کاربر ناشناس
حبیب بن مظاهر: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Smnazem بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Hasaninasab جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
در ابتدای درگیری که یکی از لشگریان [[عمر بن سعد]] مبارزه میطلبیدند حبیب و [[بریر]] به سوی میدان شتافتند اما [[امام حسین]] آنها را منع کرد. | در ابتدای درگیری که یکی از لشگریان [[عمر بن سعد]] مبارزه میطلبیدند حبیب و [[بریر]] به سوی میدان شتافتند اما [[امام حسین]] آنها را منع کرد. | ||
زمانی که [[ابوثمامه]] وقت نماز را به [[امام حسین]] یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از | زمانی که [[ابوثمامه]] وقت نماز را به [[امام حسین]] یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا [[نماز]] بخوانیم. [[حصین بن نمیر]] (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی [[نماز]] خاندان رسول قبول نیست و [[نماز]] تو قبول استای شرابخوار (ای الاغ). و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.<ref>شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۱۲۴</ref> | ||
[[مسلم بن عوسجه]] پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود ولحظات آخر عمرش را سپری میکرد، و برزمین افتاده بود. [[امام حسین]](ع) با حبیب نزد او آمد. و امام گفتای مسلم خدا تو را بیامرزد سپس [[آیه]] «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» <ref>احزاب، ۳۳</ref> را قرائت کرد حبیب نزد او آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به [[بهشت]] مژده میدهم» [[مسلم بن عوسجه]] با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد.آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خودرا ادا کرده باشم.[[مسلم بن عوسجه]] به امام(ع) اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو راوصیت میکنم به [[امام حسین]](ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاریاش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل میکنم و چشم تو را روشن میگردانم.<ref>سید بن طاووس، لهوف، ص۱۳۳</ref> | [[مسلم بن عوسجه]] پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود ولحظات آخر عمرش را سپری میکرد، و برزمین افتاده بود. [[امام حسین]](ع) با حبیب نزد او آمد. و امام گفتای مسلم خدا تو را بیامرزد سپس [[آیه]] «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» <ref>احزاب، ۳۳</ref> را قرائت کرد حبیب نزد او آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به [[بهشت]] مژده میدهم» [[مسلم بن عوسجه]] با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد.آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خودرا ادا کرده باشم.[[مسلم بن عوسجه]] به امام(ع) اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو راوصیت میکنم به [[امام حسین]](ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاریاش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل میکنم و چشم تو را روشن میگردانم.<ref>سید بن طاووس، لهوف، ص۱۳۳</ref> |