۱۷٬۱۹۲
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (تمیزکاری) |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (حذف) |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
===مقدمه=== | ===مقدمه=== | ||
در مقدمه کتاب، بخشی از سخنان [[سید علی خامنهای]] در ۲۸ تیر ۱۳۶۵ش، ۲۳ فروردین ۱۳۶۴ش و ۲ بهمن ۱۳۶۶ش ذکر شده است. | در مقدمه کتاب، بخشی از سخنان [[سید علی خامنهای]] در ۲۸ تیر ۱۳۶۵ش، ۲۳ فروردین ۱۳۶۴ش و ۲ بهمن ۱۳۶۶ش ذکر شده است. | ||
برخی از سرفصلها و مطالب مهم مقدمه عبارتند از: | |||
#مبارزه سیاسی حاد [[ائمه]]<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷.</ref> | |||
#واحد بودن زندگی [[ائمه]] به رغم تفاوتهای ظاهری<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶.</ref> | |||
#مبارزه در راستای تشکیل [[حکومت اسلامی]]<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷.</ref> | |||
#همه ائمه نمیخواستند در زمان خودشان حکومت اسلامی تشکیل دهند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷.</ref> | |||
#ائمه حداقل از دوران [[امام حسن(ع)]] به بعد، یک حرکت زیرزمینی همهجانبه سیاسی و انقلابی را به قصد قبضه کردن حکومت شروع کرده بودند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۲.</ref> | |||
#علت اصلی نزاع خلفا با [[ائمه]]، داعیه حکومت اسلامی آنها بوده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳.</ref> | |||
===فصل اول: پیامبر اعظم=== | ===فصل اول: پیامبر اعظم=== | ||
این فصل، مروری گذرا بر زندگی سیاسی [[پیامبر اسلام]] است برخی از سرفصلهای آن عبارتند از: | این فصل، مروری گذرا بر زندگی سیاسی [[پیامبر اسلام]] است برخی از سرفصلهای آن عبارتند از: | ||
#[[بعثت]] خاتم، آغاز بیداری<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸.</ref> | |||
#شالودهریزی نظام اسلامی<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۰.</ref> | |||
#دین از سیاست جدا نیست<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱.</ref> | |||
#هدف همه انبیا، تشکیل حکومت اسلامی بوده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱ و ۳۲.</ref> | |||
#دوران [[مدینه]]، نمونه و الگویی است از حاکمیت [[اسلام]] برای همه زمانها<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲.</ref> | |||
#۷ شاخص برجسته نظام حکومتی [[پیامبر(ص)|پیامبر]]<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲.</ref> | |||
#بسیاری از مفاهیمی که قرنهای بعد برای بشریت تقدس پیدا کرد؛ مثل مفهوم مساوات، برادری، عدالت و مردمسالاری، همه تحت تأثیر تعلیم او بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۵.</ref> | |||
#۳ خصوصیت اصلی یهودیهای [[مدینه]]<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۸.</ref> | |||
#بعد از ورود به [[مدینه]]، ایجاد وحدت و میثاق دستهجمعی عمومی، اولین کار پیغمبر بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۷.</ref> | |||
#حراست از نظام اسلامی در برابر ۵ دشمن<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۹.</ref> | |||
#تثبیت نظام اسلامی: معرفی [[امیرالمؤمنین]] به عنوان نمونه کامل انسان طراز اسلام، مسئله [[واقعه غدیر|غدیر]] نشانه جامعیت اسلام.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۵۰.</ref> | |||
===فصل دوم: امامت=== | ===فصل دوم: امامت=== | ||
این فصل، در پی بیان آمیختگی مفاهیم «رهبری سیاسی»، «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» در شخصیت [[ائمه]] است. [[سید علی خامنهای]]، معتقد است که [[امامت]] منصبی در برابر [[خلافت]] و حکومت نیست بلکه [[امام]] در فرهنگ تشیع، «رهبر امت» است؛ هم در امور دنیایی و اداره جامعه، و هم در تعلیم و ارشاد معنوی. | این فصل، در پی بیان آمیختگی مفاهیم «رهبری سیاسی»، «آموزش دینی» و «تهذیب روحی» در شخصیت [[ائمه]] است. [[سید علی خامنهای]]، معتقد است که [[امامت]] منصبی در برابر [[خلافت]] و حکومت نیست بلکه [[امام]] در فرهنگ تشیع، «رهبر امت» است؛ هم در امور دنیایی و اداره جامعه، و هم در تعلیم و ارشاد معنوی. | ||
===فصل سوم: امیرالمؤمنین(ع)=== | ===فصل سوم: امیرالمؤمنین(ع)=== | ||
این فصل، به دنبال بیان تلاش مستمر [[امام علی(ع)]] در راه برپا کردن نظام اسلامی و حفظ کردن آن است. | این فصل، به دنبال بیان تلاش مستمر [[امام علی(ع)]] در راه برپا کردن نظام اسلامی و حفظ کردن آن است. بخشهای مهم زندگی امام علی(ع) پس از پیامبر(ص)، در این فصل، اینچنین بیان شده است. | ||
#دوران سکوت و همکاری: سختترین دورانهای زندگی امیرالمؤمنین<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۷۶.</ref> | |||
#دوران خلافت: جنگ با سه خط جداگانه [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]]<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۸۰.</ref> | |||
#اقتدار، مظلومیت و پیروزی در زندگی امیرالمؤمنین<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۸۹.</ref> | |||
===فصل چهارم: حضرت فاطمة الزهرا=== | ===فصل چهارم: حضرت فاطمة الزهرا=== | ||
در این فصل، بشریت یکجا مرهون [[فاطمه زهرا(س)]] معرفی شده. موارد دیگری در این فصل بیان شده: | در این فصل، بشریت یکجا مرهون [[فاطمه زهرا(س)]] معرفی شده. موارد دیگری در این فصل بیان شده: | ||
# [[فاطمه]](س)، تسلیبخش پیامبر پس از دو حادثه درگذشت [[خدیجه]] و [[ابوطالب]].<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۳.</ref> | |||
#[[فاطمه زهرا]](س)، مثل یک مادر، مشاور و پرستار برای پیامبر بوده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۵.</ref> | |||
#بوسه بر دست [[فاطمه زهرا(س)]] از طرف [[پیامبر(ص)]] را هرگز نباید حمل بر یک معنای عاطفی کرد.... این حاکی است که این دختر جوان،... در اوج ملکوت انسانی قرار داشته.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۵.</ref> | |||
#الگوی زنی که اسلام میخواهد بسازد، این است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۷.</ref> | |||
#جمع سه بُعد: ۱- زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایف در خانه، ۲- یک انسان مجاهد، غیور، خستگیناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی، ۳- یک عبادتگر و به پادارنده نماز در محراب عبادت.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۷ و ۱۰۸.</ref> | |||
#فاطمه زهرا، کانونی برای مراجعات مردم و مسلمانان بوده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۰.</ref> | |||
===فصل پنجم: امام حسن(ع)=== | ===فصل پنجم: امام حسن(ع)=== | ||
#صلح [[امام حسن(ع)]] در کل روند [[انقلاب اسلامی]] [[صدر اسلام|صدر اول]]، حادثهای بینظیر بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۵.</ref> | |||
#جریان مخالف [[حکومت اسلامی]] در دوران [[امام حسن(ع)]] به اوج قدرت خود رسید.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۷.</ref> | |||
#هر کدام از ائمه به جای [[امام حسن(ع)]] بودند، همین تصمیم را میگرفتند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۷.</ref> | |||
#پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۷.</ref> | |||
#اگر [[امام حسن(ع)]] صلح نمیکرد، کشتهشدن او [[شهادت]] به حساب نمیآمد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۷.</ref> | |||
#نوع تربیت دستگاههای [[بنی امیه|اموی]] و [[بنی عباس|عباسی]]، صورتی اسلامی اما محتوایی جاهلی و شیطانی داشت.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۱۹.</ref> | |||
#داستان تملقگویی از [[معاویه]]، مصداقی از تربیت غلط دستگاه [[بنی امیه|اموی]].<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۰.</ref> | |||
#غلبه دستگاه تبلیغات [[معاویه]] در حدی بود که اگر [[امام حسن(ع)]] صلح نمیکرد، خطر از بین رفتن کل [[اسلام]] بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۲.</ref> | |||
#صلح [[امام حسن(ع)]] در حقیقت مکری بود در مقابل مکر [[معاویه]]، برای بقای [[شیعه]].<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۲.</ref> | |||
#روایتی از [[امام صادق]] که موید تلاش [[امام حسن(ع)]] و [[امام حسین(ع)]] برای بازپسگیری حکومت در آیندهای کوتاهمدت است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۴.</ref> | |||
#جریان حق نمیتواند در تبلیغ از هر روشی استفاده کند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۵.</ref> | |||
#علت شکست ظاهری [[امام حسن(ع)]]، آمیخته شدن ایمان افراد به انگیزههای مادی بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۷.</ref> | |||
#مردمانی که در آن دستگاهها پرورش پیدا میکردند، عادت داده میشدند که هیچ چیزی را برخلاف میل و هوای خلیفه بر زبان نیاورند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۰.</ref> | |||
#پس از اینکه [[امام حسن(ع)]] صلح کرد، نادانان و ناآگاهان با زبانهای مختلف حضرت را نکوهش کردند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۳.</ref> | |||
#در جنگهای اسلامی با [[ایران]]، [[امام حسن(ع)]] حضور داشته.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۴.</ref> | |||
===فصل ششم: امام حسین(ع)=== | ===فصل ششم: امام حسین(ع)=== | ||
#دو خطر عمده، [[اسلام]] را تهدید میکند که یکی خطر دشمنان خارجی و دیگری خطر اضمحلال داخلی است. [[اسلام]]، جهاد را راه علاج این دو آفت قرار داده است. نمونه اعلای جهاد با این هر دو آفت، حرکت [[امام حسین(ع)]] است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۱.</ref> | |||
#زمینه مهمتر قیام [[امام حسین(ع)]]، احیای روحیه مبارزه با ظلم و فساد در مردم بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۳.</ref> | |||
#قیام عظیم حسینی برای مبارزه با روحیه راحتطلبی فسادپذیر در جامعه بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۴.</ref> | |||
#برخی هدف قیام [[امام حسین(ع)]] را تشکیل حکومت دانسته و برخی دیگر شهادت را هدف قیام معرفی کردهاند، اما هدف قیام، نه [[شهادت]] بود و نه حکومت؛ بلکه انجام واجبی بود که نه قبل از [[امام حسین(ع)]] پیش آمده بود و نه بعد از ایشان در دوران سایر [[ائمه]]. اگر خطر انحراف، اصل [[اسلام]] را تهدید کرد، یک حرکت انقلابی از هر واجبی واجبتر است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۵-۱۴۷.</ref> | |||
#کاری که در زمان [[امام حسین(ع)]] انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان [[امام خمینی]] ما انجام گرفت.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۲.</ref> | |||
#انجام این تکلیف چه به [[شهادت]] منتهی شود چه به حکومت، واجب است و در هر دو صورت هم فایده دارد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۲.</ref> | |||
#[[قیام امام حسین(ع)]]، یک اصلاح و مصداقی از [[امر به معروف و نهی از منکر]] بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۴.</ref> | |||
#[[امام حسین(ع)]] برای انجام این واجب از همه شایستهتر بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۶.</ref> | |||
#در واقع قیام [[امام حسین(ع)]] برای احیای روحیه مسئولیتپذیری و ظلمستیزی بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۷.</ref> | |||
#[[امام حسین]] قیام کرد تا آن [[واجب]] بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است انجام دهد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۳.</ref> | |||
#چرا میگوییم روحیه مسئولیتپذیری مرده بود؟ به دلیل اینکه [[امام حسین(ع)]] از [[مدینه]] که مرکز بزرگزادگان [[اسلام]] بود، به [[مکه]] رفت؛ فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند [[خلفای سهگانه|خلفای]] صدر اسلام، همه اینها در [[مدینه]] جمع بودند و هیچ کس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به [[امام حسین(ع)]] کمک کند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۵۷ و ۱۵۸.</ref> | |||
===فصل هفتم: حرکت زینب کبری و سفیران کربلا=== | ===فصل هفتم: حرکت زینب کبری و سفیران کربلا=== | ||
*'''حماسه زینب کبری''': | |||
::::#شناخت موقعیت و انتخاب درست، [[زینب(س)]] را ساخت.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۱.</ref> | |||
::::#یک [[حسین(ع)|حسین]] دوم در پوشش یک زن<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۲.</ref> | |||
::::#[[زینب کبری]] کاری کرد که پیروزی ظاهری دشمن، به یک شکست دائمی تبدیل شد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۶.</ref> | |||
::::#زنی همچون [[زینب کبری]]، دیگر ضعیفه نیست، الگوست.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۸.</ref> | |||
::::#قبل از حرکت به [[کربلا]]، بزرگانی مثل [[ابن عباس]] و ابن جعفر و چهرههای نامدار [[صدر اسلام]] که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال اینها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چهکار باید بکنند، ولی [[زینب کبری]] گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و [[امام]] خود را تنها نگذارد و رفت.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۱ و ۱۶۲.</ref> | |||
::::#او یک زن بود؛ زنی که برای مأموریت، از شوهر و خانوادهاش جدا میشود و به همین دلیل هم بود که بچههای خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۲.</ref> | |||
::::#[[کربلا]] بدون [[زینب]] [[کربلا]] نبود. [[واقعه عاشورا|عاشورا]] بدون [[زینب کبری]]، آن حادثه تاریخی ماندنی نمیشد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۲.</ref> | |||
::::#خواهری که شوهرش را رها کرد، خانوادهاش را رها کرد با [[امام حسین(ع)]] آمد؛ تنها هم نیامد، عون و محمد، پسرهایش را هم آورد. من احتمال میدهم که [[عبدالله بن جعفر]] حتی راضی هم نبود که پسرهایش بیایند. یقین ندارم که [[عبدالله بن جعفر|عبدالله]] راضی بود، اما [[زینب]] آنها را آورد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۳.</ref> | |||
::::#اینکه گفته میشود در [[واقعه عاشورا|عاشورا]]، در حادثه [[کربلا]]، خون بر شمشیر پیروز شد که واقعا پیروز شد، عامل این پیروزی، [[حضرت زینب]] بود؛ و الا خون در [[کربلا]] تمام شد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۶.</ref> | |||
*'''حرکت [[امام سجاد(ع)]] در دوران اسارت''' | |||
::::#یک جمع مؤمن اما پراکنده، بیتشکیلات، مرعوب و در حقیقت از راه امامت عملا منصرفشده؛ این میراثی بود که از جمع [[شیعه]] برای [[امام سجاد(ع)]] باقی ماند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۸.</ref> | |||
::::#[[امام سجاد(ع)]] این شخصیت عظیمی است که در مقابل [[عبیدالله بن زیاد]]، در مقابل انبوه جمعیت فریبخورده [[شام]]، در دستگاه [[بنی امیه|اموی]]، در مقابل مأمورین [[یزید]]، نمیترسد، حرف حق را میزند، روشنگری میکند. اینچنین نیست که برای او زندگی، مایه و مقداری داشته باشد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۶۹.</ref> | |||
::::#در [[شام]]، چه در مجلس [[یزید]] و چه در [[مسجد]] در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشنترین بیان برملا میکند و این گفتارها و خطبهها متضمن حقانیت [[اهل بیت]] برای [[خلافت]] و افشای جنایتهای دستگاه حاکم موجود، و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۰.</ref> | |||
::::#نقش امام سجاد در این سفر، نقش حضرت زینب بود، یعنی پیامآور انقلاب حسین بن علی(ع).<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۱.</ref> | |||
===فصل هشتم: شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثه کربلا=== | ===فصل هشتم: شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثه کربلا=== | ||
*پس از حادثه [[کربلا]]، رعب و وحشت در میان شیعیان به وجود آمد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۵.</ref> | |||
*مردم پس از [[امام حسین(ع)]] [[مرتد]] شدند، مگر ۳ نفر.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۵.</ref> | |||
*با اینکه ارعاب شدیدی... پیش آمده بود، اما آنچنان نبود که به کلی نظام کار دوستان [[اهل بیت]] را از هم بپاشد و آنها را دچار پراکندگی و ضعف بنماید.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۷.</ref> | |||
*با وجود اینکه تشکیلات شیعی در اثر [[واقعه عاشورا|حادثه عاشورا]] دچار ضعف شده بود، اما حرکات شیعی در قبال این ضعف، مشغول فعالیت بود که مجددا آن تشکیلات را به وضع اول درآورد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۸.</ref> | |||
*[[واقعه حره]] در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربه بزرگی را وارد آورد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۸.</ref> | |||
*آن حادثه (واقعه حره)، بزرگترین وسیله ارعاب دوستان و پیروان [[اهل بیت]] شد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۹.</ref> | |||
*حادثه بعد که باز موجب سرکوب و ضعف شیعیان شد، حادثه [[شهادت]] [[مختار]] در [[کوفه]] و تسلط [[عبدالملک بن مروان]] بر همه جهان اسلام شد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۹.</ref> | |||
===فصل نهم: امام سجاد(ع)=== | ===فصل نهم: امام سجاد(ع)=== | ||
*در ذهن اغلب سیرهنویسان و تحلیلگران، اینطور وارد شده است که این بزرگوار در گوشهای نشسته و به عبادت مشغول بود و کاری به سیاست نداشت. بعضی از مورخان و سیرهنویسان، این مسئله را با صراحت بیان کردهاند و آنهایی که با صراحت اینچنین نگفتهاند، برداشتشان از زندگی [[امام سجاد(ع)]] چیزی جز این نیست.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۸۷.</ref> | |||
*پس از [[صلح امام حسن(ع)]] که در [[سال ۴۰ قمری]] اتفاق افتاد، [[اهل بیت]] [[پیامبر(ص)|پیامبر]] به این قانع نشدند که در خانه نشسته و تنها احکام الهی را آنچنان که میفهمند بیان کنند، بلکه از همان آغاز صلح، برنامه همه امامان این بود که مقدمات را فراهم کنند تا [[حکومت اسلامی]] به شیوهای که مورد نظرشان بود بر سر کار آورند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۸۸.</ref> | |||
*[[امام سجاد(ع)]] درصدد تحقق همان آرمانی بودند که [[امام حسن(ع)]] و [[امام حسین(ع)]] آن را دنبال میکردند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۸۹.</ref> | |||
*اگر [[ائمه]] از جمله [[امام سجاد(ع)]] در آن شرایط میخواستند به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی دست بزنند، یقینا ریشه [[شیعه]] کنده میشد و هیچ زمینهای برای رشد مکتب [[اهل بیت]] و دستگاه [[ولایت]] و [[امامت]] در دوران بعد باقی نمیماند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۳.</ref> | |||
*[[امام سجاد(ع)]] در قضیه [[مختار]] اعلام هماهنگی نمیکنند، گرچه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با [[مختار]] داشتند، ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ روابطی نداشتهاند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۳.</ref> | |||
*وقتی [[مسلم بن عقبه]] در ماجرای [[واقعه حره|حرّه]] به [[مدینه]] میآمد، کسی شک نکرد اولین شخصیتی که مورد نقمت او قرار میگیرد، [[علی بن الحسین]] است. لکن [[امام سجاد(ع)]] با تدبیر و روش حکیمانه طوری رفتار کردند که این بلا از سر ایشان دفع شد و آن حضرت باقی ماندند و طبعا محور اصلی [[شیعه]] باقی ماند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۴.</ref> | |||
*بدون شک هدف نهایی [[امام سجاد(ع)]]، ایجاد [[حکومت اسلامی]] است و همانگونه که در آن روایت [[امام صادق(ع)]] آمده است، خدای متعال سال ۷۰ را برای [[حکومت اسلامی]] در نظر گرفته بود و چون در سال ۶۰ حضرت [[حسین بن علی]] به [[شهادت]] رسید، تا سال ۱۴۷-۱۴۸ به تأخیر افتاد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۵.</ref> | |||
*بزرگترین نقش [[امام سجاد(ع)]] این است که تفکر اصیل اسلامی یعنی [[توحید]]، [[نبوت]]، مقام معنوی انسان، ارتباط انسان با [[خدا]] و بقیه چیزها را تدوین کرده است و مهمترین نقش [[صحیفه سجادیه]] همین بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۵.</ref> | |||
*یکی از اهداف و حرکت مهم دیگر [[امام سجاد(ع)]]، این است که میبایست مردم را نسبت به حقانیت [[اهل بیت]] و اینکه مقام ولایت و امامت و حکومت، حق اینهاست و اینان [[خلیفه]] واقعی [[پیامبر(ص)]] هستند، روشن سازند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۶.</ref> | |||
*کار دیگر [[امام سجاد(ع)]] این است که تشکیلات شیعی را به راه بیندازد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۷.</ref> | |||
*در ماجراهای متعددی یاران امام یا خود امام در مجامع، به اظهاراتی دست میزنند که این اظهارات فقط برای این است که آن فضای مختنق را بشکند و یک هوای لطیفی در بین این جو گرفته به وجود بیاید.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۷.</ref> | |||
*امام در فکر این نبودند که [[حکومت اسلامی]] در زمان خودشان تشکیل شود، چون میدانستند که در آینده تشکیل خواهد شد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۸.</ref> | |||
*بیانات [[امام سجاد(ع)]]؛ تجلیگاه مبارزه سیاسی<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۱۹۹.</ref> | |||
*اگر آن برخوردهای تندی که ما در برخی از کلمات [[امام صادق(ع)]] و [[امام کاظم(ع)]] و [[امام رضا(ع)]] ملاحظه میکنیم، از [[امام سجاد(ع)]] سر میزد، عبدالملک مروان که در اوج قدرت خود بود، به آسانی میتوانست بساط تعلیمات [[اهل بیت]] را برچیند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۱۳.</ref> | |||
*اگر ۳۵ سال تلاش [[امام سجاد(ع)]] را از زندگی [[ائمه(ع)]] قطع کنیم، قطعا به آنجایی نخواهیم رسید که [[امام صادق(ع)]] رفتاری آنچنان صریح و آشکار با حکومت [[بنی امیه|اموی]] یا بعدها با حکومت عباسی داشت.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۰.</ref> | |||
*برخورد شدید [[امام سجاد(ع)]] با علمای درباری<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۱۹.</ref> | |||
*این وضعیت موجب شده بود که یک ذهنیت و فرهنگی بسیار مخلوط، مجعول و نادرست از [[اسلام]]، در جهان اسلام وجود داشته باشد و منشأ این ذهنیت غلط، همان محدثین و علمایی بودند که در خدمت قدرتمندان و صاحبمنصبان آن زمان بودند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۲.</ref> | |||
===فصل دهم: امام باقر(ع): دوران سازندگی فکری و تشکیلاتی=== | ===فصل دهم: امام باقر(ع): دوران سازندگی فکری و تشکیلاتی=== | ||
*دوره [[امام باقر(ع)]]؛ دوره شکلگیری تشکیلات حزبی شیعه<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۱.</ref> | |||
*مبارزه [[امام باقر(ع)]] با تحریف در معارف و احکام اسلامی، گستردهتر از گذشته بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۲.</ref> | |||
*[[امام باقر(ع)]] شروع کننده یک مبارزه فرهنگی بود<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴.</ref> | |||
*گسترش دامنه دعوت [[امام باقر(ع)]] به مناطقی از جمله [[خراسان]]<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۳۶.</ref> | |||
*عمق گمراهی مردم و جریان وابسته به حکومت، نیازمند تلاش ویژه [[امام باقر(ع)]] بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۷.</ref> | |||
*موضعگیری [[امام باقر(ع)]] و یارانش در مقابل جریان وابسته به حکومت<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۷.</ref> | |||
*تحریک عواطف و گرایشهای انقلابی مردم نسبت به فساد قدرتهای مسلط<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۸.</ref> | |||
*علت عکسالعملهای تند و خشن دستگاه خلافت [[بنی امیه|اموی]] نسبت به [[امام باقر(ع)]]، عمل تند ایشان بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۱.</ref> | |||
*هشام در واکنش به موضعگیری [[امام باقر(ع)]]، وی را به زندان میافکند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۳.</ref> | |||
*روشنگری [[امام باقر(ع)]] در راه بازگشت به [[مدینه]]، همچون نهیب شعیب [[پیامبر(ص)|پیامبر]] بر سر گمراهان زمان خود است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۴.</ref> | |||
*پرهیز [[امام باقر(ع)]] از درگیری آشکار و مسلحانه با قدرت حاکم و تکیه بر کار فرهنگی و فکری<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۴.</ref> | |||
*شیوههای امیدبخش [[امام باقر(ع)]] در برخورد با یاران نزدیک، نمایانگر نزدیکی آینده پیروزمندانه [[شیعه]] است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۶.</ref> | |||
*نقشه جهاد افشاگرانه و [[تقیه|تقیهآمیز]] [[امام باقر(ع)]] پس از مرگ، تداوم ۱۹ سال مبارزه آرام و عمیق<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۷.</ref> | |||
*گسترش دعوت [[شیعه|شیعی]] از هزارها کانال عظیمترین شبکه تبلیغاتی جهانی آن روزگار<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۴۸.</ref> | |||
===فصل یازدهم: اواخر حکومت بنی امیه و امامت امام صادق(ع)=== | ===فصل یازدهم: اواخر حکومت بنی امیه و امامت امام صادق(ع)=== | ||
*اوضاع و احوال آشفته و گرفتاریها و سرگرمیهای بیشمار حکومت اموی در سراسر کشور پهناور مسلمان، مانع از آن نبود که هشام از توطئه و بدسگالی نسبت به قلب تپنده تشکیلات شیعی -یعنی [[امام باقر(ع)]]- غافل بماند. به توصیه او، مزدورانش امام را مسموم کردند و طاغیه جبار [[بنی امیه|اموی]] لذت و سرمستی فتوحاتش در مرزهای غربی و شرقی کشور را با قتل بزرگترین و خطرناکترین دشمن خود در داخل کشور کامل کرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۵۳.</ref> | |||
*رجال روحانی و قضات و محدثان و مفسران که میبایست ملجأ و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به کار گرهگشایی نمیآمدند، غالبا خود نیز به گونهای و گاه خطرناکتر از رجال سیاست، بر مشکلات مردم میافزودند. نامآوران و چهرههای مشهور فقه و کلام و حدیث و تصوف،... در حقیقت مهرههایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچههایی در دست امیران و فرمانروایان بودند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۵۴ و ۲۵۵.</ref> | |||
*[[قرآن]] و [[حدیث]] که میبایست نهال معرفت و خصلتهای نیک را زنده و بارور بدارد، به ابزاری در دست قدرتمندان یا اشتغالی برای عمر بیثمر این تبهکاران و تبهروزان تبدیل شده بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۵۵.</ref> | |||
*استراتژی کلی [[امامت]]، ایجاد انقلاب توحیدی و علوی است؛ در فضایی که گروه لازمی از مردم، ایدئولوژی امامت را دانسته و پذیرفته و مشتاقانه در انتظار عینیت یافتن آن بوده و گروه لازم دیگری، به جمع مصمم تشکیلات مبارز پیوسته باشند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۵۶.</ref> | |||
*شرح زندگی [[امام باقر(ع)]]، بهویژه در سالیان آغاز امامتش که مصادف با اواخر حکومت [[بنیامیه]] بود، در هالهای از ابهام قرار دارد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۵۷.</ref> | |||
===فصل دوازدهم: امام صادق(ع)=== | ===فصل دوازدهم: امام صادق(ع)=== | ||
*نقشه [[امام صادق(ع)]] این بود که بعد از رحلت [[امام باقر(ع)]] کارها را جمع و جور کند، یک قیام علنی به راه بیندازد و حکومت [[بنیامیه]] را -که هر روزی یک دولتی عوض میشد و حاکی از نهایت ضعف دستگاه [[بنیامیه]] بود- واژگون کند و از [[خراسان]] و [[ری]] و [[اصفهان]] و [[عراق]] و [[حجاز]] و [[مصر]] و [[مراکش]] و همه مناطق مسلماننشین که در همه این مناطق شبکه حزبی [[امام صادق(ع)]] -یعنی [[شیعه]]- همه جا گسترده بود، از همه آنها نیرو بیاید [[مدینه]] و امام لشکرکشی کند به [[شام]]، حکومت [[شام]] را ساقط کند و خودش پرچم [[خلافت]] را بلند کند و بیاید [[مدینه]] و حکومت پیغمبر را به راه بیندازد؛ این نقشه [[امام صادق(ع)]] بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۶۱ و ۲۶۲.</ref> | |||
*امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. اما مرد علم و دانش بودنش را همه بسیار شنیدهاند؛... مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیدهاند... اما آن بعد سوم را اصلا بسیاری نشنیدهاند، مرد تشکیلات.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۶۲.</ref> | |||
*۱۰ سال با [[بنیامیه]] و مدت طولانی دیگری با [[بنیعباس]] مبارزه کرد، در هنگامی که پیروزی او بر [[بنیامیه]] حتمی بود، [[بنیعباس]] به عنوان یک جریان مزاحم و فرصتطلب آمدند میدان را گرفتند و بعد از آن، [[امام صادق]]، هم با [[بنیامیه]] و هم با [[بنیعباس]] مبارزه کرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۶۳.</ref> | |||
*[[امام صادق(ع)]] دو مرحله در این دوران طی میکنند؛ یکی از سال ۱۱۴ تا [[خلافت]] منصور، این یک دوره است، که دوران آسایش و گشایش است. آنی که معروف شده به خاطر اختلاف [[بنیامیه]] و [[بنیعباس]] ائمه فرصت کردند، مال این دوران است. زمان [[امام باقر(ع)]] چنین چیزی نبود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۶۵.</ref> | |||
*نمودارهای مهم و برجسته در زندگی [[امام صادق(ع)]]...: ۱- تبیین و تبلیغ مسئله امامت، ۲- تبلیغ و بیان احکام دین به شیوه فقه شیعی و نیز تفسیر [[قرآن]] به روال بینش شیعی، ۳- وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک- سیاسی.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۶۶ و ۲۶۷.</ref> | |||
*ممکن است سؤال شود اگر به راستی چنین شبکه تبلیغاتی وسیع و کارآمدی وجود داشته، چرا نامی از آن در تاریخ نیست و صراحتا ماجرایی از آن نقل نشده است؟ پاسخ... به طور خلاصه آن است که دلیل این بینشانی را نخست در پایبندی وسواسآمیز یاران امام به اصل معتبر و مترقی [[تقیه]] باید جست که هر بیگانهای را از نفوذ در تشکیلات امام مانع میشد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۶۶ و ۲۶۷.</ref> | |||
*[[امام صادق(ع)]] وسیعترین -یا یکی از وسیعترین- حوزههای علمی و فقهی زمان خود را دارا بوده است. در این میان، چیزی که از نظر بیشترین کاوشگران زندگی امام پوشیده مانده است، مفهوم سیاسی و معترضانه این عمل است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۱.</ref> | |||
*[[فقه امامیه|فقه جعفری]] در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار [[امام صادق(ع)]]، فقط یک اختلاف عقیده دینی ساده نبود؛ بلکه در عین حال دو مضمون متعرضانه را نیز با خود حمل میکرد. نخست و مهمتر؛ اثبات بینصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از اداره امور فکری مردم -یعنی در واقع، عدم صلاحیتش برای تصدی مقام [[خلافت]]- و دیگر، مشخص ساختن موارد [[تحریف]] در فقه رسمی که ناشی از مصلحتاندیشی فقیهان در بیان احکام فقهی و ملاحظهکاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهای حاکم است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۳.</ref> | |||
*نخستین حکمرانان [[بنیعباس]] که خود در روزگار پیش از قدرت، سالها در محیط مبارزاتی علوی و در کنار پیروان و یاران آل علی گذرانیده و به بسیاری از اسرار و چم و خمهای کار آنان بصیرت داشتند، نقش متعرضانه این درس و بحث و حدیث و تفسیر را پیش از اسلاف [[بنی امیه|اموی]] خود درک میکردند. گویا به همین خاطر بود که منصور عباسی در خلال درگیریهای رذالتآمیزش با [[امام صادق(ع)]]، مدتها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دین به آنان، و نیز مردم را از رفت و آمد و سؤال از آن حضرت منع کرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۵.</ref> | |||
*عجیب این است که [[یاران امام صادق(ع)]] همه جا بودند، نه خیال کنید فقط در [[مدینه]]، نه؛ در [[کوفه]] بیشتر از [[مدینه]] بودند، در خود [[شام]] حتی کسانی بودند. اینها آن شبکه عظیم تشکیلاتی [[امام صادق(ع)]] است. حزب علوی، حزب تشیع، اینی که گفتم آن شبکه تشکیلاتی همان تشیع است... یک شبکه تشکیلاتی عظیم، یک حزب کامل به وسیله [[امام صادق(ع)]] اداره میشد در سراسر عالم اسلام؛ این نقطه قوت بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۵ و ۲۷۶.</ref> | |||
*موضوع تشکیلات پنهان در صحنه زندگی سیاسی [[امام صادق(ع)]] و نیز دیگر [[ائمه]]، از جمله مهمترین و شورانگیزترین و در عین حال مجهولترین و ابهامآمیزترین فصول این زندگینامه پرماجراست.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۶.</ref> | |||
*اگر با چنین نگرشی به سراسر دوران دو قرن و نیمی زندگی ائمه نظر شود، وجود یک تشکیلات پنهان در خدمت و تحت فرمان [[ائمه]] تقریبا مسلم میگردد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۶.</ref> | |||
===فصل سیزدهم: تشکیلات پنهان=== | ===فصل سیزدهم: تشکیلات پنهان=== | ||
*تشکیلات به معنای جمعیتی از مردم بوده که با هدفی مشترک، کارها و وظایف گوناگونی را در رابطه با یک مرکز و یک قلب تپنده و مغز فرماندهنده انجام میداده و میان خود نوعی روابط و نیز احساسات نزدیک و خویشاوندانه میداشتهاند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۹.</ref> | |||
*این جمع در زمان [[علی(ع)]] -یعنی در فاصله ۲۵ سال میان [[سقیفه]] و [[خلافت]]- همان خواص [[صحابه]]ای بودند که علیرغم تظاهرات حق به جانب و عامهپسند دستگاه خلافت، معتقد بودند که حکومت، حق برترین و فداکارترین مسلمان -یعنی [[علی بن ابیطالب(ع)]]- است و تصریح [[پیامبر(ص)|پیامبر]] به جانشینی [[علی]] را از یاد نبرده...<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۹.</ref> | |||
*شواهد تاریخی تأیید میکند که این جمع، اندیشه شیعی -یعنی اعتقاد به لزوم پیروی از [[امام]] به مثابه پیشوای فکری و نیز رهبر سیاسی- را همواره به شیوههای مصلحتآمیز و حکمتآمیز، میان مردم اشاعه میداده و تدریجا بر جمع خود میافزودهاند؛ کاری که برای تشکیل حکومت علوی به منزله [[مقدمه واجب|مقدمهای واجب]] محسوب میشده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۰.</ref> | |||
*پس از حادثه [[صلح امام حسن(ع)]]، وقتی جمعی از شیعیان به سرکردگی [[مسیب بن نجبه]] و [[سلیمان بن صرد خزاعی]] به [[مدینه]]... نزد آن حضرت رفتند و پیشنهاد بازسازی قوای نظامی و تصرف [[کوفه]] و حمله به سپاه [[شام]] را مطرح ساختند، امام آن دو نفر را از میان جمع برگزید و نزد خود به خلوت خواند و با بیاناتی که به هیچ روی از کمّ و کیف آن اطلاعی در دست نیست، آنان را به نادرستی این نقشه قانع ساخت... با توجه به این قرائن است که حسین -مورخ هشیار معاصر عرب- معتقد شده است که نخستین سنگ بنای تشکیلات سیاسی [[شیعه]] در همان روز و در همان مجلسی نهاده شد که این دو چهره معروف شیعی با [[امام حسن]] دیدار و مذاکره کردند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۱.</ref> | |||
*تبلیغات حسابشده دستگاه مسلط [[بنی امیه|اموی]] را که به وسیله صدها قاضی و قاری و خطیب و والی اداره میشد، جز با تبلیغات حسابشده دیگری که از طرف یک جمع پیوسته و یکجهت و البته پنهان اداره شود، نمیتوان پاسخ گفت و حتی در مواردی خنثی کرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۳.</ref> | |||
*پس از [[واقعه کربلا]] و شهادت امام، فعالیت سازمانیافته شیعیان در [[عراق]]، بهمراتب منظمتر و پرتحرکتر شده بود؛ و این تأثیری بود که حالات روانی شیعیان [[کوفه]]... آن را ایجاد کرده بود و سوز تأسف و درد ایشان، بدان رنگ و جلا میداد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۳.</ref> | |||
*مؤلف «جهادالشیعه» به درستی اظهارنظر میکند که: جمعیت شیعه پس از شهادت [[امام حسین|حسین]]، همچون یک جمع متشکل و سازمانیافته که پیوندهای سیاسی و عقاید مذهبی به آن یکپارچگی میداد و دارای گردآمدهای رهبران و نیروهای رزمنده بود، ظاهر گشت و گروه [[توابین]]، نخستین نمودار وجود چنین جمعی بود.»<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۳.</ref> | |||
*نام شیعه در فرهنگ تشیع و نیز در تفاهم و درک غیرشیعیان در قرنهای نخستین اسلام و در زمان [[ائمه]] بر کسی اطلاق نمیشد که فقط محبت خاندان پیامبر را در دل داشته باشد یا صرفا به حقانیت آنان و صدق دعوتشان معتقد باشد... بلکه به جز اینها، [[شیعه]] بودن یک شرط اساسی و حتمی داشت و آن عبارت بود از «پیوستگی فکری و عملی با امام و شرکت در فعالیتی که به ابتکار و رهبری امام در جهت بازیافتن حق غصب شده و تشکیل نظام علوی و اسلامی در سطوح مختلف فکری، سیاسی و احیانا نظامی انجام میگرفت».<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۵.</ref> | |||
*در واقع، [[شیعه]] نامی بود برای حزب امامت؛ حزبی که به رهبری امام به فعالیتهای معینی سرگرم بود و همچون همه حزبها و سازمانهای معترض در دوران اختناق، با استتار و [[تقیه]] میزیست.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۵.</ref> | |||
===فصل چهاردهم: امام کاظم(ع)=== | ===فصل چهاردهم: امام کاظم(ع)=== | ||
سید علی خامنهای، مقطع ۳۵ ساله امامت [[امام کاظم(ع)]] را یکی از مهمترین مقاطع زندگینامه [[ائمه]] دانسته که بسیاری از قیامها و شورشها سرکوب، و قدرت و استحکام تخت [[بنی عباس|عباسیان]] ثبات یافت. علاوه بر آن، اوجگیری یا ظهور جریانهای مختلف فکری و عقیدتی، فضا را بر صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۹.</ref> | سید علی خامنهای، مقطع ۳۵ ساله امامت [[امام کاظم(ع)]] را یکی از مهمترین مقاطع زندگینامه [[ائمه]] دانسته که بسیاری از قیامها و شورشها سرکوب، و قدرت و استحکام تخت [[بنی عباس|عباسیان]] ثبات یافت. علاوه بر آن، اوجگیری یا ظهور جریانهای مختلف فکری و عقیدتی، فضا را بر صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۸۹.</ref> | ||
*شعر و هنر، [[فقه]] و [[حدیث]] و حتی [[زهد]] و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۰.</ref> | |||
*در این دوران، تنها چیزی که میتوانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی [[اهل بیت(ع)]] و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگیناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوه الهی [[تقیه]].<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۰.</ref> | |||
*هیچ دورانی به گمان من بعد از دوران [[امام سجاد]]، به سختی دوران [[موسی بن جعفر]] نبود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۳.</ref> | |||
*[[موسی بن جعفر]] یقینا یک دورانی را در خفا زندگی میکرده، اصلا زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست. که در آن زمان [[خلیفه]] وقت افراد را میخواست، از آنها تحقیق میکرد که [[موسی بن جعفر]] را شما ندیدید، نمیدانید کجاست؟<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۶.</ref> | |||
*ما امروز نگاه میکنیم، [[موسی بن جعفر]] خیال میکنیم یک آقای مظلوم، بیسروصدای سربهزیری در [[مدینه]] بود و رفتند مأمورین این را کشیدند، آوردند در [[بغداد]] یا در [[کوفه]] در فلانجا یا [[بصره]] زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند و از دنیا رفت، همین و بس. قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه تشکیلاتی، یک مبارزهای با داشتن افراد زیاد. در تمام آفاق اسلامی [[موسی بن جعفر]] کسانی داشت که به او علاقمند بودند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۷.</ref> | |||
*مردمی که در اطراف [[هارون الرشید]] بودند، آنها هم احساس میکردند که بزرگترین خطر برای دستگاه [[خلافت]]، وجود [[موسی بن جعفر]] است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۰۱.</ref> | |||
*یک چنین شخصیت مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشهای برای اینکه حکومت و نظام اسلامی را پیاده بکند. این بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است. لذا هارون تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۰۲.</ref> | |||
*اگر این حرکت مبارزهجویانه سرسخت [[ائمه(ع)]] در طول این ۲۵۰ سال نبود، بدانید که قلمبهمزدها و زبانبهمزدهای دوران [[بنیامیه]] و [[بنیعباس]]، [[اسلام]] را تدریجا آنقدر عوض میکردند و میکردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از [[اسلام]]، هیچ چیز باقی نمیماند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۰۳.</ref> | |||
===فصل پانزدهم: امام رضا(ع)=== | ===فصل پانزدهم: امام رضا(ع)=== | ||
*تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران ۱۰ ساله زندگی [[امام رضا(ع)]] در زمان [[هارون الرشید]] و بعد از او در دوران ۵ ساله جنگهای داخلی میان [[خراسان]] و [[بغداد]] به ما ارائه کند، اما به تدبر میتوان فهمید که [[امام رضا(ع)]] در این دوران همان مبارزه درازمدت [[اهل بیت]] را که در همه اعصار بعد از [[واقعه عاشورا|عاشورا]] استمرار داشته، با همان جهتگیری و همان اهداف ادامه میداده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۰۷.</ref> | |||
*[[مامون]] با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایهگذاری عظیمی که در این راه کرد، از این عمل نهتنها طرفی برنبست، بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای [[امام علی بن موسی الرضا]] را هدف گرفته بود، خود او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه، ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کأن لم یکن شمرده، بالاخره همان شیوهای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی «قتل».<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۲.</ref> | |||
*هنگامی که امام را از [[مدینه]] به [[خراسان]] دعوت کردند، آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایی خود پر کرد، به طوری که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مامون با نیت سوء، حضرت را از وطن خود دور میکند... هنگام خروج از مدینه،... با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۲ و ۳۱۳.</ref> | |||
*هنگامی که در [[مرو]] پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنکاف کردند و تا وقتی مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند... خود امام از هر فرصتی، اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن میرساند، همواره میگفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول کردم.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۳.</ref> | |||
*پس از آنکه کار ولیعهدی انجام گرفت، [مأمون] بارها در صدد برآمد امام را برخلاف تعهد قبلی با لطائف الحیل به مشاغل خلافتی بکشاند و سیاست مبارزه منفی امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هشیارانه نقشه او را خنثی میکرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۳.</ref> | |||
*مامون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به کار برد، شایعهپراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است. به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علی بن موسی همه مردم را بردگان خود میداند، جز با دستاندرکاری عمال مامون ممکن نبود.... تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام میرفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی که امام، مناظرهکنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مامون در صدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادلهای را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸.</ref> | |||
*[مامون] در آخر چارهای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچگونه واسطهای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و... دست خود را به جنایت بزرگ و فراموشنشدنی قتل امام آلود.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸.</ref> | |||
===فصل شانزدهم: امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسکری(ع)=== | ===فصل شانزدهم: امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسکری(ع)=== | ||
*در دوران ما و در همه دورانهای تاریخ، قدرتمندان همیشه سعی کردهاند وقتی از مقابله رویاروی با مردم عاجز شدند، دست به حیله ریاکاری و نفاق بزنند... امام [[علی بن موسی الرضا]] و [[امام جواد(ع)]] همت بر این گماشتند که این ماسک تزویر و ریا را از چهره مامون کنار بزنند و موفق شدند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۲.</ref> | |||
*بحث آزاد، میراث اسلامی ماست، بحث آزاد در زمان ائمه هدی رایج بوده است و در زمان امام جواد بهوسیله آن امام بزرگوار با آن شکل نظیف انجام گرفته است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۲.</ref> | |||
*در نبرد بین امام هادی(ع) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهرا و باطنا پیروز شد، حضرت هادی(ع) بود. در زمان امامت آن بزرگوار، ۶ خلیفه یکی پس از دیگری آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها معتزّ بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله کوتاهی مُرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۲.</ref> | |||
*... این شبکههای شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه اقطار دنیا، همین عده توانستند رواج بدهند و روزبهروز تعداد افرادی را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام هادی همه این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان ۶ خلیفه و علیرغم آنها انجام داده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۳.</ref> | |||
*حضرت به دربار متوکل رفت و مجلس شراب او را به مجلس معنویت تبدیل کرد. یعنی با گفتن حقایق و خواندن شعرهای شماتتبار، متوکل را مغلوب کرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۵.</ref> | |||
*این بزرگواران از امام حسین(ع) که پایه را گذاشت موفقتر بودند؛ چون بعد از شهادت امام حسین «إرتدّ الناس بعد الحسین الا ثلاثة». هیچ کس نماند. اما در زمان امام هادی، شما نگاه کنید، تمام دنیای اسلام را ائمه(ع) زیر قبضه گرفته بودند. حتی بنی عباس هم درماندند. نمیدانستند چه کار کنند؛ رو به شیعه آوردند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۷.</ref> | |||
*حوزه نفوذ ائمه و وسعت دایره شیعه در زمان این ۳ امام، نسبت به زمان [[امام صادق]] و امام باقر شاید ۱۰ برابر است؛ و این چیز عجیبی است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۷.</ref> | |||
*فقط این نبود که اینها مسائل [[نماز]] و [[روزه]] یا [[طهارت]] و [[نجاسات]] را جواب بدهند. در موضع «امام» -با همان معنای اسلامی خودش- قرار میگرفتند و با مردم حرف میزدند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۹ و ۳۳۰.</ref> | |||
*در هیچ زمانی ارتباط شیعه و گسترش تشکیلاتی شیعه در سرتاسر دنیای اسلام، مثل زمان حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت عسکری نبوده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۰.</ref> | |||
*ائمه ما در طول این ۲۵۰ سال امامت... خیلی زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیتشان دلها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلومها غلبه کردند؛ هم مقطعی غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۰.</ref> | |||
===فصل هفدهم: غایت حرکت انسان ۲۵۰ ساله=== | ===فصل هفدهم: غایت حرکت انسان ۲۵۰ ساله=== | ||
*اصل [[مهدویت]] مورد اتفاق همه مسلمانهاست.... [[شیعه]]، با خبر مسلم و قطعی خود، [[منجی]] را با نام، با نشان، با خصوصیات، با تاریخ تولد میشناسد. خصوصیت اعتقاد ما شیعیان این است که این حقیقت را در مذهب تشیع از شکل یک آرزو، از شکل یک امر ذهنی محض، به صورت یک واقعیت موجود تبدیل کرده است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۳.</ref> | |||
*وجود مقدس [[بقیة الله|حضرت بقیة الله]] استمرار حرکت نبوتها و دعوتهای الهی است از اول تاریخ تا امروز.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۴.</ref> | |||
*وقتی به ما میگویند [[انتظار فرج|منتظر فرج]] باشید، فقط این نیست که منتظر فرج نهایی باشید، بلکه معنایش این است که هر بنبستی قابل گشوده شدن است. فرج یعنی این.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۵.</ref> | |||
*[[امام زمان]]، جامعهاش را بر این چند پایه بنا میکند؛ اولا بر نابود کردن و قلع و قمع کردن ریشههای ظلم و طغیان. دوم،... بالا رفتن سطح اندیشه انسان است؛ هم اندیشه علمی انسان، هم اندیشه اسلامی انسان.... خصوصیت سومی... این است که در آن روز همه نیروهای طبیعت و همه نیروهای انسان استخراج میشود. چیزی در بطن زمین نمیماند که بشر از آن استفاده نکند.... خصوصیت دیگر این است که محور در دوران [[امام زمان]]، محور فضیلت و اخلاق است. هر کس دارای فضیلت اخلاقی بیشتر است، او مقدمتر و جلوتر است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۹ و ۳۴۰.</ref> | |||
*امروز حکومت ما و جامعه ما و نظام اسلامی ما که یک رشحهای از رشحات [[حکومت اسلامی]] است، یک قطرهای از اقیانوس آن عظمت الهی و سلطانی است، آنچنان در دل قدرتمندان عالم و ظالمین رعب انداخته که خود این رعب وسیله پیروزی ماست. امروز مستکبرین عالم از [[جمهوری اسلامی ایران|جمهوری اسلامی]] و از انقلاب ما و از ملت ما و نظام ما میترسند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۴۰.</ref> | |||
*جامعهای که در آن نشانی از ظلم و طغیان و عدوان و ستم نیست؛ جامعهای که در آن اندیشه دینی و اندیشه علمی انسانها در سطح بالاست؛ جامعهای که در آن همه برکات و همه نِعَم و همه نیکیها و زیباییهای عالم بروز میکند و در اختیار انسان قرار میگیرد؛ و بالاخره جامعهای که در آن [[تقوا]] و فضیلت و گذشت و [[ایثار]] و برادری و مهربانی و یکرنگی، اصل و محور است.... این همان جامعهای است که [[مهدی موعود]] ما و [[امام زمان]] ما و محبوب تاریخی دیرین ما... به وجود خواهد آورد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۴۲.</ref> | |||
*انقلاب ما در راه آن هدفی که [[امام زمان]] برای تأمین آن هدف مبعوث میشود و ظاهر میشود، یک مقدمه لازم و یک گام بزرگ است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۴۳.</ref> مملکت ما، مملکت [[امام زمان]] است. انقلاب ما، انقلاب [[امام زمان]] است، زیرا انقلاب [[اسلام]] است.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۴۷.</ref> | |||
*تبلیغات غلط در ذهن مردم اینجور فرو کرده بود در طول سالهای متمادی، که قبل از قیام [[حضرت مهدی]]، هر اقدامی و حرکت اصلاحی بیفایده است. استدلال میکردند به اینکه دنیا باید پر بشود از ظلم و جور تا بعد [[حضرت مهدی]] ظهور کند و تا دنیا پر از ظلم و جور نشده باشد، [[حضرت مهدی]] ظهور نخواهد کرد.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۴۵.</ref> | |||
*حکومتی که امروز در دست شما مردم است، آرزوی ۱۰۰۰ ساله مؤمنان بالله بوده است. امامان همه در این خط حرکت کردهاند که حاکمیت خدا را، حاکمیت قانون الهی را بر جامعهها حکومت بدهند.<ref>انسان ۲۵۰ ساله، ۱۳۹۰ش، ص۳۴۷.</ref> | |||
==حلقههای تکمیلی== | ==حلقههای تکمیلی== | ||
[[پرونده:انسان ۲۵۰ ساله حلقه سوم.jpg|بندانگشتی|200px|انسان ۲۵۰ ساله، حلقه سوم]] | [[پرونده:انسان ۲۵۰ ساله حلقه سوم.jpg|بندانگشتی|200px|انسان ۲۵۰ ساله، حلقه سوم]] |
ویرایش