پرش به محتوا

صفات جمال و جلال الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Shadpoor
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''صفات جمال و جلال الهی''' اصطلاحی در [[علم کلام]] و [[عرفان]] برای تقسیم بندی صفات [[خداوند]] است. در اصطلاح رایج کلام، این دو اصطلاح معادل صفات ثبوتی و سلبی هستند. صفات جمال(= '''صفات ثبوتی''') صفاتی هستند‎ که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎کنند مانند عالِم، قادر، خالق و رازق، و صفات جلال(= صفات '''سلبی''') نیز صفاتی‎اند که بر سلب نقصی از خداوند دلالت می‎کنند مانند غنی، واحد و قُدّوس.
'''صفات جمال و جلال الهی''' اصطلاحی در [[علم کلام]] و [[عرفان]] برای تقسیم بندی صفات [[خداوند]] است. در اصطلاح رایج کلام، این دو اصطلاح معادل صفات ثبوتی و سلبی هستند. صفات جمال(= '''صفات ثبوتی''') صفاتی هستند‎ که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎‌کنند مانند عالِم، قادر، خالق و رازق، و صفات جلال(= صفات '''سلبی''') نیز صفاتی‎اند که بر سلب نقصی از خداوند دلالت می‎‌کنند مانند غنی، واحد و قُدّوس.


در اصطلاح رایج [[عرفان نظری]]، اسامی جلال عبارت‌اند از اسمائی که از عظمت و کبریای حق تعالی حکایت می‌کنند و باعث خفای او می‌شوند یا آن که موجب منع نعمتی یا کمالی در خلق‌اند، نظیر متکبر، عزیز، قَهّار، مُنتَقِم و در عرفان عملی بر اسم‌هایی اطلاق می‌شود که تجلّی آنها باعث قبض و هیبت سالک می‌شود.
در اصطلاح رایج [[عرفان نظری]]، اسامی جلال عبارت‌اند از اسمائی که از عظمت و کبریای حق تعالی حکایت می‌کنند و باعث خفای او می‌شوند یا آن که موجب منع نعمتی یا کمالی در خلق‌اند، نظیر متکبر، عزیز، قَهّار، مُنتَقِم و در عرفان عملی بر اسم‌هایی اطلاق می‌شود که تجلّی آنها باعث قبض و هیبت سالک می‌شود.
خط ۱۸: خط ۱۸:


== کاربرد در روایات==
== کاربرد در روایات==
عبارت «ذوالجلال و الاکرام» در [[حدیث|روایات]] و ادعیه نیز وارد شده است. در سخنی از [[پیامبر اکرم(ص)]] درباره این عبارت، جلال نام [[بهشت|بهشتی]] است که بر [[عرش]] محیط است و فاصله آن با بهشتی که بندگان خدا در آن قرار دارند هفتصد سال راه است<ref> تفسیر کبیر ملافتح اللّه کاشانی، ذیل الرحمن : ۲۷ </ref>. از [[امام باقر(ع)]] نقل شده است که مراد از «جلال خدا» در [[سوره الرحمن]]، [[ائمه|امامان]] معصوم‌اند. بر اساس این روایت، خدا بندگان خود را، به واسطه پیروی از امامان معصوم، اکرام کرده است.<ref> تفسیر قمی، ذیل سوره الرحمن، آیه ۷۸؛ محمدبن حسن صفار قمی، بصائرالدرجات، ص۳۱۲؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص۱۹۶ </ref> در سخنان پیامبر اکرم به «دارالجلال» اشاره شده<ref> مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۸۲ </ref> و در روایتی دیگر از امام باقر نیز این تعبیر آمده است.<ref> رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۲۴، ص۳۹۶؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۳۳۷ </ref> دارالجلال در تفسیر قرطبی،<ref> ذیل سوره یونس، آیه ۲۵ </ref> به نقل از [[ابن عباس]] یکی از هفت بهشت (دارالجلال، دارالسلام، جنة عدن، جنة المأوی، جنة الخلد، جنة الفردوس و جنة النعیم) است و در روایت امام باقر، منظور از دارالجلال [[اهل بیت]] و امامان معصوم‌اند.<ref> رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۲۴، ص۳۹۶ـ ۳۹۷ </ref> در حدیث دیگری، پیامبر اکرم نور جلال نام گرفته است که [[ملائکه]] به واسطه درود و [[صلوات]] بر او توانسته‌اند [[عرش]] الاهی را حمل کنند.<ref> مستدرک الوسائل، ج ۵، ص۳۴۱ </ref> به تعبیر [[علامه مجلسی]] در شرح [[حدیث معراج]]، پیامبر اکرم در [[معراج]] خود پس از خرق حجابهای جسمانی و عقلانی، به عرش عظمت و جلال خداوند راه یافت و در مجلس انس و وصال اقامت گزید.<ref> مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۸۲، ص۲۴۸</ref>
عبارت «ذوالجلال و الاکرام» در [[حدیث|روایات]] و ادعیه نیز وارد شده است. در سخنی از [[پیامبر اکرم(ص)]] درباره این عبارت، جلال نام [[بهشت|بهشتی]] است که بر [[عرش]] محیط است و فاصله آن با بهشتی که بندگان خدا در آن قرار دارند هفتصد سال راه است<ref> تفسیر کبیر ملافتح اللّه کاشانی، ذیل الرحمن : ۲۷ </ref>. از [[امام باقر(ع)]] نقل شده است که مراد از «جلال خدا» در [[سوره الرحمن]]، [[ائمه|امامان]] معصوم‌اند. بر اساس این روایت، خدا بندگان خود را، به واسطه پیروی از امامان معصوم، اکرام کرده است.<ref> تفسیر قمی، ذیل سوره الرحمن، آیه ۷۸؛ محمدبن حسن صفار قمی، بصائرالدرجات، ص۳۱۲؛ بحارالانوار، ج ۲۴، ص۱۹۶ </ref> در سخنان پیامبر اکرم به «دارالجلال» اشاره شده<ref> مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۸۲ </ref> و در روایتی دیگر از امام باقر نیز این تعبیر آمده است.<ref> رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۲۴، ص۳۹۶؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص۳۳۷ </ref> دارالجلال در تفسیر قرطبی،<ref> ذیل سوره یونس، آیه ۲۵ </ref> به نقل از [[ابن عباس]] یکی از هفت بهشت (دارالجلال، دارالسلام، جنة عدن، جنة المأوی، جنة الخلد، جنة الفردوس و جنة النعیم) است و در روایت امام باقر، منظور از دارالجلال [[اهل بیت]] و امامان معصوم‌اند.<ref> رجوع کنید به بحارالانوار، ج ۲۴، ص۳۹۶ـ ۳۹۷ </ref> در حدیث دیگری، پیامبر اکرم نور جلال نام گرفته است که [[ملائکه]] به واسطه درود و [[صلوات]] بر او توانسته‌اند [[عرش]] الاهی را حمل کنند.<ref> مستدرک الوسائل، ج ۵، ص۳۴۱ </ref> به تعبیر [[علامه مجلسی]] در شرح [[حدیث معراج]]، پیامبر اکرم در [[معراج]] خود پس از خرق حجاب‌های جسمانی و عقلانی، به عرش عظمت و جلال خداوند راه یافت و در مجلس انس و وصال اقامت گزید.<ref> مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۸۲، ص۲۴۸</ref>


از پیامبر اسلام نقل شده است که در دعاهایتان «یا ذاالجلال و الاکرام» را بسیار ذکر کنید.<ref>سیوطی، تفسیر الجلالین، ذیل سوره الرحمن، آیه ۷۸ </ref> روایت مذکور مستند کسانی است که ذوالجلال و الاکرام را [[اسم اعظم]] خدا می‌دانند.<ref> سیوطی، تفسیر الجلالین، ذیل سوره الرحمن، آیه ۷۸ </ref>
از پیامبر اسلام نقل شده است که در دعاهایتان «یا ذاالجلال و الاکرام» را بسیار ذکر کنید.<ref>سیوطی، تفسیر الجلالین، ذیل سوره الرحمن، آیه ۷۸ </ref> روایت مذکور مستند کسانی است که ذوالجلال و الاکرام را [[اسم اعظم]] خدا می‌دانند.<ref> سیوطی، تفسیر الجلالین، ذیل سوره الرحمن، آیه ۷۸ </ref>
خط ۳۵: خط ۳۵:
در میان عرفا و [[تصوف|صوفیان]] درباره جلال و جمال دو تلقی وجود داشته است. در اغلب موارد، به ویژه نزد متقدمان، جلال و جمال از حیث تأثیرات سلوکیشان بر احوال و حیات معنوی سالک مورد توجه بوده است. [[ابن عربی]] بر تعریف جلال و جمال به اعتبار احوال خرده گرفته و اظهار داشته است که جلال و جمال دو وصف خداست و هیبت و انس دو وصف انسان. به گفته وی، صوفیان متقدم با توجه به احوال سالک در مواجهه با جلال و جمال الاهی، این دو اصطلاح را به قبض و بسط یا هیبت و انس تعریف کرده و براساس آنچه در نفوس خود یافته‌اند، جلال را به قهر و جمال را به رحمت نسبت داده‌اند.<ref> رسائل ابن عربی، ص۳؛ الفتوحات المکیة، ج ۲، ص۵۴۰ </ref> از دیدگاه او، جلال صورتی از جمال است و انس و هیبت سالک در تعامل با جمال معنا می‌یابد؛ لذا، سالک آن مجال را ندارد که به ساحت جلال ذات نزدیک شود. به نوشته قیصری<ref> شرح فصوص الحکم، ص۴۳ـ۴۴ </ref> هر جمالی را جلالی است مانند دهشتِ حاصل از جمال الاهی که به معنای مقهور و متحیر ماندن عقل به واسطه مشاهده جمالِ الاهی است، و هر جلالی را جمالی است که همان لطف مستور در قهر الاهی است.
در میان عرفا و [[تصوف|صوفیان]] درباره جلال و جمال دو تلقی وجود داشته است. در اغلب موارد، به ویژه نزد متقدمان، جلال و جمال از حیث تأثیرات سلوکیشان بر احوال و حیات معنوی سالک مورد توجه بوده است. [[ابن عربی]] بر تعریف جلال و جمال به اعتبار احوال خرده گرفته و اظهار داشته است که جلال و جمال دو وصف خداست و هیبت و انس دو وصف انسان. به گفته وی، صوفیان متقدم با توجه به احوال سالک در مواجهه با جلال و جمال الاهی، این دو اصطلاح را به قبض و بسط یا هیبت و انس تعریف کرده و براساس آنچه در نفوس خود یافته‌اند، جلال را به قهر و جمال را به رحمت نسبت داده‌اند.<ref> رسائل ابن عربی، ص۳؛ الفتوحات المکیة، ج ۲، ص۵۴۰ </ref> از دیدگاه او، جلال صورتی از جمال است و انس و هیبت سالک در تعامل با جمال معنا می‌یابد؛ لذا، سالک آن مجال را ندارد که به ساحت جلال ذات نزدیک شود. به نوشته قیصری<ref> شرح فصوص الحکم، ص۴۳ـ۴۴ </ref> هر جمالی را جلالی است مانند دهشتِ حاصل از جمال الاهی که به معنای مقهور و متحیر ماندن عقل به واسطه مشاهده جمالِ الاهی است، و هر جلالی را جمالی است که همان لطف مستور در قهر الاهی است.


عبدالکریم جیلی، از شارحان مکتب ابن عربی، جمال را، به نحو عام، اوصاف عُلیا و [[اسماء الحسنی|اسمای حسنای]] خدا و به طور خاص صفات رحمت، علم، لطف، رزاقیت، خلاقیت و امثال اینها دانسته است.<ref> الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج ۱، ص۸۹ </ref> البته صفاتی نیز هستند که از جهتی جمالی و از جهتی جلالی‌اند، مانند اسم «ربّ» که به اعتبار پرورندگی آن جمالی و به اعتبار قدرت آن جلالی است، و از این قبیل است اسم اللّه و رحمان. از نظر وی، جلال الاهی عبارت است از ذات حق به اعتبار ظهور تفصیلی آن در [[اسما و صفات|اسما و صفاتی]] که پیشتر به نحو اجمالی در ذات متمکن بوده‌اند. این صفات عبارت‌اند از: صفات عظمت و کبریا و مجد و ثنا. افزون بر این، هر جمالی به هنگام شدت ظهور، جلال نامیده می‌شود، همان طور که هر جلالی در ابتدای ظهورش بر خلق جمال نام می‌گیرد. به همین دلیل گفته‌اند هر جمالی جلالی دارد و هر جلالی جمالی. اما آنچه از جمال الاهی برای مردم قابل درک است، تنها جمال جلال و جلال جمال است و شهود جمال مطلق و جلال مطلق فقط به خداوند اختصاص دارد.<ref> الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج ۱، ص۹۱ </ref>
عبدالکریم جیلی، از شارحان مکتب ابن عربی، جمال را، به نحو عام، اوصاف عُلیا و [[اسماء الحسنی|اسمای حسنای]] خدا و به طور خاص صفات رحمت، علم، لطف، رزاقیت، خلاقیت و امثال اینها دانسته است.<ref> الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج ۱، ص۸۹ </ref> البته صفاتی نیز هستند که از جهتی جمالی و از جهتی جلالی‌اند، مانند اسم «ربّ» که به اعتبار پرورندگی آن جمالی و به اعتبار قدرت آن جلالی است، و از این قبیل است اسم الله و رحمان. از نظر وی، جلال الاهی عبارت است از ذات حق به اعتبار ظهور تفصیلی آن در [[اسما و صفات|اسما و صفاتی]] که پیشتر به نحو اجمالی در ذات متمکن بوده‌اند. این صفات عبارت‌اند از: صفات عظمت و کبریا و مجد و ثنا. افزون بر این، هر جمالی به هنگام شدت ظهور، جلال نامیده می‌شود، همان طور که هر جلالی در ابتدای ظهورش بر خلق جمال نام می‌گیرد. به همین دلیل گفته‌اند هر جمالی جلالی دارد و هر جلالی جمالی. اما آنچه از جمال الاهی برای مردم قابل درک است، تنها جمال جلال و جلال جمال است و شهود جمال مطلق و جلال مطلق فقط به خداوند اختصاص دارد.<ref> الانسان الکامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، ج ۱، ص۹۱ </ref>


در اصطلاح رایج [[عرفان نظری]]، اسامی جلال عبارت‌اند از اسمائی که از عظمت و کبریای حق تعالی حکایت می‌کنند و باعث خفای او می‌شوند یا آن که موجب منع نعمتی یا کمالی در خلق‌اند، نظیر متکبر، عزیز، قهّار،منتقم و در عرفان عملی بر اسمایی اطلاق می‌شود که تجلّی آنها باعث قبض و هیبت سالک می‌شود.
در اصطلاح رایج [[عرفان نظری]]، اسامی جلال عبارت‌اند از اسمائی که از عظمت و کبریای حق تعالی حکایت می‌کنند و باعث خفای او می‌شوند یا آن که موجب منع نعمتی یا کمالی در خلق‌اند، نظیر متکبر، عزیز، قهّار،منتقم و در عرفان عملی بر اسمایی اطلاق می‌شود که تجلّی آنها باعث قبض و هیبت سالک می‌شود.
خط ۸۳: خط ۸۳:
* فتح الله بن شکرالله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر کبیر ملافتح اللّه کاشانی)، تهران ۱۳۴۴ش
* فتح الله بن شکرالله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر کبیر ملافتح اللّه کاشانی)، تهران ۱۳۴۴ش
* فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش
* فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش
* فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل اللّه یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸
* فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸
* مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق
* مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق
* محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت ۱۹۸۱
* محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت ۱۹۸۱
۱۸٬۴۲۹

ویرایش