم==
==هجاهای ابن ندیم==
هجاهای او بر دو گونه‌ است‌:  
هجاهای او بر دو گونه‌ است‌:
# برخى‌ از آنها چنانكه‌ گفته‌ شد، بسيار سخيف‌ است‌ و ظاهراً اين‌ اشعار همانهاست‌ كه‌ وی در هجو دشمنان‌ مى‌سروده‌، و در همين‌ سروده‌هاست‌ كه‌ او به‌ گفته ابن‌ عساكر از واژه‌های عاميانه‌ سود جسته‌ است‌ ( تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788، التاريخ‌ الكبير، 2/97)  
# برخى‌ از آنها چنانكه‌ گفته‌ شد، بسيار سخيف‌ است‌ و ظاهراً اين‌ اشعار همانهاست‌ كه‌ وی در هجو دشمنان‌ مى‌سروده‌، و در همين‌ سروده‌هاست‌ كه‌ او به‌ گفته ابن‌ عساكر از واژه‌های عاميانه‌ سود جسته‌ است‌ ( تاريخ‌ مدينة دمشق‌، 2/788، التاريخ‌ الكبير، 2/97)
# و در برخى‌ ديگر از اين‌ اشعار، مثلاً هجو مردی بخيل‌ (نك: ص‌ 95؛ عمادالدين‌، همان‌، 1/90)، غرض‌ وی نوعى‌ شوخى‌ و مطايبه‌ است‌ كه‌ گويا از ويژگيهای شخصيت‌ او بوده‌ است‌، چنانكه‌ حتى‌ در برابر فرمانروايان‌ نيز از اينگونه‌ شوخيها پرهيز نمى‌كرده‌ است‌ (برای نمونه‌، نك: ابن‌ عديم‌، 157؛ شوخى‌ وی با عمادالدين‌ زنگى‌ در پاسخ‌ پرسش‌ نظر او دربارة شيخين‌).  
# و در برخى‌ ديگر از اين‌ اشعار، مثلاً هجو مردی بخيل‌ (نك: ص‌ 95؛ عمادالدين‌، همان‌، 1/90)، غرض‌ وی نوعى‌ شوخى‌ و مطايبه‌ است‌ كه‌ گويا از ويژگيهای شخصيت‌ او بوده‌ است‌، چنانكه‌ حتى‌ در برابر فرمانروايان‌ نيز از اينگونه‌ شوخيها پرهيز نمى‌كرده‌ است‌ (برای نمونه‌، نك: ابن‌ عديم‌، 157؛ شوخى‌ وی با عمادالدين‌ زنگى‌ در پاسخ‌ پرسش‌ نظر او دربارة شيخين‌).
==دوستی با ابن‌ قيسرانی==
==دوستی با ابن‌ قيسرانی==
برخوردهای وی با ابن‌ قيسرانى‌ نيز بيشتر آميخته‌ به‌ طنز و شوخى‌ بوده‌ است‌. اين‌ دو با يكديگر دوستى‌ داشتند (نك: ابن‌ ظافر، 257)، اما چنانكه‌ عمادالدين‌ كاتب‌ با هوشمندی اشاره‌ كرده‌ است‌، چونان‌ دو اسب‌ ميدان‌ مسابقه‌ با يكديگر به‌ رقابت‌ برخاسته‌ بودند (همان‌، 1/76). اين‌ رقابت‌ و هم‌ چشمى‌ كه‌ آن‌ را با رقابتهای جرير و فرزدق‌ قياس‌ كرده‌اند، همواره‌ با نوعى‌ هجو و سرزنش‌ متقابل‌ همراه‌ بوده‌ است‌ (عمادالدين‌، همان‌، 1/79؛ ياقوت‌، 19/64 - 65؛ ابن‌ خلكان‌، 1/158-159؛ تدمری، 31-32). با اين‌ حال‌، اين‌ دو ظاهراً چندان‌ به‌ يكديگر وابسته‌ بودند كه‌ نبودن‌ يكديگر را نيز تاب‌ نياوردند و به‌ فاصله اندكى‌ از يكديگر چشم‌ از جهان‌ فرو بستند (عمادالدين‌، ياقوت‌، همانجاها).
برخوردهای وی با ابن‌ قيسرانى‌ نيز بيشتر آميخته‌ به‌ طنز و شوخى‌ بوده‌ است‌. اين‌ دو با يكديگر دوستى‌ داشتند (نك: ابن‌ ظافر، 257)، اما چنانكه‌ عمادالدين‌ كاتب‌ با هوشمندی اشاره‌ كرده‌ است‌، چونان‌ دو اسب‌ ميدان‌ مسابقه‌ با يكديگر به‌ رقابت‌ برخاسته‌ بودند (همان‌، 1/76). اين‌ رقابت‌ و هم‌ چشمى‌ كه‌ آن‌ را با رقابتهای جرير و فرزدق‌ قياس‌ كرده‌اند، همواره‌ با نوعى‌ هجو و سرزنش‌ متقابل‌ همراه‌ بوده‌ است‌ (عمادالدين‌، همان‌، 1/79؛ ياقوت‌، 19/64 - 65؛ ابن‌ خلكان‌، 1/158-159؛ تدمری، 31-32). با اين‌ حال‌، اين‌ دو ظاهراً چندان‌ به‌ يكديگر وابسته‌ بودند كه‌ نبودن‌ يكديگر را نيز تاب‌ نياوردند و به‌ فاصله اندكى‌ از يكديگر چشم‌ از جهان‌ فرو بستند (عمادالدين‌، ياقوت‌، همانجاها).
خط ۴۳: خط ۴۳:


== منابع ==
== منابع ==
* ابن‌ جوزی، يوسف‌، مرآة الزمان‌ فى‌ تاريخ‌ الاعيان‌، حيدرآباد دكن‌، 1370ق‌؛
* ابن‌ جوزی، يوسف‌، مرآة الزمان‌ فى‌ تاريخ‌ الاعيان‌، حيدرآباد دكن‌، 1370ق‌.
* ابن‌ حجه‌، ابوبكر، ثمرات‌ الاوراق‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1971م‌؛
* ابن‌ حجه‌، ابوبكر، ثمرات‌ الاوراق‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1971م‌.
* ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ رجب‌، عبدالرحمان‌، ذيل‌ على‌ طبقات‌ الحنابلة، به‌ كوشش‌ هنری لائوست‌ و سامى‌ دهان‌، دمشق‌، 1370ق‌/1951م‌؛
* ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ رجب‌، عبدالرحمان‌، ذيل‌ على‌ طبقات‌ الحنابلة، به‌ كوشش‌ هنری لائوست‌ و سامى‌ دهان‌، دمشق‌، 1370ق‌/1951م‌.
* ابن‌ شاكر كتبى‌، عيون‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ فيصل‌ السامر و نبيله‌ عبدالمنعم‌ داوود، بغداد، 1397ق‌؛
* ابن‌ شاكر كتبى‌، عيون‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ فيصل‌ السامر و نبيله‌ عبدالمنعم‌ داوود، بغداد، 1397ق‌.
* ابن‌ ظافر، على‌، بدائع‌ البدائه‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1970م‌؛
* ابن‌ ظافر، على‌، بدائع‌ البدائه‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1970م‌.
* ابن‌ عديم‌، احمد، بغية الطلب‌ فى‌ تاريخ‌ حلب‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛
* ابن‌ عديم‌، احمد، بغية الطلب‌ فى‌ تاريخ‌ حلب‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز.
* ابن‌ عساكر، على‌، التاريخ‌ الكبير، به‌ كوشش‌ عبدالقادر افندی بدران‌، دمشق‌، 1330ق‌؛
* ابن‌ عساكر، على‌، التاريخ‌ الكبير، به‌ كوشش‌ عبدالقادر افندی بدران‌، دمشق‌، 1330ق‌.
* همو، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛
* همو، تاريخ‌ مدينة دمشق‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز.
* ابن‌ فضل‌الله‌ عمری، احمد، مسالك‌ الابصار فى‌ ممالك‌ الامصار، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1408ق‌/1988م‌؛
* ابن‌ فضل‌الله‌ عمری، احمد، مسالك‌ الابصار فى‌ ممالك‌ الامصار، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1408ق‌/1988م‌.
* ابن‌ قلانسى‌، ابويعلى‌ حمزه‌، ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، بيروت‌، 1908م‌؛
* ابن‌ قلانسى‌، ابويعلى‌ حمزه‌، ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، بيروت‌، 1908م‌.
* ابن‌ مستوفى‌، مبارك‌، تاريخ‌ اربل‌، به‌ كوشش‌ سامى‌ بن‌ السيد خماس‌ الصفار، بغداد، 1980م‌؛
* ابن‌ مستوفى‌، مبارك‌، تاريخ‌ اربل‌، به‌ كوشش‌ سامى‌ بن‌ السيد خماس‌ الصفار، بغداد، 1980م‌.
* ابن‌ منير، احمد، ديوان‌، به‌ كوشش‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری، بيروت‌، 1986م‌؛
* ابن‌ منير، احمد، ديوان‌، به‌ كوشش‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری، بيروت‌، 1986م‌.
* ابن‌ وردی، عمر، تتمة المختصر فى‌ اخبار البشر، به‌ كوشش‌ احمد رفعت‌ بدراوی، بيروت‌، 1389ق‌/1970م‌؛
* ابن‌ وردی، عمر، تتمة المختصر فى‌ اخبار البشر، به‌ كوشش‌ احمد رفعت‌ بدراوی، بيروت‌، 1389ق‌/1970م‌.
* ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، الروضتين‌ فى‌ اخبار الدولتين‌، قاهره‌، 1287ق‌؛
* ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، الروضتين‌ فى‌ اخبار الدولتين‌، قاهره‌، 1287ق‌.
* امينى‌، عبدالحسين‌، الغدير، بيروت‌، 1387ق‌/1967م‌؛
* امينى‌، عبدالحسين‌، الغدير، بيروت‌، 1387ق‌/1967م‌.
* انطاكى‌، داوود، تزيين‌ الاسواق‌ فى‌ اخبار العشاق‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛
* انطاكى‌، داوود، تزيين‌ الاسواق‌ فى‌ اخبار العشاق‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌.
* بحرانى‌، يوسف‌، الكشكول‌، نجف‌، 1406ق‌/1985م‌؛
* بحرانى‌، يوسف‌، الكشكول‌، نجف‌، 1406ق‌/1985م‌.
* تدمری، مقدمه‌ و حاشيه‌ بر ديوان‌ (نك: هم، ابن‌ منير)؛
* تدمری، مقدمه‌ و حاشيه‌ بر ديوان‌.
* حرعاملى‌، محمد، امل‌ الا¸مل‌، به‌ كوشش‌ احمد حسينى‌، بغداد، 1385ق‌؛
* حرعاملى‌، محمد، امل‌ الا¸مل‌، به‌ كوشش‌ احمد حسينى‌، بغداد، 1385ق‌.
* خوانساری، محمدباقر، روضات‌ الجنان‌ فى‌ احوال‌ العلماء و السادات‌، قم‌، 1390ق‌؛
* خوانساری، محمدباقر، روضات‌ الجنان‌ فى‌ احوال‌ العلماء و السادات‌، قم‌، 1390ق‌.
* ذهبى‌، محمد، سيراعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و محمد نعيم‌ عرقسوسى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛
* ذهبى‌، محمد، سيراعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و محمد نعيم‌ عرقسوسى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌.
* همو، العبر، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌ زغلول‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌  
* ذهبى‌، محمد، العبر، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌ زغلول‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌.
* ركابى‌، جودت‌، الادب‌ العربى‌ من‌ الانحدار الى‌ الازدهار، دمشق‌، 1403ق‌/1983م‌؛
* ركابى‌، جودت‌، الادب‌ العربى‌ من‌ الانحدار الى‌ الازدهار، دمشق‌، 1403ق‌/1983م‌.
* سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ يحيى‌ معلمى‌، حيدرآباد دكن‌، 1382ق‌/1962م‌؛
* سمعانى‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بن‌ يحيى‌ معلمى‌، حيدرآباد دكن‌، 1382ق‌/1962م‌.
* صفدی، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ نجم‌، ويسبادن‌، 1391ق‌/1971م‌؛
* صفدی، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ نجم‌، ويسبادن‌، 1391ق‌/1971م‌.
* صنعانى‌، يوسف‌، نسمة السحر فى‌ ذكر من‌ تشيع‌ و شعر، نسخه عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛
* صنعانى‌، يوسف‌، نسمة السحر فى‌ ذكر من‌ تشيع‌ و شعر، نسخه عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز.
* عبدالقادر قرشى‌، الجواهر المضية فى‌ طبقات‌ الحنفية، حيدرآباد دكن‌، 1332ق‌؛
* عبدالقادر قرشى‌، الجواهر المضية فى‌ طبقات‌ الحنفية، حيدرآباد دكن‌، 1332ق‌.
* على‌ خان‌ مدنى‌، انوار الربيع‌ فى‌ انواع‌ البديع‌، به‌ كوشش‌ شاكر هادی شكر، 1389ق‌/1969م‌؛
* على‌ خان‌ مدنى‌، انوار الربيع‌ فى‌ انواع‌ البديع‌، به‌ كوشش‌ شاكر هادی شكر، 1389ق‌/1969م‌.
* عمادالدين‌ كاتب‌، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم‌ شعراء الشام‌، به‌ كوشش‌ شكری فيصل‌، دمشق‌، 1375ق‌/1955م‌؛
* عمادالدين‌ كاتب‌، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم‌ شعراء الشام‌، به‌ كوشش‌ شكری فيصل‌، دمشق‌، 1375ق‌/1955م‌.
* همو، همان‌، قسم‌ شعراء المغرب‌، به‌ كوشش‌ محمد مرزوقى‌ و ديگران‌، تونس‌، 1966م‌؛
* عمادالدين‌ كاتب‌، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم‌ شعراء المغرب‌، به‌ كوشش‌ محمد مرزوقى‌ و ديگران‌، تونس‌، 1966م‌.
* ناصرخسرو، سفرنامه‌، به‌ كوشش‌ نادر وزين‌ پور، تهران‌، 1362ش‌؛
* ناصرخسرو، سفرنامه‌، به‌ كوشش‌ نادر وزين‌ پور، تهران‌، 1362ش‌.
* هرفى‌، محمد، شعر الجهاد فى‌ الحروب‌ الصليبية، بيروت‌، 1400ق‌/1980م‌؛
* هرفى‌، محمد، شعر الجهاد فى‌ الحروب‌ الصليبية، بيروت‌، 1400ق‌/1980م‌.
* ياقوت‌، ادبا.
* ياقوت‌، ادبا.
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
این مقاله با تلخیص از [http://www.cgie.org.ir دائره المعارف بزرگ اسلامی] اخذ شده است.
این مقاله با تلخیص از [http://www.cgie.org.ir دائره المعارف بزرگ اسلامی] اخذ شده است.
کاربر ناشناس