پرش به محتوا

اهل حق: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۱ نوامبر ۲۰۱۷
ویراستاری و اصلاح منابع
imported>Baqer h
(ویراستاری و اصلاح منابع)
imported>Baqer h
(ویراستاری و اصلاح منابع)
خط ۸: خط ۸:


==نام ها==
==نام ها==
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های این فرقه است<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref>. از این رو، پیروان آن «اهل حق‌» خوانده شده‌اند. نام دیگر رهرو این طریق «یار» است <ref>جیحون آبادی، ص ۴۲۰</ref> و از این روی، اهل حق را «یارستان‌» یا «یارسان‌» نیز گفته‌اند<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>.
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های این فرقه است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref> از این رو، پیروان آن «اهل حق‌» خوانده شده‌اند. نام دیگر رهرو این طریق «یار» است <ref>جیحون آبادی، ص ۴۲۰</ref> و از این روی، اهل حق را «یارستان‌» یا «یارسان‌» نیز گفته‌اند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>


در جایی، از این آیین به «آیین کردان‌» یاد شده <ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref>؛ زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است. البته بعداً به ترکی نیز «کلامها»ی بسیاری پدید آمد و آثار مهمی به [[لکی (زبان)|زبان لکی]] هم به اهل حق مربوط است.
در جایی، از این آیین به «آیین کردان‌» یاد شده <ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref>؛ زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است. البته بعداً به ترکی نیز «کلامها»ی بسیاری پدید آمد و آثار مهمی به [[لکی (زبان)|زبان لکی]] هم به اهل حق مربوط است.
خط ۱۷: خط ۱۷:


==گستره==
==گستره==
سادگی و خلوص روستایی در اشعار مقدس اهل حق کاملاً آشکار است. مفاهیم مطرح شده در آثار ایشان معلوم می‌کند که این آیین در اجتماعاتی از مردمان کشاورز و دامدار شکل گرفته، و گسترش یافته است، ولی آراء و آداب مربوط به آن امروز منحصر به قشرهای اجتماعی یاد شده نیست و به مکانهایی که پیش‌تر نام برده شد، محدود نمانده است. آنچنان که از رسائل [[خاکساریه]] برمی آید، خاکساریه ایران در بخشی از عقاید، اصطلاحات و آداب خود از اهل حق پیروی می‌کنند و به واسطه ایشان آراء این گروه در بسیاری از نقاط ایران هوادارانی یافته است <ref>نک: مدرسی، ص۱۴۱، ۲۰۶</ref>.
سادگی و خلوص روستایی در اشعار مقدس اهل حق کاملاً آشکار است. مفاهیم مطرح شده در آثار ایشان معلوم می‌کند که این آیین در اجتماعاتی از مردمان کشاورز و دامدار شکل گرفته، و گسترش یافته است، ولی آراء و آداب مربوط به آن امروز منحصر به قشرهای اجتماعی یاد شده نیست و به مکانهایی که پیش‌تر نام برده شد، محدود نمانده است. آنچنان که از رسائل [[خاکساریه]] برمی آید، خاکساریه ایران در بخشی از عقاید، اصطلاحات و آداب خود از اهل حق پیروی می‌کنند و به واسطه ایشان آراء این گروه در بسیاری از نقاط ایران هوادارانی یافته است. <ref>نک: مدرسی، ص۱۴۱، ۲۰۶</ref>
== باورها==
== باورها==
اهل حق [[امامان شیعه|۱۲ امام]] مذهب [[دوازده امامی|شیعه اثناعشری]] را می‌پذیرند<ref>برای نمونه نک: جیحون آبادی، ص۲۳، ۲۴</ref> و اصولاً شرایع گذشته و خصوصاً [[اسلام]] را برحق می‌دانند، اما حاصل و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع می‌بینند و به قول [[قوشچی اوغلی]] «از خداوند ۴ کتاب نازل شده و هر ۴ نزد ماست»<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه یاری، ص۱۲۸-۱۳۰</ref>. در همانجا آمده است که «فرقان حق است و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان‌» غیر از آن است که معمولاً فهمیده می‌شود.
اهل حق [[امامان شیعه|۱۲ امام]] مذهب [[دوازده امامی|شیعه اثناعشری]] را می‌پذیرند<ref>برای نمونه نک: جیحون آبادی، ص۲۳، ۲۴</ref> و اصولاً شرایع گذشته و خصوصاً [[اسلام]] را برحق می‌دانند، اما حاصل و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع می‌بینند و به قول [[قوشچی اوغلی]] «از خداوند ۴ کتاب نازل شده و هر ۴ نزد ماست».<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه یاری، ص۱۲۸-۱۳۰</ref> در همانجا آمده است که «فرقان حق است و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان‌» غیر از آن است که معمولاً فهمیده می‌شود.


به زعم ایشان [[قرآن]] در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است و دو جزء دیگر اصل آن، و آن اصل حاوی «سرّ مگو»یی بوده است محفوظ در سینه [[حضرت محمد]] (ص)، لیکن [[امامان]] درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند و با نام «فرقان‌» به [[حضرت مهدی|حضرت مهدی(عج)]] رساندند و آن حضرت «فرقان‌» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.<ref>جیحون آبادی، ۲۰۱-۲۰۲</ref> پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است و شریعت پوست آن، و یا اسلام صدف است و آن آیین دُرّ است در درونش.<ref>جیحون آبادی، ص۲۰</ref>
به زعم ایشان [[قرآن]] در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است و دو جزء دیگر اصل آن، و آن اصل حاوی «سرّ مگو»یی بوده است محفوظ در سینه [[حضرت محمد]] (ص)، لیکن [[امامان]] درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند و با نام «فرقان‌» به [[حضرت مهدی|حضرت مهدی(عج)]] رساندند و آن حضرت «فرقان‌» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.<ref>جیحون آبادی، ۲۰۱-۲۰۲</ref> پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است و شریعت پوست آن، و یا اسلام صدف است و آن آیین دُرّ است در درونش.<ref>جیحون آبادی، ص۲۰</ref>
خط ۲۵: خط ۲۵:
آیین حقیقت، [[قدیم]] و [[ازلی]] انگاشته می‌شود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۰۲، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۱۹۲</ref>، و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری. اهل حق با سایر [[غلات|غُلات]] شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت انسان ظهور می‌یابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط و گسترش بیشتر یافته است، و ایشان مظهریت را تنها در وجود حضرت علی (ع) منحصر نمی‌دانند. <ref>«اهل حق»</ref>
آیین حقیقت، [[قدیم]] و [[ازلی]] انگاشته می‌شود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۰۲، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۱۹۲</ref>، و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری. اهل حق با سایر [[غلات|غُلات]] شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت انسان ظهور می‌یابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط و گسترش بیشتر یافته است، و ایشان مظهریت را تنها در وجود حضرت علی (ع) منحصر نمی‌دانند. <ref>«اهل حق»</ref>


در بعضی از متون اهل حق از جمله در «[[بارگه بارگه]]» آثار و شواهد صریحی درباره اعتقاد به [[وحدت وجود]] یافت می‌شود<ref>«بارگه بارگه»، ص۹۲- ۹۵</ref>، از جمله اینکه برّ و بحر محل حلول یا تجلی ذات الهی است <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۲۹</ref>. مهم‌ترین مظهر و مَجلای حق البته انسان است. بدین سان، مفهوم اَوَتاره که در دین [[هندو|هندویی]] و بسیاری از طریقه‌های عرفانی مبنای رابطه خدا و انسان را بیان می‌کند، در اینجا هم مطرح است. منتها در این مکتب، به یک معنا، ظهور و تجسد الهی برای این است که بندگان، او را ببینند<ref>نیک نژاد، کلامات، ص۱۱۰-۱۱۱</ref>. شاید از میان تمامی مظاهر الهی برای اهل حق، [[سلطان اسحاق]] (که به صورت سحاک، صحاک، سهاک (به ضم یا فتح اول) هم ثبت شده است) برجسته‌تر و مهم‌تر باشد، زیرا اینان نه تنها هویت دینی و اعتقادی، بلکه پیوند اجتماعی و وحدت فرقه‌ای و قومی خود را هم از او گرفته‌اند (اگرچه درباره حضرت علی (ع) هم از تعظیم و تکریم بسیار خودداری نمی‌کنند).
در بعضی از متون اهل حق از جمله در «[[بارگه بارگه]]» آثار و شواهد صریحی درباره اعتقاد به [[وحدت وجود]] یافت می‌شود<ref>«بارگه بارگه»، ص۹۲- ۹۵</ref>، از جمله اینکه برّ و بحر محل حلول یا تجلی ذات الهی است. <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۲۹</ref> مهم‌ترین مظهر و مَجلای حق البته انسان است. بدین سان، مفهوم اَوَتاره که در دین [[هندو|هندویی]] و بسیاری از طریقه‌های عرفانی مبنای رابطه خدا و انسان را بیان می‌کند، در اینجا هم مطرح است. منتها در این مکتب، به یک معنا، ظهور و تجسد الهی برای این است که بندگان، او را ببینند.<ref>نیک نژاد، کلامات، ص۱۱۰-۱۱۱</ref> شاید از میان تمامی مظاهر الهی برای اهل حق، [[سلطان اسحاق]] (که به صورت سحاک، صحاک، سهاک (به ضم یا فتح اول) هم ثبت شده است) برجسته‌تر و مهم‌تر باشد، زیرا اینان نه تنها هویت دینی و اعتقادی، بلکه پیوند اجتماعی و وحدت فرقه‌ای و قومی خود را هم از او گرفته‌اند (اگرچه درباره حضرت علی (ع) هم از تعظیم و تکریم بسیار خودداری نمی‌کنند).


===تناسخ===
===تناسخ===
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref>، اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است <ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref>. این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید<ref>جیحون آبادی، ص۴۴، ۷۷</ref>.
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref>، اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است.<ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref> این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید.<ref>جیحون آبادی، ص۴۴، ۷۷</ref>


[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد<ref>جیحون آبادی، ۷۹-۸۰</ref>.
[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد.<ref>جیحون آبادی، ۷۹-۸۰</ref>


هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب‌» و در غیر این صورت باید باز دون‌های دیگری را بپیماید<ref>جیحون آبادی، ص۴۴</ref>. این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد و [[جهنم]] را خواهد دید<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۸</ref>.
هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب‌» و در غیر این صورت باید باز دون‌های دیگری را بپیماید.<ref>جیحون آبادی، ص۴۴</ref> این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد و [[جهنم]] را خواهد دید.<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۸</ref>


===پردیور===
===پردیور===
در سیر تکاملی روح، از «[[پردیور]]» (کعبه اهل حق) سخن به میان آمده است. پردیور (این سوی پل) بنایی است که [[سلطان اسحاق]] در کنار [[رود سیروان]] ساخت و در اندیشه مؤمنان این مذهب، منزلتی شبیه به [[پل صراط]] دارد، زیرا روح پس از عوض کردن هزار و یک جامه سرانجام از آن عبور می‌کند؛ اما عبور از پل فقط برای نیکان میسر است و بدکاران به [[دوزخ]] خواهند افتاد<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۳۹۱</ref>. همچنین [[شهرزور]] نیز جایگاهی اساطیری یافته، و با سرنوشت نهایی نجات یافتگان پیوند خورده است : بنابر «بارگه بارگه‌» روان کسانی که شایسته نجات قطعی باشند، در شهرزور به [[سرمدی]] می‌پیوندند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۳۳</ref>
در سیر تکاملی روح، از «[[پردیور]]» (کعبه اهل حق) سخن به میان آمده است. پردیور (این سوی پل) بنایی است که [[سلطان اسحاق]] در کنار [[رود سیروان]] ساخت و در اندیشه مؤمنان این مذهب، منزلتی شبیه به [[پل صراط]] دارد، زیرا روح پس از عوض کردن هزار و یک جامه سرانجام از آن عبور می‌کند؛ اما عبور از پل فقط برای نیکان میسر است و بدکاران به [[دوزخ]] خواهند افتاد.<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۳۹۱</ref> همچنین [[شهرزور]] نیز جایگاهی اساطیری یافته، و با سرنوشت نهایی نجات یافتگان پیوند خورده است : بنابر «بارگه بارگه‌» روان کسانی که شایسته نجات قطعی باشند، در شهرزور به [[سرمدی]] می‌پیوندند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۳۳</ref>


===کیفیت پیدایش جهان===
===کیفیت پیدایش جهان===
خط ۴۴: خط ۴۴:
روح کلی حاکم بر تفکر یارسان، [[وحدت وجود]] است و بر این اساس، ایجاد می‌باید به طریق [[نظریه صدور|صدور]] و بروز و ظهور صورت گرفته باشد.
روح کلی حاکم بر تفکر یارسان، [[وحدت وجود]] است و بر این اساس، ایجاد می‌باید به طریق [[نظریه صدور|صدور]] و بروز و ظهور صورت گرفته باشد.


صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «[[بارگه بارگه]]»، مذکور است.<ref>ص ۱۰۲</ref>
صدور از ذات باری در مراحل و مراتبی درپی هم صورت گرفته است، اما نخستین تحقق یا ظهور ذات حق در وجود خودش بوده که در «[[بارگه بارگه]]»، مذکور است.<ref>«بارگه بارگه»، ص۱۰۲</ref>


این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته، و جُنگ بدیعی را به وجود آورده است. در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است. از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D8%B3 خائوس ] وجودی ازلی داشته، و خداوند در آن به عمل پرداخته، و شکل کنونی عالم را پدید آورده است <ref>جیحون آبادی، ۳۴، ۳۵</ref>. همچنین می‌بینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد و به سبب این حلول «گوهری [در آن ] پیدا شد»<ref>«بارگه بارگه »، ۱۷۹</ref>. در «[[دوره عابدین]]»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه آسمانی بود و نه زمینی، خدا «در میان دُرّ، و دُرّ در ته دریا بود»<ref>ص ۵۳۸</ref>. همچنین بنابر «[[دوره هفتوانه]]»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامه‌ای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده می‌شود<ref>ص ۲۵۵؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ۲۵۵</ref>. از سوی دیگر، قول اوغلی می‌گوید: در حالی که ذات حق آسمان و زمین را خلق کرد، در دون «یا» بود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۸</ref>؛ و به هر حال، چنانکه در «بارگه بارگه »، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.<ref>ص ۹۵</ref>
این اندیشه عرفانی صرف با عناصر اساطیری این مذهب درآمیخته، و جُنگ بدیعی را به وجود آورده است. در متون اهل حق به وجود آغازین عالم در شکل اقیانوس اولیه اشاره شده است. از نحوه صدور این اقیانوس اولیه از ذات الهی سخنی نیست، پس شاید بتوان گفت که در این مکتب - همچون بسیاری از مکاتب کهن دیگر - جهان در شکل هاویه یا [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D8%B3 خائوس ] وجودی ازلی داشته، و خداوند در آن به عمل پرداخته، و شکل کنونی عالم را پدید آورده است.<ref>جیحون آبادی، ص۳۴، ۳۵</ref> همچنین می‌بینیم که خداوند نخست در بحر محیط حلول کرد و به سبب این حلول «گوهری [در آن ] پیدا شد».<ref>«بارگه بارگه »، ص۱۷۹</ref> در «[[دوره عابدین]]»، نیز آمده است که در آغاز، زمانی که نه آسمانی بود و نه زمینی، خدا «در میان دُرّ، و دُرّ در ته دریا بود».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref> همچنین بنابر «[[دوره هفتوانه]]»، خداوند در زمانی که در «درّ» پنهان بود، جامه‌ای (کالبدی) داشت که «یا» خوانده می‌شود.<ref>«دوره هفتوانه»، ص ۲۵۵؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۵</ref> از سوی دیگر، قول اوغلی می‌گوید: در حالی که ذات حق آسمان و زمین را خلق کرد، در دون «یا» بود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۸</ref>؛ و به هر حال، چنان‌که در «بارگه بارگه »، آمده «درّ» آغازین محل حلول خداوند بود.<ref>«بارگه بارگه»، ص ۹۵</ref>


جیحون آبادی<ref>ص ۲۸۱، بیتهای ۴۱۹،۵- ۴۲۰،۵</ref> سخن دیگری هم به میان می‌آورد که توضیح آن دشوار است : ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله‌» و سوم در «خاوندگار». احتمالاً «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا»است و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین‌» یا «تخمه زرین‌» اساطیر ادیان باستانی است. این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده، و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است. این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا) و با خروج از این حال تعین پذیرفت. با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی و صفات شد و به مرحله‌ای رسید که می‌توان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله‌» نام گرفته است. جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه‌» کوشش شده است تا جهان شناسی مکتب حقیقت با جهان شناسی اسلامی انطباق یابد و گفته‌اند که زمانی که خداوند جامه «یا» را شکافت و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».ref>ص ۲۵۸</ref>
جیحون آبادی<ref>جیحون آبادی، ص۲۸۱</ref> سخن دیگری هم به میان می‌آورد که توضیح آن دشوار است: ظهور الهیت نخست در «سرّ بیا» بود، سپس در «دُرّ اله‌» و سوم در «خاوندگار». احتمالاً «سرّبیا» یا «سرّیا» همان «دُریا»است و شاید بتوان گفت که مراد از آن «تخمه آغازین‌» یا «تخمه زرین‌» اساطیر ادیان باستانی است. این تخمه آغازین، به بیان اهل حق، جایگاه حضور ذات الهی بوده، و مراتب تجلی بعدی الوهیت از آن صورت گرفته است. این تعبیرات اهل حق را ممکن است این طور توضیح داد که الوهیت زمانی در حال کمون محض بود (در درّیا) و با خروج از این حال تعین پذیرفت. با خروج از مطلقیت خویش صاحب اسامی و صفات شد و به مرحله‌ای رسید که می‌توان او را در آن حال «خاوندگار» یا «خداوند» نامید، درحدّ فاصل این دو حال در وضعی بود که «اله‌» نام گرفته است. جالب توجه اینکه در «دوره هفتوانه‌» کوشش شده است تا جهان شناسی مکتب حقیقت با جهان شناسی اسلامی انطباق یابد و گفته‌اند که زمانی که خداوند جامه «یا» را شکافت و بیرون آمد، معادل است با زمان «الست بربکم».<ref>«دوره هفتوانه»، ص۲۵۸</ref>


آنچنان که در «دوره عابدین‌» آمده است، چون او «از درّ بیرون آمد، مانند خورشید می‌درخشید»<ref>همانجا</ref>. روایت تکمیلی این طرح را در [[شاهنامه حقیقت]] می‌توان یافت که بنابر آن چون درّ اولیه از هم شکافت، از آن نور و آتشی پدید آمد؛ نور به [[فرشته|فرشتگان]]، و آتش به اهریمنان و [[جن|جنیان]] مبدل شد<ref>جیحون آبادی، ۶۱ -۶۲</ref>. پس فرشتگان در ردیف نخستین ذوات صادر شده از الوهیت هستند. بنابر «دوره عابدین »<ref>ص ۵۳۸ -۵۳۹</ref> نیز خداوند نخست ۴ فرشته را ایجاد کرد و سپس خورشید و ماه را.
آنچنان که در «دوره عابدین‌» آمده است، چون او «از درّ بیرون آمد، مانند خورشید می‌درخشید».<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸</ref>. روایت تکمیلی این طرح را در [[شاهنامه حقیقت]] می‌توان یافت که بنابر آن چون درّ اولیه از هم شکافت، از آن نور و آتشی پدید آمد؛ نور به [[فرشته|فرشتگان]]، و آتش به اهریمنان و [[جن|جنیان]] مبدل شد.<ref>جیحون آبادی، ص۶۱-۶۲</ref> پس فرشتگان در ردیف نخستین ذوات صادر شده از الوهیت هستند. بنابر «دوره عابدین » نیز خداوند نخست ۴ فرشته را ایجاد کرد و سپس خورشید و ماه را.<ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref>


نقل دیگری در توضیح آفرینش فرشتگان یا هفتن آمده است <ref>جیحون آبادی، ۴۱-۴۳</ref>.
نقل دیگری در توضیح آفرینش فرشتگان یا هفتن آمده است. <ref>جیحون آبادی، ۴۱-۴۳</ref>


باری، پس از آفرینش (یا ظهور) هفتن، خداوند دوباره در درون درّ در دریا جای گرفت و چند هزار سال در آن ماند. در آنجا عهد کرد که چون بیرون آید، [[هفتوانه]] را به وجود آورد، و چنین هم کرد<ref>«دوره هفتوانه »، ۲۵۲-۲۵۳؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ۲۵۲</ref>. مرحله بعدی پیدایش، پدید آوردن اجرام آسمانی بود<ref>«تذکره اعلی »، ۱۱</ref>.
باری، پس از آفرینش (یا ظهور) هفتن، خداوند دوباره در درون درّ در دریا جای گرفت و چند هزار سال در آن ماند. در آنجا عهد کرد که چون بیرون آید، [[هفتوانه]] را به وجود آورد، و چنین هم کرد.<ref>«دوره هفتوانه »، ص۲۵۲-۲۵۳؛ نیز نک: صفی زاده، حاشیه، ص۲۵۲</ref> مرحله بعدی پیدایش، پدید آوردن اجرام آسمانی بود.<ref>«تذکره اعلی»، ص۱۱</ref>


====روایت دوم====
====روایت دوم====


در «[[تذکره اعلی]]» به بیان دیگری از چگونگی آفرینش بر می‌خوریم <ref>ص ۵ -۱۰</ref>. این طرح کهن که حکایت از اتکای جهان به جانوران دارد، در بیان دیگری از ساختار عالم از قول یارسان هم دیده می‌شود. در این طرح نیز ساختار عالم به تفصیل بیان شده است <ref>جیحون آبادی، ۵۶ - ۵۸</ref>.
در «[[تذکره اعلی]]» به بیان دیگری از چگونگی آفرینش بر می‌خوریم.<ref>«تذکره اعلی»، ص۵-۱۰</ref> این طرح کهن که حکایت از اتکای جهان به جانوران دارد، در بیان دیگری از ساختار عالم از قول یارسان هم دیده می‌شود. در این طرح نیز ساختار عالم به تفصیل بیان شده است.<ref>جیحون آبادی، ص۵۶-۵۸</ref>


====روایت سوم====
====روایت سوم====


روایت دیگری نیز درباره فرایند تکوین جهان وجود دارد و آن مطابق است با گفتار «[[دوره چهل تن]]»<ref>ص ۴۳۴- ۴۳۸</ref>. «الواح آسمانی‌» نیز در جهان شناسی اهل حق جایگاهی ویژه دارد. غالباً از ۷ لوح آسمانی نام برده می‌شود<ref>صفی زاده، حاشیه، ۴۴۰؛ «دوره چهل تن »، ۴۳۹- ۴۴۰</ref>. اهل حق معتقدند که صور کائنات در لوح عقیق که در بالای آسمان دوم قرار دارد، منقوش است <ref>صفی زاده، حاشیه، ۲۶۲</ref>.
روایت دیگری نیز درباره فرایند تکوین جهان وجود دارد و آن مطابق است با گفتار «[[دوره چهل تن]]».<ref>«دوره چهل تن»، ص۴۳۴-۴۳۸</ref> «الواح آسمانی‌» نیز در جهان شناسی اهل حق جایگاهی ویژه دارد. غالباً از ۷ لوح آسمانی نام برده می‌شود.<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۴۴۰؛ «دوره چهل تن»، ص۴۳۹- ۴۴۰</ref> اهل حق معتقدند که صور کائنات در لوح عقیق که در بالای آسمان دوم قرار دارد، منقوش است.<ref>صفی زاده، حاشیه، ص۲۶۲</ref>


بهشتها و دوزخها در آسمانند و به [[فلک|افلاک]] مربوطند. [[علاوه]] بر این، بهشتها و دوزخها به هشت تن (سلطان اسحاق و هفتن) تعلق دارند و به بیان دیگر مکان ملکوتی ایشان به شمار می‌روند<ref>جیحون آبادی، ۳۵۷</ref>. اهل حق از دوزخ به نام «ساج نار» یاد می‌کنند که معنای لفظی آن، تاوه آتش است. در «تذکره اعلی‌» آمده است که از شراره ساج نار بود که [[جهنم]] آفریده شد<ref>ص ۱۰-۱۱</ref>. [[شاه ابراهیم]] در این باب گوید: ساج آسمان است و نار آفتاب <ref>نیک نژاد، همان، ۱۹</ref> و از این رو ساج نار، خورشید و آسمان است و دوزخ از خورشید وجود یافته است. اما این نظر که دوزخ از خورشید به وجود آمده، با طرح جهان شناختی یاد شده مناسبتی ندارد.
بهشت‌ها و دوزخ‌ها در آسمانند و به [[فلک|افلاک]] مربوط‌اند. [[علاوه]] بر این، بهشت‌ها و دوزخ‌ها به هشت تن (سلطان اسحاق و هفتن) تعلق دارند و به بیان دیگر مکان ملکوتی ایشان به شمار می‌روند.<ref>جیحون آبادی، ص۳۵۷</ref>. اهل حق از دوزخ به نام «ساج نار» یاد می‌کنند که معنای لفظی آن، تاوه آتش است. در «تذکره اعلی‌» آمده است که از شراره ساج نار بود که [[جهنم]] آفریده شد.<ref>«تذکره اعلی»، ص۱۰-۱۱</ref>.  


درباره اوایل تکوین عالم نیز اسطوره‌ای ذکر شده است که در آن از چگونگی عملکرد دیوان و نیروهای اهریمنی در آغاز آفرینش سخن می‌رود و آشکار است که تأثیرات تفکرات ایرانی کهن را با خود دارد<ref>نک: «بارگه بارگه »، ۱۵۳-۱۵۴</ref>. آفرینش انسان و احوال آدم و حوا نزد اهل حق غالباً با روایات اسلامی در این باب مطابق است <ref>مثلاً نک: جیحون آبادی، ۶ - ۸؛ «دوره عابدین »، ۵۳۸ -۵۳۹</ref>. البته در «[[دوره عابدین]]» گمراه کننده آدم و حوا صریحاً [[اهریمن]] خوانده شده است <ref>همانجا</ref>. نکته‌ای که در طرح ارائه شده در مکتب حقیقت اختصاصی به نظر می‌رسد، نحوه پیدایش [[جن|جنیان]] و دیوان است، بدین قرار که در [[شاهنامه حقیقت]] از جفتی کهن به نام «جان‌» و «مرجان‌» یا «مرجانه‌» سخن می‌رود که بر روی زمین از آتش هستی یافتند<ref>جیحون آبادی، ۶۰، ۷۳</ref> و جنیان از زاد و ولد آن دو به وجود آمدند<ref>همو، ۷۴</ref>. جالب توجه اینکه «مرجانه‌» که ظاهراً صورت مصحّف «مشیانه‌» است، از [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C_(%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) پهلوی] «جان‌» آفریده شد<ref>همو، ۷۳</ref>.
درباره اوایل تکوین عالم نیز اسطوره‌ای ذکر شده است که در آن از چگونگی عملکرد دیوان و نیروهای اهریمنی در آغاز آفرینش سخن می‌رود و آشکار است که تأثیرات تفکرات ایرانی کهن را با خود دارد.<ref>نک: «بارگه بارگه »، ص۱۵۳-۱۵۴</ref>. آفرینش انسان و احوال آدم و حوا نزد اهل حق غالباً با روایات اسلامی در این باب مطابق است.<ref>مثلاً نک: جیحون آبادی، ص۶-۸؛ «دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref>. البته در «[[دوره عابدین]]» گمراه کننده آدم و حوا صریحاً [[اهریمن]] خوانده شده است. <ref>«دوره عابدین»، ص۵۳۸-۵۳۹</ref> نکته‌ای که در طرح ارائه شده در مکتب حقیقت اختصاصی به نظر می‌رسد، نحوه پیدایش [[جن|جنیان]] و دیوان است، بدین قرار که در [[شاهنامه حقیقت]] از جفتی کهن به نام «جان‌» و «مرجان‌» یا «مرجانه‌» سخن می‌رود که بر روی زمین از آتش هستی یافتند<ref>جیحون آبادی، ص۶۰، ۷۳</ref> و جنیان از زاد و ولد آن دو به وجود آمدند.<ref>جیحون آبادی، ص۷۴</ref>. جالب توجه اینکه «مرجانه‌» که ظاهراً صورت مصحّف «مشیانه‌» است، از [http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C_(%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) پهلوی] «جان‌» آفریده شد.<ref>جیحون آبادی، ص۷۳</ref>.


=== آخرالزمان ===
=== آخرالزمان ===
خط ۷۶: خط ۷۶:
#و از نزول بنی آدم هم هزار و یک جامه باید طی شود تا آخرالزمان فراز آید، و آنگاه زمان جاودانگی خواهد بود و توقف حرکت جهان.
#و از نزول بنی آدم هم هزار و یک جامه باید طی شود تا آخرالزمان فراز آید، و آنگاه زمان جاودانگی خواهد بود و توقف حرکت جهان.


اهل حق و به خصوص گروهی از بزرگان ایشان، درباره احوال [[آخر الزمان]] و به بیان دقیق‌تر وقایعی که بدان می‌انجامد، پیشگویی‌هایی کرده‌اند که در حدّ خود جالب توجه است <ref>القاصی، ۷۹، ۸۱، ۸۸ -۸۹</ref>. یارسان نیز همچون [[شیعه|شیعه اثناعشری]] معتقدند که در آخرالزمان خونخواهی [[حسین (ع)]] جهان را فرا خواهد گرفت <ref>همو، ۷۰</ref>. همچنین بنابر پیش بینیهای اهل حق، پیش از وقوع آخرالزمان جنگهای عظیمی در خواهد گرفت که از آن احوال به «جهان طوفانی‌» هم تعبیر شده است <ref>همو، ۷۷، ۸۰ -۸۱</ref>.
اهل حق و به خصوص گروهی از بزرگان ایشان، درباره احوال [[آخر الزمان]] و به بیان دقیق‌تر وقایعی که بدان می‌انجامد، پیشگویی‌هایی کرده‌اند که در حدّ خود جالب توجه است. <ref>القاصی، ۷۹، ۸۱، ۸۸ -۸۹</ref>. یارسان نیز همچون [[شیعه|شیعه اثناعشری]] معتقدند که در آخرالزمان خونخواهی [[حسین (ع)]] جهان را فرا خواهد گرفت. <ref>همو، ۷۰</ref>. همچنین بنابر پیش بینیهای اهل حق، پیش از وقوع آخرالزمان جنگهای عظیمی در خواهد گرفت که از آن احوال به «جهان طوفانی‌» هم تعبیر شده است.<ref>همو، ۷۷، ۸۰ -۸۱</ref>.


در این «جهان طوفانی‌» بی‌شک [[علی]](ع)، برترین تجسم خداوندی، ظهور و حضور خواهد داشت <ref>همو، ۷۹</ref>. ایل بیگی می‌گوید که در آخرالزمان همه ادیان یک دین (مذهب اهل حق) می‌شوند و [[سلطان اسحاق]] بر همه سروری می‌یابد. در آن زمان رستگاران بی‌غم و اندوهند و نیازی به خورد و خوراک ندارند<ref>همو، ۸۸</ref>. این نیز گفته شده است که در آخرالزمان خداوند در پیکره [[هفتوانه]] تجلی می‌کند<ref>«دوره هفتوانه »، ۲۸۸</ref> و هفتوانه در روز بازپسین سروری خواهند داشت <ref>«بارگه بارگه »، ۱۰۸</ref>.
در این «جهان طوفانی‌» بی‌شک [[علی]](ع)، برترین تجسم خداوندی، ظهور و حضور خواهد داشت. <ref>همو، ۷۹</ref>. ایل بیگی می‌گوید که در آخرالزمان همه ادیان یک دین (مذهب اهل حق) می‌شوند و [[سلطان اسحاق]] بر همه سروری می‌یابد. در آن زمان رستگاران بی‌غم و اندوهند و نیازی به خورد و خوراک ندارند.<ref>همو، ۸۸</ref>. این نیز گفته شده است که در آخرالزمان خداوند در پیکره [[هفتوانه]] تجلی می‌کند<ref>«دوره هفتوانه »، ۲۸۸</ref> و هفتوانه در روز بازپسین سروری خواهند داشت.<ref>«بارگه بارگه »، ۱۰۸</ref>.


==تاثیرپذیری از دیگر مذاهب==
==تاثیرپذیری از دیگر مذاهب==


درباره تأثیرهای ادیان و مذاهب دیگر بر مکتب اهل حق سخنهایی گفته شده است ؛
درباره تأثیرهای ادیان و مذاهب دیگر بر مکتب اهل حق سخنهایی گفته شده است؛


*مثلاً کسانی تأثیرپذیری آیین یاری را از [[مسیحیت]]<ref>برای نمونه، نک: ایوانف </ref> و یا از [[اسماعیلیه]]<ref> برای نمونه، نک: ایوانف </ref> مطرح کرده‌اند.
*مثلاً کسانی تأثیرپذیری آیین یاری را از [[مسیحیت]]<ref>برای نمونه، نک: ایوانف </ref> و یا از [[اسماعیلیه]]<ref> برای نمونه، نک: ایوانف </ref> مطرح کرده‌اند.
خط ۹۴: خط ۹۴:


==زبان نوشتاری آثار==
==زبان نوشتاری آثار==
بزرگان یارسان، اصول و حقایق اعتقادی خود را در آثاری منظوم گردآورده‌اند که غالباً در حکم کتب مقدس و محل رجوع قوم است. از بین این آثار پرشمار، «دفاتر» و «دوره»های کردی (گورانی) مورد استناد همه پیروان این مذهب است، ولی آثار ترکی («کلام»ها یا «کلامات») و آثار لری مخصوص به پیروان از اهل همان زبانهاست. از مهم‌ترین متون مقدس اهل حق «کلام خزانه» یا «سرانجام» است <ref>صفی زاده، مقدمه، ۲۰؛ القاصی، ۳۳- ۳۵؛ نیک نژاد، کلامات...، ۵</ref>.
بزرگان یارسان، اصول و حقایق اعتقادی خود را در آثاری منظوم گردآورده‌اند که غالباً در حکم کتب مقدس و محل رجوع قوم است. از بین این آثار پرشمار، «دفاتر» و «دوره»های کردی (گورانی) مورد استناد همه پیروان این مذهب است، ولی آثار ترکی («کلام»ها یا «کلامات») و آثار لری مخصوص به پیروان از اهل همان زبانهاست. از مهم‌ترین متون مقدس اهل حق «کلام خزانه» یا «سرانجام» است.<ref>صفی زاده، مقدمه، ۲۰؛ القاصی، ۳۳- ۳۵؛ نیک نژاد، کلامات...، ۵</ref>.


==سلطان اسحاق==
==سلطان اسحاق==
{{اصلی|سلطان اسحاق}}
{{اصلی|سلطان اسحاق}}
[[پرونده:آرامگاه سلطان اسحاق.jpg|بندانگشتی|آرامگاه سلطان اسحاق.]]
[[پرونده:آرامگاه سلطان اسحاق.jpg|بندانگشتی|آرامگاه سلطان اسحاق.]]
از او به عنوان موسس مذهب اهل حق نام برده‏‌اند. او در روستای برزجه در [[حلبچه]] [[عراق]] متولد شد و پس از آموختن برخی علوم از جمله؛ [[حکمت]] و [[ادبیات]] و [[فلسفه]] و [[فقه]] به دیار خودش بازگشت و به تبلیغ [[تصوف]] پرداخت<ref>صفی زاده، همان، ۱۶، ۱۹</ref>. اما خانواده‌اش با وی مخالف بودند. پس از مرگ پدرش به تحریک برخی علمای دینی مجبور شد با عده‌ای از یارانش مدت سه روز را در غاری بگذراند<ref>جیحون آبادی، ۳۳۹-۳۴۲؛ افضلی، قاسم، ۱/۲۲-۲۳</ref>. او سپس به [[اورامان]] هجرت کرد و [[پردیور]] را بنا نهاد و پس از آن ادعای مظهریت حق کرد. اهل حق، او را مظهر حق می‌دانند.
از او به عنوان موسس مذهب اهل حق نام برده‏‌اند. او در روستای برزجه در [[حلبچه]] [[عراق]] متولد شد و پس از آموختن برخی علوم از جمله؛ [[حکمت]] و [[ادبیات]] و [[فلسفه]] و [[فقه]] به دیار خودش بازگشت و به تبلیغ [[تصوف]] پرداخت.<ref>صفی زاده، همان، ۱۶، ۱۹</ref>. اما خانواده‌اش با وی مخالف بودند. پس از مرگ پدرش به تحریک برخی علمای دینی مجبور شد با عده‌ای از یارانش مدت سه روز را در غاری بگذراند.<ref>جیحون آبادی، ۳۳۹-۳۴۲؛ افضلی، قاسم، ۱/۲۲-۲۳</ref>. او سپس به [[اورامان]] هجرت کرد و [[پردیور]] را بنا نهاد و پس از آن ادعای مظهریت حق کرد. اهل حق، او را مظهر حق می‌دانند.


او در روستای شیخان [[کرمانشاه]] درگذشت و در همانجا دفن شد.
او در روستای شیخان [[کرمانشاه]] درگذشت و در همانجا دفن شد.


==سلسله مراتب روحانی==
==سلسله مراتب روحانی==
سلسله مراتب و مقامات علوی و روحانی عبارت است از: ۱. '''هفتنان '''، ۲. '''هفتوانه '''، ۳. '''هفت سردار'''، ۴. '''قولطاسیان '''، که کلاً ۲۸ تن می‌شوند<ref>جیحون آبادی، ۳۸۳-۳۸۷</ref>. آنها ذاتهایی [[ازلی]] هستند که نخستین صادرها از ذات حق به شمار می‌روند و در شکل بشری ظهور کرده‌اند. در این مکتب، «...جمله ذرات بود و نبود از این بیست و هشت آمد اندر وجود» و «دوکونین زین بیست و هشت شد به پا»<ref>همو، ۶۳ - ۶۴</ref>. این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شده‌اند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرفند و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است <ref>همو، ۳۸۷</ref>. جیحون آبادی در جایی دیگر، مظاهر [[سلطان اسحاق]] را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار می‌دهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام <ref>ص ۲۹</ref>. به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایین‌تر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار می‌گیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن‌» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن به حساب می‌آیند<ref>همو، ۳۸۷</ref>.
سلسله مراتب و مقامات علوی و روحانی عبارت است از: ۱. '''هفتنان '''، ۲. '''هفتوانه '''، ۳. '''هفت سردار'''، ۴. '''قولطاسیان '''، که کلاً ۲۸ تن می‌شوند<ref>جیحون آبادی، ۳۸۳-۳۸۷</ref>. آنها ذاتهایی [[ازلی]] هستند که نخستین صادرها از ذات حق به شمار می‌روند و در شکل بشری ظهور کرده‌اند. در این مکتب، «...جمله ذرات بود و نبود از این بیست و هشت آمد اندر وجود» و «دوکونین زین بیست و هشت شد به پا».<ref>همو، ۶۳ - ۶۴</ref>. این ۲۸ تن از تمامی مخلوقاتی که در زمان آفریده شده‌اند، برترند؛ آنها معرف ۲۸ حرفند و ۲۸ حرف بیان کننده کل هستی است. <ref>همو، ۳۸۷</ref>. جیحون آبادی در جایی دیگر، مظاهر [[سلطان اسحاق]] را پس از ۷ سردار، به این ترتیب قرار می‌دهد: چلتنان، قولطاسیان، پیران یا ۷۲ پیر، ۹۹ پیر، ۶۶ غلام. <ref>ص ۲۹</ref>. به هر حال، پس از ۷ سردار، یا در مقامی پایین‌تر از ۲۸ تن، ۴۰ تنان قرار می‌گیرند که در واقع ۴۰ «چهل تن‌» هستند، زیرا هر یک از آنها معادل ۴۰ تن به حساب می‌آیند.<ref>همو، ۳۸۷</ref>.


===علی (ع) مظهر ذات و محمد (ص) مظهر صفات الهی===
===علی (ع) مظهر ذات و محمد (ص) مظهر صفات الهی===
بجز [[سلطان اسحاق]]، مهم‌ترین مظهر خداوند بر روی زمین [[علی]] (ع) است و در آثار اهل حق بر الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است <ref>جیحون آبادی، ۲۱۲-۲۱۳</ref>. در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بَطن دُرّ» بیرون آمد و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است <ref>همو، ۴۷-۴۹</ref>. خاوندگار اولین تجلی ذات حق و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالم وجود است <ref>همو، ۲۹۲</ref>. بنابر متون مقدس یارسان، [[حضرت علی]] (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار) و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است <ref>برای نمونه، نک: «تذکره اعلی »، ۱۸ به بعد</ref>.
بجز [[سلطان اسحاق]]، مهم‌ترین مظهر خداوند بر روی زمین [[علی]] (ع) است و در آثار اهل حق بر الوهیت آن حضرت تأکید بسیار شده است. <ref>جیحون آبادی، ۲۱۲-۲۱۳</ref>. در آغاز هستی، خداوند پس از ارشاد هفتن و نشان دادن راه دشواری که باید در آینده بپیمایند، از «بَطن دُرّ» بیرون آمد و در جامه «خاوندگار» بود، اما چون آشکار شد، هفتن دیدند که علی است. <ref>همو، ۴۷-۴۹</ref>. خاوندگار اولین تجلی ذات حق و نخستین مرتبه بروز هویت او در عالم وجود است. <ref>همو، ۲۹۲</ref>. بنابر متون مقدس یارسان، [[حضرت علی]] (ع) دومین ظهور حق است (پس از خاوندگار) و ظهورهای دیگر مربوط به پس از وی است. <ref>برای نمونه، نک: «تذکره اعلی »، ۱۸ به بعد</ref>.


[[پرونده:زیارتگاه بابایادگار یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه [[بابا یادگار]]، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه]]
[[پرونده:زیارتگاه بابایادگار یارسان.JPG|بندانگشتی|زیارتگاه [[بابا یادگار]]، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه]]


علی (ع) تجلّی الهی در دور [[حضرت محمد]] (ص) است <ref>جیحون آبادی، ۱۲</ref>، و حضرت محمد(ص) خود به الوهیت حضرت علی (ع) آگاهی داشت، اما به خواست وی این سرّ را فاش نکرد<ref>همو، ۲۰۳، ۲۰۵</ref>. علی (ع)، ذاتِ خداست<ref>همو، ۲۳</ref>؛ به بیان بهتر، او مظهر ذات الهی است و حضرت محمد(ص) مظهر صفات الهی، لیکن هر دو اصل و گوهر واحد دارند<ref>همو، ۱۱۵</ref>. اهل حق [[سلمان فارسی]] را مظهر پیر بنیامین (یا همان [[جبرئیل]]) و شفیع دو عالم دانستند. به نظر ایشان [[فاطمه (س)|حضرت فاطمه (ع)]] مظهر خاتون رمز بار، [[بلال حبشی|بلال]] مظهر شاه ابراهیم ایوت، و [[خالد بن ولید]] مظهر بابا یادگار بودند<ref>«بارگه بارگه »، ۱۱۴- ۱۱۶؛ جیحون آبادی، ۱۹۶</ref>. سپس [[امام حسین]] (ع) مظهر این یادگار شد<ref>همو، ۲۱۹</ref>. البته حضرت محمد(ص) هم، محل تجلی و حلول الهی خوانده شده است <ref>«بارگه بارگه »، ۱۱۷- ۱۱۸</ref> و نخستین ظهور وی در «بطن صدف‌» (پس از پیدایش هفتن) بود<ref>جیحون آبادی، ۵۳</ref>. ظهور بعدی وی در آدم ابوالبشر بود، تا برسد به آخرین پیامبر<ref>همو، ۵۵</ref>.
علی (ع) تجلّی الهی در دور [[حضرت محمد]] (ص) است <ref>جیحون آبادی، ۱۲</ref>، و حضرت محمد(ص) خود به الوهیت حضرت علی (ع) آگاهی داشت، اما به خواست وی این سرّ را فاش نکرد.<ref>همو، ۲۰۳، ۲۰۵</ref>. علی (ع)، ذاتِ خداست<ref>همو، ۲۳</ref>؛ به بیان بهتر، او مظهر ذات الهی است و حضرت محمد(ص) مظهر صفات الهی، لیکن هر دو اصل و گوهر واحد دارند.<ref>همو، ۱۱۵</ref>. اهل حق [[سلمان فارسی]] را مظهر پیر بنیامین (یا همان [[جبرئیل]]) و شفیع دو عالم دانستند. به نظر ایشان [[فاطمه (س)|حضرت فاطمه (ع)]] مظهر خاتون رمز بار، [[بلال حبشی|بلال]] مظهر شاه ابراهیم ایوت، و [[خالد بن ولید]] مظهر بابا یادگار بودند.<ref>«بارگه بارگه »، ۱۱۴- ۱۱۶؛ جیحون آبادی، ۱۹۶</ref>. سپس [[امام حسین]] (ع) مظهر این یادگار شد.<ref>همو، ۲۱۹</ref>. البته حضرت محمد(ص) هم، محل تجلی و حلول الهی خوانده شده است <ref>«بارگه بارگه »، ۱۱۷- ۱۱۸</ref> و نخستین ظهور وی در «بطن صدف‌» (پس از پیدایش هفتن) بود.<ref>جیحون آبادی، ۵۳</ref> ظهور بعدی وی در آدم ابوالبشر بود، تا برسد به آخرین پیامبر.<ref>همو، ۵۵</ref>.


===بهلول، تجسم دوباره علی (ع)===
===بهلول، تجسم دوباره علی (ع)===
کاربر ناشناس