کاربر ناشناس
حسن صباح: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Ahmadian جزبدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Ahmadian جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در 485، ملكشاه به صلاحديد نظامالملك، لشكريانى به جنگ اسماعيليان در رودبار و قهستان فرستاد اما اين عمليات، با مرگ ملكشاه و نظامالملك در همان سال، نافرجام ماند. با اين اتفاق و رقابت پسران ملكشاه براى جانشينى، حسن فرصت مناسبى براى تحكيم و بسط موقعيت خود يافت. اسماعيليان قلعه گردكوه و قلعههاى ديگرى را در اطراف دامغان و قسمتهاى شرقى كوههاى البرز (در منطقه قومس)، و چند قلعه را در ناحيه اَرَّجان، منطقه مرزى بين ايالات خوزستان و فارس، تصاحب كردند. | در 485، ملكشاه به صلاحديد نظامالملك، لشكريانى به جنگ اسماعيليان در رودبار و قهستان فرستاد اما اين عمليات، با مرگ ملكشاه و نظامالملك در همان سال، نافرجام ماند. با اين اتفاق و رقابت پسران ملكشاه براى جانشينى، حسن فرصت مناسبى براى تحكيم و بسط موقعيت خود يافت. اسماعيليان قلعه گردكوه و قلعههاى ديگرى را در اطراف دامغان و قسمتهاى شرقى كوههاى البرز (در منطقه قومس)، و چند قلعه را در ناحيه اَرَّجان، منطقه مرزى بين ايالات خوزستان و فارس، تصاحب كردند. | ||
در رودبار نيز اسماعيليان قلعههاى بيشترى را گرفتند كه از همه مهمتر لَمَسَر/ لَنبَسر در ناحيه علياى شاهرود و در مغرب الموت بود (رجوع کنید به ابناثير، ج10، ص 319؛ جوينى، ج 3، ص 207ـ208؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص 116ـ119؛ كاشانى، ص 145ـ146، 151ـ155، 158 | در رودبار نيز اسماعيليان قلعههاى بيشترى را گرفتند كه از همه مهمتر لَمَسَر/ لَنبَسر در ناحيه علياى شاهرود و در مغرب الموت بود ().<ref> رجوع کنید به ابناثير، ج10، ص 319؛ جوينى، ج 3، ص 207ـ208؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص 116ـ119؛ كاشانى، ص 145ـ146، 151ـ155، 158</ref> | ||
كيابزرگ اميد*، جانشين بعدى حسن، لَمسر را در 489 | كيابزرگ اميد*، جانشين بعدى حسن، لَمسر را در 489 <ref> رجوع کنید به رشيدالدين فضلاللّه، ص 115ـ116؛ كاشانى، ص 150ـ151</ref> | ||
يا به قول جوينى ()<ref> ج 3، ص 208ـ209</ref> در 495، تسخير كرد و حكمران آن بود تا زمانى كه به الموت احضار گرديد تا جانشين حسن شود. | |||
== اسماعيليان در اصفهان == | == اسماعيليان در اصفهان == | ||
اسماعيليان توجه خود را به نواحى نزديكتر به مقرّ سلجوقيان در اصفهان نيز معطوف كرده بودند. در اين منطقه، رهبرى اسماعيليه با احمد، فرزند عبدالملكبن عطّاش، بود و وى با تصاحب قلعه شاه دز/ دژ در 494، پيروزى مهمى در حومه اصفهان كسب كرد، به طورى كه حدود سى هزار نفر را در ناحيه اصفهان به كيش اسماعيلى درآورد | اسماعيليان توجه خود را به نواحى نزديكتر به مقرّ سلجوقيان در اصفهان نيز معطوف كرده بودند. در اين منطقه، رهبرى اسماعيليه با احمد، فرزند عبدالملكبن عطّاش، بود و وى با تصاحب قلعه شاه دز/ دژ در 494، پيروزى مهمى در حومه اصفهان كسب كرد، به طورى كه حدود سى هزار نفر را در ناحيه اصفهان به كيش اسماعيلى درآورد <ref> رجوع کنید به ظهيرى نيشابورى، ص40؛ راوندى، ص 154ـ157؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص 120؛ كاشانى، ص 156</ref> | ||
حسن صباح از ابتدا و بهخوبى میدانست كه پس از ملكشاه ديگر سلطان قدرتمندى نيست كه لازم باشد وى را با سپاهى بزرگ براندازد. قدرت سياسى و نظامى سلجوقيان عمدتاً ميان اميران بسيارى تقسيم شده بود كه هر يك از آنان ناحيهاى را بهاقطاع در اختيار داشتند | حسن صباح از ابتدا و بهخوبى میدانست كه پس از ملكشاه ديگر سلطان قدرتمندى نيست كه لازم باشد وى را با سپاهى بزرگ براندازد. قدرت سياسى و نظامى سلجوقيان عمدتاً ميان اميران بسيارى تقسيم شده بود كه هر يك از آنان ناحيهاى را بهاقطاع در اختيار داشتند <ref> رجوع کنید به ابناثير، ج10، ص 211، 317ـ319؛ ظهيرى نيشابورى، ص30ـ33</ref> | ||
بنابراين، حسن صباح كوشيد تا ناحيه به ناحيه، از طريق قلعههاى نفوذناپذير بسيار بر سلجوقيان غلبه كند. فرماندهان اين قلعهها دستورهاى كلى خود را از الموت میگرفتند ولى در محل خود، آزادى عمل داشتند. | بنابراين، حسن صباح كوشيد تا ناحيه به ناحيه، از طريق قلعههاى نفوذناپذير بسيار بر سلجوقيان غلبه كند. فرماندهان اين قلعهها دستورهاى كلى خود را از الموت میگرفتند ولى در محل خود، آزادى عمل داشتند. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۹: | ||
== حسن صباح حامی نزار == | == حسن صباح حامی نزار == | ||
چند سالى بود كه حسن صباح سياست انقلابى مستقلى اتخاذ كرده و رهبرى اسماعيليان سرزمينهاى سلجوقى را نيز برعهده گرفته بود. وى در مورد جانشينى مستنصرباللّه، از دعوى و حقوق نزار حمايت كرد. نزار وليعهد مستنصر بود ولى وزير قدرتمند فاطمى، افضل، او را از حقوق جانشينى محروم كرده بود. نزار در 488 به قتل رسيد | چند سالى بود كه حسن صباح سياست انقلابى مستقلى اتخاذ كرده و رهبرى اسماعيليان سرزمينهاى سلجوقى را نيز برعهده گرفته بود. وى در مورد جانشينى مستنصرباللّه، از دعوى و حقوق نزار حمايت كرد. نزار وليعهد مستنصر بود ولى وزير قدرتمند فاطمى، افضل، او را از حقوق جانشينى محروم كرده بود. نزار در 488 به قتل رسيد <ref> رجوع کنید به ابناثير، ج10، ص 237ـ238؛ حافظابرو، ص 163ـ164</ref> | ||
حسن صباح بلافاصله مناسبات خود را با دولت فاطمى و دستگاه مركزى دعوت اسماعيليه در قاهره، كه اينك در خدمت دعوت مستعلوى درآمده بود، قطع كرد و بدين ترتيب، مستعلى را كه بر تخت فاطمى نشانده شده بود، به عنوان جانشين مستنصرباللّه در امامت نشناخت. با اين تصميم، حسن صباح دعوت مستقل نزاريه را بنيان نهاد ولى در حيات خودش هيچگاه نام جانشين نزار را در امامت فاش نساخت. از اين به بعد، اسماعيليان ايران با نام نزاريه نيز شهرت پيدا كردند. | حسن صباح بلافاصله مناسبات خود را با دولت فاطمى و دستگاه مركزى دعوت اسماعيليه در قاهره، كه اينك در خدمت دعوت مستعلوى درآمده بود، قطع كرد و بدين ترتيب، مستعلى را كه بر تخت فاطمى نشانده شده بود، به عنوان جانشين مستنصرباللّه در امامت نشناخت. با اين تصميم، حسن صباح دعوت مستقل نزاريه را بنيان نهاد ولى در حيات خودش هيچگاه نام جانشين نزار را در امامت فاش نساخت. از اين به بعد، اسماعيليان ايران با نام نزاريه نيز شهرت پيدا كردند. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۵: | ||
== صباح، نماینده امام غائب == | == صباح، نماینده امام غائب == | ||
در اين زمان، اسماعيليان نزارى، امامى در دسترس نداشتند و مانند دوره پيش از فاطمى، بار ديگر دوره سَتر (دوره غيبت امامشان) را تجربه میكردند. در چنين وضعى، حجت نماينده تامالاختيار امام بود. نزاريان در اين دوره سَتر، حسن صباح را به عنوان حجت امام غايبشان پذيرفتند. حسن نيز، كه ظهور قريبالوقوع امام را پيشگويى می كرد، خود را حجت او می دانست | در اين زمان، اسماعيليان نزارى، امامى در دسترس نداشتند و مانند دوره پيش از فاطمى، بار ديگر دوره سَتر (دوره غيبت امامشان) را تجربه میكردند. در چنين وضعى، حجت نماينده تامالاختيار امام بود. نزاريان در اين دوره سَتر، حسن صباح را به عنوان حجت امام غايبشان پذيرفتند. حسن نيز، كه ظهور قريبالوقوع امام را پيشگويى می كرد، خود را حجت او می دانست. <ref> هفت باب بابا سيدنا، ص 21ـ22؛ دفترى، 1375ش، ص 400ـ403</ref> | ||
تا حدود هفتاد سال بعد از مرگ نزار، روى سكههايى كه در الموت ضرب می شد، نام او حك می گرديد و به ذريه وى، بدون آنكه اسمى از آنها ذكر شود، دعا و سلام فرستاده می شد | تا حدود هفتاد سال بعد از مرگ نزار، روى سكههايى كه در الموت ضرب می شد، نام او حك می گرديد و به ذريه وى، بدون آنكه اسمى از آنها ذكر شود، دعا و سلام فرستاده می شد. <ref> رجوع کنید به مايلز، ص 155ـ158 </ref> | ||
خط ۹۵: | خط ۹۶: | ||
بيرون از جماعت اسماعيليه ايران، با شروع فعاليتهاى انقلابى حسن صباح، اين احساس به وجود آمده بود كه اسماعيليه ايران دعوت جديدى در قياس با دعوت قديم اسماعيليان دوره فاطمى آغاز كردهاند. حال آنكه در دعوت جديد عقايد تازهاى تبليغ نمی شد، بلكه آن اساساً مبين عقيدهاى كهن بود كه در بين اسماعيليه نيز سابقهاى طولانى داشت، يعنى تعليم يا آموزش موثق از طريق معلمى صادق، كه در آن زمان به صورت تازهاى عرضه می شد. | بيرون از جماعت اسماعيليه ايران، با شروع فعاليتهاى انقلابى حسن صباح، اين احساس به وجود آمده بود كه اسماعيليه ايران دعوت جديدى در قياس با دعوت قديم اسماعيليان دوره فاطمى آغاز كردهاند. حال آنكه در دعوت جديد عقايد تازهاى تبليغ نمی شد، بلكه آن اساساً مبين عقيدهاى كهن بود كه در بين اسماعيليه نيز سابقهاى طولانى داشت، يعنى تعليم يا آموزش موثق از طريق معلمى صادق، كه در آن زمان به صورت تازهاى عرضه می شد. | ||
اين عقيده به حسن صباح كه متكلمى دانشمند و به سنّتهاى فلسفى نيز آگاه بود، نسبت داده شده است. او اين نظريه را به صورت جدّى در رسالهاى كلامى، به فارسى، به نام چهار فصل (فصول اربعه) از نو بيان كرد. اين رساله باقی نمانده است، اما مورخان ايرانى آن را ديده و شرح كردهاند | اين عقيده به حسن صباح كه متكلمى دانشمند و به سنّتهاى فلسفى نيز آگاه بود، نسبت داده شده است. او اين نظريه را به صورت جدّى در رسالهاى كلامى، به فارسى، به نام چهار فصل (فصول اربعه) از نو بيان كرد. اين رساله باقی نمانده است، اما مورخان ايرانى آن را ديده و شرح كردهاند. <ref> رجوع کنید به جوينى، ج 3، ص 195ـ199؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص106ـ107؛ كاشانى، ص142ـ143؛ خراسانى فدائى، ص96ـ 99</ref> | ||
شهرستانى نيز، كه از معاصران حسن صباح و با اصول عقايد اسماعيليه آشنا بود، قسمتهايى از اين رساله را نقل كرده است | شهرستانى نيز، كه از معاصران حسن صباح و با اصول عقايد اسماعيليه آشنا بود، قسمتهايى از اين رساله را نقل كرده است. <ref> رجوع کنید به ج 1، ص 195ـ198 </ref> | ||
=== سیاست ترور === | === سیاست ترور === | ||
اتخاذ سياست كشتن اشخاص مهمِ نظامى و سياسى ـ مذهبى نيز واكنشى به متمركز نبودن قدرت سلجوقيان بود. حسن صباح در اين امر به روشى متوسل شده بود كه قبلا و در همان زمان نيز گروههاى مختلف، از جمله غُلات و خوارج و خود سلجوقيان، به كار گرفته بودند، اما اين سياست به گونهاى اغراقآميز به اسماعيليه ايران و شام انتساب پيدا كرد و به همين دليل، هر قتل مهمى كه در دوره الموت در سرزمينهاى مركزى دنياى اسلام رخ میداد، به فداييان اسماعيلى نسبت داده می شد | اتخاذ سياست كشتن اشخاص مهمِ نظامى و سياسى ـ مذهبى نيز واكنشى به متمركز نبودن قدرت سلجوقيان بود. حسن صباح در اين امر به روشى متوسل شده بود كه قبلا و در همان زمان نيز گروههاى مختلف، از جمله غُلات و خوارج و خود سلجوقيان، به كار گرفته بودند، اما اين سياست به گونهاى اغراقآميز به اسماعيليه ايران و شام انتساب پيدا كرد و به همين دليل، هر قتل مهمى كه در دوره الموت در سرزمينهاى مركزى دنياى اسلام رخ میداد، به فداييان اسماعيلى نسبت داده می شد. <ref> رجوع کنید به هاجسن، ص77ـ89،110ـ 115؛ لوئيس، ص125ـ140 </ref> | ||
==واکنش اهل سنت به عقیده تعلیم == | ==واکنش اهل سنت به عقیده تعلیم == | ||
حسن صباح در رساله ذکر شده، نظريه شيعى تعليم را، از نو شرح داده كه در آن مبنايى منطقى براى تبيين مرجعيت يك معلم صادق به عنوان راهنماى روحانى افراد بشر، به جاى علماى متعدد اهلسنّت، بنيان نهاده است كه بنابر آن، اين معلم صادق شخصى غير از امام اسماعيلى زمان نمی توانست باشد. ترویج اين عقيده واكنش دستگاه اهل سنّت و خلافت عباسى را برانگيخت و در اين ميان، غزالى از طرف خليفه عباسى، مستظهر، مأموريت يافت كه رساله جامعى در رد باطنيه* (اسماعيليه) بنويسد | حسن صباح در رساله ذکر شده، نظريه شيعى تعليم را، از نو شرح داده كه در آن مبنايى منطقى براى تبيين مرجعيت يك معلم صادق به عنوان راهنماى روحانى افراد بشر، به جاى علماى متعدد اهلسنّت، بنيان نهاده است كه بنابر آن، اين معلم صادق شخصى غير از امام اسماعيلى زمان نمی توانست باشد. ترویج اين عقيده واكنش دستگاه اهل سنّت و خلافت عباسى را برانگيخت و در اين ميان، غزالى از طرف خليفه عباسى، مستظهر، مأموريت يافت كه رساله جامعى در رد باطنيه* (اسماعيليه) بنويسد. <ref> رجوع کنید به غزالى، ص 3ـ5 </ref> | ||
او در رسالهاى كه اندك زمانى قبل از 488 نوشت و بعداً به المستظهرى شهرت يافت، عقيده تعليم را رد كرد. از اين به بعد، اسماعيليه ايران به تعليميه نيز شهرت يافت. | او در رسالهاى كه اندك زمانى قبل از 488 نوشت و بعداً به المستظهرى شهرت يافت، عقيده تعليم را رد كرد. از اين به بعد، اسماعيليه ايران به تعليميه نيز شهرت يافت. <ref> دفترى، 1375ش، ص 254، 425</ref> | ||
== تلاش بی ثمر حاکم سلجوقی == | == تلاش بی ثمر حاکم سلجوقی == | ||
در دوره سلطنت بركيارق*، اسماعيليه ايران همچنان رو به گسترش بود و تا نزديكى اصفهان، پايتخت سلجوقيان، نيز اشاعه پيدا كرد. در چنين اوضاعى، بركيارق در مغرب ايران و سلطان سنجر در مشرق كشور از قدرت روزافزون اسماعيليه هراسان شده بودند. آنان در 494 به توافق رسيدند كه هر يك در قلمرو خود بهنحوى مؤثرتر با اسماعيليان به مقابله بپردازد ولى تا مرگ بركيارق در سال 498، حسن صباح توانسته بود فعاليتهاى خود را با گسيل داشتن داعيان ايرانى، در شام نيز بسط دهد | در دوره سلطنت بركيارق*، اسماعيليه ايران همچنان رو به گسترش بود و تا نزديكى اصفهان، پايتخت سلجوقيان، نيز اشاعه پيدا كرد. در چنين اوضاعى، بركيارق در مغرب ايران و سلطان سنجر در مشرق كشور از قدرت روزافزون اسماعيليه هراسان شده بودند. آنان در 494 به توافق رسيدند كه هر يك در قلمرو خود بهنحوى مؤثرتر با اسماعيليان به مقابله بپردازد ولى تا مرگ بركيارق در سال 498، حسن صباح توانسته بود فعاليتهاى خود را با گسيل داشتن داعيان ايرانى، در شام نيز بسط دهد. <ref> رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 151ـ156؛ ابناثير، ج10، ص 314، 324؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص120ـ122؛ كاشانى، ص 156ـ 158</ref> | ||
== پایان نفوذ اسماعیلیه در اصفهان == | == پایان نفوذ اسماعیلیه در اصفهان == | ||
سلطان محمدبن ملكشاه سلجوقى، جانشين بركيارق، قاطعانهتر برضد اسماعيليه اقدام كرد. وى لشكرهاى بزرگی به مقابله با الموت فرستاد و شخصآ نيز با سپاهيانش قلعه شاه دز را محاصره كرد و عاقبت آنجا را در سال 500 از اسماعيليه گرفت و به نفوذ آنان در منطقه اصفهان پايان داد | سلطان محمدبن ملكشاه سلجوقى، جانشين بركيارق، قاطعانهتر برضد اسماعيليه اقدام كرد. وى لشكرهاى بزرگی به مقابله با الموت فرستاد و شخصآ نيز با سپاهيانش قلعه شاه دز را محاصره كرد و عاقبت آنجا را در سال 500 از اسماعيليه گرفت و به نفوذ آنان در منطقه اصفهان پايان داد. <ref> رجوع کنید به ابنقلانسى، ص 244ـ250؛ جوينى، ص 211ـ213؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص 124ـ132؛ كاشانى، ص 156ـ157، 160ـ167</ref> | ||
== دوران وقفه == | == دوران وقفه == | ||
با مرگ سلطان محمدبن ملكشاه در 511، سلجوقيان بار ديگر بر سر جانشينى سلطان دچار منازعات داخلى شدند و اين به نزاريان ايران فرصت داد تا حدودى شكستهاى قبلى خود را جبران نمايند. تا سالهاى پايان عمر حسن صباح، قيام ضد سلجوقىِ اسماعيليان ايران قوّت اوليه خود را از دست داده بود. از طرفى، لشكركشيهاى طولانى سلجوقيان براى راندن اسماعيليه از قلعه هایشان بدون نتيجه مانده بود و اسماعيليان ايران توانسته بودند قلعههاى زيادى را همچنان در رودبار و قومس و قهستان حفظ كنند. بنابراين، اينك مرحله جديدى آغاز شده بود كه می توان آن را دوران وقفه ناميد | با مرگ سلطان محمدبن ملكشاه در 511، سلجوقيان بار ديگر بر سر جانشينى سلطان دچار منازعات داخلى شدند و اين به نزاريان ايران فرصت داد تا حدودى شكستهاى قبلى خود را جبران نمايند. تا سالهاى پايان عمر حسن صباح، قيام ضد سلجوقىِ اسماعيليان ايران قوّت اوليه خود را از دست داده بود. از طرفى، لشكركشيهاى طولانى سلجوقيان براى راندن اسماعيليه از قلعه هایشان بدون نتيجه مانده بود و اسماعيليان ايران توانسته بودند قلعههاى زيادى را همچنان در رودبار و قومس و قهستان حفظ كنند. بنابراين، اينك مرحله جديدى آغاز شده بود كه می توان آن را دوران وقفه ناميد.ref> رجوع کنید به رشيدالدين فضلاللّه، ص 131ـ132؛ دفترى، 1375ش، ص 418ـ419 </ref> | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۳۲: | ||
حسن صباح كه متكلم، فيلسوف و منجم بود، در مديريت و تدابير سياسى و جنگى نيز تبحر داشت. وى زندگى زاهدانهاى داشت و شيوه زندگى او سرمشق ديگر نزاريان شده بود. وى بيش از سى سال در الموت مانده بود و گفته شده است كه هرگز از آن بيرون نيامد و هميشه در حجره كوچك خود ماند و خود را وقف مطالعه كتاب و انشاى تعاليم دعوت اسماعيليه نزارى و اداره امور دولت اسماعيلى كرد. | حسن صباح كه متكلم، فيلسوف و منجم بود، در مديريت و تدابير سياسى و جنگى نيز تبحر داشت. وى زندگى زاهدانهاى داشت و شيوه زندگى او سرمشق ديگر نزاريان شده بود. وى بيش از سى سال در الموت مانده بود و گفته شده است كه هرگز از آن بيرون نيامد و هميشه در حجره كوچك خود ماند و خود را وقف مطالعه كتاب و انشاى تعاليم دعوت اسماعيليه نزارى و اداره امور دولت اسماعيلى كرد. | ||
وى در مراعات دستورهاى شريعت بسيار دقيق بود و با دوست و دشمن يكسان سختگيرى میكرد. حسن صباح دو پسر داشت که با هر دو برخورد كرد، يكى را به جرم نوشيدن شراب و ديگرى را به اتهام دخالت در قتل داعى حسين قائنى كه بعداً معلوم شد اتهامى باطل بوده است | وى در مراعات دستورهاى شريعت بسيار دقيق بود و با دوست و دشمن يكسان سختگيرى میكرد. حسن صباح دو پسر داشت که با هر دو برخورد كرد، يكى را به جرم نوشيدن شراب و ديگرى را به اتهام دخالت در قتل داعى حسين قائنى كه بعداً معلوم شد اتهامى باطل بوده است. <ref> رجوع کنید به جوينى، ج 3، ص 209ـ210 </ref> | ||
حسن در رهبرى، صفاتى استثنائى داشت و بهرغم شكستهاى مختلف هيچ وقت ايثارگرى و هدفهاى خود را از دست نداد و توانست دولت و دعوت نزاريه را بنيان گذارد و آنها را در سالهاى اوليه پرآشوب رهبرى كند. | حسن در رهبرى، صفاتى استثنائى داشت و بهرغم شكستهاى مختلف هيچ وقت ايثارگرى و هدفهاى خود را از دست نداد و توانست دولت و دعوت نزاريه را بنيان گذارد و آنها را در سالهاى اوليه پرآشوب رهبرى كند. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۸: | ||
== درگذشت حسن صباح == | == درگذشت حسن صباح == | ||
حسن صباح چون پايان عمرش را نزديك ديد، كيابزرگ اميد را از لَمسر فراخواند و او را داعى ديلم و جانشين خود در الموت كرد. حسن صباح در پى بيمارى كوتاهى، در ربيعالآخر 518 درگذشت. او را در نزديكى قلعه الموت به خاك سپردند. مقبره او، كه بعداً كيابزرگ اميد و ديگر رهبران نزاريه ايران نيز در آنجا دفن شدند، تا هنگامى كه به دست مغولان ويران گشت، زيارتگاه اسماعيليان نزارى بود | حسن صباح چون پايان عمرش را نزديك ديد، كيابزرگ اميد را از لَمسر فراخواند و او را داعى ديلم و جانشين خود در الموت كرد. حسن صباح در پى بيمارى كوتاهى، در ربيعالآخر 518 درگذشت. او را در نزديكى قلعه الموت به خاك سپردند. مقبره او، كه بعداً كيابزرگ اميد و ديگر رهبران نزاريه ايران نيز در آنجا دفن شدند، تا هنگامى كه به دست مغولان ويران گشت، زيارتگاه اسماعيليان نزارى بود. <ref> رجوع کنید به ابناثير، ج10، ص 625؛ جوينى، ج 3، ص 215ـ216؛ رشيدالدين فضلاللّه، ص 133ـ 134؛ كاشانى، ص 168</ref> | ||