آیه ملک

از ویکی شیعه
آیه مُلک
مشخصات آیه
نام آیهملک
واقع در سورهآل عمران
شماره آیه۲۶
جزء۳
اطلاعات محتوایی
شأن نزولپاسخ به منافقانی که وعده پیامبر (ص) درباره تسلیم ایران و روم دربرابر اسلام را اغراق‌آمیز می‌دانستند.
مکان نزولمدینه
موضوعاعتقادی
دربارهبخشیدن یا ستاندن فرمانروایی و عزت توسط خداوند


آیه مُلک آیه ۲۶ سوره آل عمران است که مالکیت و فرمانروایی هستی را برای خدا دانسته است. این آیه را در پاسخ به ادعای اهل کتاب دانسته‌اند که خود را از خاصان خدا می‌پنداشتند. این آیه بخشیدن یا ستاندن حکومت و فرمانروایی و همچنین بخشیدن عزت و ذلت را به دست خداوند می‌داند. به باور برخی از مفسران بخشیدن حکومت به ظالمان نیز توسط خدا انجام می‌شود؛ ولی به این معنا نیست که حکومت آنان مورد تأیید و رضایت خداوند است.

شأن نزول آیه ملک را در پاسخ به منافقانی دانسته‌اند که وعده پیامبر(ص) درباره تسلیم ایران و روم در برابر اسلام را اغراق‌آمیز می‌دانستند.

متن و ترجمه

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۲۶)


بگو بار خدایا تویی که فرمانفرمایی، هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبی‌ها به دست تواست و تو بر هر چیز توانایی (۲۶)


شأن نزول

زمان نزول آیه ملک را برخی در هنگام فتح مکه و برخی هنگام حفر خندق در غزوه احزاب دانسته‌اند؛ ولی در هر دو نقل این آیه را در پاسخ به منافقانی دانسته‌اند که وعده پیامبر (ص) به تسلیم ایران و روم در برابر اسلام را اغراق‌آمیز می‌خواندند.[۱]

محتوای آیه

آیه ملک و آیه بعد، مالکیت و فرمانروایی خداوند بر تمام هستی را مورد توجه قرار داده است. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌گوید خداوند در این آیه و آیه بعد از آن، ادعای باطل اهل کتاب (یهود و نصارا) را رد می‌کند.[۲] در آیات قبلی سوره آل عمران بیان شده که یهود و نصارا خود را از خاصان پروردگار می‌پنداشتند و مدعی بودند حاکمیت و مالکیت برای آن‌ها است.[۳] علامه طباطبایی نیز این دو آیه را با آیات قبل سوره آل عمران که درباره اهل کتاب بود، مرتبط می‌داند و معتقد است این دو آیه تهدید یهود به عذاب دنیا و آخرت را در بر دارد.[۴]

هم‌چنین وی می‌گوید خداوند در این آیه پیامبر (ص) و هرکس دیگر را امر می‌کند تا به خدا که تمامی خیرها به دست اوست پناهنده شوند و خود را در معرض افاضه او قرار دهند.[۵] علامه مجلسی روایتی را از پیامبر(ص) نقل می‌کند که بر اساس آن اسم اعظم خداوند در این آیه قرار دارد.[۶]

خدا مالک ملک‌ها است

علامه طباطبایی می‌گوید غرض سوره آل عمران از آغاز سوره، این است که بفهماند خداوند خالق عالم است و تدبیر عالم به دست او است و آن‌چه در این دو آیه مورد اشاره قرار گرفته، هماهنگ با همین غرض سوره است.[۷] وی در توضیح خلاصه آن‌چه آیه به آن دلالت دارد می‌گوید خدای سبحان، هم پادشاه بدون قید و شرط عالم است زیرا او مالک مطلقِ تمام موجودت است و تمام تصرفات و اختیارات موجودات را نیز مالک است و همین معنای ملیک بودن و پادشاهی مطلق اوست و هم مالک مطلق و بدون قید و شرط تمام عالم است؛ زیرا او خالق و آفریدگار تمام هستی و یگانه معبود شایسته پرستش است. به همین جهت ربوبیت و قیومیت و تدبیر و سرپرستی‌اش، مطلق و بی‌نهایت است.[۸]

در تفسیر عبارت «مالک الملک»، دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارد که شیخ طوسی و طبرسی به آن‌ها اشاره کرده‌اند. برخی آن را مالک بندگان و آن‌چه دارا هستند، معنی کرده و برخی هم مالک امر دنیا و آخرت، گروهی نیز آن را مالک نبوت تفسیر می‌کنند.[۹]

بخشیدن و ستاندن فرمانروایی

پس از آن‌که فرمانروایی خداوند بر هستی مورد اشاره قرار گرفت، در ادامه آیه آمده که خدا به هرکس بخواهد فرمانروایی می‌دهد و از هر کس بخواهد می‌ستاند. ابوحیان اندلسی دیدگاه معتزله را در این مورد متفاوت از اهل سنت دانسته و می‌گوید معتزله معتقدند خداوند پادشاهی را به هرکس که استحقاق آن را داشته باشد، می‌دهد اما حکومت حاکمان ستمگر توسط خدا به آن‌ها داده نمی‌شود.[۱۰] ظاهر برخی از روایات نیز به این مطلب دلالت دارد. کلینی در کتاب الکافی از امام صادق (ع) روایت کرده است که آن امام در پاسخ به این سؤال که آیا خداوند به بنی امیه پادشاهی داد؟ فرمود این‌گونه نیست. خدا مُلک را برای ما اهل بیت قرار داده بود که بنی امیه آن را غصب کردند.[۱۱]

اما علامه طباطبایی می‌گوید: مُلک و پادشاهی از مواهب ونعمت های الهی است که می‌تواند منشأ آثار نیکی در جامعه باشد ومُلک و پادشاهی برای کسی که اهلش باشد نعمتی است از سوی خدای سبحان در حق او و برای کسی که شایستگی اش را نداشته باشد نقمت و عذاب است و در هر حال (حکومت و پادشاهی، چه خوب و چه ) منسوب به خداست و آزمونی است که خداوند با آن بندگانش را می‌آزماید. [۱۲] و این که در آیه آمده هر که را بخواهد پادشاهی می‌بخشد و از هر که بخواهد باز می‌گیرد معنایش این نیست که خدا کارهایش را دل‌بخواهی انجام می‌دهد؛ بلکه می‌خواهد بگوید اگر خدا پادشاهی می‌دهد یا آن را می‌گیرد این کارها را با خواست و مشیّت و اراده مطلقه اش انجام می‌دهد و کسی او را مجبور به کاری نمی‌کند و تمام کار هایش همواره بر اساس مصلحت است.[۱۳][یادداشت ۱] مکارم شیرازی نیز معتقد است این آیه یک مفهوم کلی دارد که طبق آن تمام حکومت‌های خوب و بد با خواست خداوند به حکومت دست یافته‌اند.[۱۴]

خواست خداوند و حاکمان ظالم

این که حکومت‌های بد از ناحیه خداست، به این معنا نیست که حکومت حاکمان ظالم مورد تأیید و رضایت خداوند است. مکارم شیرازی می‌گوید خداوند عوامل و اسبابی را برای رسیدن به حکومت در این دنیا قرار داده است؛ حال اگر ستمگرانی در دنیا از آن اسباب استفاده کرده و به حکومت رسیدند و ملت‌ها به آن تن دادند و حکومتِ آن‌ها را تحمل کردند، این نتیجه اعمال خود آن ملت‌ها است ولی اگر ملت‌ها آن عوامل و اسباب را از دست ستمگران گرفته و به دست صالحان دادند، حكومت‏‌هاى عادلانه‌‏اى به وجود می‌آید. کوتاه سخن آن‌که خداوند در این دنیا اسباب را آفریده و این ملت‌ها هستند که چگونگی استفاده از آن اسباب را تعیین می‌کنند.[۱۵]

بخشیدن و ستاندن عزت و ذلت

در توضیح این بخش از آیه در تفسیر المیزان آمده که عزت از لوازم مالکیت مطلقه ی خداست بدین سبب تنها از آن خداست و غیر خدا هر کس سهمی از عزت داشته باشد، خداوند به او ارزانی داشته است.[۱۶] اما در توضیح این که خدا چگونه بندگان خود را عزت می‌بخشد و یا به ذلت می‌کشاند ابوحیان اندلسی می‌گوید خداوند در امور دینی با کمک رساندن به مؤمنان برای غلبه کردن بر دشمنان و نیز با مدح کردن مؤمنان به آن‌ها عزت می‌بخشد و در امور دنیا با بخشیدن مال و هیبت، عزت می‌دهد و ایمان و کفر است که باعث عزت یا ذلت می‌شود.[۱۷]

اقوال دیگر در مورد این بخش آیه را طبرسی در تفسیر مجمع البیان آورده است. برخی معتقدند منظور از آن عزت بخشیدن به مؤمنان با مدح و ثناگویی آن‌ها و به ذلت کشاندن کافران با گرفتن جزیه از آن‌ها است. برخی نیز بر این باورند که آیه به عزت پیامبر (ص) و اصحابش در مقابل به ذلت کشیده شدن ابوجهل و امثال او اشاره دارد. گروهی نیز معتقدند که آیه اشاره دارد بر این که خداوند هر کدام از دوستدارانش را که بخواهد به انواع عزت در دین و دنیا عزیز می‌دارد و اگر خداوند دوستداران خود را فقیر کند یا به انواع گرفتاری‌ها مبتلا سازد برای ذلت دادن به آن‌ها نیست بلکه برای آن است که آن‌ها را در آخرت به بالاترین درجات عزت برساند.[۱۸]

منشأ خیر

در توضیح جمله بِیَدِکَ الْخَیْر (همه خوبی‌ها به دست تو است) گفته شده که هر خیری تنها به دست خداوند و منتهی به اوست و خداوند است که هر خیری را عطا می‌کند و خدای سبحان خیر مطلق است زیرا هر چیز در نهایت به او می رسد و او مطلوب ومقصود هر چیزی است وجمله«بیدک الخیر» در واقع دلیل مطالب قبل است که عزت و ذلت و مُلک را به دست خدواند دانسته بود زیرا خیر شامل تمام آنها می شود و جمله پایانی(انک علی کل شئ قدیر) دلیل بر این است که تمام خیر به دست خداست زیرا قدرت خدا مطلق و بدون حد است. [۱۹] شیخ طوسی می‌گوید علت این که در این آیه تنها از خیر یاد شده و از شر (که آن هم به خدا منتسب است) ذکری به میان نیامده، آن است که آیه برای ترغیب و توجه مؤمنان به خداست و در ترغیب، تنها ذکر خیر شایسته است.[۲۰]

مکارم شیرازی می‌گوید از این جمله استفاده می‌شود که هم عزت و هم ذلت، هم بخشیدن حکومت و هم گرفتن آن هر کدام در جای خود خیر است. با این توضیح که مثلا جانیان و بدکاران خیرشان در آن است که زندانی باشند.[۲۱] هم‌چنین می‌افزاید عبارت پایانی آیه یعنی جمله (تو بر هر چیز توانایی) در واقع دليلى است بر تمام آن‌چه در اين آيه آمده زيرا وقتى او بر هر چيز قادر است، حكومت و عزت و خيرات به دست او است.[۲۲]

پانویس

  1. واحدی، اسباب نزول القرآن، ۱۴۱۱ق، ص۱۰۲ـ۱۰۴.
  2. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۹۰.
  3. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۹۰.
  4. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۲۸.
  5. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۲۸.
  6. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۹۰، ص ۲۲۴.
  7. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۲۸.
  8. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۲۹ـ۱۳۰.
  9. طوسی، التبیان، داراحیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۲۹، طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۷۲۷.
  10. اندلسی، البحر المحیط، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۸۶ـ۸۷.
  11. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۶۶.
  12. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۳۱.
  13. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۳۱.
  14. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۹۲.
  15. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۹۲ـ۴۹۳.
  16. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۳۲.
  17. اندلسی، البحر المحیط، ۱۴۲۰ق، ج۳، ص۸۷.
  18. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۷۲۸.
  19. طباطبایی، تفسیر المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۳۴.
  20. طوسی، التبیان، داراحیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۳۱.
  21. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۹۱.
  22. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۹۱.

یادداشت

  1. ازمالک المُلک بودن خدا سه نکته استفاده می شود ۱-خداوند مالک هر مُلک و پادشاهی است یعنی مَلِک المُلوک (پادشاه پادشاهان) ۲-علت مالک‌المُلک بودن خدواند این است که او «الله»است یعنی در بردارنده تمام کمالات۳- مالکیت خداوند هم بر مِلک حقیقی است مانند تصرفاتش در جهان هستی و هم بر مِلک و مُلک اعتباری مانند بخشیدن و ستاندن پادشاهی. (طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۳۱)

منابع

  • اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.
  • طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
  • طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
  • مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
  • واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.