پرش به محتوا

حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۴: خط ۴۴:
به گزارش [[سبط بن جوزی]] از هشام بن محمد کلبی، امام حسین(ع) در حال سخن گفتن با [[لشکر عمر بن سعد|لشکریان عمر بن سعد]] بود، یکی از اطفالش را دید که از تشنگی می‌گرید، او را روی دست گرفت و گفت: «ای جماعت! اگر به من رحم نمی‌کنید، پس به این کودک شیرخوار رحم کنید». مردی از سپاه [[کوفه]] تیری بر گلویش زد و آن کودک را به شهادت رساند.<ref>ابن جوزی، تذکرة الخواص، ۱۴۱۸ق، ص۲۲۷.</ref>امروزه در بین الحرمین کربلا محلی به نام مقام علی اصغر(ع) هست که منسوب به محل شهادت اوست و برخی زائران آن محل  را زیارت می‌کنند.
به گزارش [[سبط بن جوزی]] از هشام بن محمد کلبی، امام حسین(ع) در حال سخن گفتن با [[لشکر عمر بن سعد|لشکریان عمر بن سعد]] بود، یکی از اطفالش را دید که از تشنگی می‌گرید، او را روی دست گرفت و گفت: «ای جماعت! اگر به من رحم نمی‌کنید، پس به این کودک شیرخوار رحم کنید». مردی از سپاه [[کوفه]] تیری بر گلویش زد و آن کودک را به شهادت رساند.<ref>ابن جوزی، تذکرة الخواص، ۱۴۱۸ق، ص۲۲۷.</ref>امروزه در بین الحرمین کربلا محلی به نام مقام علی اصغر(ع) هست که منسوب به محل شهادت اوست و برخی زائران آن محل  را زیارت می‌کنند.
=== گزارش یعقوبی===
=== گزارش یعقوبی===
براساس گزارش یعقوبی روز عاشورا هنگامی که یاران امام به شهادت رسیدند کودکی از فرزندان امام که تازه چشم به دنیا گشوده بود را نزد امام آوردند و امام در گوش او [[اذان]] گفت و در حال برداشتن کام او بود که ناگهان تیری برگلوی کودک نشست و سر او را برید امام تیر را از گلوى کودک کشید و او را به خونش آغشته مى ‌ساخت و مى‌ گفت: «و الله لأنت اکرم على الله من الناقة، و لَمحمدٌ اکرم على الله من الصالح: به خدا سوگند که تو از [[ناقه صالح]] بر خدا گرامى ‌تر هستی و [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|محمد]] هم از [[صالح]] بر خدا گرامى‌ تر است.» سپس آمد و او را پهلوى فرزندان و برادرزادگان خود نهاد، سپس بر آنان حمله برد.» <ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر دارصادر، ج۲، ص۲۴۵.
براساس گزارش یعقوبی روز [[روز عاشورا|عاشورا]] هنگامی که یاران امام به شهادت رسیدند کودکی از فرزندان امام که تازه چشم به دنیا گشوده بود را نزد امام آوردند و امام در گوش او [[اذان]] گفت و در حال برداشتن کام او بود که ناگهان تیری برگلوی کودک نشست و سر او را برید امام تیر را از گلوى کودک کشید و او را به خونش آغشته مى ‌ساخت و مى‌ گفت: «و الله لأنت اکرم على الله من الناقة، و لَمحمدٌ اکرم على الله من الصالح: به خدا سوگند که تو از [[ناقه صالح]] بر خدا گرامى ‌تر هستی و [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|محمد]] هم از [[صالح]] بر خدا گرامى‌ تر است.» سپس آمد و او را پهلوى فرزندان و برادرزادگان خود نهاد، سپس بر آنان حمله برد.» <ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر دارصادر، ج۲، ص۲۴۵.
</ref>
</ref>
در کتاب منتهی الامال درباره این واقعه چنین گزارش شده است:
در کتاب منتهی الامال درباره این واقعه چنین گزارش شده است:
۱۸٬۴۱۲

ویرایش