فهرست کلمات قصار نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
# [و آن گاه که از خَبّاب یاد کرد فرمود:] خدا بیامرزاد [[خباب بن ارت|خبّاب پسر أرتّ]] را. به رغبت [[اسلام]] آورد و از روی فرمانبرداری [[هجرت به مدینه| هجرت]] کرد و به گذران روز قناعت، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود. | # [و آن گاه که از خَبّاب یاد کرد فرمود:] خدا بیامرزاد [[خباب بن ارت|خبّاب پسر أرتّ]] را. به رغبت [[اسلام]] آورد و از روی فرمانبرداری [[هجرت به مدینه| هجرت]] کرد و به گذران روز قناعت، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود. | ||
# خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود. | # خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود. | ||
# اگر بدین شمشیرم بر بینی مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد، نگیرد، و اگر همه جهان را بر منافق ریزم تا مرا دوست دارد، نپذیرد، و این از آن است که قضا جاری گشت و بر زبان | # اگر بدین شمشیرم بر بینی مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد، نگیرد، و اگر همه جهان را بر [[منافق]] ریزم تا مرا دوست دارد، نپذیرد، و این از آن است که [[قضا و قدر|قضا]] جاری گشت و بر زبان پیامبرِ امّی گذشت که فرمود:ای علی مؤمن تو را دشمن نگیرد و منافق دوستی تو نپذیرد. | ||
# گناهی که تو را زشت نماید نزد خدا بهتر است از کار نیکی که پسندت آید. | # گناهی که تو را زشت(ناراحت و پشیمان) نماید نزد خدا بهتر است از کار نیکی که پسندت آید. | ||
# ارزش مرد بهاندازه همت اوست و صدق او به مقدار جوانمردیاش و دلیری او به میزان ننگی - که از بدنامی - دارد و پارسایی او به مقدار غیرتی که آرَد. | # ارزش مرد بهاندازه همت اوست و صدق او به مقدار جوانمردیاش و دلیری او به میزان ننگی - که از بدنامی - دارد و پارسایی او به مقدار غیرتی که آرَد. | ||
# پیروزی به | # پیروزی به دوراندیشی است و دوراندیشی در به کار انداختن رأی و به کار انداختن رأی در نگاهداشتن اسرار. | ||
# بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکَس چون سیر گردد. | # بپرهیزید از صولت( هیبت و خشم) جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکَس چون سیر گردد. | ||
# دلهای مردان رَمَنده است، هر که آن را به خود خو داد، روی بدو نهاد. | # دلهای مردان رَمَنده است، هر که آن را به خود خو داد، روی بدو نهاد. | ||
# عیب تو نهان است چندان که ستاره بَخْتَت تابان است. | # عیب تو نهان است چندان که ستاره بَخْتَت تابان است. |