کاربر:M.dorchei/صفحه تمرین

از ویکی شیعه
آیه ۲۰ سوره عنکبوت
آیه ۲۰ سوره عنکبوت
آیه ۲۰ سوره عنکبوت
مشخصات آیه
واقع در سورهعنکبوت
شماره آیه۲۰
جزء۲۰
اطلاعات محتوایی
مکان نزولمکه
موضوعمطالعه و سیر در آثار موجودات و امت‌های پیشین
دربارهامکان معاد


آیه ۲۰ سوره عنکبوت با دستور به مطالعه در احوال موجودات و مردمان پیشین، ممکن‌بودن معاد را اثبات می‌کند. خدا در آیه ۲۰ سوره عنکبوت خطاب به پیامبر(ص) می‌گوید به مشرکان و منکران معاد بگو که به مطالعه در آثار موجودات و امت‌های پیشین بپردازند تا بفهمند همانطور که خدا قادر بر خلق ابتدایی موجودات است، بر زنده کردن آنها پس از مرگ نیز توانایی خواهد داشت. مکارم شیرازی، از مفسران شیعه، بر این باور است که آیه ۲۰ سوره عنکبوت با امر به تفکر و تأمل در حالات موجودات و اقوام گذشته، امکان معاد را از طریق وسعت قدرت خدا اثبات می‌کند.

﴿قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ۝٢٠
﴿بگو در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است‌سپس [باز] خداست که نشاه آخرت را پدیدمی‌آورد خداست که بر هر چیزی تواناست ۝٢٠



سوره عنکبوت، آیه ۲۰


خلقت و معاد نشانه قدرت خدا

طبرسی، مفسر شیعه، معتقد است با سِیر در زمین درمی‌یابیم، همانطور که خدا آفریننده اولیه موجودات است، بر ایجاد دوباره آنها نیز پس از نابودی آنها تواناست.[۱] او این موضوع را دلیلی بر وجود قیامت و معاد و نشانه‌ای بر قدرت و عظمت خدا بر هر کاری دانسته است.[۲] مکارم شیرازی مفسر شیعه بر این باور است که در آیه ۲۰ سوره عنکبوت، با وسعت‌دادن قدرت خدا در خلقت موجودات و مطالعه وسیع موجودات و امت‌های گذشته، امکان معاد را نشان می‌دهد.[۳] فخر رازی، مفسر اهل‌سنت، درباره این آیه می‌گوید که با مشاهده قدرت خدا در خلق ابتدایی موجودات، امکان زنده‌کردن آنها برای بار دیگر بسیار آشکار است و قدرت خدا و وجود معاد با این مشاهدات ثابت می‌شود.[۴]


توصیه به سیر در آثار موجودات و احوال امت‌های گذشته

آیه ۲۰ سوره عنکبوت به پیامبر(ص) خطاب می‌کند[۵] که به مشرکان و منکران معاد بگوید از راه نظاره و تفکر در نحوه خلقت موجودات عبرت بگیرند،[۶] تا با فهم چگونگی خلقت آنها و اختلافی که در رنگ‌ها و اشکالشان هست به قدرت خدا ایمان آورند.[۷] این نشانه‌ای بر معاد برای کسانی است که آن را انکار می‌کنند و در حقیقت همان خدایی که موجودات را خلق کرده است قادر است انسان‌ها و موجودات دیگر را بعد از مرگ مجددا زنده و ایجاد کند.[۸] ابوالفتوح رازی مفسر شیعه درباره آیه ۲۰ سوره عنکبوت معتقد است که خدا با خطاب قرار دادن پیامبر(ص) می‌خواهد این پیام را به مشرکان برساند که با گردش در زمین و مشاهده آثار به جا مانده از مردمان و امت‌های گذشته درباره آنها تفکر کرده و عبرت بگیرند.[۹] مفسران مقصود از امر به سیر در ابتدای آیه را امر به تفکر و اندیشیدن دانسته‌اند و از منکران معاد می‌خواهد که با تفکر در قدرت خدا در خلق موجودات و انسان‌های گذشته به قدرت خدا در زنده کردن دوباره آنها متوجه شوند.[۱۰]

پانویس

  1. طبرسی، جامع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۸، ص۴۳۵.
  2. طبرسی، جامع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۸، ص۴۳۵.
  3. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۶، ص۲۳۶.
  4. فخر رازی، تفسیر کبیر، تفسیر کبیر، ۱۴۲۰ق، ج۲۵، ص۴۱.
  5. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۸، ص۴۳۵.
  6. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، ج۸، ص۱۹۶.
  7. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۹۰ق، ج۱۶، ص۱۱۸.
  8. طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۲۰، ص۹۰.
  9. ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ۱۴۰۸ق، ج۱۵، ص۱۹۷.
  10. طنطاوی، التفسیر الوسیط، ۱۹۹۷م، ج۱۱، ص۲۵.

منابع

  • ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.
  • طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش.
  • طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ق.
  • طنطاوی، محمد سید، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، نهضة مصر، ۱۹۹۷م.
  • طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر کبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱ش.

تفسیر نمونه{ اين آيات هم چنان بحث معاد را تعقيب مى‏كند و به صورت جمله‏هاى معترضه‏اى است در وسط داستان ابراهيم ع. اين نخستين بار نيست كه با چنين طرز بحثى روبرو مى‏شويم، روش قرآن اين است كه وقتى بيان داستانى به مرحله حساس مى‏رسد براى نتيجه‏گيرى بيشتر موقتا دنباله آن را رها كرده و به نتيجه‏گيريهاى لازم مى‏پردازد. به هر حال در نخستين آيه مورد بحث مردم را به" سير آفاقى" در مساله معاد دعوت مى‏كند در حالى كه آيه قبل، بيشتر جنبه" سير انفسى" داشت. مى‏فرمايد:" بگو برويد و در روى زمين سير كنيد، انواع موجودات زنده را ببينيد اقوام و جمعيتهاى گوناگون را با ويژگيهايشان ملاحظه كنيد و بنگريد خداوند آفرينش نخستين آنها را چگونه ايجاد كرده است"؟ (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ). " سپس همان خداوندى كه قدرت بر ايجاد اين همه موجودات رنگارنگ و اقوام مختلف دارد، نشاة آخرت را ايجاد مى‏كند" (ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ). چرا كه او با خلقت نخستين، قدرتش را بر همگان ثابت كرده است، آرى" خداوند بر هر چيزى قادر و توانا است" (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ) هم اين آيه و هم آيه قبل از آن، امكان معاد را از طريق وسعت قدرت خداوند اثبات مى‏كند، با اين تفاوت كه اولى پيرامون خلقت نخستين در باره خود انسان و آنچه اطراف او است سخن مى‏گويد و آيه دوم دستور به مطالعه حالات اقوام و موجودات ديگر مى‏دهد تا حيات نخستين را در چهره‏هاى مختلف و در شرائط

                       تفسير نمونه، ج‏۱۶، ص: ۲۳۸

كاملا متفاوت ببينند و به عموميت قدرت خدا آشنا شوند و به توانايى او بر اعاده اين حيات پى ببرند. در حقيقت همانگونه كه اثبات توحيد گاه از مشاهده" آيات انفسى" است و گاه" آيات آفاقى" اثبات معاد نيز از هر دو طريق انجام مى‏گيرد. امروز اين آيه براى دانشمندان معنى دقيقتر و عميقترى مى‏تواند ارائه دهد و آن اينكه بروند و آثار موجودات زنده نخستين را كه به صورت فسيلها و غير آن در اعماق درياها، در دل كوه‏ها، و در لابلاى طبقات زمين است ببينند، و به گوشه‏اى از اسرار آغاز حيات در كره زمين و عظمت و قدرت خدا پى برند و بدانند كه او بر اعاده حيات قادر است «۱». ضمنا واژه" نشاه" در اصل به معنى ايجاد و تربيت چيزى است و گاه از دنيا به" نشاه اولى" و از قيامت به" نشاه آخرت" تعبير مى‏شود. اين نكته نيز قابل توجه است كه در ذيل آيه گذشته" إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ" آمده بود و در اينجا" إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ"، اين تفاوت ممكن است به خاطر آن باشد كه اولى يك مطالعه محدود را بيان مى‏كند و دومى يك مطالعه وسيع و گسترده را.}تفسیر نمونه


تفسیر کبیر فخر رازی قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (۲۰) الآية المتقدمة كانت إشارة إلى العلم الحدسي و هو الحاصل من غير طلب فقال أَ وَ لَمْ يَرَوْا على سبيل الاستفهام بمعنى استبعاد عدمه، و قال في هذه الآية إن لم يحصل لكم هذا العلم فتفكروا في أقطار الأرض لتعلموا بالعلم الفكري، و هذا لأن الإنسان له مراتب في الإدراك بعضهم يدرك شيئا من غير تعليم و إقامة برهان له، و بعضهم لا يفهم إلا بإبانة و بعضهم لا يفهمه أصلا فقال: إن كنتم لستم من القبيل الأول فسيروا في الأرض، أي سيروا فكركم في الأرض و أجيلوا ذهنكم في الحوادث الخارجة عن أنفسكم لتعلموا بدء الخلق و في الآية مسائل: الأولى: قال في الآية الأولى بلفظ الرؤية و في هذه بلفظ النظر ما الحكمة فيه؟ نقول العلم الحدسي أتم من العلم الفكري كما تبين، و الرؤية أتم من النظر لأن النظر يفضي إلى الرؤية، يقال نظرت فرأيت‏ __________________________________________________

(۱)- المراد بنفسه هنا نفس الإنسان فهو من إضافة اسم الفاعل لمفعوله له لا لفاعله كما يتبادر إلى الذهن لأول وهلة، تعالى اللّه عن الشبه و المثل و النظير.
                       التفسير الكبير، ج‏۲۵، ص: ۴۱

و المفضي إلى الشي‏ء دون ذلك الشي‏ء، فقال في الأول أما حصلت لكم الرؤية فانظروا في الأرض لتحصل لكم الرؤية. المسألة الثانية: ذكر هذه الآية بصيغة الأمر و في الآية الأولى بصيغة الاستفهام لأن العلم الحدسي إن حصل فالأمر به تحصيل الحاصل، و إن لم يحصل فلا يحصل إلا بالطلب لأن بالطلب يصير الحاصل فكريا فيكون الأمر به تكليف ما لا يطاق، و أما العلم الفكري فهو مقدور فورد الأمر به. المسألة الثالثة: أبرز اسم اللّه في الآية الأولى عند البدء حيث قال: كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ و أضمره عند الإعادة و في هذه الآية أضمره عند البدء و أبرزه عند الإعادة حيث قال: ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ لأن في الآية الأولى لم يسبق ذكر اللّه بفعل حتى يسند إليه البدء فقال: كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ ثم قال: ثُمَّ يُعِيدُهُ كما يقول القائل ضرب زيد عمرا ثم ضرب بكرا و لا يحتاج إلى إظهار اسم زيد اكتفاء بالأول، و في الآية الثانية كان ذكر البدء مسندا إلى اللّه فاكتفى به و لم يبرزه كقوله القائل أما علمت كيف خرج زيد، اسمع مني كيف خرج، و لا يظهر اسم زيد، و أما إظهاره عند الإنشاء ثانيا حيث قال: ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ مع أنه كان يكفي أن يقول: ثم ينشئ النشأة الآخرة، فلحكمة بالغة و هي ما ذكرنا أن مع إقامة البرهان على إمكان الإعادة أظهر اسما من يفهم المسمى به بصفات كماله و نعوت جلاله يقطع بجواز الإعادة فقال اللّه مظهرا مبرزا ليقع في ذهن الإنسان من اسمه كمال قدرته و شمول علمه و نفوذ إرادته و يعترف بوقوع بدئه و جواز إعادته، فإن قيل فلم لم يقل ثم اللّه يعيده لعين ما ذكرت من الحكمة و الفائدة؟ نقول لوجهين أحدهما: أن اللّه كان مظهرا مبرزا بقرب منه و هو في قوله: كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ و لم يكن بينهما إلا لفظ الخلق و أما هاهنا فلم يكن/ مذكورا عند البدء فأظهره و ثانيهما: أن الدليل هاهنا تم على جواز الإعادة لأن الدلائل منحصرة في الآفاق و في الأنفس، كما قال تعالى: سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ [فصلت: ۵۳] و في الآية الأولى أشار إلى الدليل النفسي الحاصل لهذا الإنسان من نفسه، و في الآية الثانية أشار إلى الدليل الحاصل من الآفاق بقوله: قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ و عندهما تم الدليلان، فأكده بإظهار اسمه، و ما الدليل الأول فأكده بالدليل الثاني، فلم يقل ثم اللّه يعيده. المسألة الرابعة: في الآية الأولى ذكر بلفظ المستقبل فقال: أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ و هاهنا قال بلفظ الماضي فقال: فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ و لم يقل كيف يبدأ، فنقول الدليل الأول هو الدليل النفسي الموجب للعلم الحدسي و هو في كل حال يوجب العلم ببدء الخلق، فقال إن كان ليس لكم علم بأن اللّه في كل حال يبدأ خلقا فانظروا إلى الأشياء المخلوقة ليحصل لكم علم بأن اللّه بدأ خلقا، و يحصل المطلوب من هذا القدر فإنه ينشئ كما بدأ ذلك. المسألة الخامسة: قال في هذه الآية إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ و قال في الآية الأولى إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ و فيه فائدتان إحداهما: أن الدليل الأول هو الدليل النفسي، و هو و إن كان موجبه العلم الحدسي التام و لكن عند انضمام دليل الآفاق إليه يحصل العلم العام، لأنه بالنظر في نفسه علم نفسه و حاجته إلى اللّه و وجوده منه، و بالنظر إلى الآفاق علم حاجة غيره إليه و وجوده منه، فتم علمه بأن كل شي‏ء من اللّه فقال عند تمام ذكر الدليلين إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ و قال عند الدليل الواحد إِنَّ ذلِكَ و هو إعادته عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ الثانية: هي أنا بينا أن العلم الأول أتم و إن كان الثاني أعم و كون الأمر يسيرا على الفاعل أتم من كونه مقدورا له‏

                       التفسير الكبير، ج‏۲۵، ص: ۴۲

بدليل أن القائل يقول في حق من يحمل مائة من أنه قادر عليه و لا يقول إنه سهل عليه، فإذا سئل عن حمله عشرة أمنان يقول إن ذلك عليه سهل يسير، فنقول قال اللّه تعالى إن لم يحصل لكم العلم التام بأن هذه الأمور عند اللّه سهل يسير فسيروا في الأرض لتعلموا أنه مقدور، و نفس كونه مقدورا كاف في إمكان الإعادة. تفسیر کبیر فخر رازی.


مجمع البیان. طبرسی ثم خاطب محمدا ص فقال «قُلْ» لهؤلاء الكفار «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» و تفكروا في آثار من كان فيها قبلكم و إلى أي شي‏ء صار أمرهم لتعتبروا بذلك و يؤديكم ذلك إلى العلم بربكم و قيل معناه انظروا و ابحثوا هل تجدون خالقا غير الله فإذا علموا أنه لا خالق ابتداء إلا الله لزمتهم الحجة في الإعادة و هو قوله «ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ» أي ثم الله الذي خلقها و أنشأ خلقها ابتداء ينشئها نشأة ثانية و معنى الإنشاء الإيجاد من غير سبب «إِنَّ اللَّهَ» تعالى «عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ» أي إن الله على الإنشاء و الإفناء و الإعادة و على كل شي‏ء يشاؤه قدير.مجمع البیان. طبرسی.

التبیان. شیخ طوسی ثم قال لنبيه محمد صلى اللَّه عليه و آله (قُلْ) لهؤلاء الكفار (سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الله الْخَلْقَ) و فكروا في آثار من كان قبلكم، و الى اي شي‏ء صار أمرهم لتعتبروا بذلك فيما يؤديكم الى العلم بربكم. و قوله (ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ) فالنشأة الآخرة اعادة الخلق كرة ثانية من غير سبب كما كان أول مرة، لان معنى الإنشاء الإيجاد من غير سبب (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ) اخبار منه تعالى انه قادر على كل شي‏ء يصح ان يكون مقدوراً له.التبیان. شیخ طوسی.ج۸. ص۱۹۶.


جامع البیان. طبری و قوله قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ يقول تعالى ذكره لمحمد صلى الله عليه و سلم: قل يا محمد للمنكرين للبعث بعد الممات، الجاحدين الثواب و العقاب: سيروا في الأرض فانظروا كيف بدأ الله الأشياء و كيف أنشأها و أحدثها؛ و كما أوجدها و أحدثها ابتداء، فلم يتعذر عليه إحداثها مبدئا، فكذلك لا يتعذر عليه إنشاؤها معيدا ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ يقول: ثم الله يبدئ تلك البدأة الآخرة بعد الفناء. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل. ذكر من قال ذلك: حدثنا

                       جامع البيان فى تفسير القرآن، ج‏۲۰، ص: ۹۰

بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ خلق السماوات و الأرض ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ أي البعث بعد الموت. حدثني محمد بن سعد، قال: ثني أبي، قال: ثني عمي، قال: ثني أبي، عن أبيه أب جد سعد، عن ابن عباس، قوله: ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ قال: هى الحياة بعد الموت، و هو النشور. و قوله: إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ يقول تعالى ذكره: إن الله على إنشاء جميع خلقه بعد إفنائه كهيئته قبل فنائه، و على غير ذلك مما يشاء فعله قادر لا يعجزه شي‏ء أراده.جامع البیان. طبری.ج۲۰. ص۹۰.

                       تفسير الصافي، ج‏۴، ص: ۱۱۴

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ خطاب لمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله ان كانت هذه الآية معترضة في قصّة إبراهيم كما ذكره. و القمّيّ و حكاية كلام اللَّه لإبراهيم (ع) ان كانت من جملة قصّته فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ و قرء بفتح الشّين و المدّ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.تفسیر الصافی. فیض کاشانی. ج۴. ص۱۱۴.


روض الجنان و روح الجنان قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ، آنگه گفت: اى محمّد! بگو اين مشركان را و منكران را كه: در زمين بروى و بنگرى و انديشه كنى. كَيْفَ بَدَأَ «۳» الْخَلْقَ، تا خداى چگونه ابتدا كرد خلقان را، يعنى بنگرى در ديار و آثار و احوال امّتان گذشته كه از ايشان باز مانده است، تا بدانى كه ايشان چه «۴» مردمان بودند و چه قوّت و شوكت داشتند، و من ايشان را بيافريدم، و آنگه هلاك كردم ايشان را. آنگه باز آفرينم ايشان را تا بدانى كه آن كه ابتدا بر او متعذّر نباشد، اعادت بر او متعذّر نباشد. و النّشاء و النّشأة، ابتداء الخلق، يقال: انشأ اللّه الخلق فنشاوا. قرّاء را در اين «۵» لفظ دو قراءت است: ابن كثير و ابو عمرو خواندند: النّشاءة به مدّ، و باقى قرّاء به قصر و سكون «شين». و نشأة دو است: يكى نشأة اولى «۶» اوّل بار بيافريد «۷»، و دوم نشأة «۸» آخرت كه اعادت كند. إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ، خداى تعالى بر همه چيز قادر است.روض الجنان و روح الجنان. ابوالفتوح رازی. ج۱۵. ص۱۹۷.


                       ترجمه تفسير مجمع البيان، ج‏۱۹، ص: ۳۳

سپس خداوند خطاب به پيامبر نموده ميفرمايد: قُلْ: بگو (اى محمد (ص) باين بت‏پرستان: سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ: بگرديد روى زمين (و بمناطق آن مسافرت كنيد) تا بنگريد چگونه خداوند آفرينش جهان را پديد آورد و آثار پيشينيان خود را بجوئيد كه (بر اثر گناه و نافرمانى) كارشان بكجا كشيد تا عبرتى شده و بخداوند خود ايمان آوريد.

                       ترجمه تفسير مجمع البيان، ج‏۱۹، ص: ۳۲

بعضى ديگر گفته‏اند كه معنى آيه چنين است: بنگريد آيا آفريننده‏اى غير خدا مييابيد و وقتى كه دريافتيد كه آفريننده‏اى جز خدا نيست همان بهترين دليل براى آفرينش قيامت است. لذا فرمود: ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ: سپس خداوند ميآفريند جهان آخرت را، همان خداوند كه اين جهان با قدرت او پديد آمد او نيز جهان آخرت را پديدار خواهد ساخت. مقصود از «انشاء» ايجاد نمودن از عدم بوجود است بدون آنكه سببى داشته باشد. إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ: همانا خداوند بر هر چيز قدرت دارد چه آفرينش ابتداء باشد يا آفريدن در قيامت بعد از مرگ (نه تنها اين) بلكه هر چه را كه اراده كند بر او قادر و توانا است.

                       ترجمه تفسير مجمع البيان، ج‏۱۹، ص: ۳۳


ترجمه تفسیر المیزان

[احتجاج بر مساله معاد با اشاره به آغاز خلقت خلق‏]

" أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ" اين آيه تا آخر پنج آيه بعدش در وسط داستان ابراهيم واقع شده، با اينكه خود آنها ربطى به قصه آن جناب ندارد، ولى چون مشركين منكر معاد هستند، و آن را بعيد مى‏شمارند، لذا بر مساله معاد اقامه حجت نموده، و استعباد مشركين را برطرف مى‏سازد، چون در آيات قبل گفته شد كه عمده در تكذيب رسل همين است، كه ايشان معاد را قبول ندارند، ابراهيم (ع) هم در جمله" إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ" به همين معنا اشاره مى‏كند. پس در جمله" أَ وَ لَمْ يَرَوْا ..." ضمير به تكذيب كنندگان از همه امت‏ها برمى‏گردد، چه گذشتگان و چه آيندگان، و مراد از رؤيت، نظر كردن علمى است، نه ديدن به چشم، و جمله" كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ"، در معناى مفعول كلمه" يروا" است، چون كه كلمه" يعيده"، عطف بر محل" يبدء" شده، و اين گفته ما خلاف گفتار بعضى «۱» است كه گفته‏اند: جمله" يعيده" عطف است بر جمله" أَ وَ لَمْ يَرَوْا" و به هر حال استفهامى كه در آيه شده توبيخى است. و معناى آيه اين است كه: آيا چگونگى ايجاد و اعاده موجودات را نمى‏دانند؟ يعنى بايد بدانند، كه كيفيت آن دو، مثل هم است، و آن عبارت است از پديد آوردن چيزى كه نبوده. و در جمله" إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ"، اشاره" ذلك" به اعاده بعد از ايجاد است، و اين جمله مى‏خواهد استبعاد مشركين را برطرف سازد، و بفرمايد: وقتى اعاده عبارت است از ايجاد بعد از ايجاد، براى آن خدايى كه خود شما معتقديد كه عالم را ايجاد كرده، چرا ممكن نيست كه ايجاد بعد از ايجاد هم بكند، و حال آنكه در حقيقت اعاده عبارت است از انتقال دادن خلق از خانه‏اى به خانه ديگر، و جاى دادن آنها در دار القرار. و اينكه بعضى «۲» از مفسرين گفته‏اند:" مراد از ابداء و سپس اعاده اين است كه خلق‏ __________________________________________________

(۱) روح المعانى، ج ۲۰، ص ۱۴۶.
(۲) روح البيان، ج ۶، ص ۴۵۸.
                       ترجمه تفسير الميزان، ج‏۱۶، ص: ۱۷۴

را ايجاد كند، و بعد مثل آنها را پديد آورد" صحيح نيست، براى اينكه ربطى به مساله معاد ندارد، و آيه شريفه در مقام احتجاج بر مساله معاد است، كه عبارت است از اعاده عين آنچه فانى كرده. " قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ" اين آيه تا سه آيه بعد، رسول خدا (ص) را دستور مى‏دهد كه مشركين را مخاطب قرار داده، و حجت خود را عليه ايشان تمام كند، و به سير در زمين ارشادشان نمايد تا بفهمند كيفيت آغاز خلقت و ايجاد ايشان با اختلافى كه در طبيعتهاى خود دارند، و تفاوتى كه در رنگها و اشكالشان هست، چگونه بوده، و چگونه خدا آنها را بدون الگو و نقشه قبلى، و بدون حساب و عددى معين، و يا نيرويى مثل هم آفريده، اين طرز فكر دليل قاطعى است بر اينكه قدرت او حساب و اندازه ندارد، وقتى چنين است، نشاه آخرت را هم مانند نشاه اول خلق مى‏كند، پس آيه شريفه در معناى آيه" وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏، فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" «۱» مى‏باشد. ترجمه تفسیر المیزان ج۱۶.ص۱۷۴.