پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:


با اینکه خلافت ابوبکر در آن مجلس قطعی شد، ولی گروهی از [[مهاجران]] و [[انصار]] از [[بیعت]] با وی امتناع ورزیدند. نام چند تن از آنان که در منابع آمده عبارتند از: [[امام علی علیه‌السلام|علی(ع)]]، [[سعد بن عباده]]، [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[فضل بن عباس]]، [[زبیر بن عوام]]، [[خالد بن سعید]]، [[مقداد بن عمرو]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]،  [[عمار یاسر]]
با اینکه خلافت ابوبکر در آن مجلس قطعی شد، ولی گروهی از [[مهاجران]] و [[انصار]] از [[بیعت]] با وی امتناع ورزیدند. نام چند تن از آنان که در منابع آمده عبارتند از: [[امام علی علیه‌السلام|علی(ع)]]، [[سعد بن عباده]]، [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[فضل بن عباس]]، [[زبیر بن عوام]]، [[خالد بن سعید]]، [[مقداد بن عمرو]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]،  [[عمار یاسر]]
، [[براء بن عازب]]، [[ابی بن کعب انصاری|ابی بن کعب]]، [[حذیفة بن یمان|حذیفه بن یمان]]، [[خزیمه بن ثابت]]، [[ابوایوب انصاری|ابو ایوب انصاری]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[ابو الهیثم بن تیهان|ابوالهیثم بن التیهان]]، [[سعد بن ابی وقاص]] و [[ابوسفیان بن حرب]].<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۴۴-۶۱.</ref> از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیوی داشتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸.</ref>، گروهی به استناد سابقه علی(ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر یعنی همان ادله‌ای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی(ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج می‌کردند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۶۷.</ref> خلافت را حق علی(ع) می‌دانستند و گروهی دیگر شیعیان علی(ع) مسأله جانشینی و رهبری جامعه اسلامی را والاترین مقام مذهبی می‌دانستند و با استناد به آیه «اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…»<ref>سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.</ref> و اینکه حضرت محمد(ص) و خاندان او از ذریه ابراهیم‌اند و دارای همان فضایل و شایستگی‌ها، و نیز آیه «اِنَّما وَلیکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوة وَ یؤتونَ الزّکوهَ وَهُمْ راکِعونَ»<ref>سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و آیاتی دیگر<ref>نک: مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۲-۳۳؛ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳.</ref>، همچنین به استناد اخبار متواتری چون، [[حدیث یوم الدار|حدیث‌دار]]<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۱۱۱.</ref>، [[حدیث منزلت]]<ref>گنجی، کفایة الطالب، ۱۳۶۲ش، ص۲۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۳-۲۴؛ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۳-۳۴؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ۱۹۵۰م، ص۳۹.</ref> و [[خطبه غدیر|حدیث غدیر]]<ref>محب طبری، ذخائر العقبی، ۱۳۵۶ق، ص۶۷-۶۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۰۸-۲۱۴؛ ج۷، ص۳۴۶-۳۵۱.</ref>، قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند.<ref>طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref>
، [[براء بن عازب]]، [[ابی بن کعب انصاری|ابی بن کعب]]، [[حذیفة بن یمان|حذیفه بن یمان]]، [[خزیمه بن ثابت]]، [[ابوایوب انصاری|ابو ایوب انصاری]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[ابو الهیثم بن تیهان|ابوالهیثم بن التیهان]]، [[سعد بن ابی‌وقاص| سعد بن ابی وقاص]] و [[ابوسفیان بن حرب]].<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۴۴-۶۱.</ref> از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیوی داشتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸.</ref>، گروهی به استناد سابقه علی(ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر یعنی همان ادله‌ای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی(ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج می‌کردند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۶۷.</ref> خلافت را حق علی(ع) می‌دانستند و گروهی دیگر شیعیان علی(ع) مسأله جانشینی و رهبری جامعه اسلامی را والاترین مقام مذهبی می‌دانستند و با استناد به آیه «اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…»<ref>سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.</ref> و اینکه حضرت محمد(ص) و خاندان او از ذریه ابراهیم‌اند و دارای همان فضایل و شایستگی‌ها، و نیز آیه «اِنَّما وَلیکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوة وَ یؤتونَ الزّکوهَ وَهُمْ راکِعونَ»<ref>سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و آیاتی دیگر<ref>نک: مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۲-۳۳؛ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳.</ref>، همچنین به استناد اخبار متواتری چون، [[حدیث یوم الدار|حدیث‌دار]]<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۱۱۱.</ref>، [[حدیث منزلت]]<ref>گنجی، کفایة الطالب، ۱۳۶۲ش، ص۲۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۳-۲۴؛ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۳-۳۴؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ۱۹۵۰م، ص۳۹.</ref> و [[خطبه غدیر|حدیث غدیر]]<ref>محب طبری، ذخائر العقبی، ۱۳۵۶ق، ص۶۷-۶۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۰۸-۲۱۴؛ ج۷، ص۳۴۶-۳۵۱.</ref>، قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند.<ref>طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref>


سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به [[شام]] کوچ کرد و در حوران نیم‌شبی او را کشته یافتند.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۶۱۶-۶۱۷.</ref> اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست [[جن|جنیان]] کشته شده»، اشاره می‌کند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۹؛ قس: ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۰.</ref>
سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به [[شام]] کوچ کرد و در حوران نیم‌شبی او را کشته یافتند.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۶۱۶-۶۱۷.</ref> اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست [[جن|جنیان]] کشته شده»، اشاره می‌کند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۹؛ قس: ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۰.</ref>
۱۵٬۵۱۳

ویرایش