پرش به محتوا

ضامن آهو: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اوت ۲۰۱۶
جز
imported>Mohamadhaghani
imported>Mohamadhaghani
خط ۲۲: خط ۲۲:
:روزى حضرت رسول (ص) از محلى عبور مي‌فرمود، در اين هنگام آهوئى كه در دامى گير كرده بود به آن جناب شكايت برد، آهو گفت: يا رسول اللَّه من كودكى دارم كه احتياج به شير من دارد، من اكنون در اين دام گرفتارم و كودكم گرسنه مانده است، اينك مرا از اين دام برهان تا كودك خود را شير دهم. حضرت فرمود: من چگونه تو را آزاد كنم و حال اينكه صاحب دام اكنون در اينجا نيست، آهو گفت: شما مرا رها كنيد من پس از اينكه كودكم را شير دادم مراجعت خواهم كرد، پيغمبر (ص) به اين شرط او را از دام صياد رهانيد، و در آن جا توقف فرمود تا آهو مراجعت كرد، در اين هنگام صاحب دام نيز از راه رسيد، حضرت از آهو شفاعت نمود، صياد نيز او را رها كرد، پس از اين مردم اين محل را مسجدى ساختند. <ref>فضل بن حسن‏ طبرسى، زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام (ترجمه إعلام الورى‏)، ص 37. </ref>
:روزى حضرت رسول (ص) از محلى عبور مي‌فرمود، در اين هنگام آهوئى كه در دامى گير كرده بود به آن جناب شكايت برد، آهو گفت: يا رسول اللَّه من كودكى دارم كه احتياج به شير من دارد، من اكنون در اين دام گرفتارم و كودكم گرسنه مانده است، اينك مرا از اين دام برهان تا كودك خود را شير دهم. حضرت فرمود: من چگونه تو را آزاد كنم و حال اينكه صاحب دام اكنون در اينجا نيست، آهو گفت: شما مرا رها كنيد من پس از اينكه كودكم را شير دادم مراجعت خواهم كرد، پيغمبر (ص) به اين شرط او را از دام صياد رهانيد، و در آن جا توقف فرمود تا آهو مراجعت كرد، در اين هنگام صاحب دام نيز از راه رسيد، حضرت از آهو شفاعت نمود، صياد نيز او را رها كرد، پس از اين مردم اين محل را مسجدى ساختند. <ref>فضل بن حسن‏ طبرسى، زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام (ترجمه إعلام الورى‏)، ص 37. </ref>


شبیه به همین داستان درباره حضرت سجاد (ع) نیز نقل شده است که طبق آن هنگامی که امام سجاد به مکه می‌رفت آهویی به نزد ایشان آمد و تقاضای ضمانت کرد {{یادداشت|روايت شده كه على بن الحسين عليه السّلام در يكى از سفرها با عدّه‏اى به مكه مي‌رفت، همين‏كه در بين راه نشستند آهوئى آمد و در مقابل آن حضرت ايستاد، با چشمانى پر از اشك به زين العابدين (ع) شكايت كرد. آن حضرت به همسفران خود فرمود: فهميديد اين آهو چه گفت؟ گفتند: خدا و پيغمبر و امام بهتر مي‌دانند، فرمود: اين‏ آهو مي‌گويد: من نزد فلان شخص قرشى هستم و بچه‌‏اى دارم كه از من گرفته شده، مدت يك شب و روز است كه به آن غذا نداده‏‌اند. امام زين العابدين (ع) نزد آن شخص قرشى فرستاد، او را حاضر كردند، طلب بخشش آن آهو را با بچه‌‏اش از او كرد، غذا آوردند به آن آهو داد، آنگاه امر كرد تا به طرف صحرا رود، راه آن حيوان را باز كردند، او همهمه كنان با بچه خود به سوى بيابان رفت. على بن الحسين (ع) فرمود: نفهميديد آن آهو چه مي‌گفت؟ گفتند: نه، فرمود: در حق ما دعا مي‌كرد.(مسعودی، اثبات الوصیه، ص 324.)}} و نیز مشابه همین داستان درباره امام صادق (ع) آمده است که در آن آهویی نر به نزد امام می‌آید و از او می‌خواهد که برای آزادی همسرش اقدام کند.{{یادداشت|امام صادق (ع) سوار شد مرد بلخی نیز در خدمت آن جناب ...  وارد بیابان شدیم ... تا رسیدیم به یک آهو که پیش آمد و با دم خود اظهار عجز و احتیاج می‌کرد و صدای مخصوصی که حاکی از التماس بود می‌نمود. امام فرمود انشاءالله انجام می‌دهم آهو راه خود را در پیش گرفت. بلخی گفت امروز چیز عجیبی دیدیم آهو چه می‌خواست؟ فرمود به من پناهنده شد گفت یکی از صیادهای مدینه همسرش را صید کرده دو بره کوچک دارد از من تقاضا کرد او را بخرم و آزاد کنم من نیز ضمانت کردم که این کار را انجام دهم ... سپس امام برگشت ما نیز در خدمتش بودیم آهوی ماده را خرید و آزاد کرد.(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏47، ص: 112)}}
شبیه به همین داستان درباره [[امام سجاد (ع)]] نیز نقل شده است که طبق آن هنگامی که امام سجاد (ع) به [[مکه]] می‌رفت آهویی به نزد ایشان آمد و تقاضای ضمانت کرد {{یادداشت|روايت شده كه على بن الحسين عليه السّلام در يكى از سفرها با عدّه‏اى به مكه مي‌رفت، همين‏كه در بين راه نشستند آهوئى آمد و در مقابل آن حضرت ايستاد، با چشمانى پر از اشك به زين العابدين (ع) شكايت كرد. آن حضرت به همسفران خود فرمود: فهميديد اين آهو چه گفت؟ گفتند: خدا و پيغمبر و امام بهتر مي‌دانند، فرمود: اين‏ آهو مي‌گويد: من نزد فلان شخص قرشى هستم و بچه‌‏اى دارم كه از من گرفته شده، مدت يك شب و روز است كه به آن غذا نداده‏‌اند. امام زين العابدين (ع) نزد آن شخص قرشى فرستاد، او را حاضر كردند، طلب بخشش آن آهو را با بچه‌‏اش از او كرد، غذا آوردند به آن آهو داد، آنگاه امر كرد تا به طرف صحرا رود، راه آن حيوان را باز كردند، او همهمه كنان با بچه خود به سوى بيابان رفت. على بن الحسين (ع) فرمود: نفهميديد آن آهو چه مي‌گفت؟ گفتند: نه، فرمود: در حق ما دعا مي‌كرد.(مسعودی، اثبات الوصیه، ص 324.)}} و نیز مشابه همین داستان درباره [[امام صادق (ع)]] آمده است که در آن آهویی نر به نزد امام می‌آید و از او می‌خواهد که برای آزادی همسرش اقدام کند.{{یادداشت|امام صادق (ع) سوار شد مرد بلخی نیز در خدمت آن جناب ...  وارد بیابان شدیم ... تا رسیدیم به یک آهو که پیش آمد و با دم خود اظهار عجز و احتیاج می‌کرد و صدای مخصوصی که حاکی از التماس بود می‌نمود. امام فرمود انشاءالله انجام می‌دهم آهو راه خود را در پیش گرفت. بلخی گفت امروز چیز عجیبی دیدیم آهو چه می‌خواست؟ فرمود به من پناهنده شد گفت یکی از صیادهای مدینه همسرش را صید کرده دو بره کوچک دارد از من تقاضا کرد او را بخرم و آزاد کنم من نیز ضمانت کردم که این کار را انجام دهم ... سپس امام برگشت ما نیز در خدمتش بودیم آهوی ماده را خرید و آزاد کرد.(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏47، ص: 112)}}


=== پناه بردن آهو به حرم امام رضا (ع) ===
=== پناه بردن آهو به حرم امام رضا (ع) ===
کاربر ناشناس