پرش به محتوا

جعفر شوشتری: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۶۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ اکتبر ۲۰۲۱
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:
| اجازه روایت به    =
| اجازه روایت به    =
| اجازه اجتهاد به  =
| اجازه اجتهاد به  =
| تالیفات          = خصایص الحسینیه
| تالیفات          = [[خصایص الحسینیه]]
| سایر  =
| سایر  =
|  اجتماعی= مخالفت با [[شبیه خوانی]]، درخواست از شاه برای تعطیلی [[جمعه]] و تلاش برای رفع مشکلات مردم
|  اجتماعی= مخالفت با [[شبیه خوانی]]، درخواست از شاه برای تعطیلی [[جمعه]] و تلاش برای رفع مشکلات مردم
خط ۳۱: خط ۳۱:


==زندگی نامه==
==زندگی نامه==
شیخ جعفر در [[سال ۱۲۳۰ هجری قمری|سال ۱۲۳۰ قمری|۱۲۳۰ق]] در شهر [[شوشتر]] به دنیا آمد. پس از خواندن مقدمات و ادبیات در زادگاهش به همراه پدرش به شهرهای [[نجف]] و [[کربلا]] مهاجرت کرد و پس از خواندن دروس حوزوی نزد اساتید آن زمان، از جمله [[محمدحسین حائری اصفهانی|صاحب فصول]] و [[محمدشریف مازندرانی|شریف العلمای مازندرانی]]، در [[سال ۱۲۵۵ هجری قمری|سال ۱۲۵۵ق]] به شوشتر بازگشت و مدتی را در آن شهر باقی ماند. پس از آن مجددا به نجف بازگشت و از درس [[شیخ مرتضی انصاری]] استفاده کرد و به درجه [[مجتهد|اجتهاد]] رسید.<ref>مجله وحید، تیر ۱۳۵۰ق؛ ش ۹۱ به نقل از وحیدنیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷</ref> پس از مدتی به شوشتر بازگشت و تا آخر عمر در آن دیار مقیم بود.
شیخ جعفر در [[سال ۱۲۳۰ قمری|۱۲۳۰ق]] در شهر [[شوشتر]] به دنیا آمد. پس از خواندن مقدمات و ادبیات در زادگاهش به همراه پدرش به شهرهای [[نجف]] و [[کربلا]] مهاجرت کرد و پس از خواندن دروس حوزوی نزد اساتید آن زمان، از جمله [[محمدحسین حائری اصفهانی|صاحب فصول]] و [[محمدشریف مازندرانی|شریف العلمای مازندرانی]]، در [[سال ۱۲۵۵ هجری قمری|سال ۱۲۵۵ق]] به شوشتر بازگشت و مدتی را در آن شهر باقی ماند. پس از آن مجددا به نجف بازگشت و از درس [[شیخ مرتضی انصاری]] استفاده کرد و به درجه [[مجتهد|اجتهاد]] رسید.<ref>مجله وحید، تیر ۱۳۵۰ق؛ ش ۹۱ به نقل از وحیدنیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷.</ref> پس از مدتی به شوشتر بازگشت و تا آخر عمر در آن دیار مقیم بود.<ref>رجائی، مصائب امام حسین(ع)، ص۳ - ۶</ref>


شیخ جعفر، مسافرتی به [[تهران]] داشت و با علمای آن شهر مانند [[ملا علی کنی|ملاعلی کنی]] و همچنین با [[ناصرالدین شاه قاجار]] دیدار کرد. پس از آن به [[مشهد]] رفت و از آنجا به سمت [[نجف]] رهسپار شد. وی در [[۲۸ صفر]] [[سال ۱۳۰۳ هجری قمری|سال ۱۳۰۳ق]] در نزدیکی [[کرمانشاه]] درگذشت و پیکرش را در [[حرم امام علی(ع)]] نجف به خاک سپردند.<ref>رجائی، مصائب امام حسین(ع)، ص۳ - ۶</ref>
شیخ جعفر، مسافرتی به [[تهران]] داشت و با علمای آن شهر مانند [[ملا علی کنی|ملاعلی کنی]] و همچنین با [[ناصرالدین شاه قاجار]] دیدار کرد. پس از آن به [[مشهد]] رفت و از آنجا به سمت [[نجف]] رهسپار شد.<ref>رجائی، مصائب امام حسین(ع)، ص۳-۶.</ref>
===وفات===
شوشتری در [[۲۸ صفر]] [[سال ۱۳۰۳ هجری قمری|سال ۱۳۰۳ق]] در نزدیکی [[کرمانشاه]] درگذشت و پیکرش را در [[حرم امام علی(ع)]] در [[نجف]] به‌خاک سپردند.<ref>رجائی، مصائب امام حسین(ع)، ص۳-۶.</ref>


==اساتید==
==اساتید==
خط ۴۱: خط ۴۳:
* [[شریف العلمای مازندرانی]]
* [[شریف العلمای مازندرانی]]
* [[شیخ علی بن شیخ جعفر کاشف الغطاء]]
* [[شیخ علی بن شیخ جعفر کاشف الغطاء]]
* شیخ محمد حسن [[صاحب جواهر]]<ref>نیرومند، زندگی نامه آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۴۴</ref>
* شیخ محمد حسن [[صاحب جواهر]]<ref>نیرومند، زندگی‌نامه آیت‌الله حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۴۴.</ref>
{{پایان}}
{{پایان}}


==ملاقات با ناصرالدین شاه==
==ملاقات با ناصرالدین شاه==
در [[سال ۱۳۰۱ هجری قمری|سال ۱۳۰۱ قمری]]، شیخ جعفر به [[تهران]] آمد و مدتی را در خانه [[ملا علی کنی]] حضور داشت. شیخ جعفر هر روز نماز را در [[مسجد مروی]] می‌خواند و پس از آن حدود دو ساعت منبر می‌رفت که پس از مدتی به جهت فراوانی جمعیت برای نماز و موعظه به [[مدرسه عالی شهید مطهری (تهران)|مدرسه سپهسالار]] رفت.
در [[سال ۱۳۰۱ هجری قمری|سال ۱۳۰۱ قمری]]، شیخ جعفر به [[تهران]] آمد و مدتی را در خانه [[ملا علی کنی]] حضور داشت. شیخ جعفر هر روز نماز را در [[مسجد مروی]] می‌خواند و پس از آن حدود دو ساعت منبر می‌رفت که پس از مدتی به جهت فراوانی جمعیت برای نماز و موعظه به [[مدرسه عالی شهید مطهری (تهران)|مدرسه سپهسالار]] رفت.<ref>وحید نیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷ – ۱۱۰.</ref>


روزی [[ناصرالدین شاه قاجار|ناصرالدین شاه]] درخواست ملاقات با شیخ جعفر را نمود و نایب السلطنه را که سپهسالار بود، با کالسکه مخصوص فرستاد و شیخ را به صاحبقرانیه، قصر ییلاقی شاه بردند. معروف شد که شیخ جعفر در ملاقات با شاه گفته بود در عرب رسم  است  که شخصِ وارد، حق دارد سه خواهش از میزبان بکند و من سه خواهش دارم. شاه با خوشحالی جواب داد هرچه بفرمایید حاضر به انجام آن هستم.
روزی [[ناصرالدین شاه قاجار|ناصرالدین شاه]] درخواست ملاقات با شیخ جعفر را نمود و نایب السلطنه را که سپهسالار بود، با کالسکه مخصوص فرستاد و شیخ را به صاحبقرانیه، قصر ییلاقی شاه بردند. معروف شد که شیخ جعفر در ملاقات با شاه گفته بود در عرب رسم  است  که شخصِ وارد، حق دارد سه خواهش از میزبان بکند و من سه خواهش دارم. شاه با خوشحالی جواب داد هرچه بفرمایید حاضر به انجام آن هستم.<ref>وحید نیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷ – ۱۱۰.</ref>


شیخ گفت به عقیده من [[تعزیه‌خوانی (آیین)|شبیه‌خوانی]] در [[تعزیه‌خوانی (آیین)|تعزیه‌داری]] حضرت [[امام حسین علیه‌السلام|سید الشهداء(ع)]] [[حرام]] است و هتک حرمت [[اهل البیت عليهم السلام|خاندان رسول(ص)]] است، ولی چون مخالفت با عقیده عوام مشکل است و نمی‌توانید به کلی آن را موقوف کنید، خواهش می‌کنم شبیه‌خوانی [[عروسی قاسم|عروسی قاسم]] را حکم کنید موقوف کنند؛ زیرا این واقعه، دروغ و از مجعولات است؛ دوم آنکه عید هفتگی یعنی [[شنبه]] نزد یهود و [[یکشنبه]] نزد نصارا محترم است؛ ولی مسلمین خصوصا شیعه احترام [[جمعه (روز)|جمعه]] را منظور نمی‌دارند. قرار بدهید احترام جمعه را منظور دارند. سوم فلان قریه که در راه عبور من و [[زیارت|زوار]] واقع بود، از سنگینی مالیات شکایت داشتند و مرا شفیع کرده‌اند که من درخواست تخفیف از شما بکنم.
شیخ گفت به عقیده من [[تعزیه‌خوانی (آیین)|شبیه‌خوانی]] در [[تعزیه‌خوانی (آیین)|تعزیه‌داری]] حضرت [[امام حسین علیه‌السلام|سید الشهداء(ع)]] [[حرام]] است و هتک حرمت [[اهل البیت عليهم السلام|خاندان رسول(ص)]] است، ولی چون مخالفت با عقیده عوام مشکل است و نمی‌توانید به کلی آن را موقوف کنید، خواهش می‌کنم شبیه‌خوانی [[عروسی قاسم|عروسی قاسم]] را حکم کنید موقوف کنند؛ زیرا این واقعه، دروغ و از مجعولات است؛ دوم آنکه عید هفتگی یعنی [[شنبه]] نزد یهود و [[یکشنبه]] نزد نصارا محترم است؛ ولی مسلمین خصوصا شیعه احترام [[جمعه (روز)|جمعه]] را منظور نمی‌دارند. قرار بدهید احترام جمعه را منظور دارند. سوم فلان قریه که در راه عبور من و [[زیارت|زوار]] واقع بود، از سنگینی مالیات شکایت داشتند و مرا شفیع کرده‌اند که من درخواست تخفیف از شما بکنم.<ref>وحید نیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷ – ۱۱۰.</ref>


شاه هر سه حاجت شیخ را قبول کرد. مالیات آن قریه را به کلی بخشید و احکامی صادر کرد برای احترام جمعه که بازارها را ببندند و کسب را موقوف کنند و [[تعزیه‌خوانی (آیین)|شبیه خوانی]] [[عروسی قاسم]] را در تعزیه‌داری منع شدید کرد.<ref>وحید نیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷ – ۱۱۰.</ref>
شاه هر سه حاجت شیخ را قبول کرد. مالیات آن قریه را به کلی بخشید و احکامی صادر کرد برای احترام جمعه که بازارها را ببندند و کسب را موقوف کنند و [[تعزیه‌خوانی (آیین)|شبیه خوانی]] [[عروسی قاسم]] را در تعزیه‌داری منع شدید کرد.<ref>وحید نیا، نامه‌ای از حاج شیخ جعفر شوشتری، ص۱۰۷ – ۱۱۰.</ref>
خط ۶۰: خط ۶۲:
:::<big>إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إذا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ</big> (۸أنفال/۲)
:::<big>إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إذا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ</big> (۸أنفال/۲)
:::مؤمنان همان کسانی هستند که چون یاد خدا به میان آید دل‌هایشان [[خشیت]] گیرد و چون آیات او را بر ایشان بخوانند، بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند.
:::مؤمنان همان کسانی هستند که چون یاد خدا به میان آید دل‌هایشان [[خشیت]] گیرد و چون آیات او را بر ایشان بخوانند، بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند.
:::اکنون آیاتی از قرآن را بر شما تلاوت می‌کنم تا با مؤثر نبودن آن معلوم گردد که اهل ایمانید یا خیر. تا این جمله را در منبر فرمود، من سخت ترسیدم و به فکر فرو رفتم که اگر آیاتی را که می‌خواند در من اثری نداشت چه کنم؟ باری، خود را جمع کردم و آماده نشستم تا گوش به آیات دهم. آنگاه شروع کرد و آیاتی از قرآن کریم را قرائت کرد و الحمدللّه احساس کردم که آن آیات شریفه در من اثر کرد.<ref>[http://www.noormags.ir/view/ar/articlepage/3300/39/text لطایف قرآنی، مجله گلستان قرآن، بهمن ۱۳۷۹، شماره ۴۹]</ref>
:::اکنون آیاتی از قرآن را بر شما تلاوت می‌کنم تا با مؤثر نبودن آن معلوم گردد که اهل ایمانید یا خیر. تا این جمله را در منبر فرمود، من سخت ترسیدم و به فکر فرو رفتم که اگر آیاتی را که می‌خواند در من اثری نداشت چه کنم؟ باری، خود را جمع کردم و آماده نشستم تا گوش به آیات دهم. آنگاه شروع کرد و آیاتی از قرآن کریم را قرائت کرد و الحمدللّه احساس کردم که آن آیات شریفه در من اثر کرد.<ref>[http://www.noormags.ir/view/ar/articlepage/3300/39/text لطایف قرآنی، مجله گلستان قرآن، بهمن ۱۳۷۹، شماره ۴۹.]</ref>


=== نقل آیت الله شیرازی===
=== نقل آیت الله شیرازی===
خط ۸۰: خط ۸۲:
== ارادت به امام حسین(ع)==
== ارادت به امام حسین(ع)==
شیخ جعفر، به [[امام حسین علیه‌السلام|امام حسین(ع)]] و ذکر مصائب [[واقعه کربلا|عاشورا]] اهتمام داشت. او با کهولت سن، تا آخرین مراحل زندگی خویش [[منبر]] می‌رفت و به وعظ و ارشاد می‌پرداخت. در رؤیای مشهوری که از خود وی نقل گردیده، جایگاه و مقام او و منبر رفتن برای سیدالشهداء مشخص می‌گردد.<ref>ویژگی‌های امام حسین (ترجمه خصائص الحسینیه)، ص۲۱-۲۳.</ref><ref group="یادداشت"> زمانی که از تحصیلات علمی خویش در [[حوزه علمیه نجف|حوزۀ نجف]] فارغ شدم و به وطن خود شوشتر، بازگشتم با تمام وجود دریافتم که باید در هر چه بیشتر و بهتر آشنا ساختن مردم با معارف [[قرآن]] و [[اسلام]] بکوشم، به همین جهت در گام نخست تصمیم گرفتم که روزهای [[جمعه (روز)|جمعه]] را منبر بروم و پس از آن با فرارسیدن [[رمضان المبارک|ماه رمضان]]، به خاطر انجام این مسئولیت به منبر خویش ادامه دادم، اما شیوۀ کار این گونه بود که: [[تفسیر الصافی (کتاب)|تفسیر صافی]] را به دست می‌گرفتم و از روی آن، مردم را وعظ و ارشاد می‌نمودم و در آخرین بخش منبر هم، به بیان مشهور و معروف که هر غذایی نیاز به نمک دارد و نمک مجلس وعظ و ارشاد نیز، روضه و یادآوری و بازگویی مصائب جانسوز [[واقعه کربلا|عاشورا]] و [[امام حسین علیه‌السلام|حسین علیه‌السلام]] است، به ناچار از کتاب «روضه الشهداء» مقداری مرثیه می‌خواندم.ماه [[محرم الحرام|محرم]] را نیز که در پیش بود، به همین صورت گذراندم؛ اما به هیچ عنوان توانایی جدایی از کتاب و منبر رفتن بدون کتاب را نداشتم و مردم نیز بدین صورت بهرۀ کافی نمی‌بردند، اما به هر حال حدود یک سال بدین صورت گذشت.سال بعد با فرارسیدن محرم با خود زمزمه کردم که: تا چه زمانی باید کتاب در دست گیرم و از روی کتاب مجلس و منبر را اراده کنم؟ و تا کی نتوانم از حفظ منبر بروم؟ باید چاره‌ای بیندیشم و خویشتن را از این وضیعت ناگوار نجات بخشم.اما هر چه در این مورد اندیشیدم راه به جایی نبردم و بر اثر فکر زیاد، خستگی سراسر وجودم را فراگرفت و از شدت نگرانی به خواب خوشی رفتم.در عالم رؤیا دیدم که در سرزمین [[کربلا]] هستم، آن هم درست به هنگامی که [[واقعه کربلا|کاروان حسین علیه‌السلام]] در آنجا فرود آمده است.به همه جا نگریستم، چشمم به خیمه‌ای برافراشته افتاد، دریافتم که سپاه دشمن در صف‌های فشرده بر گرد خیمۀ حسین علیه‌السلام گرد آمده‌اند، گام به پیش نهادم.دیدم خود حسین علیه‌السلام در درون آن خیمه نشسته است، وارد شدم. سلام گرمی نثار آن سیمای نورافشان نمودم که حضرت مرا در نزدیکی خویش جای داد و به «[[حبیب بن مظاهر]]» فرمود: «حبیب! شیخ جعفر، میهمان ماست باید از میهمان پذیرایی کرد.درست است که آب در خیمه نیست، اما آرد و روغن موجود است، بپاخیز و برای میهمان غذایی آماده ساز.»«حبیب بن مظاهر» به دستور حسین علیه‌السلام برخاست و پس از لحظاتی چند به خیمه وارد شد و غذایی پیش روی من نهاد. فراموش نمی‌کنم که قاشقی هم در ظرف غذا بود.چند قاشقی از آن غذای بهشتی صفت، خورده بودم که از خواب بیدار شدم و دریافتم که از برکت زیارت آن حضرت و عنایت او، نکات و لطائف و کنایات و ظرافت‌هایی از آثار [[اهل البیت عليهم السلام|خاندان وحی]] و رسالت بر من الهام شده است که تا آن ساعت، بر کسی الهام نگشته و فهم کسی بر آنها از من پیشی نگرفته بود.</ref>
شیخ جعفر، به [[امام حسین علیه‌السلام|امام حسین(ع)]] و ذکر مصائب [[واقعه کربلا|عاشورا]] اهتمام داشت. او با کهولت سن، تا آخرین مراحل زندگی خویش [[منبر]] می‌رفت و به وعظ و ارشاد می‌پرداخت. در رؤیای مشهوری که از خود وی نقل گردیده، جایگاه و مقام او و منبر رفتن برای سیدالشهداء مشخص می‌گردد.<ref>ویژگی‌های امام حسین (ترجمه خصائص الحسینیه)، ص۲۱-۲۳.</ref><ref group="یادداشت"> زمانی که از تحصیلات علمی خویش در [[حوزه علمیه نجف|حوزۀ نجف]] فارغ شدم و به وطن خود شوشتر، بازگشتم با تمام وجود دریافتم که باید در هر چه بیشتر و بهتر آشنا ساختن مردم با معارف [[قرآن]] و [[اسلام]] بکوشم، به همین جهت در گام نخست تصمیم گرفتم که روزهای [[جمعه (روز)|جمعه]] را منبر بروم و پس از آن با فرارسیدن [[رمضان المبارک|ماه رمضان]]، به خاطر انجام این مسئولیت به منبر خویش ادامه دادم، اما شیوۀ کار این گونه بود که: [[تفسیر الصافی (کتاب)|تفسیر صافی]] را به دست می‌گرفتم و از روی آن، مردم را وعظ و ارشاد می‌نمودم و در آخرین بخش منبر هم، به بیان مشهور و معروف که هر غذایی نیاز به نمک دارد و نمک مجلس وعظ و ارشاد نیز، روضه و یادآوری و بازگویی مصائب جانسوز [[واقعه کربلا|عاشورا]] و [[امام حسین علیه‌السلام|حسین علیه‌السلام]] است، به ناچار از کتاب «روضه الشهداء» مقداری مرثیه می‌خواندم.ماه [[محرم الحرام|محرم]] را نیز که در پیش بود، به همین صورت گذراندم؛ اما به هیچ عنوان توانایی جدایی از کتاب و منبر رفتن بدون کتاب را نداشتم و مردم نیز بدین صورت بهرۀ کافی نمی‌بردند، اما به هر حال حدود یک سال بدین صورت گذشت.سال بعد با فرارسیدن محرم با خود زمزمه کردم که: تا چه زمانی باید کتاب در دست گیرم و از روی کتاب مجلس و منبر را اراده کنم؟ و تا کی نتوانم از حفظ منبر بروم؟ باید چاره‌ای بیندیشم و خویشتن را از این وضیعت ناگوار نجات بخشم.اما هر چه در این مورد اندیشیدم راه به جایی نبردم و بر اثر فکر زیاد، خستگی سراسر وجودم را فراگرفت و از شدت نگرانی به خواب خوشی رفتم.در عالم رؤیا دیدم که در سرزمین [[کربلا]] هستم، آن هم درست به هنگامی که [[واقعه کربلا|کاروان حسین علیه‌السلام]] در آنجا فرود آمده است.به همه جا نگریستم، چشمم به خیمه‌ای برافراشته افتاد، دریافتم که سپاه دشمن در صف‌های فشرده بر گرد خیمۀ حسین علیه‌السلام گرد آمده‌اند، گام به پیش نهادم.دیدم خود حسین علیه‌السلام در درون آن خیمه نشسته است، وارد شدم. سلام گرمی نثار آن سیمای نورافشان نمودم که حضرت مرا در نزدیکی خویش جای داد و به «[[حبیب بن مظاهر]]» فرمود: «حبیب! شیخ جعفر، میهمان ماست باید از میهمان پذیرایی کرد.درست است که آب در خیمه نیست، اما آرد و روغن موجود است، بپاخیز و برای میهمان غذایی آماده ساز.»«حبیب بن مظاهر» به دستور حسین علیه‌السلام برخاست و پس از لحظاتی چند به خیمه وارد شد و غذایی پیش روی من نهاد. فراموش نمی‌کنم که قاشقی هم در ظرف غذا بود.چند قاشقی از آن غذای بهشتی صفت، خورده بودم که از خواب بیدار شدم و دریافتم که از برکت زیارت آن حضرت و عنایت او، نکات و لطائف و کنایات و ظرافت‌هایی از آثار [[اهل البیت عليهم السلام|خاندان وحی]] و رسالت بر من الهام شده است که تا آن ساعت، بر کسی الهام نگشته و فهم کسی بر آنها از من پیشی نگرفته بود.</ref>
[[پرونده:کنگره بزرگداشت شیخ جعفر شوشتری.gif|150px|بندانگشتی|کنگره بزرگداشت شیخ جعفر شوشتری]]
[[پرونده:کنگره بزرگداشت شیخ جعفر شوشتری.gif|150px|بندانگشتی|کنگره بزرگداشت شیخ جعفر شوشتری]]
== سخن آقا بزرگ ==
== سخن آقا بزرگ ==
[[آقا بزرگ تهرانی]] در [[نقباء البشر]] می‌نویسد:
[[آقا بزرگ تهرانی]] در [[نقباء البشر]] می‌نویسد:
::«حاج شیخ جعفر شوشتری فرزند حسین شوشتری، از بزرگان علما و  فقهیان جلیل القدر و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان و دعوت کنند گان مردم به سوی خدا در عصر خود بوده است.»<ref>نقباء البشر، ج ۱، ص۲۸۴.</ref>
::«حاج شیخ جعفر شوشتری فرزند حسین شوشتری، از بزرگان علما و  فقهیان جلیل‌القدر و مشاهیر دانشمندان و از فراخوانان و دعوت کنند گان مردم به سوی خدا در عصر خود بوده است.»<ref>نقباء البشر، ج۱، ص۲۸۴.</ref>


== بزرگداشت==
== بزرگداشت==
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۲۱۵

ویرایش