غزوه خندق: تفاوت میان نسخهها
جز
←نبرد علی(ع) با عمرو بن عبدود
جز (←نبرد علی(ع) با عمرو بن عبدود: افزایش) |
|||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
==نبرد علی(ع) با عمرو بن عبدود== | ==نبرد علی(ع) با عمرو بن عبدود== | ||
در این جنگ [[عمرو بن عبدود]]، مردی که شجاعتش زبانزد بود و او را با هزار سوار برابر میدانستند، همراه عدهای از تنگنای خندق گذشت. [[علی(ع)]] با چند تن از مسلمانان راه را بر آنان گرفتند. عمرو بن عبدود که در [[جنگ بدر]] زخمی شده و از شرکت در [[جنگ احد]] بازمانده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز میخواند و هماورد میخواست. حضرت علی(ع) برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر(ص) به او دستور توقف داد تا شاید دیگری بپاخیزد. مسلمانان از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد. چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه گفت که از فریاد مبارزطلبی، گلویش گرفت، سر انجام با اذن [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] حضرت علی(ع) برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر(ص) [[عمامه]] خود را برگرفت و بر سر علی(ع) نهاد. شمشیر خود را نیز به وی داد و او را روانه کرد. {{یادداشت| پس از روانه شدن امام علی(ع) به سوی میدان نبرد پیوسته پیامبر دستهایش را بلند کرده و دعا می کرد و در دعایش می گفت: بارالاها در جنگ بدر عبیده (بن حارث بن عبدالمطلب)به شهادت رسید ودر جنگ احد حمزه به شهادت رسید، اینک در این جنگ علی را حفظ کن و مرا تنها مگذار. فاحفظ علي اليوم علياً « رب لاتذرني فردا وأنت خير الوارثين »علامه مجلسي، بحار الأنوار، دارالاحیاء التراث، ج۳۹، ص۳ }}حضرت علی(ع) پیش تاخت{{یادداشت| ابن ابی الحدید نقل کرده که پس از این که امام علی(ع) خودش را معرفی کرد؛ عمرو اظهار داشت که همنشین و دوست پدرت [[ابوطالب]] در جاهلیت بودم و دوست ندارم که مرد کریمی چون تو را بکشم اما حضرت در پاسخش فرمود: اما من دوست دارم که تو را بکشم (لكني أُحبّ أن أقتلك) ابن ابی الحدید افزوده است که استاد تاریخ من (ابو الخیر) هر موقع این بخش از تاریخ را شرح میداد، چنین میگفت: عمرو در حقیقت از نبرد با علی علیه السّلام میترسید، زیرا او از دلاوریهای علی علیه السّلام با خبر بود و میدانست فرجامِ جنگ با او کشته شدن است از اینرو میخواست علی را از نبرد با خود منصرف سازد و از اظهار عجز و ناتوانی در برابر حضرت خجالت می کشید و هم درتهدید علی(ع) و هم اظهار علاقه به زنده ماندن او دروغ می گفت. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.}} و از عمرو خواست [[اسلام]] را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دو خواسته را رد کرد و قبول نکرد، در این هنگام حضرت به او گفت از اسب فرود آید و مبارزه کند و او پذیرفت. پس بین آنان جنگی سخت در گرفت و علی(ع) ضربه عمرو را با سپر دفع کرد و سپس با ضربهای وی را به هلاکت رساند و در پی آن، همراهان عمرو گریختند. علی(ع) در پی این پیروزی، [[تکبیر]] گفت و سپس [[نوفل بن عبدالله]] را که در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزهای دیگر کشت و نزد پیامبر(ع) بازگشت.<ref>ر.ک: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۷۱ـ۴۷۰؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۳۷ـ۲۳۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۴ـ۵۷۳؛ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۹ـ۹۸؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۷۹.</ref> | در این جنگ [[عمرو بن عبدود]]، مردی که شجاعتش زبانزد بود و او را با هزار سوار برابر میدانستند، همراه عدهای از تنگنای خندق گذشت. [[علی(ع)]] با چند تن از مسلمانان راه را بر آنان گرفتند. عمرو بن عبدود که در [[جنگ بدر]] زخمی شده و از شرکت در [[جنگ احد]] بازمانده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز میخواند و هماورد میخواست. حضرت علی(ع) برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر(ص) به او دستور توقف داد تا شاید دیگری بپاخیزد. مسلمانان از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد. چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه گفت که از فریاد مبارزطلبی، گلویش گرفت، سر انجام با اذن [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] حضرت علی(ع) برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر(ص) [[عمامه]] خود را برگرفت و بر سر علی(ع) نهاد. شمشیر خود را نیز به وی داد و او را روانه کرد. {{یادداشت| پس از روانه شدن امام علی(ع) به سوی میدان نبرد پیوسته پیامبر دستهایش را بلند کرده و دعا می کرد و در دعایش می گفت: بارالاها در جنگ بدر عبیده (بن حارث بن عبدالمطلب)به شهادت رسید ودر جنگ احد حمزه به شهادت رسید، اینک در این جنگ علی را حفظ کن و مرا تنها مگذار. فاحفظ علي اليوم علياً « رب لاتذرني فردا وأنت خير الوارثين »علامه مجلسي، بحار الأنوار، دارالاحیاء التراث، ج۳۹، ص۳ }}حضرت علی(ع) پیش تاخت{{یادداشت| ابن ابی الحدید نقل کرده که پس از این که امام علی(ع) خودش را معرفی کرد؛ عمرو اظهار داشت که همنشین و دوست پدرت [[ابوطالب]] در [[جاهلیت]] بودم و دوست ندارم که مرد کریمی چون تو را بکشم اما حضرت در پاسخش فرمود: اما من دوست دارم که تو را بکشم (لكني أُحبّ أن أقتلك) ابن ابی الحدید افزوده است که استاد تاریخ من (ابو الخیر) هر موقع این بخش از تاریخ را شرح میداد، چنین میگفت: عمرو در حقیقت از نبرد با علی علیه السّلام میترسید، زیرا او از دلاوریهای علی علیه السّلام با خبر بود و میدانست فرجامِ جنگ با او کشته شدن است از اینرو میخواست علی را از نبرد با خود منصرف سازد و از اظهار عجز و ناتوانی در برابر حضرت خجالت می کشید و هم درتهدید علی(ع) و هم در اظهار علاقه به زنده ماندن او دروغ می گفت. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.}} و از عمرو خواست [[اسلام]] را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دو خواسته را رد کرد و قبول نکرد، در این هنگام حضرت به او گفت از اسب فرود آید و مبارزه کند و او پذیرفت. پس بین آنان جنگی سخت در گرفت و علی(ع) ضربه عمرو را با سپر دفع کرد و سپس با ضربهای وی را به هلاکت رساند و در پی آن، همراهان عمرو گریختند. علی(ع) در پی این پیروزی، [[تکبیر]] گفت و سپس [[نوفل بن عبدالله]] را که در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزهای دیگر کشت و نزد پیامبر(ع) بازگشت.<ref>ر.ک: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۷۱ـ۴۷۰؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۳۷ـ۲۳۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۴ـ۵۷۳؛ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۹ـ۹۸؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۷۹.</ref> | ||
===روایات پیامبر(ص) در فضیلت علی(ع) === | ===روایات پیامبر(ص) در فضیلت علی(ع) === |