پرش به محتوا

منافق: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۳۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۲
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
==نفاق چیست؟==
==نفاق چیست؟==
منافق کسی است که [[کفر|کفرش]] را پنهان می‌کند و غیر آن را نمایان می‌سازد و با اسلام خودش را می‌پوشاند.<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۲۴۱.</ref> منافق در مقابل دو مفهوم مؤمن و کافر به کار می‌رود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۹۰ش، ج۲۵، ص۲۰۱، ۲۰۲.</ref> به گفته [[مرتضی مطهری]] مؤمن کسی است که در دل، زبان و عمل به اسلام ایمان دارد، [[کافر]] کسی است که هم در باطن و در ظاهر اسلام را نپذیرفته است و منافق به کسی می‌گویند که در دل مخالف اسلام است، اما اظهار می‌کند که به اسلام اعتقاد دارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۹۰ش، ج۲۵، ص۲۰۶.</ref>
منافق کسی است که [[کفر|کفرش]] را پنهان می‌کند و غیر آن را نمایان می‌سازد و با اسلام خودش را می‌پوشاند.<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۲۴۱.</ref> منافق در مقابل دو مفهوم مؤمن و کافر به کار می‌رود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۹۰ش، ج۲۵، ص۲۰۱، ۲۰۲.</ref> به گفته [[مرتضی مطهری]] مؤمن کسی است که در دل، زبان و عمل به اسلام ایمان دارد، [[کافر]] کسی است که هم در باطن و در ظاهر اسلام را نپذیرفته است و منافق به کسی می‌گویند که در دل مخالف اسلام است، اما اظهار می‌کند که به اسلام اعتقاد دارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۹۰ش، ج۲۵، ص۲۰۶.</ref>
===تفاوت نفاق و فسق===
ایمان اعتقاد قلبی و اقرار زبانی و عمل به وظایف است بر این اساس آن که هر سه را دارا است مؤمن و هر که هر سه را فاقد است کافر است و هر کس اقرار زبانی(به دروغ) دارد ولی اعتقاد قلبی ندارد منافق و هر کس اعتقاد قلبی و زبانی دارد ولی در عمل کوتاهی می کند فاسق است. <ref>حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ۱۳۶۳ش، ج۱۳،ص۱۷۷؛ قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۳ش، ج۱۰، ص۵۰.</ref>


[[علامه طباطبایی]] نفاق و ضعف ایمان  را دو امر متفاوت دانسته که اولی این است که انسان چیزی را بگوید که بدان اعتقاد ندارد و عمل نمی‌کند و دومی آن است که انسان چیزی را که می‌گوید و بدان اعتقاد دارد به جهت سستی اراده و همت انجامش ندهد.<ref>طباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، ج۱۹، ص۲۴۹.</ref>  
[[علامه طباطبایی]] نیز نفاق و ضعف ایمان  را دو امر متفاوت دانسته که اولی این است که انسان چیزی را بگوید که بدان اعتقاد ندارد و عمل نمی‌کند و دومی آن است که انسان چیزی را که می‌گوید و بدان اعتقاد دارد به جهت سستی اراده و همت انجامش ندهد.<ref>طباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، ج۱۹، ص۲۴۹.</ref>  
 
==اهمیت منافقان در تاریخ اسلام==
==اهمیت منافقان در تاریخ اسلام==
به نوشته [[تفسیر نمونه]]، مسئله نفاق و منافقان در اسلام، بعد از [[هجرت پیامبر(ص)]] به [[مدینه]] مطرح شده است. در «مکّه» مخالفان آشکارا بر ضد اسلام تبلیغ می‌کردند؛ اما بعد از قدرت‌گیری مسلمانان در مدینه، دشمنان در ضعف قرار گرفتند و برای ادامه برنامه‌هایشان برضد پیامبر(ص) و مسلمانان، در ظاهر به صفوف مسلمانان پیوستند، در حالی که [[ایمان]] نیاورده بودند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲۴، ص۱۴۶.</ref>
به نوشته [[تفسیر نمونه]]، مسئله نفاق و منافقان در اسلام، بعد از [[هجرت پیامبر(ص)]] به [[مدینه]] مطرح شده است. در «مکّه» مخالفان آشکارا بر ضد اسلام تبلیغ می‌کردند؛ اما بعد از قدرت‌گیری مسلمانان در مدینه، دشمنان در ضعف قرار گرفتند و برای ادامه برنامه‌هایشان برضد پیامبر(ص) و مسلمانان، در ظاهر به صفوف مسلمانان پیوستند، در حالی که [[ایمان]] نیاورده بودند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲۴، ص۱۴۶.</ref>
خط ۴۱: خط ۴۲:


===تحلیل دروغگویی منافق ===
===تحلیل دروغگویی منافق ===
ایمان اعتقاد قلبی و اقرار زبانی و عمل به وظایف است بر این اساس آن که هر سه را داراست مؤمن و هر که هر سه را فاقد است کافر است و هر کس اقرار زبانی(به دروغ) دارد ولی اعتقاد قلبی ندارد منافق و هر کس اعتقاد قلبی و زبانی دارد ولی در عمل کوتاهی می کند فاسق است. <ref>حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ۱۳۶۳ش، ج۱۳،ص۱۷۷؛ قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۳ش، ج۱۰، ص۵۰.</ref> در علم [[اخلاق]] صدق و [[دروغ| کذب]] تقسیم به خبری و مُخبری شده، صدق خبری آن است که خبر مطابق با واقع نباشد و صدق مخبری آن است که خبر مطابق با اعتقاد مُخبر باشد. کذب خبری آن است که خبر مطابق با واقع نباشد و کذب مخبری آن است که خبر مطابق با اعتقاد مخبر نباشد به همین دلیل قرآن منافقینی را که شهادت به رسالت پیامبر می‌دادند کاذب می‌خواند(وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ سوره منافقون آیه ۱) یعنی پیامبر قطعاً فرستاده خداست ولی منافقی که به رسالت او گواهی می‌دهد چون اعتقادی به آن چه خودش می‌گوید ندارد دروغگوست.واین همان کذب مخبری است در واقع تکذیب منافقان به جهت خبر دادن آنها به چیزی است که بدان اعتقادی ندارند نه این که خبر آنها درباره رسالت پیامبر دروغ باشد.<ref>العلامة الطباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج۹، ص۳۱۵. و ج۱۹، ص۲۷۹. </ref> به باور نویسنده [[تفسیر نور]] در واقع نفاق یک دروغ عملی است که کتمان کفر و اظهار(دروغین) ایمان است.<ref>قرائتی، محسن، تفسیر نور، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، ۱۳۸۳ش، چاپ يازدهم، ج۱۰، ص۴۹.</ref>
قرآن سخن منافقان را نقل می‌کند که شهادت به رسالت پیامبر می‌دادند ولی آن‌ها را دروغ‌گو می‌خواند (وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ)<ref>سوره منافقون آیه ۱</ref> یعنی پیامبر قطعاً فرستاده خداست ولی منافقی که به رسالت او گواهی می‌دهد چون اعتقادی به آن چه خودش می‌گوید ندارد دروغگوست. بر این اساس منافق گرفتار کذب مُخبِری است. یعنی هر چند سخنی درست می‌گوید و صدق خبری دارد ولی خودش به آن اعتقادی ندارد. در واقع تکذیب منافقان به جهت خبردادن آنها به چیزی است که بدان اعتقادی ندارند نه این که خبر آنها درباره رسالت پیامبر دروغ باشد.<ref>الطباطبائی، الميزان في تفسير القرآن، ج۹، ص۳۱۵. و ج۱۹، ص۲۷۹. </ref> به باور نویسنده [[تفسیر نور]] در واقع نفاق یک دروغ عملی است که کتمان کفر و اظهار(دروغین) ایمان است.<ref>قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۳ش، ج۱۰، ص۴۹.</ref>


===تمثیل حال روحی منافق===
===تمثیل حال روحی منافق===
قرآن کریم برای نشان وضعیت روحی منافق چند مثل آورده است. از جمله آنها آیات ۱۷ و ۱۹ سوره بقره است.
بر اساس آیات ۱۷ تا ۱۹ [[سوره بقره]] منافق همانند كسى است كه در ظلمتى كور قرار گرفته است، و راه را تشخيص نمی‌دهد. برای دیدن اطراف دنبال روشنى مى‏‌گردد، آتشى روشن می‌كند، اما خدا به وسيله‌‏اى چون باد يا باران آتشش را خاموش كند و او دوباره به همان ظلمت گرفتار می‌شود. در واقع چون منافق به ظاهر دم از ايمان مى‏‌زند، از بعضى فوائد دين برخوردار می‌شود، مثلا از مؤمنين ارث مى‏‌برد، با آنان ازدواج مى‏‌كند، و ...، اما چون مرگ كه هنگام برخوردارى از آثار ايمان است، فرا مى‏‌رسد، خداوند نور خود را از او مى‏‌گيرد، و آنچه را به عنوان دين انجام داده باطل می‌کند و در ميان دو ظلمت قرار مى‏‌گيرد، يكى ظلمت اصلی‌اش و دیگری ظلمتى كه اعمالش به بار آورده است.  
 
بر اساس این آیات منافق همانند كسى است كه در ظلمتى كور قرار گرفته است، و راه را تشخيص نمی‌دهد. برای دیدن اطراف دنبال روشنى مى‏‌گردد، آتشى روشن می‌كند، اما خدا به وسيله‌‏اى چون باد يا باران آتشش را خاموش كند و او دوباره به همان ظلمت گرفتار می‌شود. در واقع چون منافق به ظاهر دم از ايمان مى‏‌زند، از بعضى فوائد دين برخوردار می‌شود، مثلا از مؤمنين ارث مى‏‌برد، با آنان ازدواج مى‏‌كند، و ...، اما چون مرگ كه هنگام برخوردارى از آثار ايمان است، فرا مى‏‌رسد، خداوند نور خود را از او مى‏‌گيرد، و آنچه را به عنوان دين انجام داده باطل می‌کند و در ميان دو ظلمت قرار مى‏‌گيرد، يكى ظلمت اصلی‌اش و دیگری ظلمتى كه اعمالش به بار آورده است.  


در تمثیل دیگر منافق به كسى می‌ماند، كه دچار رگبار باران توأم با ظلمت شده است، رعد و صاعقه هول‌انگيز از هر سو او را دچار وحشت كرده، قرارگاهى نمى‌‏يابد. در آن ظلمت پيش پايش را نمى‌‏بيند و چيزی را تشخیص نمی‌دهد، شدت رگبار او را وادار به فرار می‌كند، ولى تاريكى نمی‌گذارد قدم از قدم بردارد. از روشنایی رعد و برق آسمان استفاده می‌كند، اما همين كه يك قدم برداشت برق خاموش گشته، دوباره در تاريكى فرو مى‌‏رود.
در تمثیل دیگر منافق به كسى می‌ماند، كه دچار رگبار باران توأم با ظلمت شده است، رعد و صاعقه هول‌انگيز از هر سو او را دچار وحشت كرده، قرارگاهى نمى‌‏يابد. در آن ظلمت پيش پايش را نمى‌‏بيند و چيزی را تشخیص نمی‌دهد، شدت رگبار او را وادار به فرار می‌كند، ولى تاريكى نمی‌گذارد قدم از قدم بردارد. از روشنایی رعد و برق آسمان استفاده می‌كند، اما همين كه يك قدم برداشت برق خاموش گشته، دوباره در تاريكى فرو مى‌‏رود.
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۴٬۴۷۳

ویرایش