پرش به محتوا

عبیدالله بن زیاد: تفاوت میان نسخه‌ها

(←‏پیوند به بیرون: افزودن ناوبري)
خط ۶۶: خط ۶۶:
پس از ورود [[اسیران کربلا]] به کوفه، آنان را به کاخ حکومتی عبیدالله آوردند. به نقل منابع، حضرت زینب(س) با جامه‌های کهنه و بدون آنکه به عبیدالله و مجلس او اعتنا کند، در گوشه‌ای نشست. عبیدالله سه بار از او پرسید: «کیستی؟» ولی جوابی نشنید. سرانجام یکی از کسانی که در مجلس بود، گفت: «زینب، دختر علی ابن ابی طالب است.» ابن زیاد گویا از بی‌اعتنایی زینب به خشم آمده بود. به طعنه گفت: «سپاس خدا را که شما را رسوا نمود و دروغگویی تان را آشکار ساخت.»
پس از ورود [[اسیران کربلا]] به کوفه، آنان را به کاخ حکومتی عبیدالله آوردند. به نقل منابع، حضرت زینب(س) با جامه‌های کهنه و بدون آنکه به عبیدالله و مجلس او اعتنا کند، در گوشه‌ای نشست. عبیدالله سه بار از او پرسید: «کیستی؟» ولی جوابی نشنید. سرانجام یکی از کسانی که در مجلس بود، گفت: «زینب، دختر علی ابن ابی طالب است.» ابن زیاد گویا از بی‌اعتنایی زینب به خشم آمده بود. به طعنه گفت: «سپاس خدا را که شما را رسوا نمود و دروغگویی تان را آشکار ساخت.»


حضرت زینب جواب داد: «سپاس خدا را که ما را با پیامبرش گرامی داشت، از آلودگی و پلیدی، پاک ساخت. آن که گناهکار است، رسوا می‌گردد و آن که بدکار است دروغ می‌گوید و او ما نیستیم.»
حضرت زینب جواب داد: «سپاس خدا را که ما را با [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر]]ش گرامی داشت، از آلودگی و پلیدی، پاک ساخت. آن که گناهکار است، رسوا می‌گردد و آن که بدکار است [[دروغ]] می‌گوید و او ما نیستیم.»


ابن زیاد گفت: «دیدی عاقبت خدا با شما چه کرد؟»
ابن زیاد گفت: «دیدی عاقبت خدا با شما چه کرد؟»


حضرت زینب گفت: «از خدا جز نیکویی و خوبی ندیدم.(ما رأیت إلا جمیلاً) خدا بر خاندان ما شهادت را مقدّر فرموده بود و آنان با [[شجاعت]] به قتلگاه خویش شتافتند و خدا به زودی آنان و تو را کنار هم گرد می‌آورد تا در پیشگاه او محاکمه شوید. آن گاه خواهی دید که عاقبت و رستگاری از آن کیست؟‌ای پسر مرجانه مادرت به عزایت بنشیند!»
حضرت زینب گفت: «از خدا جز نیکویی و خوبی ندیدم.(ما رأیت إلا جمیلاً) خدا بر خاندان ما شهادت را مقدّر فرموده بود و آنان با [[شجاعت]] به قتلگاه خویش شتافتند و [[خدا]] به زودی آنان و تو را کنار هم گرد می‌آورد تا در پیشگاه او محاکمه شوید. آن گاه خواهی دید که عاقبت و رستگاری از آن کیست؟‌ای پسر مرجانه مادرت به عزایت بنشیند!»


ابن زیاد خشمگین شد و گفته‌اند که قصد کشتن زینب را کرد که با وساطت عمرو بن حُرَیث منصرف شد و گفت: «خداوند دل مرا با کشته شدن برادر سرکش و دیگر شورشیان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشید.»
ابن زیاد خشمگین شد و گفته‌اند که قصد کشتن زینب را کرد که با وساطت عمرو بن حُرَیث منصرف شد و گفت: «خداوند دل مرا با کشته شدن برادر سرکش و دیگر شورشیان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشید.»


حضرت زینب گفت: «به خدا قسم که بزرگ مرا کشتی، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ریشه‌ام را از بن برکندی. اگر شفای دل تو در اینها است، پس شفا یافته ای
حضرت زینب گفت: «به خدا [[سوگند|قسم]] که بزرگ مرا کشتی، شاخه و برگ مرا بریدی، اصل و ریشه‌ام را از بن برکندی. اگر شفای دل تو در اینها است، پس شفا یافته‌ای


ابن زیاد گفت: «او نیز چون [[امام علی(ع)|پدرش]] قافیه به هم می‌بافد و مثل او به سجع سخن می‌گوید.»<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۱۶.</ref>
ابن زیاد گفت: «او نیز چون [[امام علی(ع)|پدرش]] قافیه به هم می‌بافد و مثل او به سجع سخن می‌گوید.»<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۵ و ۱۱۶.</ref>
۱۸٬۴۶۶

ویرایش