کاربر ناشناس
خبیب بن عدی: تفاوت میان نسخهها
حذف سرفصلهای اضافه و جابجایی متن
imported>Jalalyaghmoori بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Jalalyaghmoori (حذف سرفصلهای اضافه و جابجایی متن) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''خُبَیب بن عَدِی بن مالک بن عامر اَوْسی انصاری'''، از [[صحابه|اصحاب]] [[رسول خدا]](ص) و از نخستین شهدای صدر [[اسلام]] است. وی به درخواست طوایف عَضَل و قارَه برای تبلیغ [[دین اسلام]] به سوی آنان رفت ولی آنان خیانت کرده خُبَیب بن عَدِی را به اسارت گرفته و [[شهادت|شهید]] کردند. | '''خُبَیب بن عَدِی بن مالک بن عامر اَوْسی انصاری'''، از [[صحابه|اصحاب]] [[رسول خدا]](ص) و از نخستین شهدای صدر [[اسلام]] است. وی به درخواست طوایف عَضَل و قارَه برای تبلیغ [[دین اسلام]] به سوی آنان رفت ولی آنان خیانت کرده خُبَیب بن عَدِی را به اسارت گرفته و [[شهادت|شهید]] کردند. | ||
== | |||
==ماجرای اسارت== | |||
او از قبیله [[اوس و خزرج|اوس]] و از [[انصار]] و نیز از [[بدریون|اصحاب بدر]] بود.<ref>ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص۴۴۰؛ ابن قدامه، ص۳۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص۲۶۲ـ۲۶۳</ref> وی در [[جنگ احد]] نیز همراه [[رسول خدا]] بود.<ref>ذهبی، ج ۱، ص۲۴۶</ref> | او از قبیله [[اوس و خزرج|اوس]] و از [[انصار]] و نیز از [[بدریون|اصحاب بدر]] بود.<ref>ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص۴۴۰؛ ابن قدامه، ص۳۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص۲۶۲ـ۲۶۳</ref> وی در [[جنگ احد]] نیز همراه [[رسول خدا]] بود.<ref>ذهبی، ج ۱، ص۲۴۶</ref> | ||
خبیب بن عدی یکی از مبلّغانی بود که [[پیامبر(ص)|پیامبر]] در [[صفر]] سال ۴، به درخواست طوایف عَضَل و قارَه برای تبلیغ [[دین اسلام]] به سوی آنان اعزام کرد، اما نمایندگان طوایف عضل و قاره خیانت کردند و به یاری طایفه بنی لحیان برخی از یاران پیامبر را به [[شهادت]] رساندند.<ref>ابن سعد، ج ۲، ص۵۵ـ۵۶؛ ر.ک: به واقدی، ج ۱، ص۳۵۴ـ۳۵۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۱۶۷</ref> در این واقعه خبیب بن عدی و [[زید بن دثنه|زید بن دَثنه]] را اسیر کردند و به [[مکه]] بردند و آنان را در مقابل دو اسیر از هذیل که در مکه بودند، به [[قریش]] فروختند.<ref>ابن هشام، ج ۳، ص۱۸۰</ref> | |||
خبیب بن عدی یکی از مبلّغانی بود که [[پیامبر(ص)|پیامبر]] در [[صفر]] سال ۴، به درخواست طوایف عَضَل و قارَه برای تبلیغ [[دین اسلام]] به سوی آنان اعزام کرد، اما نمایندگان طوایف عضل و قاره خیانت کردند و به یاری طایفه بنی لحیان برخی از یاران پیامبر را به [[شهادت]] رساندند.<ref>ابن سعد، ج ۲، ص۵۵ـ۵۶؛ ر.ک: به واقدی، ج ۱، ص۳۵۴ـ۳۵۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۱۶۷</ref> | |||
در این واقعه خبیب بن عدی و [[زید بن دثنه|زید بن دَثنه]] را اسیر کردند و به [[مکه]] بردند و آنان را در مقابل دو اسیر از هذیل که در مکه بودند، به [[قریش]] فروختند.<ref>ابن هشام، ج ۳، ص۱۸۰</ref> | |||
از آنجا که اسارت خبیب در [[ماههای حرام|ماه حرام]] ([[ذیقعده]]) بود، بنی حارث تصمیم گرفتند او را مدتی در اسارت نگاه دارند. | از آنجا که اسارت خبیب در [[ماههای حرام|ماه حرام]] ([[ذیقعده]]) بود، بنی حارث تصمیم گرفتند او را مدتی در اسارت نگاه دارند. | ||
خبیب بن عدی در خانه زنی به نام ماویه<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۵۷</ref> یا در خانه دختر [[حارث بن عامر]] یا دختر [[عقبة بن حارث]]،<ref>ر.ک:ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۰ـ۱۲۱</ref> زندانی شد. گفته شده است زنی که خبیب در خانهاش زندانی بود، از خبیب کراماتی دید، از جمله آنکه یک بار خبیب را در حال خوردن خوشهای انگور مشاهده کرد، در حالی که آن هنگام در [[مکه]] باغی و انگوری نبود.<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۵۷ ابن سعد، ج ۸، ص۳۰۱ـ۳۰۲؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص۴۴۰</ref> هنگامی که خبیب در حبس بود، اگرچه فرصتی برای انتقام جویی یافت، غدر و خیانت نکرد و آن زن چون این رفتار کریمانه را دید، گفت که هرگز اسیری بهتر از خبیب ندیده است. | خبیب بن عدی در خانه زنی به نام ماویه<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۵۷</ref> یا در خانه دختر [[حارث بن عامر]] یا دختر [[عقبة بن حارث]]،<ref>ر.ک:ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۰ـ۱۲۱</ref> زندانی شد. گفته شده است زنی که خبیب در خانهاش زندانی بود، از خبیب کراماتی دید، از جمله آنکه یک بار خبیب را در حال خوردن خوشهای انگور مشاهده کرد، در حالی که آن هنگام در [[مکه]] باغی و انگوری نبود.<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۵۷ ابن سعد، ج ۸، ص۳۰۱ـ۳۰۲؛ ابن عبدالبرّ، ج ۲، ص۴۴۰</ref> هنگامی که خبیب در حبس بود، اگرچه فرصتی برای انتقام جویی یافت، غدر و خیانت نکرد و آن زن چون این رفتار کریمانه را دید، گفت که هرگز اسیری بهتر از خبیب ندیده است. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۲: | ||
هنگامی که قریش تصمیم گرفتند خبیب را بکشند، وی را به [[تنعیم|تَنْعیم]] بردند<ref>ابن کلبی، ج ۱، ص۶۲۹؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۱</ref> جمعی از مردم [[مکه]] نیز همراه وی به تنعیم رفتند.<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۵۸</ref> خبیب درخواست کرد به وی مهلت دهند تا دو رکعت [[نماز]] بخواند. بنی حارث پذیرفتند و خبیب پیش از مرگ، دو رکعت نماز خواند و این کار خبیب سنّت ماندگاری شد برای کسانی که تسلیم مرگ اجباری میشوند.<ref>ابن هشام، ج ۳، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۱۶۸؛ ر.ک: د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه</ref> | هنگامی که قریش تصمیم گرفتند خبیب را بکشند، وی را به [[تنعیم|تَنْعیم]] بردند<ref>ابن کلبی، ج ۱، ص۶۲۹؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۱</ref> جمعی از مردم [[مکه]] نیز همراه وی به تنعیم رفتند.<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۵۸</ref> خبیب درخواست کرد به وی مهلت دهند تا دو رکعت [[نماز]] بخواند. بنی حارث پذیرفتند و خبیب پیش از مرگ، دو رکعت نماز خواند و این کار خبیب سنّت ماندگاری شد برای کسانی که تسلیم مرگ اجباری میشوند.<ref>ابن هشام، ج ۳، ص۱۸۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۱۶۸؛ ر.ک: د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه</ref> | ||
خبیب نخستین مسلمانی بود که به دار آویخته شد.<ref>ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۲</ref> او را به تیری چوبی بستند و چهل تن از فرزندان کشته شدگان مشرکان در [[جنگ بدر|بدر]]، با زخم نیزه او را از پای درآوردند.<ref>ر.ک:واقدی، ج ۱، ص۳۶۱</ref> گفته شده است چون خبیب بن عدی کشته شد، صورتش به سوی [[قبله]] بود و هر چه خواستند او را به خلاف قبله برگردانند، موفق نشدند و وی را به حال خود رها کردند.<ref>ابن حجر عسقلانی، ج ۲، ص۲۶۴</ref> | |||
اگرچه [[عقبة بن حارث بن عامر]] را قاتل خبیب بن عدی دانستهاند،<ref>ر.ک:ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۱</ref> گفته شده که عقبه سوگند خورده که خبیب را نکشته است و در آن هنگام خردسالتر از آن بوده که چنین کند. از او نقل شده است که «ابا مَیسَرَه نیزه را در دست من قرار داد و دست مرا به همراه نیزه گرفت و خبیب را ضربه زد تا او را به قتل رسانید»<ref>ابن هشام، ج ۳، ص۱۸۲،واقدی، ج ۱، ص۳۶۱</ref> | اگرچه [[عقبة بن حارث بن عامر]] را قاتل خبیب بن عدی دانستهاند،<ref>ر.ک:ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۲، ص۱۲۱</ref> گفته شده که عقبه سوگند خورده که خبیب را نکشته است و در آن هنگام خردسالتر از آن بوده که چنین کند. از او نقل شده است که «ابا مَیسَرَه نیزه را در دست من قرار داد و دست مرا به همراه نیزه گرفت و خبیب را ضربه زد تا او را به قتل رسانید»<ref>ابن هشام، ج ۳، ص۱۸۲،واقدی، ج ۱، ص۳۶۱</ref> | ||
خبیب چنان بر سر ایمانش پایدار و استوار بود که هنگام مرگ چون از او خواستند از [[اسلام]] و [[پیامبر(ص)|پیامبر]] روی برگرداند تا آزادش کنند، پاسخ داد که اگر همه آنچه در زمین است از آن من باشد، دوست ندارم از اسلام روگردانم. | خبیب چنان بر سر ایمانش پایدار و استوار بود که هنگام مرگ چون از او خواستند از [[اسلام]] و [[پیامبر(ص)|پیامبر]] روی برگرداند تا آزادش کنند، پاسخ داد که اگر همه آنچه در زمین است از آن من باشد، دوست ندارم از اسلام روگردانم. | ||
مشرکان هنگام قتل خبیب به او گفتند، آیا دوست داشتی اکنون [[محمد(ص)|محمد]] در جای تو بود و تو نزد خانواده ات بودی؟ و خبیب پاسخ داد که به خدا سوگند، دوست ندارم محمد در جای خودش، خاری به پایش فرو رود.<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۶۰</ref> | مشرکان هنگام قتل خبیب به او گفتند، آیا دوست داشتی اکنون [[محمد(ص)|محمد]] در جای تو بود و تو نزد خانواده ات بودی؟ و خبیب پاسخ داد که به خدا سوگند، دوست ندارم محمد در جای خودش، خاری به پایش فرو رود.<ref>واقدی، ج ۱، ص۳۶۰</ref> | ||
چهره خبیب بن عدی به عنوان [[شهید|شهیدی]] که بسیار مظلومانه و توأم با شکنجه و در اسارت به قتل رسید، پیرایهای قدسی یافته است<ref>د. اسلام، ذیل ماده</ref> و از مأموریتی که خبیب و دیگر یارانش برای آن اعزام شدند،<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۱۶۷</ref> میتوان دریافت که خبیب مردی اهل علم و فضل و آشنا به [[احکام اسلام]] بوده است. [[حسّان بن ثابت]]<ref>حسّان بن ثابت،ج ۱، ص۲۱۳</ref> اشعاری در رثای خبیببن عدی گفته است. | |||
چهره خبیب بن عدی به عنوان [[شهید|شهیدی]] که بسیار مظلومانه و توأم با شکنجه و در اسارت به قتل رسید، پیرایهای قدسی یافته است<ref>د. اسلام، ذیل ماده</ref> و از مأموریتی که خبیب و دیگر یارانش برای آن اعزام شدند،<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص۱۶۷</ref> میتوان دریافت که خبیب مردی اهل علم و فضل و آشنا به [[احکام اسلام]] بوده است. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} |