پرش به محتوا

فهرست کلمات قصار نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶۱: خط ۲۶۱:
# تندخویی دیوانگی است، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگی او استوار بود.
# تندخویی دیوانگی است، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگی او استوار بود.
# حسد چون کم بود، تن درست و بی‌غم بُوَد.
# حسد چون کم بود، تن درست و بی‌غم بُوَد.
# کمیل! کسان خود را بگو تا پسین روز پی ورزیدن بزرگیها شوند و شب پی برآوردن نیاز خفته‌ها. چه، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد، هیچ کس دلی را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانی برای وی لطفی آفریند، و چون بدو مصیبتی رسد آن لطف همانند آبی که سرازیر شود روی به وی نهد، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را - از چراگاه- دور سازند.
# کمیل! کسان خود را بگو تا پسینِ روز پِی ورزیدن بزرگی‌ها شوند و شب پی برآوردن نیازِ خفته‌ها. چه، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد، هیچ کس دلی را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانی برای وی لطفی آفریند، و چون بدو مصیبتی رسد آن لطف همانند آبی که سرازیر شود روی به وی نهد، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را - از چراگاه- دور سازند.
# چون تنگدست شدید به صدقه دادن با خدا سودا کنید.
# چون تنگدست شدید به صدقه دادن با خدا سودا کنید.
# وفا با بیوفایان، بیوفایی است با خدا، و بیوفایی با بیوفا وفا بود نزد خدا.
# وفا با بیوفایان، بیوفایی است با خدا، و بیوفایی با بیوفا وفا بود نزد خدا.
# بسا کس که با نیکویی بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویی که درباره او بر زبانها رود، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسی که او را در زندگی مهلتی بود.
# بسا کس که با نیکویی بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویی که درباره او بر زبانها رود، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسی که او را در زندگی مهلتی بود.
# [چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر [[انبار]] شنید خود پیاده به راه افتاد تا به [[نخیله]] رسید. مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند‌ای امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت میکنیم. امام فرمود:] شما از عهده کار خود بر نمیآیید چگونه کار دیگری را برایم کفایت مینمایید اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مینالید، امروز من از ستم رعیت خود مینالم. گویی من پیروم و آنان پیشوا، من محکومم و آنها فرمانروا. [چون امام این سخن را ضمن گفتاری درازی فرمود که گزیده آن در خطبههای نهج البلاغه آمده است، دو مرد از یاران وی نزد او آمدند، یکی از آن دو گفت: من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم،‌ای امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود:] شما کجا و آنچه من میخواهم کجا؟
# [چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر [[انبار]] شنید خود پیاده به راه افتاد تا به [[نخیله]] رسید. مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند‌ای امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت میکنیم. امام فرمود:] شما از عهده کار خود بر نمیآیید چگونه کار دیگری را برایم کفایت مینمایید اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مینالید، امروز من از ستم رعیت خود مینالم. گویی من پیروم و آنان پیشوا، من محکومم و آنها فرمانروا. [چون امام این سخن را ضمن گفتاری درازی فرمود که گزیده آن در خطبه‌های نهج البلاغه آمده است، دو مرد از یاران وی نزد او آمدند، یکی از آن دو گفت: من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم،‌ای امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود:] شما کجا و آنچه من میخواهم کجا؟
# [و گفته‌اند [[حارث بن حوت]] نزد او آمد و گفت چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه میدانم؟ فرمود:] حارث تو کوتاهبینانه نگریستی نه عمیق و زیرکانه، و سرگردان ماندی. تو حق را نشناخته‌ای تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانی پیروان آن چه مردمانند. [حارث گفت من با [[سعید بن مالک]] و [[عبدالله بن عمر]] کناره میگیرم فرمود:] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یاری کردند و نه باطل را خوار ساختند.
# [و گفته‌اند [[حارث بن حوت]] نزد او آمد و گفت چنین پنداری که من [[ناکثین|اصحاب جمل]] را گمراه میدانم؟ فرمود:] حارث تو کوتاهبینانه نگریستی نه عمیق و زیرکانه، و سرگردان ماندی. تو حق را نشناخته‌ای تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانی پیروان آن چه مردمانند. [حارث گفت من با [[سعید بن مالک]] و [[عبدالله بن عمر]] کناره میگیرم فرمود:] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یاری کردند و نه باطل را خوار ساختند.
# همنشین پادشاه همچون شیر سوار است، حَسرت سواری او خورند و خود بهتر داند که در چه کار است.
# همنشین پادشاه همچون شیر سوار است، حَسرت سواری او خورند و خود بهتر داند که در چه کار است.
# به بازماندگان دیگران نیکی کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند.
# به بازماندگان دیگران نیکی کنید تا بر بازماندگان شما رحمت آرند.
خط ۲۷۶: خط ۲۷۶:
# [و گفته‌اند که در روزگار خلافت [[عمر بن خطاب]] از زیور [[کعبه]] و فراوانی آن نزد وی سخن رفت، گروهی گفتند اگر آن را به فروش رسانی و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانی ثوابش بیشتر است. کعبه را چه نیاز به زیور است عمر قصد چنین کار کرد و از امیرالمؤمنین پرسید، فرمود:] [ [[قرآن]] بر [[پیامبر(ص)]] نازل گردید و مال‌ها چهار قسم بود: مال‌های مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود. و غنیمت جنگی که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود. و [[خمس]] که آن را در جایی که باید نهاد. و [[صدقه|صدقات]] که خدا آن را در مصرفهای معین قرار داد. در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت. آن را از روی فراموشی رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود. تو نیز آن را در جایی بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود. [عمر گفت اگر تو نبودی رسوا میشدیم و زیور را به حال خود گذارد.]
# [و گفته‌اند که در روزگار خلافت [[عمر بن خطاب]] از زیور [[کعبه]] و فراوانی آن نزد وی سخن رفت، گروهی گفتند اگر آن را به فروش رسانی و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانی ثوابش بیشتر است. کعبه را چه نیاز به زیور است عمر قصد چنین کار کرد و از امیرالمؤمنین پرسید، فرمود:] [ [[قرآن]] بر [[پیامبر(ص)]] نازل گردید و مال‌ها چهار قسم بود: مال‌های مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود. و غنیمت جنگی که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود. و [[خمس]] که آن را در جایی که باید نهاد. و [[صدقه|صدقات]] که خدا آن را در مصرفهای معین قرار داد. در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت. آن را از روی فراموشی رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود. تو نیز آن را در جایی بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود. [عمر گفت اگر تو نبودی رسوا میشدیم و زیور را به حال خود گذارد.]
# [و روایت شده است که دو مرد را نزد او آوردند که از مال خدا دزدی کرده بودند: یکی از آن دو بنده بود از [[بیت المال]] مسلمانان، و دیگری در مِلکِ مردمان. فرمود:] امّا آن یکی از مال خداست و حدّی بر او نیست چه مال خدا برخی از مال خدا را خورده، و امّا دیگری بر او حدّ جاری است و دست او را برید.
# [و روایت شده است که دو مرد را نزد او آوردند که از مال خدا دزدی کرده بودند: یکی از آن دو بنده بود از [[بیت المال]] مسلمانان، و دیگری در مِلکِ مردمان. فرمود:] امّا آن یکی از مال خداست و حدّی بر او نیست چه مال خدا برخی از مال خدا را خورده، و امّا دیگری بر او حدّ جاری است و دست او را برید.
# اگر دو پایم را در این لغزشگاه استوار ماند<ref>تعلیقه مترجم: این فتنه‌های برخاسته بخوابد. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۵۴۵، تعلیقه شماره ۱۳۸.</ref> چیزهایی را دگرگون کنم.<ref>تعلیقه مترجم: بدعتها را از دین بزدایم. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۵۴۵، تعلیقه شماره ۱۳۹.</ref>
# اگر دو پایم را در این لغزشگاه استوار ماند<ref>تعلیقه مترجم: این فتنه‌های برخاسته بخوابد. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۵۴۵، تعلیقه شماره ۱۳۸.</ref> چیزهایی را دگرگون کنم.<ref>تعلیقه مترجم: [[بدعت]]ها را از دین بزدایم. نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۵۴۵، تعلیقه شماره ۱۳۹.</ref>
# به یقین بدانید که خدا بندهاش را - هر چند چارهاندیشیاش نیرومند بود و جستجویش به نهایت و قوی در ترفند - بیش از آنچه در ذکر حکیم برای او نگاشته مقرر نداشته، و بندۀ ناتوان و اندک حیله را منع نفرماید که در پی آنچه او را مقرر است برآید، و آن که این داند و کار بر وفق آن راند، از همه مردم آسودهتر بود و سود بیشتر برد، و آن که آن را واگذارد و بدان یقین نیارد دل مشغولیاش بسیار است و بیشتر از همه زیانبار، و - بسا نعمت خوار که به نعمت فریب خورد و سرانجام گرفتار گردد، و بسا مبتلا که خدایش بیازماید تا بدو نعمتی عطا فرماید. پس‌ای سودخواهنده سپاس افزون کن و شتاب کمتر، و بیش از آنچه تو را روزی است انتظار مبر!
# به یقین بدانید که خدا بنده‌اش را - هر چند چاره‌اندیشی‌اش نیرومند بود و جستجویش به نهایت و قوی در ترفند - بیش از آنچه در ذکر حکیم برای او نگاشته مقرر نداشته، و بندۀ ناتوان و اندک حیله را منع نفرماید که در پی آنچه او را مقرر است برآید، و آن که این داند و کار بر وفق آن راند، از همه مردم آسودهتر بود و سود بیشتر برد، و آن که آن را واگذارد و بدان یقین نیارد دل مشغولی‌اش بسیار است و بیشتر از همه زیانبار، و - بسا نعمت‌خوار که به نعمت فریب خورد و سرانجام گرفتار گردد، و بسا مبتلا که خدایش بیازماید تا بدو نعمتی عطا فرماید. پس‌ای سودخواهنده سپاس افزون کن و شتاب کمتر، و بیش از آنچه تو را روزی است انتظار مبر!
# دانش خود را نادانی میانگارید، و یقین خویش را گمان مپندارید، و چون دانستید دست به کار آرید، و چون یقین کردید پای پیش گذارید.
# دانش خود را نادانی میانگارید، و یقین خویش را گمان مپندارید، و چون دانستید دست به کار آرید، و چون یقین کردید پای پیش گذارید.
# طمع کِشاننده به هلاکت است و نارَهاننده، و ضامنی است حق ضمانت نگزارنده، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد، و ارزش چیزی که بر سر آن همچشمی کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوی آن کس که در پی آن نبود تازد.
# طمع کِشاننده به هلاکت است و نارَهاننده، و ضامنی است حق ضمانت نگزارنده، و بسا نوشنده که گلویش بگیرد و پیش از سیراب شدن بمیرد، و ارزش چیزی که بر سر آن همچشمی کنند هر چند بیشتر بود مصیبت از دست دادنش بزرگتر بود، و آرزوها دیده بصیرت را کور سازد و بخت سوی آن کس که در پی آن نبود تازد.
۱۸٬۴۱۵

ویرایش