فاطمه دختر امام علی(ع): تفاوت میان نسخهها
←واقعه کربلا
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
== واقعه کربلا == | == واقعه کربلا == | ||
فاطمه در [[واقعه کربلا]] حضور داشت و به همراه [[زینب(س)]] و دیگر [[اسیران کربلا|اسیران]] به [[دمشق]] برده شد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۴، ص۸۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۵، ص۳۴۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۱۳۳.</ref> در مجلس یزید، مردی از اهل [[شام]] از [[یزید بن معاویه]] درخواست کرد تا او را به کنیزی خود در آورد که با واکنش تند زینب(س) مواجه شد.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۱۳۳.</ref> [[ابومخنف]] این جریان را به واسطه [[حارث بن کعب]] از وی گزارش کرده است.<ref> ابومخنف، وقعة الطف، ۱۴۱۷ق، ص۴۸، ۲۷۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۶۲-۴۶۱.</ref>{{یاد|براساس برخی دیگر از گزارشها این واقعه درباره فاطمه دختر امام حسین اتفاق افتاده است. فاطمه دختر امام حسین میگوید: | فاطمه در [[واقعه کربلا]] حضور داشت و به همراه [[زینب(س)]] و دیگر [[اسیران کربلا|اسیران]] به [[دمشق]] برده شد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۴، ص۸۸؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۵، ص۳۴۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۱۳۳.</ref> در مجلس یزید، مردی از اهل [[شام]] از [[یزید بن معاویه]] درخواست کرد تا او را به کنیزی خود در آورد که با واکنش تند زینب(س) مواجه شد.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۱۳۳.</ref> [[ابومخنف]] این جریان را به واسطه [[حارث بن کعب]] از وی گزارش کرده است.<ref> ابومخنف، وقعة الطف، ۱۴۱۷ق، ص۴۸، ۲۷۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۶۲-۴۶۱.</ref>{{یاد|براساس برخی دیگر از گزارشها این واقعه درباره [[فاطمه دختر امام حسین(ع)|فاطمه دختر امام حسین]] اتفاق افتاده است. فاطمه دختر امام حسین میگوید: | ||
هنگامی که ما را وارد مجلس يزيد لعين كردند، او با ديدهی رِقَّت بار به ما نگاه كرد، مردي از اهل شام که سرخ رو بود برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنين!! اين دختر را به من ببخش. | هنگامی که ما را وارد مجلس يزيد لعين كردند، او با ديدهی رِقَّت بار به ما نگاه كرد، مردي از اهل شام که سرخ رو بود برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنين!! اين دختر را به من ببخش. | ||
منظور آن ملعون، من بودم، و من دختر نظیف و زیبایی بودم، وقتی اين سخن را شنیدم مضطرب شدم و لرزیدم، گمان كردم كه اين كار شدنی است. دامن عمهام حضرت زينب عليهاالسلام را گرفتم و او میدانست كه اين كار شدنی نيست. | منظور آن ملعون، من بودم، و من دختر نظیف و زیبایی بودم، وقتی اين سخن را شنیدم مضطرب شدم و لرزیدم، گمان كردم كه اين كار شدنی است. دامن عمهام حضرت زينب عليهاالسلام را گرفتم و او میدانست كه اين كار شدنی نيست. |