پرش به محتوا

بنی‌عباس: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۸٬۳۰۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۰
جز
پاک کردن مطالب نامربوط و اضافی و تشکیل بخشهای جدی و ویرایش کلی
imported>Fayaz
جز (اصلاح و ویرایش و ادغام سه پاراگراف اول)
imported>Fayaz
جز (پاک کردن مطالب نامربوط و اضافی و تشکیل بخشهای جدی و ویرایش کلی)
خط ۲: خط ۲:
[[پرونده:گستره دولت عباسیان.jpg|300px|بندانگشتی|گستره حکومت عباسیان در دوران اوج خلافت]]
[[پرونده:گستره دولت عباسیان.jpg|300px|بندانگشتی|گستره حکومت عباسیان در دوران اوج خلافت]]
{{نیازمند گسترش}}
{{نیازمند گسترش}}
{{خلافت بنی عباس}}
 
'''بنی عباس'''، (حکومت: ۱۳۲ق-۶۵۶ق) از مشهورترین سلسله‌های [[خلافت]] اسلامی که بیش از پنج قرن بر اکثر مناطق اسلامی حکومت داشتند. این سلسله با انقراض [[بنی‌امیه|امویان]] کار خود را شروع کرد و توسط [[مغول|مغول‌ها]] از بین رفتند.  
'''بنی عباس'''، (حکومت: ۱۳۲ق-۶۵۶ق) از مشهورترین سلسله‌های [[خلافت]] اسلامی که بیش از پنج قرن بر اکثر مناطق اسلامی حکومت داشتند. این سلسله با انقراض [[بنی‌امیه|امویان]] کار خود را شروع کرد و توسط [[مغول|مغول‌ها]] از بین رفتند.  


==تبار==
==تبار==
همه [[خلفای عباسی]] از نسل محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بودند. [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]](۳۲ق ـ ۵۳پ.ق) عموی [[پیامبر]] بود. فرزندش عبدالله بن عباس (۶۸-۳ق) مشهور به [[ابن‌عباس]]، از اصحاب سه امام اول [[شیعیان]] و از [[مفسران]] بود. علی (۴۰-۱۱۷ق) فرزند ابن‌عباس، توسط خلفای [[بنی‌مروان]] به حُمَیمه تبعید شد. فرزند او ابوعبدالله محمد (۱۲۵-۵۴ق) ادعا کرد که توسط ابوهاشم عبدالله، نوه [[امام علی]] و فرزند [[محمد حنفیه]]، به وصایت و امامت [[بنی‌هاشم]] انتخاب شده است. ابراهیم (۱۳۲-۸۲ق) فرزند محمد، معروف به ابراهیم امام، [[ابومسلم]] را به [[خراسان]] فرستاد تا در ۱۲۹ق قیام علیه [[بنی‌امیه]] را شروع کرد و آنان را برانداخت و بنی‌عباس به حکومت رسیدند. اولین و دومین حاکم بنی‌عباس، ابوالعباس عبدالله [[سفاح]] و عبدالله منصور، برادران ابراهیم و فرزندان محمد بودند.
همه [[خلفای عباسی]] از نسل محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بودند. [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]](۳۲ق ـ ۵۳پ.ق) عموی [[پیامبر]] بود. فرزندش عبدالله بن عباس (۶۸-۳ق) مشهور به [[ابن‌عباس]]، از اصحاب سه امام اول [[شیعیان]] و از [[مفسران]] بود. علی (۴۰-۱۱۷ق) فرزند ابن‌عباس، توسط خلفای [[بنی‌مروان]] به حُمَیمه تبعید شد. فرزند او ابوعبدالله محمد (۱۲۵-۵۴ق) ادعا کرد که توسط ابوهاشم عبدالله، نوه [[امام علی]] و فرزند [[محمد حنفیه]]، در ۹۸ق به وصایت و امامت [[بنی‌هاشم]] انتخاب شده است. ابراهیم (۱۳۲-۸۲ق) فرزند محمد، معروف به ابراهیم امام، [[ابومسلم]] را به [[خراسان]] فرستاد تا در ۱۲۹ق قیام علیه [[بنی‌امیه]] را شروع کرد و آنان را برانداخت و بنی‌عباس به حکومت رسیدند. اولین و دومین حاکم بنی‌عباس، ابوالعباس عبدالله [[سفاح]] و عبدالله منصور، برادران ابراهیم و فرزندان محمد بودند.
{{تبارنامه بنی‌عباس}}
{{تبارنامه بنی‌عباس}}
==ادعای امامت==
[[ابوهاشم]] فرزند محمد حنفیه و بزرگ بنی‌هاشم در ۹۸ق پس از دیدار با سلیمان‌بن‌عبدالملک، خلیفه بنی‌مروان، درگذشت. برخی منابع، از دیدار او با محمدبن‌علی، و سپردن اسرار دعوت خود به او خبر داده‌اند. محمدبن‌علی سپس ادعای امامت بنی‌هاشم کرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ص۸۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۹۷؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۹۳-۲۹۲.</ref>
===دعوت و قیام علیه بنی‌امیه===
محمد بن علی، در ۱۰۰ق دعوت‌گران خود را به عراق و خراسان فرستاد تا مردم را به [[آل محمد (ص)]] دعوت کنند. پایگاه اصلی وی، [[کوفه]] بود. پیروان او، خمس اموال و هدایا برای او می‌فرستادند. محمد بن علی به مدت ۲۸ سال توانست، سازمان تبلیغی مخفی و منظم ایجاد و اداره کند.
پس از فوت محمد بن علی در ۱۲۵ق<ref>نک: بلاذری، همان، ج۴، ص۱۰۷؛ نیز اخبار، ص۲۳۹.</ref> داعیان و پیروان او بنابر وصیتش، جانشینی پسرش ابراهیم را پذیرفتند.<ref>همان، ص۲۳۷-۲۳۹؛ طبری، ج۷ُ ص ۲۹۴-۲۹۵.</ref>
هنگامی که [[مروان بن محمد]]، آخرین خلیفه مروانیان با آشوب‌های فراوان و عدم توان کنترل آن روبرو بود، [[ابومسلم خراسانی]] به داعیان پیوست.<ref>طبری، ج۷، ص۳۲۳، ۳۷۴-۳۷۵، ۳۹۳-۳۹۴.</ref> او در رمضان ۱۲۹ق در مرو قیام خود را شروع کرد.<ref>طبری، ج۷، ص۳۷۸-۳۷۹؛ اخبار، ص۳۱۰، ۳۱۵.</ref> قُحطَبة بن شَبیب، فرمانده لشکریان بنی‌عباس به سمت شهرهای اطراف و [[عراق]] حرکت کرد.<ref>همان، ص۳۲۱.</ref> او در [[محرم]] ۱۳۲ق به [[کوفه]] رسید. ولی اندکی پیش از آن، ابراهیم در زندان مروان بن محمد درگذشت.<ref>بلاذری، جمل، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵؛ طبری، ج۷، ص۴۲۲.</ref> ابراهیم به هنگام دستگیری، برادرش ابوالعباس عبدالله (سفاح) را جانشین خود قرار داد و از او خواست به کوفه برود.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ص۱۶۷.</ref>
===موضع امام صادق===
در برخی منابع، از ارسال دو نامه برای [[امام صادق]] توسط [[ابومسلم]] و [[ابوسلمه|ابوسَلمه خلَاّل]]، وزیر سفاح روایت شده است. [[مسعودی]] نوشته که امام به دو نامه ابومسلم جوابی نداده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۶۸.</ref> اما فخر رازی آورده، جعفر بن محمد پاسخ داد: نه تو از یاران من هستی و نه این زمان، زمان من است.<ref>فخر رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۵۹۱</ref> اسد حیدر، علت واکنش امام صادق به نامه‌های ابومسلم را در عدم صداقت و عدم وفاداری ابومسلم دانسته است.<ref>حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۶.</ref> حضرت صادق به آورنده نامه ابوسلمه گفت: مرا کاری با ابوسلمه نیست! او شیعه دیگران است.<ref>حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۳۰۶.</ref>
==شروع خلافت==
خلافت عباسی پس از بیعت با ابوالعباس عبدالله سفاح در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع الثانی]] ۱۳۲ق/۷۴۹م در [[مسجد کوفه]] آغاز شد. آنها نخست [[مروان]] و بقایای [[امویان]] را تار و مار کردند.<ref>طبری، ج۷، ص۴۶۶.</ref> عباسیان تلاش کردند تا خلافت خود را همان دولت موعود جلوه دهند. این موضوع به ویژه از لقب «سفاح» برمی‌آید که بنابر شماری از [[روایات]]، لقب موعود است. آنان از همان آغاز خود را [[اهل بیت پیامبر(ص)]] قلمداد می‎کردند.<ref>مثلاً نک: طبری، ج۷، ص۴۲۵، ۴۲۶.</ref> کشتار امویان را انتقام از قاتلان [[امام حسین(ع]]) و [[زید بن علی]] می‎شمردند.<ref>ازدی، ص۱۳۹؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج۴، ص۲۱؛ ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۰.</ref> دورهٔ ابوالعباس طولانی نبود. او در [[ذیحجه]] ۱۳۶ق درگذشت.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ۲۳۸-۲۳۹؛ طبری، ج۷، ص۴۷۰.</ref>


==ادعای امامت محمدبن‌علی==
[[منصور عباسی|منصور]]، دومین خلیفه این خاندان، تلاش بسیاری برای تحکیم حکومت نمود. در آغاز عبدالله بن علی، عموی منصور در شام شورش کرد. ابومسلم این شورش را سرکوب کرد.منصور در [[شعبان المعظم|شعبان]] ۱۳۷ق ابومسلم را بخاطر بی‌اعتمادی و بیم از قدرت او به قتل رساند و با بخشش‎های فراوان یاران او را به سکوت واداشت.<ref>طبری، ج۷، ۴۹۳؛ مسعودی، ج۴، ص۱۴۳.</ref>


==امامان و بنی‌عباس==
امامت [[امام صادق علیه‌السلام|حضرت صادق]] و امامان بعدی [[شیعیان]] با دوران بنی‌عباس هم‌زمان بود. سیاست امام صادق (ع) شامل تقیه و عدم مخالفت صریح با بنی‌عباس در اجتماع، عدم شرکت در قیام‌های علویان و انتقادهای صریح و شجاعانه در دیدارهای رودررو با خلفاء.


===شروع قیام توسط ابراهیم بن علی===
==موضع بنی‌هاشم و شیعیان==
پس از محمد بن علی در حدود ۱۲۵ق<ref>نک: بلاذری، همان، ج۴، ص۱۰۷؛ نیز اخبار، ص۲۳۹.</ref> داعیان بنابر وصیتش، جانشینی پسرش ابراهیم را پذیرفتند.<ref>همان، ص۲۳۷-۲۳۹؛ طبری، ج۷ُ ص ۲۹۴-۲۹۵.</ref>
برخی از بنی‌هاشم علیه بنی‌عباس قیام کرده و برخی نیز سکوت اختیار کرده یا با بنی‌عباس ارتباط یا همکاری داشتند.
*قیام نفس زکیه
{{مدخل اصلی:نفس زکیه}}
مهم‎ترین واقعه‎ای که خلافت منصور را به طور جدی تهدید کرد، [[قیام محمد بن عبدالله بن حسن|قیام محمد بن عبدالله]] مشهور به [[نفس زکیه]] در [[مکه]] و [[مدینه]] و [[قیام قتیل باخمرا|قیام برادرش]]، [[ابراهیم بن عبدالله|ابراهیم]] در [[بصره]] بود.<ref>طبری، ج۷، ص۴۹۳؛ ابوالفرج، همان، ص۲۳۲، ۳۱۵.</ref> منصور تنها به سرکوب نظامی بسنده نکرد. او برای بی‌اعتبار کردن علویان و تثبیت خلافت عباسی به استفاده از اخبار و احادیث و نیز استفاده از منجمان برای پیشگویی حوادث و نقل رؤیا می‌پرداخت.<ref>بلاذری، ج۴، ص۲۶۲؛ طبری، ج۷، ص۶۲۴، ۶۲۶، ۶۴۵، ۶۴۸.</ref> منصور برای مقابله با علویان پسرش، محمد را «‌مهدی‌» خواند.<ref>برای تفصیل، نک: دوری، الفکرة...؛ ۱۲۹-۱۳۰؛ عمر، بحوث، ۲۱۲-۲۱۴.</ref>وی در نامه‌ای به [[محمد نفس زکیه]] موضوع وراثت [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] از [[پیامبر(ص)]] را مطرح ساخت.<ref>طبری، ج۷، ص۵۷۱.</ref> در این زمان روایاتی با ساختار پیشگویانه ترویج می‎شد که بر بقای خلافت در فرزندان عباس و حتی محرومیت [[آل ابی‌طالب|آل ابی طالب]] از آن تأکید داشت.<ref>ابن سعد، ج۵، ص۳۲۸؛ بلاذری، همان، ج۴، ص۱۱؛ دینوری مالکی، ج۱، ص۱۵۸؛ نیز نک: اخبار، ص۱۳۱، ۱۶۸، ۱۸۶، ۱۸۷، ۲۰۰.</ref>


مرگ [[هشام بن عبدالملک]] (ربیع الآخر ۱۲۵ق)<ref>همو، ج۷،ص ۲۰۰.</ref> و نزاع میان امویان شام و آشفتگی‎های بسیار [[عراق]] و [[خراسان بزرگ|خراسان]]، اوضاع را برای فعالیت داعیان فراهم کرد. در ۱۲۷ق عبدالله بن معاویه از [[طالبیان]] قیام کرد و بر برخی مناطق مرکزی [[ایران]] تسلط یافت<ref>طبری، ج۷، ص۳۰۲-۳۰۸.</ref> شماری از عباسیان همچون عیسی بن علی، سفاح و [[منصور عباسی|منصور]] به او پیوستند.<ref>ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ۲۲۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۶۷.</ref>
==دوره‌های حکومت==
 
{{خلافت بنی عباس}}
در ۱۲۹ق شماری از بزرگان علوی و عباسی در [[مکه]] درباره گزینش خلیفه مذاکراتی داشتند. این گفت‌وگوها به جایی نرسید؛ اما بعدها رقبا از این جلسه بهره‌برداری سیاسی کردند.<ref>طبری، ج۷، ص۵۱۷؛ ابوالفرج، همان، ص۲۰۶، ۲۵۳؛ آبی، ج۱، ص۳۷۲-۳۷۳؛ اخبار، ص۳۸۵-۳۸۶.</ref> بنا به نقلی [[ابراهیم امام]] درصددِ بیعت با محمد بن عبدالله [[محمد بن عبدالله بن حسن|نفس زکیه]] بود که به انجام نرسید.<ref>اخبار، ص۳۸۶؛ ابوالفرج، همان، ص۲۵۷.</ref> پس از مرگ بکیر بن ماهان در اواخر ۱۲۶ق، بنا به وصیتش، دامادش ابوسلمهٔ خلال رهبری داعیان را به عهده گرفت.<ref>اخبار، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref>
سلسله عباسی را بر اساس قدرت خلیفه و اوضاع سیاسی می‌توان به چهار دوره یا مرحله تقسیم کرد.<ref>طقوش، دولت عباسیان، ص۲۷.</ref>
 
*دوره نخست (۲۳۲-۱۳۲ق/۸۴۷-۷۵۰م): در این دوره، قدرت خلیفه بسیار بود و تسلط حکومت رو به گسترش و نفوذ بود. این دوره از خلافت ابوالعباس سفاح تا پایان خلافت واثق ادامه داشت.
با پیوستن [[ابومسلم خراسانی]] به داعیان و استقرار وی در [[خراسان]]، دعوت ضداموی وارد مرحلهٔ مهمی شد. هنگامی‌که [[مروان]] با آشوب‌های فراوان روبرو بود، ابومسلم در خراسان اهداف خود را پیش می‌برد.<ref>طبری، ج۷، ص۳۲۳، ۳۷۴-۳۷۵، ۳۹۳-۳۹۴.</ref>
*دوره دوم (۳۳۴-۲۳۲ق/۸۴۷-۹۴۶م): اقوام تُرک آسیای میانه باعث تضعیف حکومت شدند. این دوره از آغاز خلافت متوکل تا میانه خلافت مستکفی طول کشید.
 
*دوره سوم (۴۴۷-۳۳۴ق/۱۰۰۵-۹۴۶م): در ابتدای این دوره حاکمان پارسی آل‌بویه بر خلفاء تسلط پیدا کردند. این دوره از میانه خلافت مستکفی آغاز شد و در میانه خلافت القائم به پایان رسید.
ابومسلم در [[جمادی الاولی|جمادی اول]] ۱۳۰ق بر [[مرو]] سلطه یافت.<ref>طبری، ج۷، ص۳۷۸-۳۷۹؛ اخبار، ص۳۱۰، ۳۱۵.</ref> در همان سال قحطبة بن شبیب را با لشکری بزرگ به [[عراق]] فرستاد.<ref>همان، ص۳۲۱.</ref> او شهرهای گوناگونی را فتح کرد. در [[محرم]] ۱۳۲ق به [[کوفه]] رسید و ادارهٔ امور به دست ابوسلمهٔ خلال افتاد.
*دوره چهارم (۶۵۶-۴۴۷ق/۱۲۸۵-۱۰۰۵م): سلجوقیان در ابتدای این دوره قدرت را بدست گرفتند و مغولان در اخر این دوره، با کشتن مستعصم، خلافت بنی‌عباس را تمام کردند.
 
مروان بن محمد بنابر نشانه‌هایی به ابراهیم بدگمان شده بود، دستور داد او را زندانی کنند و ابراهیم در زندان درگذشت.<ref>بلاذری، جمل، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵؛ طبری، ج۷، ص۴۲۲.</ref> روایت‌های مربوط به زندان و مرگ یا قتل ابراهیم بسیار متناقضند و نمی‌توان به نتیجهٔ قانع‌کننده‎ای رسید.
===جانشینی ابوالعباس===
ابراهیم به هنگام دستگیری، برادرش ابوالعباس عبدالله (سفاح) را جانشین خود قرار داد و از او خواست به کوفه برود.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ص۱۶۷.</ref> ابوالعباس به همراه خاندان عباسی در [[صفر]] ۱۳۲ ق پنهانی وارد کوفه شدند.<ref>همان، ج۴، ص۱۸۴؛ دینوری، ص۳۵۸، طبری، ج۷، ص۴۲۳؛ جهشیاری، ص۸۵.</ref>
 
در برخی نقل‌ها ادعا شده است که ابوسلمه می‌خواسته خلافت به [[آل علی]] برسد و حتی نامه‌هایی به [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق]] (ع) فرستاده است. او قصد داشته که با تشکیل شورایی از فرزندان [[امام علی (ع)]] و [[عباس بن عبد المطلب|عباس]] امر [[خلافت]] را به آن واگذارد.<ref>جهشیاری، ص۸۶، تاریخ...، ص۵۸۴.</ref> اما برخی داعیان خراسانی به رهبری ابوالجهم بن عطیه، جاسوس ابومسلم<ref>بلاذری، همان، ج۴۷ ص ۲۰۵، ۲۵۲-۲۵۳.</ref> بدون اطلاع ابوسلمه با عباسیان بیعت کردند و ابوسلمه را در مقابل کار انجام شده قرار دادند.<ref>طبری، ج۷، ص۴۲۳-۴۲۴.</ref>
 
ابوالعباس از برادرش عبدالله منصور کوچک‎تر بود. اما مادرش از تیرهٔ بنی حارث بن کعب بود<ref>زبیری، ص۳۰؛ ابن عساکر، ص۰۵-۱۰۶.</ref> و انتخاب ابوالعباس بی‌ارتباط با وجود شماری از موالی بنی مسله - تیره از بنی حارث - در ساختار داعیان نبود.<ref>اخبار، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>
 
==شروع خلافت عباسیان==
===بیعت با سفاح===
خلافت عباسی پس از بیعت با ابوالعباس در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع الثانی]] ۱۳۲ق/۷۴۹م در [[مسجد کوفه]] آغاز شد. آنها در ابتدای خلافت به سرکوب دشمنان پرداختند. نخست [[مروان]] و بقایای [[امویان]] را تار و مار کردند. پس از گذشت ۳ یا ۴ ماه، به دسیسهٔ [[منصور عباسی|منصور]]، ابوسلمهٔ خلال به قتل رسید. توطئه قتل [[ابومسلم]] که نفوذ و قدرت بسیاری داشت، نافرجام ماند.<ref>طبری، ج۷، ص۴۶۶.</ref>
 
عباسیان تلاش کردند تا خلافت خود را همان دولت موعود جلوه دهند. این موضوع به ویژه از لقب «سفاح» برمی‌آید که بنابر شماری از [[روایات]]، لقب موعود است. آنان از همان آغاز خود را [[اهل بیت پیامبر(ص)]] قلمداد می‎کردند.<ref>مثلاً نک: طبری، ج۷، ص۴۲۵، ۴۲۶.</ref> کشتار امویان را انتقام از قاتلان [[امام حسین(ع]]) و [[زید بن علی]] می‎شمردند.<ref>ازدی، ص۱۳۹؛ نیز نک: بلاذری، همان، ج۴، ص۲۱؛ ابن اثیر، ج۵، ص۴۳۰.</ref> دورهٔ ابوالعباس طولانی نبود. او در [[ذیحجه]] ۱۳۶ق درگذشت.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ۲۳۸-۲۳۹؛ طبری، ج۷، ص۴۷۰.</ref>
 
==خلافت منصور ==
{{اصلی|منصور عباسی}}
بر اساس برخی روایات، به وصیت ابوالعباس سفاح خلافت به [[ابوجعفر منصور]] رسد. منصور اگرچه نخستین خلیفهٔ عباسی نبود، اما در واقع بنیان‌گذار خلافت عباسی او بود. او با سرکوب دشمنان و رقبا خلافت را استوار کرد و به خوبی بر اهمیت نهادهای قدرت واقف بود. او در حذف دشمنان به دست یکدیگر مهارت خاص داشت.
 
منصور به گردآوری اموال برای خلافت اهتمام داشت.<ref>بلاذری، ج۴، ص۳۵۷؛ طبری، ج۷، ص۵۷۹، ۶۰۳، ج۸، ص۸۱؛ نیز نک: ریس، ص۴۱۰.</ref> لقب «‌دوانیقی‌» او نیز نشانه‌ای از سختگیری مالی محسوب می‌شود.<ref>طبری، ج۷، ص۶۱۹؛ نیز نک: عانی، ص۴۵۱.</ref>
 
منصور به خراسانیان در تقویت ارکان خلافت اهمیت ویژه‌ای قائل بود.<ref>طبری، ج۸& ص۱۱، ۱۱۲؛ ابن کثیر، ج۶، ص۱۹؛ برای تحلیلی از اهمیت خراسان در دورۀ بنی عباس نزد قدماء، نک: ابن قتیبه، فضل...، ص۱۰۰، ابن خلدون، ص۱۸۳-۱۸۴.</ref> این میزان اعتماد گاهی مایۀ اعتراض برخی از خاندان عباسی می‌شد.<ref>طبری، ج۸، ص۱۷۵.</ref>
 
===شورش‌ها و قیام‌های زمان منصور===
*در آغاز عبدالله بن علی، عموی منصور در شام شورش کرد. ابومسلم این شورش را سرکوب کرد.
*مهم‎ترین واقعه‎ای که خلافت منصور را به طور جدی تهدید کرد، [[قیام محمد بن عبدالله بن حسن|قیام محمد بن عبدالله]] مشهور به [[نفس زکیه]] در [[مکه]] و [[مدینه]] و [[قیام قتیل باخمرا|قیام برادرش]]، [[ابراهیم بن عبدالله|ابراهیم]] در [[بصره]] بود.<ref>طبری، ج۷، ص۴۹۳؛ ابوالفرج، همان، ص۲۳۲، ۳۱۵.</ref> منصور تنها به سرکوب نظامی بسنده نکرد. او برای بی‌اعتبار کردن علویان و تثبیت خلافت عباسی به استفاده از اخبار و احادیث و نیز استفاده از منجمان برای پیشگویی حوادث و نقل رؤیا می‌پرداخت.<ref>بلاذری، ج۴، ص۲۶۲؛ طبری، ج۷، ص۶۲۴، ۶۲۶، ۶۴۵، ۶۴۸.</ref> وی در نامه‌ای به [[محمد نفس زکیه]] موضوع وراثت [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] از [[پیامبر(ص)]] را مطرح ساخت.<ref>طبری، ج۷، ص۵۷۱.</ref> در این زمان روایاتی با ساختار پیشگویانه ترویج می‎شد که بر بقای خلافت در فرزندان عباس و حتی محرومیت [[آل ابی‌طالب|آل ابی طالب]] از آن تأکید داشت.<ref>ابن سعد، ج۵، ص۳۲۸؛ بلاذری، همان، ج۴، ص۱۱؛ دینوری مالکی، ج۱، ص۱۵۸؛ نیز نک: اخبار، ص۱۳۱، ۱۶۸، ۱۸۶، ۱۸۷، ۲۰۰.</ref>
===قتل ابومسلم===
منصور از زمان ابوالعباس با [[ابومسلم]] روابط خصمانه‌ای داشت. با توجه به قدرت بسیار ابومسلم، خاطر منصور آسوده نبود.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ص۱۹۹، ۲۱۸؛ طبری، ج۷، ص۴۸۰.</ref> ابومسلم پس از ابوالعباس در فکر خلافت عیسی بن موسی بود<ref>طبری، ج۷، ۴۸۰، ۴۹۲.</ref> و بیعت با منصور را عقب انداخت. در [[شعبان المعظم|شعبان]] ۱۳۷ق منصور او را به قتل رساند و با بخشش‎های فراوان یاران او را به سکوت واداشت.<ref>طبری، ج۷، ۴۹۳؛ مسعودی، ج۴، ص۱۴۳.</ref>
 
===بنای بغداد===
تا حدود ۱۴۵ق عباسیان شهری را به عنوان پایتخت نداشتند. سفاح و منصور از [[کوفه]] می‌ترسیدند. منصور پس از سرکوب قیام محمد نفس زکیه، بنای [[بغداد]] بیش از پیش مورد توجه قرار داد. بنای بغداد به ویژه با توجه به فضای ایرانی آن، در استواری خلافت نقش زیادی داشت. <ref>نک: مدخل [[بغداد]].</ref>
 
===ولایت عهدی مهدی عباسی===
منصور در ۱۴۷ق با تهدید و تطمیع، ولایت عهدی را از عیسی بن موسی که در سرکوب قیام [[علویان (ابهام‌زدایی)|علویان]] نقش برجسته‌ای داشت،<ref>طبری، ج۷، ص۶۴۱.</ref> گرفت.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ص۳۴۱؛ طبری، ج۸/۹، ۱۹-۲۰.</ref> سپس برای محمد از مردم بیعت گرفت.<ref>طبری، ج۸، ۲۴-۲۵، ۳۹.</ref> او پسرش را برای مقابله با علویان «‌مهدی‌» خواند.<ref>برای تفصیل، نک: دوری، الفکرة...؛ ۱۲۹-۱۳۰؛ عمر، بحوث، ۲۱۲-۲۱۴.</ref>
 
===مرگ منصور===
منصور در [[ذیحجه]] ۱۵۸ مرد.<ref>بلاذری، همان، ج۴، ص۳۶۵-۳۶۸؛ طبری، ج۸، ص۵۹-۶۲؛ نیز نک: خلیفه، ج۲، ص۶۶۷.</ref> پایه‌های خلافت نوین در زمان وی از هر حیث قوام یافته بود.
 
==خلافت مهدی==
با تدابیر و تمهیدات منصور، خلافت [[مهدی عباسی|مهدی]] با مخالفت چندانی مواجه نشد. تنها عیسی بن موسی در ابتدا از بیعت طفره رفت که سرانجام وادار به [[بیعت]] شد.<ref>طبری، ج۸، ص۱۱۲-۱۱۳.</ref> او بسیاری از زندانیان را آزاد کرد<ref>همو، ج۸، ص۱۱۷؛ نیز نک: یعقوبی، ج۲ُ ص۴۷۵؛ جهشیاری، ص۱۵۵.</ref> و والیان برخی شهرها را تغییر داد.<ref>طبری، ج۸، ص۱۱۶، ۱۲۰-۱۲۱.</ref>
 
===اقدامات مهدی===
مهدی دست به برخی اقدامات با صبغۀ اعتقادی زد. برای نمونه برای مخالفت با [[بنی امیه]] موضوع نسب آل زیاد را تبلیغ کرد.<ref>طبری، ج۸، ص۱۲۹ و نیز برای موضوعی مشابه نک: ج۸، ص۱۳۳.</ref> در سال ۱۶۷ و ۱۶۸ق به سرکوب زنادقه پرداخت.<ref>یعقوبی، ج۲، ص۴۸۲، طبری، ج۸، ص۱۶۵، ۱۶۷؛ برای آگاهی از نظر او در این باره، نک: ج۸، ص۲۲۰.</ref> این اتهام طیف وسیعی را شامل میشد؛ از کسانی که تعلقات مذهبی نداشتند تا مانویان و حتی اتهامی برای تصفیه‌های سیاسی.<ref>برای تفصیل، نک: زرین کوب، ۴۲۹؛ عمر، الخلافه... ص۱۵۳، گوتاس، ص۹۲؛ EI2، ذیل زندیق.</ref> مهدی لشکرکشی به مرزهای روم را ادامه داد.<ref>طبری& ج۸، ص۱۴۴، ۱۴۵، ۱۵۲؛ برای تفصیل، نک: صقر، ص۲۰-۲۱.</ref>
 
===ولایت عهدی===
در ۱۶۰ق با تهدید و تطمیع، عیسی بن موسی را از ولایت عهدی عزل کرد و برای [[هادی عباسی|موسی الهادی]] فرزندش بیعت گرفت.<ref>همو، ج۸، ۱۲۱-۱۲۳، ۱۲۴-۱۲۸؛ نیز نک: یعقوبی، ج۲ُ ص۴۷۶.</ref> در سال ۱۶۶ برای خلافت فرزند دیگرش، [[هارون عباسی|هارون]]، پس از موسی الهادی بیعت گرفت.<ref>طبری& ج۸& ص۱۵۴.</ref> اما در سال بعد تصمیم گرفت هارون را در خلافت بر هادی مقدم دارد. هادی در بغداد نبود و این تصمیم را نپذیرفت. مهدی به قصد وی به سمت جرجان رفت. اما در محرم ۱۶۹ در ماسبذان از شهرهای غربی ایران به طور غیرعادی درگذشت.<ref>همو& ج۸، ص۱۶۹-۱۷۱؛ نیز نک: خلیفه، ج۲، ص۶۹۳؛ یعقوبی، ج۲، ص۴۸۴؛ مسعودی، ج۴، ص۱۶۵.</ref>
 
ولایتعهدی در خلافت عباسی مانند [[امویان]]، بسیار موجب بروز بحران میشد. اگرچه مهدی، هادی را مقدم بر [[هارون الرشید|هارون]] کرده بود، اما هارون به تشخیص خلیفه حمایت و هدایت دیوان سالاران دربار را با خود داشت. [[یحیی بن خالد برمکی]]، در مسئولیت‎های هارون، مانند جنگ در مرزهای روم، اختیاردار وی بود.<ref>طبری& ج۸، ص۱۸۷؛ نیز نک: جومرد، هارون...، ص۷۷-۷۹؛ برای سفرهای جنگی هارون در دورۀ مهدی، نک: خلیفه، ج۲، ص۶۸۷؛ بلاذری، فتوج، ص۱۶۸، ۱۷۰.</ref> در هنگام مرگ مهدی، موسی الهادی از مرکز خلافت دور بود و با تدبیر یحیی شورش سپاهیان در بغداد مهار شد.<ref>طبری، ج*، ۱۸۷-۱۸۸.</ref>
 
==خلافت هادی ==
دوران خلافت [[هادی عباسی|هادی]] کوتاه بود. این مدت بیشتر به نزاع و توطئه‌های درباریان؛ دیوان سالاران از یک سو و سپاهیان از دیگرسو گذشت. موسی الهادی پس از ورورد به بغداد، با وجود دل آزردگی، ربیع بن یونس را به مقام وزارت گمارد. <ref>همو، ج۸، ص۱۸۸-۱۸۹؛ نک: مسعودی، ج۴، ص۱۹۰.</ref> او سیاست سرکوب [[زنادقه]] را پی گرفت<ref>طبری، ج۸، ص۱۹۰.</ref> و در ۱۶۹ق قیام [[صاحب فخ|حسین بن علی بن حسن]] مشهور به [[شهید فخ]] را سرکوب کرد.<ref>همو، ج۸، ص۱۹۲؛ نیز نک: ابوالفرج، مقاتل، ص۴۳۵؛ مسعودی، همانجا.</ref>
 
هادی و گروهی از سران سپاه در پی خلع هارون و بیعت با جعفر فرزند هادی بودند.<ref>طبری، ج۸، ص۲۰۷-۲۰۹.</ref> با توجه به نفوذ یحیی بر هارون، هادی در ابتدا میخواست یحیی را جذب کند،<ref>همو، ج۸، ص۲۰۸؛ جهشیاری، ج۱۷۰.</ref> اما سپس او را به زندان افکند. گفته شده است که وی در اندیشه قتل وی و هارون بود.<ref>طبری، ج۸، ص۲۳۰؛ نیز نک: جهشیاری، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref> در این میان، خلیفۀ بیمار به گونه‌ای مشکوک در نیمۀ [[ربیع الاول]] ۱۷۰ درگذشت.<ref>طبری، ج۸، ص۲۰۵-۲۰۶، ۲۱۳؛ نیز نک: خلیفه، ج۲، ص۷۰۵.</ref>
 
==خلافت هاورن ==
در شب مرگ هادی، خلافت به [[هارون عباسی|هارون الرشید]] رسید. او یحیی بن خالد را از زندان خواست و او را به وزرات گمارد و حتی خاتم خلافت را بدو سپرد.<ref>طبری، ج۸، ۲۳۰، ۲۳۳؛ جهشیاری، ص۱۷۷.</ref> خلافت هارون الرشید، دورۀ اوج و شکوه خلافت عباسی بود و در داستان‌های ادبی انعکاس فراوان یافته است. از حیث سیاسی آرامش و استقرار نسبی برپا بود.<ref>طبری، ج۸، ص۲۳۵-۲۴۰.</ref> بخش عمده‌ای از این شکوه به دانش پروری و گشاده دستی خاندان ایرانی [[برمکیان|برمکی]] مربوط بود.<ref>نم: زنبیر، ص۱۵۱-۱۵۳.</ref> هارون در ۱۹۳ق در [[طوس]] خراسان درگذشت.
===وزارت و حکمرانی برمکیان===
اگرچه در زمان منصور و مهدی وزارت بود،<ref>طبری، ج۸، ص۱۸۹، ۲۰۷؛ جهشیاری، ص۱۴۱، ۱۵۶، ۱۶۷؛ برای تفصیل نک: کروی، ۲۹-۳۰، ۵۳، ۶۱.</ref> اما این نهاد از زمان برمکیان استقرار یافت. بسیاری از نهادهای اداری عباسیان، با کمی تغییر از ساسانیان تقلید شد.<ref>نک: دوری، النظم....، ۱۹۸، ۲۱۲؛ ضیف، ص۲۰، برای انواع دیوان‌ها، نک: جنابی، ص۴۱.</ref>
 
هارون در آغاز، خلافت خود را مرهون تدبیر یحیی می‌شمرد.<ref>جهشیاری، ص۱۷۷.</ref> سرزمین‌های خلافت را میان برمکیان، به ویژه فضل و جعفر، دو فرزند یحیی تقسیم کرده بود. حکمرانی فضل بر [[خراسان (ابهام‌زدایی)|خراسان]]، موجب آبادانی و رونق اقتصادی گردید.<ref>همو، ص۱۹۱، برای حکومت فضل بر خراسان، نک: طبری، ج۸، ص۲۵۷.</ref> در سال ۱۷۶ق هارون، موسی بن یحیی را برای خاموش کردن نزاع قبایل یمانی و نزاری در شام فرستاد و در اتفاقی مشابه، جعفر برمکی به [[شام]] رفت و آرامش را مستقر کردند.<ref>همو، ج۸، ص۲۵۱، ۲۶۲، ۲۶۳.</ref>
 
[[برمکیان]] به همراه کامیابی‎ها و پیشرفت امور، نفوذ بسیاری در شئون خلافت یافتند. به همین سبب، در ۱۸۷ق هارون تصمیم به حذف ایشان گرفت.<ref>طبری، ج۸، ص۲۸۷.</ref> هارون در حذف برمکیان پرشتاب و باشدت عمل کرد. محققان گفته‌اند که مجموعه عواملی در سرکوب برمکیان نقش داشته و نمی‌توان آن را به نزاع میان خلیفه و وزیر کاست.<ref>زنبیر، ص۱۵۶.</ref>
 
پس از سرکوب و ضبط اموال برمکیان،<ref>طبری، ج۸، ص۲۹۶، ۲۹۷، ۳۱۰-۳۱۱.</ref> هارون خود امور خلافت را به دست گرفت.
===نبرد با رومیان===
[[هارون عباسی|هارون]] به نبرد در مرزهای روم ادامه داد. در ۱۸۱ق به آسیای صغیر لشکر کشید و با تحمیل شرایط سنگین بر روم، صلح کرد.<ref>همو& ج۸، ۲۶۸؛ نیز نک: حسین، ص۲۲۰.</ref> در ۱۸۷ق رومیان صلح را نقض کردند و دوباره هارون با تحمیل شرایط مشابه پیروز شد.<ref>طبری، ج۸، ص۳۰۷-۳۰۸.</ref> در ۱۹۰ق بار دیگر به روم شرقی لشکر کشید و تا فتح هرقله پیش رفت.<ref>خلیفه، ج۲، ص۷۳۷؛ طبری، ج۸، ص۳۲۰-۳۲۲.</ref> در طی جنگ‎های مداوم در مرزهای روم، هارون‌گاه فرزندان خود را بدان مأموریت گسیل میکرد.<ref>خلیفه، ج۲، ۷۱۵، ۷۱۷، ۷۳۴؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۸۴-۱۸۶؛ برای تفصیل در خصوص جنگها، نک: بارتولد VI/342ff.</ref> هدف اصلی از این جنگ‌ها تأمین امنیت مرزها بود و کمتر جنبه کشورگشایی داشت.
 
===پریشانی هایی از اقدامات هارون===
انتصاب علی بن عیسی بن ماهان به حکمرانی خراسان، استبداد و خشونت او در اخذ خراج، موجب خشم بزرگان و شکایت به خلیفه شد. همچنین شایعاتی مبنی بر آمادگی سرکشی علی بن عیسی منتشر شده بود. خلیفه در ۱۸۹ق خود راهی خراسان شد. اما در میانه راه از علی رضایت حاصل کرد و او را بر حکومت خراسان باقی گذارد.<ref>طبری، ج۸، ص۳۱۴-۳۱۶.</ref> گرچه علی در ۱۹۱ق عزل شد، <ref>همو، ج۸، ص۳۲۴.</ref> اما ابقای وی موجب قیام بزرگی در خراسان به رهبری رافع بن لیث شد که در شهرهای خراسان هواداران بسیار یافت.<ref>همو، ج۸، ص۳۱۹-۳۲۰؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۹۵، ۲۰۵؛ نیز نک: عمر، الخلافه، ص۱۸۰.</ref> هارون دوباره به عزم سرکوب رافع به خراسان رفت<ref>طبری، ج۸، ص۳۳۸؛ جهشیاری، ص۲۶۶.</ref>. اما به علت بیماری در [[جمادی الآخر]] ۱۹۳ در [[طوس]] درگذشت.<ref>طبری، ج۸، ۳۴۵، ۳۴۶؛ جهشیاری، ص۲۷۷.</ref>
 
==نزاع بر سر جانشینی هارون==
پس از مرگ [[هارون عباسی|هارون]]، بر سر جانشینی او نزاع سختی درگرفت. در ۵ سال نخست خلافت هارون، او جانشینی نداشت.<ref>طبری، ج۸، ص۲۴۰.</ref> در ۱۷۵ق هارون برای محمد امین ۵ ساله فرزند زبیده همسر محبوبش برای ولایت عهدی بیعت گرفت.<ref>همو، ج۸، ص۲۴۰.</ref> [[مأمون]] اگرچه از [[امین عباسی|امین]] بزرگ‌تر بود، اما مادرش خراسانی بود.<ref>ابن خلکان، ج۴، ص۲۸؛ نیز نک: رفاعی، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref> بعید نیست که هارون در ترجیح امین، [[تعصب |تعصب عربی]] نشان داده باشد.<ref>رشاد، ص۲۱.</ref>
 
انتخاب امین در زمان اقتدار [[برمکیان]] بود و بیعت خراسانیان برای هارون اهمیت داشت.<ref>رشاد، ص۲۲.</ref> فضل بن یحیی برمکی به خراسان رفت و با بذل اموال هنگفت برای امین بیعت گرفت.<ref>طبری، همانجا.</ref>


در ۱۸۲ یا ۱۸۳ق هارون، [[مأمون]] را به ولایت عهدی امین برگماشت.<ref>طبری، ج۸، ص۲۶۹، ۲۷۵.</ref> و پس از مدتی ولایت عهدی مأمون را به پسر دیگرش، قاسم سپرد.<ref>همو، ج۸، ص۲۷۶؛ برای تاریخ این واقعه، نک: رشاد، ص۲۰.</ref> هارون در اقدامی شگفت انگیز، خلافت را میان ۳ فرزند خویش تقسیم کرد.<ref>طبری، ج۸، ص۲۷۵-۲۷۶، ۲۷۷؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۶۱؛ نیز نک: جنابی، ص۱۳۱؛ رشاد، ص۳۲.</ref> هارون کوشید برای کم کردن عواقب این تقسیم بندی و اختلافات احتمالی، تعهدنامه هایی را از امین و مأمون بگیرد و آنها را به دیوار [[کعبه]] نصب کرد.<ref>خلیفه، ج۲، ص۷۲۳؛ طبری، ج۸، ص۲۷۵، ۳۱۵؛ نیز نک: رشاد، ۲۵-۲۶.</ref> در یکی از این تعهدنامه آمده است که اگر امین خلاف کرد، [[مسلمانان]] جانب مأمون را بگیرند.<ref>طبری، ج۸، ص۲۸۰.</ref> احتمال دارد مأمون در این تعهدنامه درست برده باشد.<ref>رشاد، ص۲۸-۳۰.</ref>
==خلفای مشهور==
*[[منصور عباسی|منصور]]
*[[هارون]]
*[[مامون]]
*[[معتصم]]  


هارون از رقابت میان امین و مأمون آگاه بود.<ref>همو، ج۸، ص۳۳۹.</ref> این نزاع بسیار به جناح‌های رقیب در دربار خصوصاً فضل بن ربیع در حمایت از امین و [[فضل بن سهل سرخسی]] در حمایت از مأمون بستگی داشت.<ref>رشاد، ص۵۰.</ref> فضل بن سهل برای در امان ماندن مأمون پس از هارون، به مأمون پیشنهاد کرد همراه هارون به [[خراسان (ابهام‌زدایی)|خراسان]] یعنی منطقۀ تحت ولایت خویش سفر کند.<ref>طبری، ج۸، ص۳۳۸؛ نیز نک: رشاد، ص۶۹.</ref>
==معروف‌ترین وزیران و کارگزاران==
*ابومسلم
*ابوسلمه خلال
*برمکیان
اگرچه در زمان منصور و مهدی وزارت بود،<ref>طبری، ج۸، ص۱۸۹، ۲۰۷؛ جهشیاری، ص۱۴۱، ۱۵۶، ۱۶۷؛ برای تفصیل نک: کروی، ۲۹-۳۰، ۵۳، ۶۱.</ref> اما این نهاد از زمان برمکیان استقرار یافت.<ref>نک: دوری، النظم....، ۱۹۸، ۲۱۲؛ ضیف، ص۲۰، برای انواع دیوان‌ها، نک: جنابی، ص۴۱.</ref>[[برمکیان]] به همراه کامیابی‎ها و پیشرفت امور، نفوذ بسیاری در شئون خلافت یافتند. به همین سبب، در ۱۸۷ق هارون تصمیم به حذف ایشان گرفت.<ref>طبری، ج۸، ص۲۸۷.</ref>
*فضل بن سهل
==حکومت‌های هم‌زمان==
*[[طاهریان]]
*[[صفاریان]]
*[[غوریان]]
*[[غزنویان]]
*[[سلجوقیان]]
*[[خوازمیان]]
*[[مغول]]
==اتفاقات برجسته==
*بنای [[بغداد]]
تا حدود ۱۴۵ق عباسیان در [[کوفه]] مستقر بودند. منصور پس از سرکوب قیام محمد نفس زکیه، بنای [[بغداد]] بیش از پیش مورد توجه قرار داد. بنای بغداد در استواری خلافت نقش زیادی داشت. <ref>نک: مدخل [[بغداد]].</ref>
*نبرد با رومیان
در ۱۸۱ق هارون به آسیای صغیر لشکر کشید و با تحمیل شرایط سنگین بر روم، صلح کرد.<ref>همو& ج۸، ۲۶۸؛ نیز نک: حسین، ص۲۲۰.</ref> او در ۱۹۰ق بار دیگر به روم شرقی لشکر کشید و تا فتح هرقله پیش رفت.<ref>خلیفه، ج۲، ص۷۳۷؛ طبری، ج۸، ص۳۲۰-۳۲۲.</ref>
*[[نهضت ترجمه]]


در خراسان تمایلاتی نسبت به خلافت مأمون بود. امین در آغاز خلافت، کوشید میزان نفوذ خود را بر خراسان آزمایش کند که با واکنش سخت مأمون مواجه شد. عهدنامه‌ها دست هر دو را بسته بود و هر دو میکوشیدند که دیگری را به پیمان شکنی متهم کنند. امین ابتدا مأمون را به بغداد فراخواند و مأمون نپذیرفت. آنگاه مکاتبات تندی میانشان رد و بدل شده بود. از نظر او راه برای عزل برادر و گرفتن بیعت برای موسی فرزند خردسالش هموار شد. به موازات این مسائل، هر دو که می‌دانستند نزاع به مرحله حادی خواهد رسید، به استقرار قوا و استحکام مواضع نظامی خویش همت گماردند. مأمون کوشید با ارائه سیمایی دینی از خود و ایجاد تشابه با فضای دوره دعوت ضد اموی و از سویی دیگر، تأکید بر خویشاوندی با خراسانیان، اوضاع را برای جنگ با امین فراهم کند. البته وی در [[خراسان]] به ویژه از سوی مرز با اقوام ترک در شمال خراسان قدیم و [[ماوراء النهر]] با دشواری هایی روبه رو بود.


===نبرد امین و مأمون===
*[[دوران محنت]]
اختلاف امین و مأمون به نبرد نظامی رسید. امین با انتخاب علی بن عیسی بن ماهان به سپاهسالاری خود اشتباهی بزرگ مرتکب شد.<ref>برای مطالعه درباره جریان گزینش او، نک: ج۸، ص۳۹۸-۳۹۹؛ نیز رشاد، ص۴۹.</ref> ولی فرمانده سپاه مأمون، طاهر بن حسین، نه فقط در امور نظامی، بلکه از حیث سیاسی توانا بود. پس از شکست دادن و کشتن علی بن عیسی در شعبان ۱۹۵ در [[ری]]، طاهر در خراسان با مأمون بیعت کرد. امین کوشش کرد با بذل و بخشش، شکست را بی‌اهمیت نشان دهد، اما شکستهای پیاپی او در نقاط مختلف و پیشروی طاهر به سمت بغداد، آثار پریشانی را در [[عراق]] و [[شام]] و [[حجاز]] در پی آورد.


در ۱۹۷ق قوای مأمون [[بغداد]] را محاصره کردند و امین همچنان میکوشید با بذل و بخشش هواداران خود را نگه دارد. با ورود طاهر به بغداد و محاصره قصر امین، راه فرار بسته شد. در [[محرم (ماه)|محرم]] ۱۹۸ق گروهی ایرانی به پناهگاه امین یورش بردند و او را به قتل رساندند.


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|اندازه=ریز|4}}
{{پانویس|۳}}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
کاربر ناشناس