کاربر ناشناس
نزاریان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Kmhoseini |
imported>Kmhoseini بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش ۲|ماه=مرداد|روز=۳۱|سال=۱۳۹۴|چند = ۲}} | {{در دست ویرایش ۲|ماه=مرداد|روز=۳۱|سال=۱۳۹۴|چند = ۲}} | ||
'''نزاریان''' پیروان شاخهای از فرقه [[اسماعیلیان|اسماعیلیه]]اند که در پی اختلاف | '''نزاریان''' پیروان شاخهای از فرقه [[اسماعیلیان|اسماعیلیه]]اند که در سال 488 قمری در پی اختلاف مستعلی و نزار بر سر جانشینی پدرشان مستنصر (۴۲۷-۴۸۸)[[فاطمیان|خلیفه فاطمی]]، امامت را حق نزار دانستند و به همین دلیل به نزاریان مشهور شدند. | ||
نخستین رهبر این فرقه [[حسن صباح]] بود که در [[ایران]] داعی و مبلغ بزرگ اسماعیلیان بود و بعد از طرفداری از حق خلافت نزار، ارتباط خود را با خلافت [[فاطمیان]] [[مصر]] قطع کرد. نزاریان، حسن صباح و جانشینان او را نماینده امامان نزاری میدانستند که بنابر عقیده آنان در حالت ستر و به شکل پنهانی زندگی میکردند. نزاریان بعدها مدعی شدند که یکی از فرزندان نزار که امامت در نسل او ادامه یافته به [[الموت]] سفر کرده است و نسل جانشینیان حسن صباح به او میرسد. | |||
با اینکه طرفداران نزار در خود مصر نیز تا مدتی باقی مانند اما مرکز مذهب نزاری به ایران و قلعه [[الموت]] واقع در استان قزوین | با اینکه طرفداران نزار در خود مصر نیز تا مدتی باقی مانند اما مرکز مذهب نزاری به ایران و قلعه [[الموت]] واقع در استان [[قزوین]] امروزی انتقال یافت. این قلعه محل زندگی حسن صباح و جانشینانش بود. بعد از مدتی نزاریان در [[شام]] نیز پایگاههایی به دست آورده و به قدرت مهمی در این منطقه تبدیل شدند. عمده فعالیت نزاریان در دوران سلجوقیان بود و بین این حکومت با نزاریان که در مناطق مختلف ایران سر به شورش برداشته و قلعههای نظامی را به تصرف خود در میآوردند جنگ و نزاعی دائم برقرار بود. با وجود مبارزه سرسختانه سلجوقیان با نزاریان، آنان قدرت پراکنده خود را حفظ کردند و تنها با یورش مغول به ایران و به دست هلاکوخان از میان رفتند. | ||
==پیدایش== | ==پیدایش== | ||
[[پرونده:قلعه-الموت-قزوین.jpg|thumb|قلعه الموت؛ اقامتگاه رهبران نزاری در سده ششم و هفتم]] | [[پرونده:قلعه-الموت-قزوین.jpg|thumb|قلعه الموت؛ اقامتگاه رهبران نزاری در سده ششم و هفتم]] | ||
در سال ۴۸۸ با مرگ مستنصر هشتمین خلیفه فاطمیان مصر، بر سر جانشینی او اختلافی در [[قاهره]] روی داد. گروهی از درباریان به رهبری افضل پسر بدر جمالی وزیر مقتدر فاطمیان، اعلام کردند که مستنصر، پسرش مستعلی را برای خلافت بعد از خود انتخاب کرده است، در حالی که نزار فرزند بزرگتر مستنصر پیشتر از سوی او به عنوان جانشن انتخاب شده بود و خلافت را حق خود میدانست. افضل که در آن دوران قدرت اصلی دربار فاطمیان بود، مستعلی را بر تخت خلافت نشاند. نزار از قاهره گریخت و سعی کرد قیامی را از [[اسکندریه]] برای بازگشت به خلافت ساماندهی کند اما شکست خورد و دستگیر و زندانی شد.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲۳۷-۲۳۸</ref> | در سال ۴۸۸ با مرگ مستنصر هشتمین خلیفه فاطمیان مصر، بر سر جانشینی او اختلافی در [[قاهره]] روی داد. گروهی از درباریان به رهبری افضل پسر بدر جمالی وزیر مقتدر فاطمیان، اعلام کردند که مستنصر، پسرش مستعلی را برای خلافت بعد از خود انتخاب کرده است، در حالی که نزار فرزند بزرگتر مستنصر پیشتر از سوی او به عنوان جانشن انتخاب شده بود و خلافت را حق خود میدانست. افضل که در آن دوران قدرت اصلی دربار فاطمیان بود، مستعلی را بر تخت خلافت نشاند. در پی این واقعه نزار از قاهره گریخت و سعی کرد قیامی را از [[اسکندریه]] برای بازگشت به خلافت ساماندهی کند اما شکست خورد و دستگیر و زندانی شد.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲۳۷-۲۳۸</ref> | ||
با اینکه مردم شمال [[افریقا]] و مصر به خلافت مستعلی گردن نهادند و او را خلیفه بر حق دانستند، اسماعیلیه ایران، نزار را امام میدانستند و امامت مستعلی را نمیپذیرفتند. در پی این ماجرا اسماعیلیه ایران که در آن زمان تحت رهبری داعی بزرگ اسماعیلی، [[حسن صباح]] بودند با [[فاطمیان]] [[مصر]] قطع رابطه کرده و مستقل شدند و از آنجا که به امامت نزار معتقد بودند به نزاریان مشهور شدند. | |||
==نزاریان در ایران== | ==نزاریان در ایران== | ||
خط ۱۴: | خط ۱۵: | ||
[[پرونده:قلعههای اسلماعلیلیان در ایران.gif|thumb|350px|نقشه قلعههای مهم اسلماعیلیان در ایران]] | [[پرونده:قلعههای اسلماعلیلیان در ایران.gif|thumb|350px|نقشه قلعههای مهم اسلماعیلیان در ایران]] | ||
هنوز اختلاف نزاریان با مستعلیان ایجاد نشده بود که حسن صباح به عنوان نماینده فاطمیان در ایران و یکی از داعیان اسماعیلی، به ساماندهی اسماعیلیه در ایران پرداخت و دامنه نفوذ خود و قدرت اسماعیلیان را بالا برد. او دعوت اسماعیلیه را به سرزمین دیلم کشاند و در این سرزمین پایگاه مردمی مستحکمی به دست آورد. | هنوز اختلاف نزاریان با مستعلیان ایجاد نشده بود که حسن صباح به عنوان نماینده فاطمیان در ایران و یکی از داعیان اسماعیلی، به ساماندهی اسماعیلیه در ایران پرداخت و دامنه نفوذ خود و قدرت اسماعیلیان را بالا برد. او دعوت اسماعیلیه را به سرزمین دیلم کشاند و در این سرزمین پایگاه مردمی مستحکمی به دست آورد. | ||
اسماعیلیان تحت امر حسن صباح توانستند قلعه الموت را تصرف کنند و از آنجا به هدایت دعوت اسماعیلی در سراسر ایران بپردازند. بعد از مدتی آنان بر قلعههای دیگری مانند قلعه لمسر، منطقه قهستان و شهر طبس و قلعه ارجان در خوزستان دست یافتند. | اسماعیلیان تحت امر حسن صباح توانستند قلعه الموت را در سال ۴۸۳ تصرف کنند<ref>مستوفی، تاریخ گزیده، ص 519</ref> و از آنجا به هدایت دعوت اسماعیلی در سراسر ایران بپردازند. بعد از مدتی آنان بر قلعههای دیگری مانند قلعه لمسر، منطقه قهستان و شهر طبس و قلعه ارجان در خوزستان دست یافتند.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، 94-96</ref> | ||
بعد از اینکه اختلاف نزاری و مستعلوی در پی مرگ مستنصر به سال ۴۸۷ روی داد، حسن صباح خود را نماینده امام نزاری معرفی کرد و دعوت جدید را پی ریزی کرد. او به عنوان حجت اعظم شناخته شد. بر اساس شواهدی که از متون تاریخی به دست میآید، به نظر میرسد نزار یا فرزندانش ارتباطی با اسماعیلیه ایران و الموت نداشتهاند، با این حال درباره سرنوشت امامان بعد از نزار داستانهای مختلفی در منابع ساخته و پرداخته شد.<ref>نک: هاجسن، فرقه اسماعلیله، ص۸۷-۸۸</ref> بر اساس یکی از روایات، فرزندی از آن نزار به الموت آمده و در آنجا مخفی بود. بعدها جانشینیان حسن صباح، خود را از فرزندان نزار دانستند. | بعد از اینکه اختلاف نزاری و مستعلوی در پی مرگ مستنصر به سال ۴۸۷ روی داد، حسن صباح خود را نماینده امام نزاری معرفی کرد و دعوت جدید را پی ریزی کرد. او به عنوان حجت اعظم شناخته شد. بر اساس شواهدی که از متون تاریخی به دست میآید، به نظر میرسد نزار یا فرزندانش ارتباطی با اسماعیلیه ایران و الموت نداشتهاند، با این حال درباره سرنوشت امامان بعد از نزار داستانهای مختلفی در منابع ساخته و پرداخته شد.<ref>نک: هاجسن، فرقه اسماعلیله، ص۸۷-۸۸</ref> بر اساس یکی از روایات، فرزندی از آن نزار به الموت آمده و در آنجا مخفی بود. بعدها جانشینیان حسن صباح، خود را از فرزندان نزار دانستند. | ||
===کشمکش با سلجوقیان=== | ===کشمکش با سلجوقیان=== | ||
اسماعیلیان در قلمرو سلجوقیان که در آن زمان از خراسان تا شام را در برمیگرفت، حکم شورشیان مسلحی را داشتند که دامنه نفوذشان را روز به روز بیشتر میکردند. از این رو طبیعی است که روابط سلجوقیان و نزاریان، در بیشتر اوقات روابطی خصمانه بود. با این حال این روابط خصمانه در زمانهای مختلف شدت و ضعف داشت. | اسماعیلیان در قلمرو سلجوقیان که در آن زمان از خراسان تا شام را در برمیگرفت، حکم شورشیان مسلحی را داشتند که دامنه نفوذشان را روز به روز بیشتر میکردند. از این رو طبیعی است که روابط سلجوقیان و نزاریان، در بیشتر اوقات روابطی خصمانه بود. با این حال این روابط خصمانه در زمانهای مختلف شدت و ضعف داشت. زمانی که سلجوقیان به دلیل اختلافات داخلی فرصت توجه به نزاریان را نداشتند، آنان به بسط و تقویت قدرت خود میپرداختند. برخی از سلاطین سلجوقی نیز در دورههایی از زندگی خود با اسماعیلیان مدارا میکردند و حتی با آنان اتحادی موقتی داشتند.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۱۹، ۱۲۲؛ هاجسن، ص۱۳۱ </ref> | ||
نزاریان در جلب مردم برخی از نقاط ایران، توفیق فراوانی یافته بودند. از جمله این مردم دیلمیان بودند که قلعه اصلی نزاریان یعنی الموت در میان آنان | نزاریان در جلب مردم برخی از نقاط ایران، توفیق فراوانی یافته بودند. از جمله این مردم دیلمیان بودند که قلعه اصلی نزاریان یعنی الموت در میان آنان بود. پژوهشگران به آمادگی دیلمیان در شورش علیه دولت سلجوقی اشاره کرده و نارضایتی مردم از حکومت سلجوقی را از عوامل پذیرش دعوت نزاریان دانستهاند. سابقه استقلال دیلیمان از خلافت عباسی و پیشینه رواج تشیع در این دیار از عوامل جذابیت دعوت نزاریان بین آنان بود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعلیلیه، ص ۹۵-۹۷</ref> | ||
فعالیت حسن صباح زمانی آغاز شد که سلجوقیان در اوج قدرت خود بودند. کمی بعد هنگامی که اختلافات داخلی سلجوقیان با اختلاف سلطان برکیارق و برادرش محمد تپر آغاز شد، نزاریان قدرت بیشتری یافتند. در سال ۴۹۴ اسماعیلیان به رهبری احمد بن عبدالملک بن عطاش بر قلعه شاهدژ اصفهان استیلا یافت. آنان مدتی بعد خان لنجان یکی دیگر از قلاع نزدیک اصفهان را تصرف کردند. در دامغان مظفر که یکی از حاکمان دست نشانده سلجوقیان بود، اسماعیلی شد و قلعه گردکوه را در اختیار خود گرفت.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص۱۱۷</ref> | فعالیت حسن صباح زمانی آغاز شد که سلجوقیان در اوج قدرت خود بودند. کمی بعد هنگامی که اختلافات داخلی سلجوقیان با اختلاف سلطان برکیارق و برادرش محمد تپر آغاز شد، نزاریان قدرت بیشتری یافتند. در سال ۴۹۴ اسماعیلیان به رهبری احمد بن عبدالملک بن عطاش بر قلعه شاهدژ اصفهان استیلا یافت.<ref>راوندی، راحه الصدور و آیه السرور، ص 155-156</ref> آنان مدتی بعد خان لنجان یکی دیگر از قلاع نزدیک اصفهان را تصرف کردند.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج10, 318</ref> در دامغان مظفر که یکی از حاکمان دست نشانده سلجوقیان بود، اسماعیلی شد و قلعه گردکوه را در اختیار خود گرفت.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص۱۱۷</ref> | ||
نزاریان با وجود قدرتی که در قلعههای خود داشتند، از حملات سلجوقیان و شکست از آنان در امان نبودند. | نزاریان با وجود قدرتی که در قلعههای خود داشتند، از حملات سلجوقیان و شکست از آنان در امان نبودند. | ||
نیروهای سلطان سنجر سلجوقی چند نوبت در قهستان و طبس، اسماعیلیه نزاری را گرفتار کرد. برکریاق نیز در سال ۴۹۵ جهادی بزرگ بر ضد اسماعیلیه اصفهان ترتیب داد و قتل عامی از ایشان در این شهر صورت گرفت.<ref>هاجسن، ص ۱۱۴-۱۱۵</ref> در دوران محمد تپر (۴۴۹-۵۰۱) قلعه شاهدژ به تسخیر سلجوقیان در آمد و قلاع اطراف ارجان نیز تصر ف شد.<ref>فضل الله همدانی، بخش اسماعیلیان، ص ۱۲۱؛ هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۱۲۳-۱۲۴ </ref> قلعه الموت نیز در زمان سلطان محمد مدتی محاصره شد اما تصرف آن به دلیل مرگ سلطان ناتمام ماند. | نیروهای سلطان سنجر سلجوقی چند نوبت در قهستان و طبس، اسماعیلیه نزاری را گرفتار کرد. برکریاق نیز در سال ۴۹۵ جهادی بزرگ بر ضد اسماعیلیه اصفهان ترتیب داد و قتل عامی از ایشان در این شهر صورت گرفت.<ref>هاجسن، ص ۱۱۴-۱۱۵</ref> در دوران محمد تپر (۴۴۹-۵۰۱) قلعه شاهدژ به تسخیر سلجوقیان در آمد و قلاع اطراف ارجان نیز تصر ف شد.<ref>فضل الله همدانی، بخش اسماعیلیان، ص ۱۲۱؛ هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۱۲۳-۱۲۴ </ref> قلعه الموت نیز در زمان سلطان محمد مدتی محاصره شد اما تصرف آن به دلیل مرگ سلطان ناتمام ماند.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج3، ص211-212</ref> | ||
===قتل مخالفان=== | ===قتل مخالفان=== | ||
[[پرونده:تصویر قتل خواجه نظام الملک.jpg|thumb|نقاشی صحنه قتل خواجه نظام الملک به دست اسماعیلیان]] | [[پرونده:تصویر قتل خواجه نظام الملک.jpg|thumb|نقاشی صحنه قتل خواجه نظام الملک به دست اسماعیلیان]] | ||
در دوره سلجوقیان، تعداد زیادی از مخالفان سیاسی و نظامی و نیز علمایی که به | در دوره سلجوقیان، تعداد زیادی از مخالفان سیاسی و نظامی و نیز علمایی که به تبلیغ علیه اسماعیلیه میپرداختند از سوی آنان به قتل رسیدند. روش قتل این افراد معمولا چنین بود که فرد یا افرادی از اسماعیلیان که مامور چنین قتلهایی بودند و بعدها با نام فدائیان شناخته شدند، در لباس و هویت مبدل به شخص مورد نظر نزدیک میشدند و در فرصت مناصب او را به قتل میرساندند. منابع تاریخی فهرست افرادی را که در دوره هر یک از رهبران الموت کشته شدهاند آوردهاند.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۳۲</ref> | ||
در فهرست اسامی کسانی که به دست نزاریان کشته شدند افراد سرشناسی مانند خلیفه مسترشد عباسی (در سال ۵۳۰) و خلیفه راشد عباسی (در سال ۵۳۳) و خواجه نظام الملک طوسی وزیر سنی مذهب سلجوقیان، دیده میشود.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص۲۲۱, ج ۲، ص ۴۵</ref> این شیوه را نزاریان شام در برابر صلیبیان نیز به کار بستند و برخی از فرماندهان اروپایی را به قتل رساندند. همین برخورد، نویسندگان اروپایی را در قرون وسطی و حتی دوران جدید، به ساخت افسانههای هولانگیز عامیانه درباره زندگی مخفی اسماعیلیان در قلعههایشان و روشهای آموزشی فدائیان برای انجام قتلها، برانگیخت. از جمله این افسانهها مصرف مواد مخدر (حشیش) از سوی فدائیان است که | در فهرست اسامی کسانی که به دست نزاریان کشته شدند افراد سرشناسی مانند خلیفه مسترشد عباسی (در سال ۵۳۰) و خلیفه راشد عباسی (در سال ۵۳۳) و خواجه نظام الملک طوسی وزیر سنی مذهب سلجوقیان، دیده میشود.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص۲۲۱, ج ۲، ص ۴۵</ref> این شیوه را نزاریان شام در برابر صلیبیان نیز به کار بستند و برخی از فرماندهان اروپایی را به قتل رساندند. همین برخورد، نویسندگان اروپایی را در قرون وسطی و حتی دوران جدید، به ساخت افسانههای هولانگیز عامیانه درباره زندگی مخفی اسماعیلیان در قلعههایشان و روشهای آموزشی فدائیان برای انجام قتلها، برانگیخت. از جمله این افسانهها مصرف مواد مخدر (حشیش) از سوی فدائیان است که آنان را آماده اقدامات هول انگیزشان میکرده است. بنابر این گزارشها، عنوان Assassins که منابع اروپایی معمولا اسماعیلیه را به آن میخواندند، برگرفته از کلمه عربی حشیش و حشیشی است که در موارد اندکی در منابع تاریخی اسلامی برای اشاره به نزاریان به کار رفته است.<ref>دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص ۲۲-۲۴</ref> | ||
==نزاریان بعد از حسن صباح== | ==نزاریان بعد از حسن صباح== | ||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۸: | ||
با اعلام دور قیامت، حسن که بعدها او را در جامعه نزاری با عنوان «حسن علی ذکره السلام» میخوانند مقامی والا یافت چرا که او قائم قیامت بود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۲۰۴</ref> در خطبهای که خودش از زبان امام برای مردم خواند، امام او را با عنوان خلیفه خوانده که مقامی بالاتر از داعی بود. بدین ترتیب حسن به ادعای امامت خویش نزدیک میشد. بعد از او نزاریان این عقیده را مطرح کردند که حسن دوم از نسل یکی از امامان نزاری بود که به شکل مخفیانه وارد الموت شده و در آنجا زندگی میکرد. عقیده به امام بودن حسن در زمان زندگی خود وی مطرح شد و بنابر شواهدی او خود، پنهانی به تبلیغ این عقیده میپرداخت، اما درباره اینکه آیا به صراحت امامت خود را اعلام کرده یا نه اطلاعات کافی در دست نیست.<ref>هاجسن، ص ۲۰۲</ref> | با اعلام دور قیامت، حسن که بعدها او را در جامعه نزاری با عنوان «حسن علی ذکره السلام» میخوانند مقامی والا یافت چرا که او قائم قیامت بود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۲۰۴</ref> در خطبهای که خودش از زبان امام برای مردم خواند، امام او را با عنوان خلیفه خوانده که مقامی بالاتر از داعی بود. بدین ترتیب حسن به ادعای امامت خویش نزدیک میشد. بعد از او نزاریان این عقیده را مطرح کردند که حسن دوم از نسل یکی از امامان نزاری بود که به شکل مخفیانه وارد الموت شده و در آنجا زندگی میکرد. عقیده به امام بودن حسن در زمان زندگی خود وی مطرح شد و بنابر شواهدی او خود، پنهانی به تبلیغ این عقیده میپرداخت، اما درباره اینکه آیا به صراحت امامت خود را اعلام کرده یا نه اطلاعات کافی در دست نیست.<ref>هاجسن، ص ۲۰۲</ref> | ||
واکنش جامعه نزاریان به اعلام قیامت از سوی حسن دوم، یکسان نبوده است. بر اساس گزارش منابع تاریخی، گروهی از مخالفان این موضوع از قلاع اسماعیلیه خارج شدند و گروهی دیگر در جامعه اسماعیلی ماندند و در خفا شریعت را برپا داشتند. یکی از مخالفان دعوت جدید حسن، برادر زنش حسن بن ناماور بود که از نسل آل بویه بود و حسن دوم را یک سال و نیم بعد از اعلام قیام در سال ۵۶۱ به قتل رساند.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص ۲۳۹؛ دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۴۴۶</ref> | |||
نورالدین محمد دوم پسر حسن که در سال ۵۶۲ به امامت نزاریان رسید، اندیشههای پدر را پروراند و با نگارش تالیفاتی به تثبیت عقاید جدید پدرش دست زد.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۶۷</ref> | نورالدین محمد دوم پسر حسن که در سال ۵۶۲ به امامت نزاریان رسید، اندیشههای پدر را پروراند و با نگارش تالیفاتی به تثبیت عقاید جدید پدرش دست زد.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۶۷</ref> اندیشه امام بودن حسن نیز در زمان محمد دوم به کمال رسید و او خود و پدرش را امامانی از نسل نزار معرفی کرد. علی رغم مدت طولانی حکومت محمد دوم، این دوران از نظر اتفاقات سیاسی و نظامی چندان پر حادثه نبود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۲۴۱</ref> | ||
===حسن سوم و بازگشت به مذهب تسنن=== | ===حسن سوم و بازگشت به مذهب تسنن=== | ||
با روی کار آمدن حسن سوم معروف به جلالالدین حسن به تاریخ ۶۰۷، نزاریان بار دیگر تغییری اساسی را تجربه کردند. این بار رهبر جدید الموت، از مذهب و رفتار پدر و پدربزرگش تبری جست و به مذهب اهل سنت درآمد و پیروان خود را به بازگشت به شریعت دعوت کرد. او نامههایی به خلیفه و سلاطین نوشت و اعلام مسلمانی و پیروی از مذهب تسنن کرد. وی همچنین مادرش را همراه با عدهای از اهل الموت به سفر حج فرستاد. در قلاع زیر فرمان خود دستور بازسازی و مساجد را داد و حتی تعدادی از بزرگان دینی قزوین را دعوت کرد تا به کتابخانه الموت آمدند و کتابهایی را که مضمون الحادی داشت سوزاندند.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیه، ص ۱۷۱-۱۷۳</ref> | با روی کار آمدن حسن سوم معروف به جلالالدین حسن به تاریخ ۶۰۷، نزاریان بار دیگر تغییری اساسی را تجربه کردند. این بار رهبر جدید الموت، از مذهب و رفتار پدر و پدربزرگش تبری جست و به مذهب اهل سنت درآمد و پیروان خود را به بازگشت به شریعت دعوت کرد. او نامههایی به خلیفه و سلاطین نوشت و اعلام مسلمانی و پیروی از مذهب تسنن کرد. وی همچنین مادرش را همراه با عدهای از اهل الموت به سفر حج فرستاد. در قلاع زیر فرمان خود دستور بازسازی و مساجد را داد و حتی تعدادی از بزرگان دینی قزوین را دعوت کرد تا به کتابخانه الموت آمدند و کتابهایی را که مضمون الحادی داشت سوزاندند.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیه، ص ۱۷۱-۱۷۳</ref> | ||
جلالالدین حسن با خلیفه عباسی ناصر لدین الله (۵۷۵-۶۲۲)ارتباط نزدیکی داشت و از حمایتهای او برخوردار بود. در عوض در اتحاد با او در مقابل خوارزمشاهیان(۴۹۰-۶۲۸) قرار گرفت. یکبار نیز در اتحاد با نیروهای خلیفه با منکلی سپهسالار آذربایجان که بر مناطق داخلی ایران غلبه یافته بود و اعلام استقلال میکرد، جنگید. در پی پیروزی در این نبرد، ابهر و زنجان و توابع آنها زیر سلطه حسن درآمد و خلیفه نیز آن شهرها را رسما به او واگذار کرد.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۴</ref> | جلالالدین حسن با خلیفه عباسی ناصر لدین الله (۵۷۵-۶۲۲)ارتباط نزدیکی داشت و از حمایتهای او برخوردار بود. در عوض در اتحاد با او در مقابل خوارزمشاهیان(۴۹۰-۶۲۸) قرار گرفت.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص 289-291</ref> یکبار نیز در اتحاد با نیروهای خلیفه با منکلی سپهسالار آذربایجان که بر مناطق داخلی ایران غلبه یافته بود و اعلام استقلال میکرد، جنگید. در پی پیروزی در این نبرد، ابهر و زنجان و توابع آنها زیر سلطه حسن درآمد و خلیفه نیز آن شهرها را رسما به او واگذار کرد.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۴</ref> | ||
بعد از حسن، طریقه او در زمان پسرش علاءالدین محمد (محمد سوم) ادامه یافت و او همچنان اظهار تسنن میکرد. علاء الدین محمد کودک بود که به رهبری الموت رسید. در | بعد از حسن، طریقه او در زمان پسرش علاءالدین محمد (محمد سوم) ادامه یافت و او همچنان اظهار تسنن میکرد. علاء الدین محمد کودک بود که به رهبری الموت رسید. در جوانی نیز به دلیل بیماری، چندان سلطهای بر کارها نداشت و برخی از مشکلات داخلی و نارضایتیها در دوره او به وجود آمد.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص۲۵۰؛ فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۸</ref> پسرش رکنالدین خورشاه که جانشین او بود با پدر سر ناسازگاری داشت و حتی محمد تلاش کرد او را از جانشینی خود عزل کند اما پیروانش نپذیرفتند.<ref>جوینی، جهانگشا، ج۳، ص ۳، ص۲۵۳</ref> علاءالدین محمد در سال ۶۵۳ به دست یکی از خواصش به نام حسن مازندرانی کشته شد و گفته شده که در این کار از حمایت رکن الدین خورشاه نیز برخوردار بود.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۹-۱۸۰</ref> | ||
===مغول و تصرف الموت=== | ===مغول و تصرف الموت=== | ||
هلاکو خان به دستور منگو، خان بزرگ | هلاکو خان به دستور منگو، خان بزرگ مغول، در سال ۶۵۰ رهسپار ایران شد و یکی از اهداف نظامیاش از میان بردن اسماعیلیان بود. هر چند اسماعیلیان در مقابل سپاه پیش قراولان مغول مقاومت کردند اما با رسیدن مغول مقاومت نزاریان شکسته شد و قلعه هایشان به تصرف هلاکو درآمد. در نهایت به سال ۶۵۴ رکن الدین خورشاه که در میمون دژ حضور داشت تسلیم مغولها شد<ref>جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۳، ص ۲۶۷</ref> و به پیروی از او دیگر قلاع نیز تسلیم شدند هر چند برخی از قلعهها مانند گردکوه و لمبسر تا مدتی بینتیجه مقاومت کردند. بسیاری از اسماعیلیان قتل عام شدند و قلعه هایشان ویران شد. کتابخانهها به آتش کشیده شد و زنان و کودکان به اسارت رفتند.<ref>هاجسن، ص 352-353</ref> رکن الدین خورشاه خود به مغولستان فرستاده شد تا به خدمت خان مغول در آید اما خان از پذیرش او خودداری کرد و به او فرمان بازگشت داد. رکن الدین در راه بازگشت به ایران بود که به دست مغولان کشته شد.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۳، ص ۲۷۷</ref> | ||
==نزاریان شام== | ==نزاریان شام== | ||
خط ۲۴۸: | خط ۲۴۹: | ||
نزاریان شام به واسطه کشتن تعدادی از فرماندهان صلیبی مسیحی نیز شهرتی به دست آوردند و بخصوص نزد اروپاییان شناخته شدند. از جمله مهمترین این افراد مارکی کنراد مونتفراتی بود که در زمان سنان کشته شد. | نزاریان شام به واسطه کشتن تعدادی از فرماندهان صلیبی مسیحی نیز شهرتی به دست آوردند و بخصوص نزد اروپاییان شناخته شدند. از جمله مهمترین این افراد مارکی کنراد مونتفراتی بود که در زمان سنان کشته شد. | ||
قدرت نزاریان شام با رسیدن مغولان به این سرزمین و قدرت یابی مملوکیان از میان رفت. نزاریان در آغاز بر ضد مغولان با بیبرس سلطان مملوکی مصر متحد شدند اما بعد از مدتی مجبور به پذیرش قدرت ممالیک شدند و قلعههای خود را از دست دادند. | قدرت نزاریان شام با رسیدن مغولان به این سرزمین و قدرت یابی مملوکیان از میان رفت. نزاریان در آغاز بر ضد مغولان با بیبرس سلطان مملوکی مصر متحد شدند اما بعد از مدتی مجبور به پذیرش قدرت ممالیک شدند و قلعههای خود را از دست دادند.<ref>هاجسن، ص 357</ref> | ||
==نزاریان پس از فروپاشی الموت== | ==نزاریان پس از فروپاشی الموت== | ||
خط ۲۶۸: | خط ۲۶۹: | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* ابن اثیر، الکافی فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، ۱۹۶۵ | |||
* جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۵ | * جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۵ | ||
* دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، ۱۳۸۶ | * دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، ۱۳۸۶ | ||
* راوندی، محمد بن علی، راحه الصدور و آیه السرور، مصحح: محمد اقبال و مجتبی مینوی، تهران, امیرکبیر، ۱۳۶۴ | |||
* شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، بهزاد، ۱۳۸۷ | |||
* غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندلس، بیتا | * غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندلس، بیتا | ||
* فراهانی، حسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵ | |||
* فرقانی، محمد فاروق، تاریخ اسماعیلیان قهستان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، ۱۳۸۵ | * فرقانی، محمد فاروق، تاریخ اسماعیلیان قهستان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، ۱۳۸۵ | ||
* فضل الله همدانی، رشید الدین، جامع التواریخ بخش اسماعیلیان، تصحیح محمد روشن، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ | * فضل الله همدانی، رشید الدین، جامع التواریخ بخش اسماعیلیان، تصحیح محمد روشن، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ | ||
* مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، مصحح عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴ | |||
* هاجسن، مارشال گ.س.، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ | * هاجسن، مارشال گ.س.، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ | ||
{{الگو:فرقههای شیعه}} | {{الگو:فرقههای شیعه}} |