پرش به محتوا

حسین بن منصور حلاج: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۷۰: خط ۷۰:
حسین بن منصور حلاج، در سال ۲۷۵ق، سفری پنج ساله به [[خراسان]]، ماوراءالنهر، سیستان، [[کرمان]]، فارس و دیگر نقاط داشت و به تبلیغ دیدگاه‌های خود پرداخت.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶.</ref> او سپس نزد خانواده‌اش در [[اهواز]] بازگشت و در سال ۲۸۱ق به همراه جمع فراوانی از مریدانش به سفر [[حج]] رفت و در این سفر به ساحری، شیادی و ارتباط با اجنه متهم شد.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶.</ref> او دوباره سفری پنج ساله به [[خراسان]]، ماوراءالنهر، [[هندوستان]]، [[چین]]، و [[ایران]]، به تبلیغ دیدگاه‌های خود پرداخت.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶.</ref> او در همین سفر تلاش کرد با علمای [[امامیه]] در [[قم]] رابطه برقرار کند، اما موفقیتی به دست نیاورد و متهم به ادعای ربوبیت و [[مهدویت]] شد. در [[اصفهان]] هم [[علی بن سهل اصفهانی]]، حلاج را تکفیر کرد.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶ و ۲۵۷.</ref>  
حسین بن منصور حلاج، در سال ۲۷۵ق، سفری پنج ساله به [[خراسان]]، ماوراءالنهر، سیستان، [[کرمان]]، فارس و دیگر نقاط داشت و به تبلیغ دیدگاه‌های خود پرداخت.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶.</ref> او سپس نزد خانواده‌اش در [[اهواز]] بازگشت و در سال ۲۸۱ق به همراه جمع فراوانی از مریدانش به سفر [[حج]] رفت و در این سفر به ساحری، شیادی و ارتباط با اجنه متهم شد.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶.</ref> او دوباره سفری پنج ساله به [[خراسان]]، ماوراءالنهر، [[هندوستان]]، [[چین]]، و [[ایران]]، به تبلیغ دیدگاه‌های خود پرداخت.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶.</ref> او در همین سفر تلاش کرد با علمای [[امامیه]] در [[قم]] رابطه برقرار کند، اما موفقیتی به دست نیاورد و متهم به ادعای ربوبیت و [[مهدویت]] شد. در [[اصفهان]] هم [[علی بن سهل اصفهانی]]، حلاج را تکفیر کرد.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۶ و ۲۵۷.</ref>  


او در سال ۲۹۰ق به [[بغداد]] بازگشت، سپس به سفر حج رفت، و این سفر دو سال طول کشید. حلاج در سال ۲۹۳ق در خانه خود بنایی شبیه به کعبه ساخت و شب‌ها در قبرستان [[نماز]] می‌خواند و در کوچه و بازار، سخن می‌گفت و برخی احتمال داده‌اند که «انا الحق» را در این زمان گفته است.<ref>شمس، «حلاج»، ص ۲۵۷.</ref> ضعف حکومت عباسی در دوره خلافت مقتدر، موجب شد او باورهای خود را با صراحت و به صورت علنی مطرح کند و برخی از صوفیان بزرگ مانند شبلی(۲۴۷-۳۳۴ق) {{یادداشت| ابوبکر شِبلی، ملقب به تاج‌الصوفیه، عارف و فقیه و شاعر قرن سوم و چهارم است.در سامرا تولد یاقته ودر بغداد در ۸۷ سالگی از دنیا رفته ودر مقبره خیزران  به خاک سپرده ده، از وی تالیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او گزارش شده است.برخی وی را سنّی مالکی دانسته‌اند و برخی به دلیل این‌که در روز غدیر به شیعیان تبریک گفته است، وی را شیعه امامی دانسته‌اند. شیخ عباس قمی، الكنى والألقاب، القمی، ج۲،ص۳۵۴ و تذكرة الأولياء عطار نيشابوری، ج۱، ص۵۳۸ و روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، سید محمد باقر خوانساری، ج۲، ص ۲۳۵ }}در همین شرایط از او دوری گزیدند. علمای دینی و فقهایی هم به مخالفت با او برخاستند و حلاج را به اتهام عقیده به حلول و اتحاد، [[تکفیر]] کردند.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۷.</ref> او گرچه از مرگ نجات یافت، اما از سال ۳۰۱ق زندگی مخفی داشت و پس از دستگیری، تا سال ۳۰۹ق از زندانی به زندان دیگر منتقل می‌شد و افکار خود را به زندانیان هم منتقل می‌کرد.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۸ و ۲۵۹.</ref> بنابر گزارش‌های تاریخی، بسیاری از زندانیان و حتی سپاهیان و درباریان، به او گرایش یافتند و بر این باور بودند که او مردگان را زنده می‌کند و جنیان خدمتگزاران او هستند.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۹.</ref>
او در سال ۲۹۰ق به [[بغداد]] بازگشت، سپس به سفر حج رفت، و این سفر دو سال طول کشید. حلاج در سال ۲۹۳ق در خانه خود بنایی شبیه به کعبه ساخت و شب‌ها در قبرستان [[نماز]] می‌خواند و در کوچه و بازار، سخن می‌گفت و برخی احتمال داده‌اند که «انا الحق» را در این زمان گفته است.<ref>شمس، «حلاج»، ص ۲۵۷.</ref> ضعف حکومت عباسی در دوره خلافت مقتدر، موجب شد او باورهای خود را با صراحت و به صورت علنی مطرح کند و برخی از صوفیان بزرگ مانند شبلی(۲۴۷-۳۳۴ق) {{یادداشت| ابوبکر شِبلی، ملقب به تاج‌الصوفیه، عارف و فقیه و شاعر قرن سوم و چهارم است.در سامرا تولد یاقته ودر بغداد در ۸۷ سالگی از دنیا رفته ودر مقبره خیزران  به خاک سپرده شده، از وی تالیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او گزارش شده است.برخی وی را سنّی مالکی دانسته‌اند و برخی به دلیل این‌که در روز غدیر به شیعیان تبریک گفته است، وی را شیعه امامی دانسته‌اند. شیخ عباس قمی، الكنى والألقاب، القمی، ج۲،ص۳۵۴ و تذكرة الأولياء عطار نيشابوری، ج۱، ص۵۳۸ و روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، سید محمد باقر خوانساری، ج۲، ص ۲۳۵ }}در همین شرایط از او دوری گزیدند. علمای دینی و فقهایی هم به مخالفت با او برخاستند و حلاج را به اتهام عقیده به حلول و اتحاد، [[تکفیر]] کردند.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۷.</ref> او گرچه از مرگ نجات یافت، اما از سال ۳۰۱ق زندگی مخفی داشت و پس از دستگیری، تا سال ۳۰۹ق از زندانی به زندان دیگر منتقل می‌شد و افکار خود را به زندانیان هم منتقل می‌کرد.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۸ و ۲۵۹.</ref> بنابر گزارش‌های تاریخی، بسیاری از زندانیان و حتی سپاهیان و درباریان، به او گرایش یافتند و بر این باور بودند که او مردگان را زنده می‌کند و جنیان خدمتگزاران او هستند.<ref>شمس، «حلاج»، ص۲۵۹.</ref>


==تکفیر و تحسین==
==تکفیر و تحسین==
۱۷٬۳۲۰

ویرایش