پرش به محتوا

مناظره امام رضا با سلیمان مروزی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۵: خط ۴۵:


|سلیمان مروزىّ متکلّم خراسان، بر مأمون وارد شد. مأمون او را احترام بسیار نمود و به او هدایایى داد و گفت: پسرعمویم علىّ بن موسى الرّضا از حجاز نزد من آمده است و علم کلام و متکلّمین را دوست دارد. لذا مانعى ندارد که روز ترویه براى مناظره با او نزد ما بیایى، سلیمان گفت: یا امیرالمؤمنین، دوست ندارم در مجلس شما و در حضور بنى‌هاشم از چنین کسى سؤالاتى کنم؛ چرا که در مقابل دیگران در بحث با من شکست می‌خورد؛ و نیز صحیح نیست که با او زیاد بحث و جدل‏ کنم. مأمون گفت: من فقط به این دلیل که قدرت تو را در بحث و مناظره می‌‏دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من این است که او را فقط در یک مورد مجاب کنى و ادلّه او را ردّ نمائى، سلیمان گفت: بسیار خوب، من و او را با هم روبه‌رو کن و ما را به هم واگذار و خود شاهد باش.
|سلیمان مروزىّ متکلّم خراسان، بر مأمون وارد شد. مأمون او را احترام بسیار نمود و به او هدایایى داد و گفت: پسرعمویم علىّ بن موسى الرّضا از حجاز نزد من آمده است و علم کلام و متکلّمین را دوست دارد. لذا مانعى ندارد که روز ترویه براى مناظره با او نزد ما بیایى، سلیمان گفت: یا امیرالمؤمنین، دوست ندارم در مجلس شما و در حضور بنى‌هاشم از چنین کسى سؤالاتى کنم؛ چرا که در مقابل دیگران در بحث با من شکست می‌خورد؛ و نیز صحیح نیست که با او زیاد بحث و جدل‏ کنم. مأمون گفت: من فقط به این دلیل که قدرت تو را در بحث و مناظره می‌‏دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من این است که او را فقط در یک مورد مجاب کنى و ادلّه او را ردّ نمائى، سلیمان گفت: بسیار خوب، من و او را با هم روبه‌رو کن و ما را به هم واگذار و خود شاهد باش.
مأمون کسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو ـ‌که در مباحث کلامى در خراسان تک است و برابر ندارد‌ـ نزد ما آمده است. اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بیایید. حضرت براى وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر بروید. عمران صابى هم با ما بود. حرکت کردیم و به در اتاق مأمون رسیدیم. یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند. وقتى سلام کردم، مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرماید. گفتم: وقتى ما می‌آمدیم، مشغول پوشیدن لباس بودند. دستور دادند ما زودتر بیاییم. سپس گفتم: یا امیرالمؤمنین، عمران ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران کیست؟ گفتم: صابى که توسّط شما مسلمان شد. گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش‌آمد گفته، او را در محلّ مناسب جاى داد. سپس گفت: اى عمران، نمردى تا بالأخره از بنى‌هاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را که مرا توسّط شما تشرّف عنایت فرمود، اى امیر. مأمون گفت: اى عمران، این سلیمان مروزى متکلّم خراسان است. عمران گفت: اى امیرالمؤمنین، او گمان می‌‏کند در خراسان از نظر بحث و مناظره تک است و «بِداء» را نیز منکر است. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌‏کنى؟ عمران گفت: این امر بستگى به خود او دارد. در این هنگام، امام رضا علیه‌السّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت می‌‏کردید؟ عمران گفت: یا ابن‌رسول‌اللَّه، این شخص سلیمان مروزى است. سلیمان (به عمران) گفت: آیا گفته ابوالحسن را در باره بِداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، به‌شرط اینکه دلیلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم.
مأمون کسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو ـ‌که در مباحث کلامى در خراسان تک است و برابر ندارد‌ـ نزد ما آمده است. اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بیایید. حضرت براى وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر بروید. عمران صابى هم با ما بود. حرکت کردیم و به در اتاق مأمون رسیدیم. یاسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند. وقتى سلام کردم، مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرماید. گفتم: وقتى ما می‌آمدیم، مشغول پوشیدن لباس بودند. دستور دادند ما زودتر بیاییم. سپس گفتم: یا امیرالمؤمنین، عمران ارادتمند شما نیز در بیرون خانه است. گفت: عمران کیست؟ گفتم: صابى که توسّط شما [[مسلمان]] شد. گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش‌آمد گفته، او را در محلّ مناسب جاى داد. سپس گفت: اى عمران، نمردى تا بالأخره از
[[بنی‌هاشم]] شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را که مرا توسّط شما تشرّف عنایت فرمود، اى امیر. مأمون گفت: اى عمران، این سلیمان مروزى متکلّم خراسان است. عمران گفت: اى امیرالمؤمنین، او گمان می‌‏کند در خراسان از نظر بحث و مناظره تک است و «بِداء» را نیز منکر است. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌‏کنى؟ عمران گفت: این امر بستگى به خود او دارد. در این هنگام، امام رضا علیه‌السّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت می‌‏کردید؟ عمران گفت: یا ابن‌رسول‌اللَّه، این شخص سلیمان مروزى است. سلیمان (به عمران) گفت: آیا گفته ابوالحسن را در باره بِداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، به‌شرط اینکه دلیلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پیروز شوم.
مأمون گفت: یا اباالحسن، در باره آنچه اینان در آن بحث و مشاجره می‌‏کنند، چه نظرى دارید؟ حضرت فرمودند: اى سلیمان، چطور «بِداء» را قبول‏ ندارى، و حال آنکه خداوند می‌‏فرماید: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یکُ شَیئاً» (آیا انسان نمی‌‏بیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او هیچ نبود. [آیه لفظش در قرآن سوره مریم آیه ۶۷ بدین صورت است:‏ «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ‏»]). و نیز می‌‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ‏» (و او همان کسى است که خلقت را آغاز می‌‏کند (یا خلقت مخلوقات را آغاز می‌‏کند) سپس آن را (یا آنان را) باز می‌‏گرداند (روم، ۲۷)) و نیز فرموده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین [از هیچ‏] (بقره، ۱۱۷)) و نیز: «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌‏افزاید (فاطر، ۱)) و می‌‏فرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ‏» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود (سجده، ۷)) و می‌‏فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ‏» (و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شده‌‏اند؛ یا آنان را عذاب می‌‏کند یا بر آنان لطف مي‏‌کند و توبه‌‏شان را می‌‏پذیرد (توبه، ۱۰۶)) و نیز فرموده است: «وَ ما یعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا ینْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتابٍ‏» (هیچ‌کس پیر و سالخورده نمی‌‏شود و نیز عمر هیچ‌کس کم نمی‌‏گردد، مگر اینکه در کتابى ثبت و ضبط است (فاطر، ۱۱)).
مأمون گفت: یا اباالحسن، در باره آنچه اینان در آن بحث و مشاجره می‌‏کنند، چه نظرى دارید؟ حضرت فرمودند: اى سلیمان، چطور «بِداء» را قبول‏ ندارى، و حال آنکه خداوند می‌‏فرماید: «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یکُ شَیئاً» (آیا انسان نمی‌‏بیند که ما او را در گذشته آفریدیم و او هیچ نبود. [آیه لفظش در قرآن سوره مریم آیه ۶۷ بدین صورت است:‏ «أَ وَ لا یذْکرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ‏»]). و نیز می‌‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ‏» (و او همان کسى است که خلقت را آغاز می‌‏کند (یا خلقت مخلوقات را آغاز می‌‏کند) سپس آن را (یا آنان را) باز می‌‏گرداند (روم، ۲۷)) و نیز فرموده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین [از هیچ‏] (بقره، ۱۱۷)) و نیز: «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌‏افزاید (فاطر، ۱)) و می‌‏فرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ‏» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود (سجده، ۷)) و می‌‏فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یتُوبُ عَلَیهِمْ‏» (و دیگران به انتظار امر خدا گذارده شده‌‏اند؛ یا آنان را عذاب می‌‏کند یا بر آنان لطف مي‏‌کند و توبه‌‏شان را می‌‏پذیرد (توبه، ۱۰۶)) و نیز فرموده است: «وَ ما یعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا ینْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کتابٍ‏» (هیچ‌کس پیر و سالخورده نمی‌‏شود و نیز عمر هیچ‌کس کم نمی‌‏گردد، مگر اینکه در کتابى ثبت و ضبط است (فاطر، ۱۱)).
بارى، سلیمان گفت: آیا در این باره، از پدران خود، روایت به شما رسیده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق این روایت برایم نقل شده است که ایشان فرمودند: «خداوند دو علم دارد: علمى مخزون و مکنون و پنهان، که کسى به‌جز خودش، از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشئت می‌‏گیرد، و علمى که به ملائکه و پیامبرانش تعلیم فرموده است و علماء اهل‌بیت پیامبر ما نیز از آن آگاه‌اند.»
بارى، سلیمان گفت: آیا در این باره، از پدران خود، روایت به شما رسیده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق این روایت برایم نقل شده است که ایشان فرمودند: «خداوند دو علم دارد: علمى مخزون و مکنون و پنهان، که کسى به‌جز خودش، از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشئت می‌‏گیرد، و علمى که به ملائکه و پیامبرانش تعلیم فرموده است و علماء اهل‌بیت پیامبر ما نیز از آن آگاه‌اند.»
۱۷٬۴۳۷

ویرایش