پرش به محتوا

اهل حق: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۰ نوامبر ۲۰۱۷
ویراستاری و اصلاح منابع
imported>Baqer h
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Baqer h
(ویراستاری و اصلاح منابع)
خط ۸: خط ۸:


==نام ها==
==نام ها==
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های این فرقه است<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref>. از این رو، پیروان آن «اهل حق‌» خوانده شده‌اند. نام دیگر رهرو این طریق «یار» است <ref>جیحون آبادی، ص ۴۲۰</ref> و از این روی، اهل حق را «یارستان‌» یا _ با تخفیف _ «یارسان‌» نیز گفته‌اند<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>.
«آیین حق»، «آیین حقیقت‌» یا «دین حقیقت‌» از نام‌های این فرقه است<ref>جیحون آبادی، ص۳۱۵، ۳۱۷، ۴۲۰</ref>. از این رو، پیروان آن «اهل حق‌» خوانده شده‌اند. نام دیگر رهرو این طریق «یار» است <ref>جیحون آبادی، ص ۴۲۰</ref> و از این روی، اهل حق را «یارستان‌» یا «یارسان‌» نیز گفته‌اند<ref>جیحون آبادی، ص۳۴۲، ۳۴۵</ref>.


در جایی، از این آیین به «آیین کردان‌» یاد شده <ref>«خرده سرانجام »، ۵۸۲</ref>؛ زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است. البته بعداً به ترکی نیز «کلامها»ی بسیاری پدید آمد و آثار مهمی به [[لکی (زبان)|زبان لکی]] هم به اهل حق مربوط است.
در جایی، از این آیین به «آیین کردان‌» یاد شده <ref>«خرده سرانجام»، ص۵۸۲</ref>؛ زیرا از زمان [[سلطان اسحاق]]، عنصر کردی سهم اصلی و مهمی در چگونگی و تحولات این مکتب و فرقه داشته است و نیز مهم‌ترین کتب مذهبی این فرقه به زبان کردی (گویش گورانی) است. البته بعداً به ترکی نیز «کلامها»ی بسیاری پدید آمد و آثار مهمی به [[لکی (زبان)|زبان لکی]] هم به اهل حق مربوط است.


==پراکندگی جغرافیایی==
==پراکندگی جغرافیایی==
خط ۱۷: خط ۱۷:


==گستره==
==گستره==
سادگی و خلوص روستایی در اشعار مقدس اهل حق کاملاً آشکار است. مفاهیم مطرح شده در آثار ایشان معلوم می‌کند که این آیین در اجتماعاتی از مردمان کشاورز و دامدار شکل گرفته، و گسترش یافته است، ولی آراء و آداب مربوط به آن امروز منحصر به قشرهای اجتماعی یاد شده نیست و به مکانهایی که پیش‌تر نام برده شد، محدود نمانده است. آنچنان که از رسائل [[خاکساریه]] برمی آید، خاکساریه ایران در بخشی از عقاید، اصطلاحات و آداب خود از اهل حق پیروی می‌کنند و به واسطه ایشان آراء این گروه در بسیاری از نقاط ایران هوادارانی یافته است <ref>نک: مدرسی، ۱۴۱، ۲۰۶، جم</ref>.
سادگی و خلوص روستایی در اشعار مقدس اهل حق کاملاً آشکار است. مفاهیم مطرح شده در آثار ایشان معلوم می‌کند که این آیین در اجتماعاتی از مردمان کشاورز و دامدار شکل گرفته، و گسترش یافته است، ولی آراء و آداب مربوط به آن امروز منحصر به قشرهای اجتماعی یاد شده نیست و به مکانهایی که پیش‌تر نام برده شد، محدود نمانده است. آنچنان که از رسائل [[خاکساریه]] برمی آید، خاکساریه ایران در بخشی از عقاید، اصطلاحات و آداب خود از اهل حق پیروی می‌کنند و به واسطه ایشان آراء این گروه در بسیاری از نقاط ایران هوادارانی یافته است <ref>نک: مدرسی، ص۱۴۱، ۲۰۶</ref>.
== باورها==
== باورها==
اهل حق [[امامان شیعه|۱۲ امام]] مذهب [[دوازده امامی|شیعه اثناعشری]] را می‌پذیرند<ref>برای نمونه، نک: جیحون آبادی، ۲۳، ۲۴</ref> و اصولاً شرایع گذشته و خصوصاً [[اسلام]] را برحق می‌دانند، اما حاصل و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع می‌بینند و به قول [[قوشچی اوغلی]] «از خداوند ۴ کتاب نازل شده و هر ۴ نزد ماست»<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه...، ۱۲۸-۱۳۰</ref>. در همانجا آمده است که «فرقان حق است و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان‌» غیر از آن است که معمولاً فهمیده می‌شود.
اهل حق [[امامان شیعه|۱۲ امام]] مذهب [[دوازده امامی|شیعه اثناعشری]] را می‌پذیرند<ref>برای نمونه نک: جیحون آبادی، ص۲۳، ۲۴</ref> و اصولاً شرایع گذشته و خصوصاً [[اسلام]] را برحق می‌دانند، اما حاصل و حقیقت همه آنها را در مذهب خود جمع می‌بینند و به قول [[قوشچی اوغلی]] «از خداوند ۴ کتاب نازل شده و هر ۴ نزد ماست»<ref>نک: نیک نژاد، گنجینه یاری، ص۱۲۸-۱۳۰</ref>. در همانجا آمده است که «فرقان حق است و دروغ نیست»، اما مراد اهل حق از «فرقان‌» غیر از آن است که معمولاً فهمیده می‌شود.


به زعم ایشان [[قرآن]] در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است و دو جزء دیگر اصل آن، و آن اصل حاوی «سرّ مگو»یی بوده است محفوظ در سینه [[حضرت محمد]] (ص)، لیکن [[امامان]] درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند و با نام «فرقان‌» به [[حضرت مهدی|حضرت مهدی(عج)]] رساندند و آن حضرت «فرقان‌» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.<ref>جیحون آبادی، ۲۰۱-۲۰۲</ref> پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است و شریعت پوست آن، و یا اسلام صدف است و آن آیین دُرّ است در درونش.<ref>همو، ۲۰</ref>
به زعم ایشان [[قرآن]] در اصل ۳۲ جزء بوده که ۳۰ جزء موجود فرع دین است و دو جزء دیگر اصل آن، و آن اصل حاوی «سرّ مگو»یی بوده است محفوظ در سینه [[حضرت محمد]] (ص)، لیکن [[امامان]] درپی هم، آن دو جزء را حفظ کردند و با نام «فرقان‌» به [[حضرت مهدی|حضرت مهدی(عج)]] رساندند و آن حضرت «فرقان‌» مزبور را به زبان کردی بیان کرد.<ref>جیحون آبادی، ۲۰۱-۲۰۲</ref> پس اگر اسلام چون دانه بادام باشد، آیین اهل حق مغز است و شریعت پوست آن، و یا اسلام صدف است و آن آیین دُرّ است در درونش.<ref>جیحون آبادی، ص۲۰</ref>


آیین حقیقت، [[قدیم]] و [[ازلی]] انگاشته می‌شود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۰۲، ۱۰۳؛ صفی زاده، همان، ۱۹۲</ref>، و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری. اهل حق با سایر [[غلات|غُلات]] شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت انسان ظهور می‌یابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط و گسترش بیشتر یافته است، و ایشان مظهریت را تنها در وجود حضرت علی (ع) منحصر نمی‌دانند.
آیین حقیقت، [[قدیم]] و [[ازلی]] انگاشته می‌شود<ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۰۲، ۱۰۳؛ صفی زاده، مقدمه، ص۱۹۲</ref>، و پیوستگی آن به ذات حق متلازم است با پیوستگی پیشوایان این قوم به ذات باری. اهل حق با سایر [[غلات|غُلات]] شیعه در این اندیشه اساسی شریکند که خداوند در صورت انسان ظهور می‌یابد، ولی نزد اهل حق این رأی بسط و گسترش بیشتر یافته است، و ایشان مظهریت را تنها در وجود حضرت علی (ع) منحصر نمی‌دانند. <ref>«اهل حق»</ref>


در بعضی از متون اهل حق از جمله در «[[بارگه بارگه]]» آثار و شواهد صریحی درباره اعتقاد به [[وحدت وجود]] یافت می‌شود<ref>ص ۹۲- ۹۵</ref>، از جمله اینکه برّ و بحر محل حلول یا تجلی ذات الهی است <ref>ص ۱۲۹</ref>. مهم‌ترین مظهر و مَجلای حق البته انسان است. بدین سان، مفهوم اَوَتاره که در دین [[هندو|هندویی]] و بسیاری از طریقه‌های عرفانی مبنای رابطه خدا و انسان را بیان می‌کند، در اینجا هم مطرح است. منتها در این مکتب، به یک معنا، ظهور و تجسد الهی برای این است که بندگان، او را ببینند<ref>نیک نژاد، همان، ۱۱۰-۱۱۱</ref>. شاید از میان تمامی مظاهر الهی برای اهل حق، [[سلطان اسحاق]] (که به صورت سحاک، صحاک، سهاک (به ضم یا فتح اول) هم ثبت شده است) برجسته‌تر و مهم‌تر باشد، زیرا اینان نه تنها هویت دینی و اعتقادی، بلکه پیوند اجتماعی و وحدت فرقه‌ای و قومی خود را هم از او گرفته‌اند (اگرچه درباره حضرت علی (ع) هم از تعظیم و تکریم بسیار خودداری نمی‌کنند).
در بعضی از متون اهل حق از جمله در «[[بارگه بارگه]]» آثار و شواهد صریحی درباره اعتقاد به [[وحدت وجود]] یافت می‌شود<ref>«بارگه بارگه»، ص۹۲- ۹۵</ref>، از جمله اینکه برّ و بحر محل حلول یا تجلی ذات الهی است <ref>«بارگه بارگه»، ص۱۲۹</ref>. مهم‌ترین مظهر و مَجلای حق البته انسان است. بدین سان، مفهوم اَوَتاره که در دین [[هندو|هندویی]] و بسیاری از طریقه‌های عرفانی مبنای رابطه خدا و انسان را بیان می‌کند، در اینجا هم مطرح است. منتها در این مکتب، به یک معنا، ظهور و تجسد الهی برای این است که بندگان، او را ببینند<ref>نیک نژاد، کلامات، ص۱۱۰-۱۱۱</ref>. شاید از میان تمامی مظاهر الهی برای اهل حق، [[سلطان اسحاق]] (که به صورت سحاک، صحاک، سهاک (به ضم یا فتح اول) هم ثبت شده است) برجسته‌تر و مهم‌تر باشد، زیرا اینان نه تنها هویت دینی و اعتقادی، بلکه پیوند اجتماعی و وحدت فرقه‌ای و قومی خود را هم از او گرفته‌اند (اگرچه درباره حضرت علی (ع) هم از تعظیم و تکریم بسیار خودداری نمی‌کنند).


===تناسخ===
===تناسخ===
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است <ref>نیک نژاد، گنجینه، ۱۱۴</ref>، اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است <ref>«خرده سرانجام »، ۵۷۷ - ۵۷۸</ref>. این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید<ref>جیحون آبادی، ۴۴، ۷۷</ref>.
اهل حق، همچون دیگر معتقدان به [[تناسخ]]، مرگ را پایان قطعی زندگی و متضمن انقطاع حضور روح در این جهان و عبور آن به عالمی دیگر نمی‌دانند. آغاز هر زندگی به پیشواز مرگ رفتن و هر مرگ آغاز زندگی مجددی است <ref>نیک نژاد، گنجینه، ص۱۱۴</ref>، اما زندگی‌ها و مرگهای پیاپی برای نجات انسان است <ref>«خرده سرانجام »، ص۵۷۷ - ۵۷۸</ref>. این طی طریق طولانی، جزئی از پیمان خداوند با مردمان است و مقدر شده که هر کس باید هزار، یا هزار و یک «دون‌» را در جهان بپیماید<ref>جیحون آبادی، ص۴۴، ۷۷</ref>.


[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد<ref>همو، ۷۹-۸۰</ref>.
[[تناسخ]] نزد اهل حق بر اساسی فکری و اخلاقی استوار است، و اگرچه در این باب سخن بسیار نگفته‌اند، گه‌گاه می‌توان اشاراتی در این جهت یافت که حکایت از توجه ایشان به قانونی همچون [[قانون کرمه]] [[هندو|هندوان]] دارد<ref>جیحون آبادی، ۷۹-۸۰</ref>.


هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب‌» و در غیر این صورت باید باز دون‌های دیگری را بپیماید<ref>همو، ۴۴</ref>. این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد و [[جهنم]] را خواهد دید<ref>«ذیل تذکره اعلی »، ۱۶۸</ref>.
هرکس باید هزار دون ۵۰ ساله را در جهان بگذراند و در صورتی که در این مدت پاک شده باشد، «شود ملحق حق به آخر حساب‌» و در غیر این صورت باید باز دون‌های دیگری را بپیماید<ref>جیحون آبادی، ص۴۴</ref>. این نیز گفته شده که کسی که عملش نادرست باشد و از قواعد حقیقت بیرون برود، در زندگی بعدی به حیوانی کثیف مبدل خواهد شد و [[جهنم]] را خواهد دید<ref>«ذیل تذکره اعلی»، ص۱۶۸</ref>.


===پردیور===
===پردیور===
در سیر تکاملی روح، از «[[پردیور]]» (کعبه اهل حق) سخن به میان آمده است. پردیور (این سوی پل) بنایی است که [[سلطان اسحاق]] در کنار [[رود سیروان]] ساخت و در اندیشه مؤمنان این مذهب، منزلتی شبیه به [[پل صراط]] دارد، زیرا روح پس از عوض کردن هزار و یک جامه سرانجام از آن عبور می‌کند؛ اما عبور از پل فقط برای نیکان میسر است و بدکاران به [[دوزخ]] خواهند افتاد<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ۳۹۱</ref>. همچنین [[شهرزور]] نیز جایگاهی اساطیری یافته، و با سرنوشت نهایی نجات یافتگان پیوند خورده است : بنابر «بارگه بارگه‌» روان کسانی که شایسته نجات قطعی باشند، در شهرزور به [[سرمدی]] می‌پیوندند.<ref>همان، ۳۳</ref>
در سیر تکاملی روح، از «[[پردیور]]» (کعبه اهل حق) سخن به میان آمده است. پردیور (این سوی پل) بنایی است که [[سلطان اسحاق]] در کنار [[رود سیروان]] ساخت و در اندیشه مؤمنان این مذهب، منزلتی شبیه به [[پل صراط]] دارد، زیرا روح پس از عوض کردن هزار و یک جامه سرانجام از آن عبور می‌کند؛ اما عبور از پل فقط برای نیکان میسر است و بدکاران به [[دوزخ]] خواهند افتاد<ref>نک: صفی زاده، مقدمه، ص۳۹۱</ref>. همچنین [[شهرزور]] نیز جایگاهی اساطیری یافته، و با سرنوشت نهایی نجات یافتگان پیوند خورده است : بنابر «بارگه بارگه‌» روان کسانی که شایسته نجات قطعی باشند، در شهرزور به [[سرمدی]] می‌پیوندند.<ref>صفی زاده، مقدمه، ص۳۳</ref>


===کیفیت پیدایش جهان===
===کیفیت پیدایش جهان===
کاربر ناشناس