کاربر ناشناس
شاه طهماسب اول: تفاوت میان نسخهها
جز
←پناهندگی همسایگان به ایران
imported>Mgolpayegani جز (←استقرار در پایتخت) |
imported>Mgolpayegani |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
===پناهندگی همسایگان به ایران=== | ===پناهندگی همسایگان به ایران=== | ||
از وقایع عمده دوران شاه تهماسب پناهندگی همایون پادشاه [[هند]] و بایزید شاهزاده [[عثمانیان|عثمانی]] بود که هردو رویداد تأثیر زیادی در روابط ایران با هند و عثمانی داشت.<ref>نویدی، تغییرات اجتماعی- اقتصادی در ایران عصر | از وقایع عمده دوران شاه تهماسب پناهندگی همایون پادشاه [[هند]] و بایزید شاهزاده [[عثمانیان|عثمانی]] بود که هردو رویداد تأثیر زیادی در روابط ایران با هند و عثمانی داشت.<ref>نویدی، تغییرات اجتماعی- اقتصادی در ایران عصر صفوی، ص۵۶</ref> در سال ۹۵۰ ه.ق همایون پادشاه هند به علت اختلافاتی که بین او و شیرخان افغانی رخ داده بود، بر اثر نفاق برادرانش ناگزیر هند را ترک کرد و با کسان نزدیک خود به شاه تهماسب پناهنده شد. شاه تهماسب مقدم مهمان خود را گرامی داشت و فرمان داد او را با احترام تا پایتخت همراهی کنند. همایون بعد از مدتی اقامت در ایران با نیرویی که پادشاه صفوی در اختیار او گذاشت، به هند بازگشت و سلطنت از دست رفته خود را به دست آورد. این واقعه چنان تاثیر خوبی در روابط ایران و هند باقی گذاشت که تا انقراض صفویان به استثنای مواردی چند که اختلافاتی بین طرفین در مسایل مرزی به ویژه [[قندهار]] پیش آمد، ادامه یافت.<ref>روملو، احسن التواریخ، ص۴۰۳</ref> | ||
در سال ۹۶۷ ه.ق بایزید به علت پارهای اختلافات که با پدرش سلطان سلیمان و برادرش سلیم پیدا کرده بود، با ده هزار سرباز مسلح از [[آناتولی]] وارد [[ایران]] شد و از شاه تهماسب تقاضای پناهندگی کرد. شاه تهماسب او را گرامی داشته و دستور داد او و نزدیکانش را در کاخ مناسبی جای دهند. سلطان عثمانی که از آمدن بایزید به ایران اطلاع یافت، با ارسال نامههای مکرر به صورت احترام یا حتی گاه تهدید، استراد بایزید را از شاه تهماسب تقاضا کرد. وساطتها و تقاضاهای شاه نیز برای عفو شاهزاده عثمانی به هیچ وجه مؤثر واقع نشد. سرانجام سلطان [[صفویه|صفوی]] برای جلوگیری از تهاجم عثمانی و شعلهور شدن جنگهایی که به موجب [[صلح آماسیه]] متوقف شده بود، بایزید و فرزندان او را تسلیم مأموران عثمانی کرد. متعاقب آن در سال ۹۶۹ ه.ق صلحی بین طرفین منعقد گردید و جنگهای غرب کشور برای مدتی نسبتا طولانی خاموش شد.<ref> | در سال ۹۶۷ ه.ق بایزید به علت پارهای اختلافات که با پدرش سلطان سلیمان و برادرش سلیم پیدا کرده بود، با ده هزار سرباز مسلح از [[آناتولی]] وارد [[ایران]] شد و از شاه تهماسب تقاضای پناهندگی کرد. شاه تهماسب او را گرامی داشته و دستور داد او و نزدیکانش را در کاخ مناسبی جای دهند. سلطان عثمانی که از آمدن بایزید به ایران اطلاع یافت، با ارسال نامههای مکرر به صورت احترام یا حتی گاه تهدید، استراد بایزید را از شاه تهماسب تقاضا کرد. وساطتها و تقاضاهای شاه نیز برای عفو شاهزاده عثمانی به هیچ وجه مؤثر واقع نشد. سرانجام سلطان [[صفویه|صفوی]] برای جلوگیری از تهاجم عثمانی و شعلهور شدن جنگهایی که به موجب [[صلح آماسیه]] متوقف شده بود، بایزید و فرزندان او را تسلیم مأموران عثمانی کرد. متعاقب آن در سال ۹۶۹ ه.ق صلحی بین طرفین منعقد گردید و جنگهای غرب کشور برای مدتی نسبتا طولانی خاموش شد.<ref>مینورسکی، ۱۳۲۴ ه.ق، ص۶۸</ref> | ||
==مهاجرت علما به ایران== | ==مهاجرت علما به ایران== |