خلافت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
نظام خلافت با انتخاب [[ابوبکر بن ابی قحافه]] به جانشینی پیامبر عینیت یافت؛ این امر مخالفتهای متعددی را به ویژه در میان جمعی از [[صحابه]]، [[بنی هاشم]] و بهویژه [[اهل بیت]] پیامبر برانگیخت، ولی سرانجام با بهکارگیری شیوههای مختلف،با همکاری جدی خلیفه دوم مهمترین مخالفانش را خاموش ساخت<ref>رجوع کنید به: ابن قتیبه، ج۱، ص ۱۲ـ۱۴؛ طبری، ج۳، ص ۲۰۲ـ۲۰۳.</ref> و سپس خلیفه رسولالله خوانده شد.<ref>ابن سعد، ج ۳، ص ۸۳؛ احمد بن حنبل، ج۱، ص ۲۰.</ref> [[ابوبکر]] اولین خلیفه از [[خلفای راشدین]] است که نحوه انتخاب او بعدها مبنای نظریه اهل [[حلّ و عقد]] در فقه سیاسی [[اهل سنت]] شد.<ref>رجوع کنید به: ماوردی، الاحکام السلطانیه، ۱۴۰۹ق، ص۶-۹.</ref> | نظام خلافت با انتخاب [[ابوبکر بن ابی قحافه]] به جانشینی پیامبر عینیت یافت؛ این امر مخالفتهای متعددی را به ویژه در میان جمعی از [[صحابه]]، [[بنی هاشم]] و بهویژه [[اهل بیت]] پیامبر برانگیخت، ولی سرانجام با بهکارگیری شیوههای مختلف،با همکاری جدی خلیفه دوم مهمترین مخالفانش را خاموش ساخت<ref>رجوع کنید به: ابن قتیبه، ج۱، ص ۱۲ـ۱۴؛ طبری، ج۳، ص ۲۰۲ـ۲۰۳.</ref> و سپس خلیفه رسولالله خوانده شد.<ref>ابن سعد، ج ۳، ص ۸۳؛ احمد بن حنبل، ج۱، ص ۲۰.</ref> [[ابوبکر]] اولین خلیفه از [[خلفای راشدین]] است که نحوه انتخاب او بعدها مبنای نظریه اهل [[حلّ و عقد]] در فقه سیاسی [[اهل سنت]] شد.<ref>رجوع کنید به: ماوردی، الاحکام السلطانیه، ۱۴۰۹ق، ص۶-۹.</ref> | ||
; [[عمر بن خطاب]] | ;[[عمر بن خطاب]] | ||
ابوبکر اندکی پیش از وفاتش ([[سال ۱۳ قمری]])، [[عمر بن خطاب]] را به جانشینی خود منصوب و مسلمانان را به [[بیعت]] با وی ملزم ساخت.<ref>رجوع کنید به: بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۸۸ـ۸۹، ۳۰۵؛ طبری، ج ۳، ص ۴۲۸ـ۴۳۴.</ref> گفته شده است که وی علت اقدام خود را جلوگیری از بروز فتنه عنوان کرد.<ref>ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۰.</ref> [[عمر بن خطاب]] را به تبعیت از عنوان خلیفگی ابوبکر، خلیفه خلیفه رسولالله نامیدند اما او ترجیح داد که به جای این عبارت طولانی، امیرالمؤمنین خطابش کنند.<ref>بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۲۱.</ref> این لقب بعدها تا پایان عصر خلافت، رایجترین و مهمترین لقب خلفا بود. عمر در مقام خلیفه، حدود اختیاراتش را همسان با اختیارات [[پیامبر(ص)]] میدانست.<ref>رجوع کنید به:جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۰۱.</ref> برخی سیاستهای حکومتی وی در نزدیکساختن ساختار خلافت به ساختار حکومتی با مختصات زمامداریهای رایج آن زمان، تأثیراتی جدّی به جاگذاشت؛ از جمله ترویج برتری عرب بر دیگر اقوام (اصطلاحاً عجم) که در تعارض آشکار با سیاست ضدنژادی [[پیامبر اسلام]] بود، امتیازبندی مسلمانان در تقسیم بیتالمال که آن را مالالله مینامید و لغو شیوه تقسیم غنایم به صورت مساوی.<ref>رجوع کنید به: مالک بن انس، ص ۳۰۸؛ ابن سعد، ج ۳، ص ۲۷۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص ۴۴۸ـ ۴۶۱؛ ماوردی، نصیحة الملوک، ص ۳۵۳.</ref> | ابوبکر اندکی پیش از وفاتش ([[سال ۱۳ قمری]])، [[عمر بن خطاب]] را به جانشینی خود منصوب و مسلمانان را به [[بیعت]] با وی ملزم ساخت.<ref>رجوع کنید به: بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۸۸ـ۸۹، ۳۰۵؛ طبری، ج ۳، ص ۴۲۸ـ۴۳۴.</ref> گفته شده است که وی علت اقدام خود را جلوگیری از بروز فتنه عنوان کرد.<ref>ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۰.</ref> [[عمر بن خطاب]] را به تبعیت از عنوان خلیفگی ابوبکر، خلیفه خلیفه رسولالله نامیدند اما او ترجیح داد که به جای این عبارت طولانی، امیرالمؤمنین خطابش کنند.<ref>بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۲۱.</ref> این لقب بعدها تا پایان عصر خلافت، رایجترین و مهمترین لقب خلفا بود. عمر در مقام خلیفه، حدود اختیاراتش را همسان با اختیارات [[پیامبر(ص)]] میدانست.<ref>رجوع کنید به:جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص۱۰۱.</ref> برخی سیاستهای حکومتی وی در نزدیکساختن ساختار خلافت به ساختار حکومتی با مختصات زمامداریهای رایج آن زمان، تأثیراتی جدّی به جاگذاشت؛ از جمله ترویج برتری عرب بر دیگر اقوام (اصطلاحاً عجم) که در تعارض آشکار با سیاست ضدنژادی [[پیامبر اسلام]] بود، امتیازبندی مسلمانان در تقسیم بیتالمال که آن را مالالله مینامید و لغو شیوه تقسیم غنایم به صورت مساوی.<ref>رجوع کنید به: مالک بن انس، ص ۳۰۸؛ ابن سعد، ج ۳، ص ۲۷۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص ۴۴۸ـ ۴۶۱؛ ماوردی، نصیحة الملوک، ص ۳۵۳.</ref> | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
وقتی که یزید در سال ۶۰ق به خلافت رسید، علاوه بر زیر پا نهادن ارزشهای اسلامی، تمام مخالفتها را با خشونت سرکوب کرد. برخورد با [[امام حسین (ع)]] و [[واقعه حره]] از این جمله است.<ref>رجوع کنید به: طبری، ج ۵، ص ۴۶۱ـ۴۶۲ و ابن قتیبه، ج ۱، ص ۲۱۴؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۵۰</ref> از آن پس، مشروعیت خلافت با پایبندی به حق سنجیده نمیشد، بلکه خود او معیار [[حق]] و [[باطل]] بود.<ref>رجوع کنید به: طبری، ج ۵، ص ۴۹۷</ref> برپایی قیامهای مخالفان نشان میدهد که این نوع تلقی از خلیفهگری، اگرچه مسلط، اما همهگیر نبوده و به جز خاندان پیامبر که موضع خود را در قیام [[کربلا]] نشان دادند، گروههایی از مسلمانان، به ویژه اهالی حرمین ([[مکه]]، [[مدینه]]) و [[عراق]] هم آن را برتابیدند.<ref>رجوع کنید به:خلیفة بن خیاط، ص ۱۵۷؛ ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ طبری، ج ۵، ص ۴۹۲</ref> | وقتی که یزید در سال ۶۰ق به خلافت رسید، علاوه بر زیر پا نهادن ارزشهای اسلامی، تمام مخالفتها را با خشونت سرکوب کرد. برخورد با [[امام حسین (ع)]] و [[واقعه حره]] از این جمله است.<ref>رجوع کنید به: طبری، ج ۵، ص ۴۶۱ـ۴۶۲ و ابن قتیبه، ج ۱، ص ۲۱۴؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۵۰</ref> از آن پس، مشروعیت خلافت با پایبندی به حق سنجیده نمیشد، بلکه خود او معیار [[حق]] و [[باطل]] بود.<ref>رجوع کنید به: طبری، ج ۵، ص ۴۹۷</ref> برپایی قیامهای مخالفان نشان میدهد که این نوع تلقی از خلیفهگری، اگرچه مسلط، اما همهگیر نبوده و به جز خاندان پیامبر که موضع خود را در قیام [[کربلا]] نشان دادند، گروههایی از مسلمانان، به ویژه اهالی حرمین ([[مکه]]، [[مدینه]]) و [[عراق]] هم آن را برتابیدند.<ref>رجوع کنید به:خلیفة بن خیاط، ص ۱۵۷؛ ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ طبری، ج ۵، ص ۴۹۲</ref> | ||
یکی دیگر از داعیهداران خلافت، [[عبدالله بن زبیر]] بود که پس از مرگ [[یزید بن معاویه|یزید]] در سال | یکی دیگر از داعیهداران خلافت، [[عبدالله بن زبیر]] بود که پس از مرگ [[یزید بن معاویه|یزید]] در [[سال ۶۴ هجری قمری|سال ۶۴ق]]، بر پایه «عمل به [[قرآن|کتاب خدا]]، [[سنت]] رسول و سیره خلفای صالح»، مردم را به [[بیعت]] با خویش فراخواند.<ref>بلاذری، ج ۶، ص ۳۴۱</ref> این فراخوان که ادعا میکرد هدف اصلیاش بازگشت به شکل اولیه خلافت است، با کنارهگیری [[معاویة بن یزید]] از خلافت و اوضاع نابسامان امویان، بهتدریج ابعاد گستردهای یافت و از محدوده حجاز (محل آغاز قیام ابن زبیر) فراتر رفت. | ||
خلافت مروانیان از سال ۶۴ق آغاز شد و با ده خلیفه تا سال ۱۳۲ق تداوم یافت. مروانیان، رویکرد سلطنتمآبانه در خلافت را تداوم بخشیدند و در ارتقای بیش از پیش مقام معنوی خلیفه کوشیدند و معنای قدسی برای آن ایجاد کردند.<ref>رجوع کنید به: جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۲۳۶ـ۲۴۷</ref> | خلافت مروانیان از سال ۶۴ق آغاز شد و با ده خلیفه تا [[سال ۱۳۲ هجری قمری|سال ۱۳۲ق]] تداوم یافت. مروانیان، رویکرد سلطنتمآبانه در خلافت را تداوم بخشیدند و در ارتقای بیش از پیش مقام معنوی خلیفه کوشیدند و معنای قدسی برای آن ایجاد کردند.<ref>رجوع کنید به: جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، ص ۲۳۶ـ۲۴۷</ref> | ||
سیطره سیاسی و تبلیغات گسترده امویان سبب شد تا مفهوم غالب خلافت و خلیفه در اذهان عمومی مسلمانان، حتی پس از روزگار [[امویان]]، همان مفهوم ترویجی امویان باشد. با این حال، به دلیل رفتار ظالمانه آنها با [[اهل بیت(ع)|خاندان پیامبر]]، چهره حکومت آنها مخدوش و غیر قابل ترمیم باقی ماند.<ref>رجوع کنید به: جاحظ، رسائل الجاحظ: الرسائل الکلامیة، ص ۲۴۲ـ۲۴۵؛ غزالی، ص ۱۱۹؛ هندوشاه بن سنجر، ص ۵۷؛ تحفه: در اخلاق و سیاست، ص ۱۵۴</ref> از همین رو بسیاری از مؤلفان مسلمان در طول تاریخ، از کاربرد واژه امیرالمؤمنین یا حتی خلیفه برای امویان خودداری کردهاند. حتی وجود دو خلیفه اصلاحگر اموی، [[عمر بن عبدالعزیز]] و [[یزید بن ولید]]، یا تلاشهای برخی مؤلفان برای توجیه عملکرد امویان<ref>رجوع کنید به: خطیب اسکافی، ص ۱۲؛ طرطوشی، ص ۱۲۶ـ۱۲۷</ref>، در تطهیر چهره منفی آنان تأثیر چندانی نداشته است. | سیطره سیاسی و تبلیغات گسترده امویان سبب شد تا مفهوم غالب خلافت و خلیفه در اذهان عمومی مسلمانان، حتی پس از روزگار [[امویان]]، همان مفهوم ترویجی امویان باشد. با این حال، به دلیل رفتار ظالمانه آنها با [[اهل بیت(ع)|خاندان پیامبر]]، چهره حکومت آنها مخدوش و غیر قابل ترمیم باقی ماند.<ref>رجوع کنید به: جاحظ، رسائل الجاحظ: الرسائل الکلامیة، ص ۲۴۲ـ۲۴۵؛ غزالی، ص ۱۱۹؛ هندوشاه بن سنجر، ص ۵۷؛ تحفه: در اخلاق و سیاست، ص ۱۵۴</ref> از همین رو بسیاری از مؤلفان مسلمان در طول تاریخ، از کاربرد واژه امیرالمؤمنین یا حتی خلیفه برای امویان خودداری کردهاند. حتی وجود دو خلیفه اصلاحگر اموی، [[عمر بن عبدالعزیز]] و [[یزید بن ولید]]، یا تلاشهای برخی مؤلفان برای توجیه عملکرد امویان<ref>رجوع کنید به: خطیب اسکافی، ص ۱۲؛ طرطوشی، ص ۱۲۶ـ۱۲۷</ref>، در تطهیر چهره منفی آنان تأثیر چندانی نداشته است. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
===حکومت عثمانی=== | ===حکومت عثمانی=== | ||
[[امپراتوری عثمانی|حکومت عثمانی]] که با در اختیار داشتن قلمروی وسیعی از استپهای [[روسیه]] تا دریای سیاه، بخشهایی از [[اروپا]] و [[آفریقا]]، [[عراق]]، [[حجاز]] و [[شام]]، حکومت مقتدر تازهنفسی به شمار میرفت، در سال ۹۲۳ق پس از تصرف [[مصر]]، رسماً عنوان خلافت یافت. سلطان عثمانی مشروعیت مذهبی را جز از طریق اتصال به خلیفه عباسی مصر میسر نمیدید<ref>ابن سباط، ج ۲، ص ۷۵۰</ref> و حتی سلیم اول، مبدع نظام خلافت عثمانی نیز پیش از ادعای خلافت میکوشید تا به اعتبار خلیفه عباسی متوسل شود.<ref>ر.ک: ابن ایاس، ج ۵، ص ۲۷۲؛ بارتولد، ص ۶۷</ref> گسترش قلمرو عثمانی که حاصل فتوحات سلیم در [[ایران]]، [[آسیای صغیر]]، حجاز، شام و شمال افریقا بود، بهتدریج عثمانیان را به تلاش برای کسب فرمانروایی بر جهان [[اسلام]] سوق داد. پس از [[جنگ چالدران]] در سال ۹۲۰ق که به پیروزی سلیم انجامید، او را «خلیفه خدا و پیامبر» خطاب کردند.<ref>ر.ک: فریدونبیگپاشا، ج ۱، ص ۴۱۶</ref> | [[امپراتوری عثمانی|حکومت عثمانی]] که با در اختیار داشتن قلمروی وسیعی از استپهای [[روسیه]] تا دریای سیاه، بخشهایی از [[اروپا]] و [[آفریقا]]، [[عراق]]، [[حجاز]] و [[شام]]، حکومت مقتدر تازهنفسی به شمار میرفت، در سال ۹۲۳ق پس از تصرف [[مصر]]، رسماً عنوان خلافت یافت. سلطان عثمانی مشروعیت مذهبی را جز از طریق اتصال به خلیفه عباسی مصر میسر نمیدید<ref>ابن سباط، ج ۲، ص ۷۵۰</ref> و حتی سلیم اول، مبدع نظام خلافت عثمانی نیز پیش از ادعای خلافت میکوشید تا به اعتبار خلیفه عباسی متوسل شود.<ref>ر.ک: ابن ایاس، ج ۵، ص ۲۷۲؛ بارتولد، ص ۶۷</ref> گسترش قلمرو عثمانی که حاصل فتوحات سلیم در [[ایران]]، [[آسیای صغیر]]، حجاز، شام و شمال افریقا بود، بهتدریج عثمانیان را به تلاش برای کسب فرمانروایی بر جهان [[اسلام]] سوق داد. پس از [[جنگ چالدران]] در [[سال ۹۲۰ هجری قمری|سال ۹۲۰ق]] که به پیروزی سلیم انجامید، او را «خلیفه خدا و پیامبر» خطاب کردند.<ref>ر.ک: فریدونبیگپاشا، ج ۱، ص ۴۱۶</ref> | ||
خلافت عثمانی هیچگاه پایگاه معنوی درخور توجهی نداشت. غیرعرب و غیرقریشی بودن این خلفا و عدم انتسابشان به [[اهل بیت(ع)|خاندان پیامبر]]، بیشک در بروز این وضع سهم بسیاری داشت، چنانکه در همان نخستین قرن اعلام خلافت | خلافت عثمانی هیچگاه پایگاه معنوی درخور توجهی نداشت. غیرعرب و غیرقریشی بودن این خلفا و عدم انتسابشان به [[اهل بیت(ع)|خاندان پیامبر]]، بیشک در بروز این وضع سهم بسیاری داشت، چنانکه در همان نخستین قرن اعلام [[خلافت عثمانی]]، یک دولتمرد برجسته عثمانی با تألیف رسالهای تلاش کرد اطلاق عنوان خلیفه و امام به سلاطین غیرقریشی (بهطور مشخص، سلاطین عثمانی) را مشروعیت بخشد.<ref>ر.ک: لطفیپاشا، ص۳۸ـ۴۸، ۶۲</ref> این امر گویای زیر سؤال بودن مشروعیت خلیفه عثمانی حتی در قلمرو اصلی است.<ref>ر.ک: لطفیپاشا، ص ۶۸، که به منکران این مسئله اشاره کرده است</ref> | ||
در ۱۳۰۱ش/ | در [[سال ۱۳۰۱ هجری شمسی|سال ۱۳۰۱ش]]/ ۱۹۲۲م با رأی نمایندگان مجمع ملی [[آنکارا]]، خلافت عثمانی به مقامی روحانی محدود و از سلطنت تفکیک شد. یک سال بعد، با لغو نظام سلطنت، جمهوری [[ترکیه]] شکل گرفت که با واکنش منفی خلافتگرایان مسلمان مواجه شد و حتی شخصیتهایی چون سید [[امیرعلی هندی]] از [[شیعیان]] امامی و آقاخان (رهبر [[اسماعیلیه]]) را چنان نگران ساخت که به نمایندگی از جنبش خلافت به ترکیه سفر کردند و در دیدار با رئیس جمهور و نخستوزیر ترکیه، خواستار تجدیدنظر در این تصمیم شدند. این اقدامات نتیجهای نداشت و در [[سال ۱۳۰۳ هجری شمسی|سال ۱۳۰۳ش]]/ ۱۹۲۴م، ترکان به الغای همیشگی نظام خلافت رأی دادند.{{مدرک}} | ||
==رویکردهای جدید به مسئله خلافت== | ==رویکردهای جدید به مسئله خلافت== | ||
در قرن نوزدهم و بیستم، عالمان مسلمان نظرات متفاوتی درباره خلافت بیان کردهاند: | در قرن نوزدهم و بیستم، عالمان مسلمان نظرات متفاوتی درباره خلافت بیان کردهاند: | ||
'''[[عبدالرحمن کواکبی]]'''( | '''[[عبدالرحمن کواکبی]]'''(درگذشت: ۱۳۲۰ق): اندیشمندی مصری بود که اگرچه با نگرشی قومی خواهان بازگشت خلافت به اعراب بود، جهتگیری کلی او نه جانبداری از نظام خلافت بلکه جانبداری از حکومتی بود که هاله تقدس بر گرد آن نباشد و به قدرت مطلقه منتهی نگردد، چنانکه محدوده قدرت خلیفه را تا حد رهبری دینی کاهش داد.<ref>ر.ک: علیخانی، ص۴۶ـ۴۷</ref> | ||
'''[[سید جمال الدین اسدآبادی]]'''(۱۲۵۴ـ۱۳۱۴ق): نگرش مثبتی به خلافت و به طور مشخص خلافت عثمانی داشت.<ref>ر.ک: جمالالدین اسدآبادی، ص ۱۴۸ـ۱۴۹</ref> این طرز تلقی، با انگیزهها و اهداف غایی او یعنی اتحاد جهان [[اسلام]]، رهایی مسلمانان از عقبماندگی و جهل، و بازیابی قوت و شوکت مسلمانان در برابر استعمار، ارتباطی مستقیم داشت. او معتقد به احیای اقتدار خلافت (به عنوان محور اتحاد جهان اسلام)، نه به شکل سنّتی آن بلکه در چهارچوبی جدید (توجه به حقوق شهروندی و حقوق متقابل حکومت و مردم) بود. این رویکرد مثبت و امیدوارانه وی در اواخر عمرش و در پی اقدامات سوء دستگاه خلافت [[استانبول]] و شخص [[عبدالحمید دوم]] (خلیفه وقت) به یأس بدل شد.<ref>ر.ک: جمال الدین اسدآبادی، ص۱۴۷ـ۱۵۱</ref> | '''[[سید جمال الدین اسدآبادی]]'''(۱۲۵۴ـ۱۳۱۴ق): نگرش مثبتی به خلافت و به طور مشخص خلافت عثمانی داشت.<ref>ر.ک: جمالالدین اسدآبادی، ص ۱۴۸ـ۱۴۹</ref> این طرز تلقی، با انگیزهها و اهداف غایی او یعنی اتحاد جهان [[اسلام]]، رهایی مسلمانان از عقبماندگی و جهل، و بازیابی قوت و شوکت مسلمانان در برابر استعمار، ارتباطی مستقیم داشت. او معتقد به احیای اقتدار خلافت (به عنوان محور اتحاد جهان اسلام)، نه به شکل سنّتی آن بلکه در چهارچوبی جدید (توجه به حقوق شهروندی و حقوق متقابل حکومت و مردم) بود. این رویکرد مثبت و امیدوارانه وی در اواخر عمرش و در پی اقدامات سوء دستگاه خلافت [[استانبول]] و شخص [[عبدالحمید دوم]] (خلیفه وقت) به یأس بدل شد.<ref>ر.ک: جمال الدین اسدآبادی، ص۱۴۷ـ۱۵۱</ref> | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
'''[[محمد رشیدرضا]]''' (۱۲۸۲ـ۱۳۵۴ق/ ۱۸۶۵ـ۱۹۳۵م): از مدافعان سرسخت نظام خلافت که موضعگیری نخستینش بر حمایت از خلافت عثمانی تمرکز داشت.<ref>ر.ک: گلمحمدی، ص۱۶۹ـ۱۷۰</ref> این موضعگیری، در پی تفکیک خلافت عثمانی از سلطنت در ۱۳۰۱ش/ ۱۹۲۲ و گسترش ناسیونالیسم عربی، به ضدیت با خلافت عثمانی (که وی آن را مایه فساد و انحراف نظام خلافت معرفی کرد) تبدیل شد و رشیدرضا به شیوه کواکبی به طرح مسئله خلافت عربی پرداخت.<ref>ر.ک: گل محمدی، ص۱۷۰ـ۱۷۳، ۱۸۸</ref> | '''[[محمد رشیدرضا]]''' (۱۲۸۲ـ۱۳۵۴ق/ ۱۸۶۵ـ۱۹۳۵م): از مدافعان سرسخت نظام خلافت که موضعگیری نخستینش بر حمایت از خلافت عثمانی تمرکز داشت.<ref>ر.ک: گلمحمدی، ص۱۶۹ـ۱۷۰</ref> این موضعگیری، در پی تفکیک خلافت عثمانی از سلطنت در ۱۳۰۱ش/ ۱۹۲۲ و گسترش ناسیونالیسم عربی، به ضدیت با خلافت عثمانی (که وی آن را مایه فساد و انحراف نظام خلافت معرفی کرد) تبدیل شد و رشیدرضا به شیوه کواکبی به طرح مسئله خلافت عربی پرداخت.<ref>ر.ک: گل محمدی، ص۱۷۰ـ۱۷۳، ۱۸۸</ref> | ||
'''[[عبدالرزاق احمد سنهوری|عبدالرزاق احمد سَنْهوری]]''' (۱۳۱۳ـ۱۳۹۱ق/ | '''[[عبدالرزاق احمد سنهوری|عبدالرزاق احمد سَنْهوری]]''' (۱۳۱۳ـ۱۳۹۱ق/ ۱۸۹۵ـ۱۹۷۱م): در تلاش برای تلفیق نظام خلافت و استقلال دولتهای مسلمان، طرحی داد که در آن بر تشکیل سازمانهای بینالمللی اسلامی تأکید شده بود. این سازمانها با ایجاد مناسبات فرهنگی میان ملل مسلمان و ایجاد وحدت اعتقادی ـ فرهنگی میان آنان جایگزین نهاد خلافت میشد. در این طرح، خلیفه رئیس افتخاری تمامی دولتهای اسلامی و صرفآ دارای اختیارات مذهبی و فاقد اختیارات سیاسی بود.<ref>ر.ک: سنهوری، ص۳۳۷ـ ۳۷۴</ref> | ||
'''[[ابوالکلام آزاد]]''' (۱۳۰۵ـ۱۳۷۷ق / ۱۸۸۸ـ | '''[[ابوالکلام آزاد]]''' (۱۳۰۵ـ۱۳۷۷ق / ۱۸۸۸ـ ۱۹۵۸م): با تبیین نظام خلافت به عنوان حکومتی با مبنای [[قرآن|قرآنی]]، ضمن دفاع قاطعانه از اصل نظام خلافت، بر تعیین خلیفه از طریق آرای اهل حل و عقد تأکید ورزیده است.<ref>ر.ک: قندیل عباس، ص۳۷۱ـ۳۷۲</ref> او پس از الغای خلافت عثمانی، بهاندیشههای ملیگرایانه گرایش یافت و حتی سیاستهای غیرمذهبی [[آتاتورک]] را توجیه کرد.<ref>ر.ک: قندیل عباس، ص ۳۷۲ـ۳۷۴</ref> | ||
'''[[ابوالاعلی مودودی]]''' (۱۳۲۱ـ۱۳۹۹ق/ | '''[[ابوالاعلی مودودی]]''' (۱۳۲۱ـ۱۳۹۹ق/ ۱۹۰۳ـ۱۹۷۹م): بر مبنای نظریه آرمانی خلافت به دفاع از این نظام پرداخت اما او نه فقط درباره [[قریش]] بلکه درباره هیچ گروه یا قومی قائل به انحصار خلافت نبود و قدرت خلیفه را هم محدود و مشروط میدانست. او از جمله خلافتگرایانی بود که ضمن تأکید بر تقسیم و استقلال قوا در ساختار سیاسی، ولایت خلیفه را نوعی وکالت از جانب نمایندگان ملت (در واقع ملت) میدانست و به [[مردمسالاری]]<ref>برخلاف نخبهگرایی رشیدرضا؛ ر.ک: فیرحی، ص۱۴۷ـ۱۴۹</ref> گرایش داشت.<ref>ر.ک:مودودی، ص۲۷۸ـ۲۸۴</ref> | ||
'''دیگران''': خلافت آرمانی از دیدگاه [[مالک بن نبی]]، اندیشمند جزایری، حکومت مردمسالارانه خلافت تا پیش از [[جنگ صفین|جنگ صِفّین]] بود و او به بازگشت مسلمانان به مردمسالاری اصیل اسلامی (با تأکید بر ارزشهایی چون آزادی بیان و اندیشه، و رهایی از استبداد) امید داشت.<ref>ر.ک: ابن نبی، ص۲۶ـ۲۹، ۳۹ـ۴۳، ۵۱ـ۵۲</ref> با این حال، در آرای او از احیای مجدد نظام خلافت خبری نیست. این امر در آرای [[حسن البنا|حسن البنّا]] ( | '''دیگران''': خلافت آرمانی از دیدگاه [[مالک بن نبی]]، اندیشمند جزایری، حکومت مردمسالارانه خلافت تا پیش از [[جنگ صفین|جنگ صِفّین]] بود و او به بازگشت مسلمانان به مردمسالاری اصیل اسلامی (با تأکید بر ارزشهایی چون آزادی بیان و اندیشه، و رهایی از استبداد) امید داشت.<ref>ر.ک: ابن نبی، ص۲۶ـ۲۹، ۳۹ـ۴۳، ۵۱ـ۵۲</ref> با این حال، در آرای او از احیای مجدد نظام خلافت خبری نیست. این امر در آرای [[حسن البنا|حسن البنّا]] (۱۳۲۴ـ۱۳۶۸ق/ ۱۹۰۶ـ۱۹۴۹م)، رهبر [[اخوانالمسلمین]] [[مصر]]، به گونهای متفاوت بروز کرده است. بنّا اگرچه خلافت را یکی از ارکان دین [[اسلام]] و مایه وحدت اسلامی تلقی میکرد، بر احیای نقش دینی نهاد خلافت تأکید میورزید.<ref>ر.ک: بنّا، ص۲۲۷ـ۲۴۳</ref> | ||
==احیای خلافت اسلامی== | ==احیای خلافت اسلامی== | ||
پس از الغای خلافت عثمانی، برخی از افراد و جریانها درصدد برپایی مجدد خلافت اسلامی برآمدند. «حافظی حضور» در بنگلادش با پایهگذاری جنبشی مشابه جنبش خلافت و همنام آن، همراه با تحرکات سیاسی ـ مذهبی گسترده، درصدد احیای خلافت برآمد. حضور فعال این جنبش در صحنه سیاسی بنگلادش در دهه | پس از الغای خلافت عثمانی، برخی از افراد و جریانها درصدد برپایی مجدد خلافت اسلامی برآمدند. «حافظی حضور» در بنگلادش با پایهگذاری جنبشی مشابه جنبش خلافت و همنام آن، همراه با تحرکات سیاسی ـ مذهبی گسترده، درصدد احیای خلافت برآمد. حضور فعال این جنبش در صحنه سیاسی بنگلادش در دهه ۱۳۶۰ش/ ۱۹۸۰م در قالب اتحادیهای به نام «مجلس عمل مشترک» که متشکل از چند گروه اسلامی بود، به منازعات داخلی گسترده میان حافظی حضور و حامیان او با دولت وقت بنگلادش انجامید و بازداشت فعالان این جنبش، حبس خانگی حافظی حضور و محدودیت فعالیتهای این جنبش را در پی داشت.<ref>ر.ک: یوسف امین، ص۱۵۰ـ۱۵۳</ref> | ||
تحرک دیگر، اعلام تشکیل دولت خلافت به عنوان یگانه دولت مشروع اسلامی به دست [[جمالالدین بن رشید کابلان]] (خوجا اوغلو)، عالم دینی اهل [[ترکیه]]، در دهه | تحرک دیگر، اعلام تشکیل دولت خلافت به عنوان یگانه دولت مشروع اسلامی به دست [[جمالالدین بن رشید کابلان]] (خوجا اوغلو)، عالم دینی اهل [[ترکیه]]، در دهه ۱۳۷۰ش/۱۹۹۰م بود. این دولت بر اساس مبانی فقهی کهن [[اهل سنت|اهل سنّت]] درباره خلافت، توأم با مقتضیات دنیای جدید شکل گرفته بود.<ref>ر.ک: کابلان، ص۹۳ـ۹۴، ۱۰۳ـ۱۰۴، ۱۱۰، ۱۱۵ـ۱۲۲، ۱۴۴ـ۱۶۵</ref> طرح کابلان تقریباً همان طرح سنهوری بود، با این تفاوت که او برخلاف سنهوری، خلیفه را نه مقامی تشریفاتی بلکه بالاترین مقام اجرایی جهان [[اسلام]] میدانست و بر احیای سنّت [[بیعت]] و مظاهر اسلامی چون [[تاریخ هجری]] (بهجای تاریخ میلادی) و اجرای احکام شرعی تأکید میورزید. ضمن آنکه بر ابقای مرکزیت معنوی خلافت در [[استانبول]] پای میفشرد.<ref>ر.ک:کابلان، ص۲۵ـ۳۰، ۵۹</ref> | ||
گروه [[داعش]]، از تازهترین داعیان ایجاد خلافت اسلامی است. | گروه [[داعش]]، از تازهترین داعیان ایجاد خلافت اسلامی است. | ||
== پانویس == | ==پانویس== | ||
{{پانوشت}} | {{پانوشت}} | ||
== منابع == | ==منابع== | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
{{ستون-شروع}} | {{ستون-شروع}} | ||
خط ۱۹۲: | خط ۱۹۲: | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* منبع مقاله : [http://rch.ac.ir/article/Details/8697 مقاله خلافت در دانشنامه جهان اسلام] | *منبع مقاله : [http://rch.ac.ir/article/Details/8697 مقاله خلافت در دانشنامه جهان اسلام] | ||
* [http://rch.ac.ir/article/Details?id=8725 مقاله خلیفه در دانشنامه جهان اسلام] | *[http://rch.ac.ir/article/Details?id=8725 مقاله خلیفه در دانشنامه جهان اسلام] | ||
* [https://www.cgie.org.ir/fa/article/240812/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%81%D8%AA دائرة المعارف بزرگ اسلامی] | *[https://www.cgie.org.ir/fa/article/240812/%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%81%D8%AA دائرة المعارف بزرگ اسلامی] | ||
{{غدیر}} | {{غدیر}} | ||
{{امامت}} | {{امامت}} |