confirmed، protected، templateeditor
۷٬۶۹۵
ویرایش
(←منابع: تکمیل منبع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
== زمان تولد == | == زمان تولد == | ||
بر اساس روایاتی که میگویند [[ثویبه|ثُوَیبه]]، کنیز [[ابولهب]]، به [[پیامبر(ص)]] و حمزه شیر داده است<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۹.</ref> و نیز تأکید پیامبر(ص) بر اینکه حمزه برادر رضاعی اوست، <ref>رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۰.</ref> حمزه حداکثر دو سال از پیامبر(ص) بزرگتر بوده است. عدهای این اختلاف سنی را چهار سال هم دانستهاند<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۷۰.</ref> که باتوجه به تردید بعضی از محققان در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر، <ref>رجوع کنید به عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۳</ref> ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع، وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از [[عام الفیل]] (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است. | بر اساس روایاتی که میگویند [[ثویبه|ثُوَیبه]]، کنیز [[ابولهب]]، به [[پیامبر(ص)]] و حمزه شیر داده است<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۹.</ref> و نیز تأکید پیامبر(ص) بر اینکه حمزه برادر رضاعی اوست، <ref>رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۰.</ref> حمزه حداکثر دو سال از پیامبر(ص) بزرگتر بوده است. عدهای این اختلاف سنی را چهار سال هم دانستهاند<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۷۰.</ref> که باتوجه به تردید بعضی از محققان در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر، <ref>رجوع کنید به عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۳</ref> ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع، وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از [[عام الفیل]] (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است. | ||
== نام، کنیه و لقب == | == نام، کنیه و لقب == | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
روزی [[ابوجهل]] نزدیک [[کوه صفا|کوه صَفا]] به [[پیامبر(ص)]] برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر(ص) بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه از شکار به [[مکه]] بازگشت. عادت حمزه چنان بود که چون از شکار برمی گشت، [[کعبه]] را طواف میکرد، سپس به انجمنهای [[قریش]] میرفت و با آنان سخن میگفت. قریش حمزه را به سبب جوانمردیهایش دوست میداشتند. این بار که حمزه به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزاده ات چه گفت. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در [[مسجدالحرام]] در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم ». [[بنی مخزوم]] خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، اما وی گفت: حمزه را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حمزه در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، [[قریش]] چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. <ref> ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲</ref> | روزی [[ابوجهل]] نزدیک [[کوه صفا|کوه صَفا]] به [[پیامبر(ص)]] برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر(ص) بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه از شکار به [[مکه]] بازگشت. عادت حمزه چنان بود که چون از شکار برمی گشت، [[کعبه]] را طواف میکرد، سپس به انجمنهای [[قریش]] میرفت و با آنان سخن میگفت. قریش حمزه را به سبب جوانمردیهایش دوست میداشتند. این بار که حمزه به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزاده ات چه گفت. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در [[مسجدالحرام]] در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم ». [[بنی مخزوم]] خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، اما وی گفت: حمزه را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حمزه در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، [[قریش]] چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. <ref> ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲</ref> | ||
براساس روایتی از [[امام سجاد(ع)]]، عامل [[اسلام]] آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچهدان شتری را روی سر پیامبر(ص) انداختند.<ref>رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸</ref> با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۸۰</ref> | براساس روایتی از [[امام سجاد(ع)]]، عامل [[اسلام]] آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچهدان شتری را روی سر پیامبر(ص) انداختند.<ref>رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸</ref> با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۳، ص۲۸۰</ref> | ||
اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم [[بعثت]] و قبل از مسلمان شدن [[ابوذر]] دانستهاند.<ref>ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۹.</ref> مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.<ref> رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲۳</ref> | اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم [[بعثت]] و قبل از مسلمان شدن [[ابوذر]] دانستهاند.<ref>ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۹.</ref> مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.<ref> رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲۳</ref> | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
در [[غزوه بدر]]، حمزه در نزدیکترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸</ref> و [[پیامبر(ص)]] او، [[علی(ع)]] و [[عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب|عُبَیدة بن حارث بن عبدالمُطَّلب]] را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنا بر گزارشهای متفاوت، عُتْبة بن ربیعه یا شَیبه در مبارزه مستقیم با حمزه کشته شد.<ref>ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۶۸ـ۶۹.</ref> | در [[غزوه بدر]]، حمزه در نزدیکترین بخش سپاه اسلام به مشرکان بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۸</ref> و [[پیامبر(ص)]] او، [[علی(ع)]] و [[عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب|عُبَیدة بن حارث بن عبدالمُطَّلب]] را به مقابله با چند تن از سران مشرکان فرستاد. بنا بر گزارشهای متفاوت، عُتْبة بن ربیعه یا شَیبه در مبارزه مستقیم با حمزه کشته شد.<ref>ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۶۸ـ۶۹.</ref> | ||
در ماجرای [[سد ابواب|سَدّ ابواب]] نیز به حمزه اشاره شده است. گویا حمزه یکی از کسانی بود که از خانه خود به مسجد پیامبر(ص) دری داشتند. پیامبر اکرم(ص) دستور داد که همه به جز [[حضرت علی(ع)]] این درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه از علت این دستور و استثنا شدن علی(ع)، آن را دستوری از جانب خدا خواند.<ref>سمهودی، وفاءالوفا، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۹</ref> اگرچه از پارهای روایات برمی آید که این ماجرا مربوط به بعد از [[فتح مکه]] بوده است، اما نظر اول ترجیح دارد.<ref>ر.ک: عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۶، ص۳۰۲</ref> | در ماجرای [[سد ابواب|سَدّ ابواب]] نیز به حمزه اشاره شده است. گویا حمزه یکی از کسانی بود که از خانه خود به مسجد پیامبر(ص) دری داشتند. پیامبر اکرم(ص) دستور داد که همه به جز [[حضرت علی(ع)]] این درها را ببندند و در پاسخ سؤال حمزه از علت این دستور و استثنا شدن علی(ع)، آن را دستوری از جانب خدا خواند.<ref>سمهودی، وفاءالوفا، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۹</ref> اگرچه از پارهای روایات برمی آید که این ماجرا مربوط به بعد از [[فتح مکه]] بوده است، اما نظر اول ترجیح دارد.<ref>ر.ک: عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۶، ص۳۰۲</ref> | ||
در آستانه [[غزوه احد]] در [[سال سوم هجرت]]، حمزه از جمله کسانی بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورَد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود، با دو شمشیر میجنگید و در این جنگ رشادتها نمود.<ref>ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۱۱، ص۷۶، ص۸۳.</ref> | در آستانه [[غزوه احد]] در [[سال سوم هجرت]]، حمزه از جمله کسانی بود که خواستار جنگ در بیرون مدینه بودند، به حدی که سوگند خورد چیزی نخورَد تا وقتی در خارج شهر با دشمن بجنگد. وی مسئول قلب سپاه بود، با دو شمشیر میجنگید و در این جنگ رشادتها نمود.<ref>ر.ک: واقدی، کتاب المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۱۱، ص۷۶، ص۸۳.</ref> |