پرش به محتوا

اعاده معدوم: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۱۳۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۴
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Esmati
imported>Pourrezaei
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''اِعاده مَعْدوم‌'''، مفهومى‌ فلسفى‌ و [[کلام امامیه|كلامى‌]] است که به خاطر ارتباط آن با مباحث معاد و [[معاد جسمانی|حشر جسمانی]] مورد بحث میان متکلمان و فلاسفه بوده است؛ چرا که بنا بر اصل معاد، بدنهای از ميان‌رفته انسانها بايد در عالم‌ آخرت‌ بازگردانده‌ شوند تا سزای نيك‌ و بد اعمال‌ خويش‌ را در قالب‌ جسمانيشان‌ ببينند. آنچه‌ در اين‌ باره‌ مورد بحث‌ بوده‌ است‌، ايجاد دوباره چيزيی است‌ كه‌ زمانی معدوم‌ شده‌ است‌. برخی متكلمان‌ با استناد به‌ آياتى‌ از قرآن‌ كريم‌<ref>مثلا: یس‌، آیه ۷۸- ۷۹، و روم‌، آیه۱۱</ref> اعاده معدوم‌ را از مظاهر قدرت‌ خداوند شمرده‌ و گفته اند خداوندي‌ كه‌ بر آفرينش‌ نخستين‌ِ چيزي‌ قادر بوده‌ است‌، به‌ طريق‌ اولى‌ مى‌تواند پس‌ از نابود ساختن‌ آن‌، دوباره‌ عين‌ آن‌ را به‌ عرصه هستى‌ درآورد.<ref>نك: اشعري‌، 8 - 9</ref><ref>قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌...،ج2، 305</ref><ref>نوبختى‌،، الیاقوت، ص 71</ref>
'''اِعاده مَعْدوم'''، مفهومی [[فلسفه|فلسفی]] و [[کلام امامیه|کلامی]] است که به خاطر ارتباط آن با مباحث [[معاد]] و [[معاد جسمانی]] مورد بحث میان متکلمان و فلاسفه بوده است؛ چرا که بنا بر اصل معاد، بدنهای از میان رفته انسانها باید در [[عالم آخرت]] بازگردانده شوند تا سزای نیک و بد اعمال خویش را در قالب جسمانیشان ببینند. آنچه در این باره مورد بحث بوده است، ایجاد دوباره چیزیی است که زمانی معدوم شده است. برخی متکلمان با استناد به آیاتی از [[قرآن]] کریم <ref>مثلا: یس، آیه ۷۸- ۷۹، و روم، آیه۱۱</ref> اعاده معدوم را از مظاهر قدرت خداوند شمرده و گفته‌اند خداوندی که بر آفرینش نخستین چیزی قادر بوده است، به طریق اولی می‌تواند پس از نابود ساختن آن، دوباره عین آن را به عرصه هستی درآورد.<ref>نک: اشعری، 8 - 9</ref><ref>قاضی عبدالجبار، المجموع...،ج2، 305</ref><ref>نوبختی،، الیاقوت، ص 71</ref>


اما فلاسفه‌ برخلاف‌ اغلب‌ متكلمان‌ امكان‌ عقلى‌ اعاده معدوم‌ را نفى‌ كرده‌اند و رستاخيز را به‌ صورتى‌ تبيين‌ كرده‌اند كه‌ مستلزم‌ اعاده معدوم‌ نيست‌.از دیدگاه آنان هویت انسان به روح اوست و روح اساسا معدوم نمی شود تا نیاز به بازگرداندن آن باشد.
اما فلاسفه برخلاف اغلب متکلمان امکان عقلی اعاده معدوم را نفی کرده‌اند و [[قیامت|رستاخیز]] را به صورتی تبیین کرده‌اند که مستلزم اعاده معدوم نیست.از دیدگاه آنان هویت انسان به [[روح]] اوست و روح اساسا معدوم نمی‌شود تا نیاز به بازگرداندن آن باشد.


اختلاف در باب معاد و نحوه تبیین آن همواره یکی از موارد جدال بین فلاسفه و متکلمان بوده است. [[آیت الله جعفر سبحانی]] معتقد است اعاده معدومی که متکلمان از آن سخن گفته اند اعاده معدوم به معنای فلسفی آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیئ دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref>
اختلاف در باب [[معاد]] و نحوه تبیین آن همواره یکی از موارد جدال بین فلاسفه و متکلمان بوده است. آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است اعاده معدومی که متکلمان از آن سخن گفته‌اند اعاده معدوم به معنای [[فلسفه|فلسفی]] آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیء دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref>


به هر روی، اکثریت متکلمان [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]،[[اعاده معدوم]] را نپذیرفته اند و معاد را بدون ابتنای بر آن تبیین نموده اند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بوده اند.
به هر روی، اکثریت متکلمان [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]،اعاده معدوم را نپذیرفته‌اند و [[معاد]] را بدون ابتنای بر آن تبیین نموده‌اند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بوده‌اند.
 
در میان متکلمان اهل سنت، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بوده‌اند؛ ولی از [[کرامیه]] و برخی دیگر به عنوان کسانی یاد شده است که قائل به اعاده معدوم نبودند و از میان رفتن اجسام را عدم نمی‌دانستند، بلکه [[معاد]] را گرد آمدن اجزاء متفرق می‌شمردند.


در ميان‌ متكلمان‌ غیر شیعه، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بوده اند؛ ولی از [[كراميه‌]] و نيز از [[ابولحسین بصری]] متكلم‌ [[معتزله|معتزلى‌]] و برخى‌ ديگر به‌ عنوان‌ كسانى‌ ياد شده‌ است‌ كه‌ قائل‌ به‌ اعاده معدوم‌ نبودند و از ميان‌ رفتن‌ اجسام‌ را عدم‌ نمى‌دانستند، بلكه‌ معاد را گرد آمدن‌ اجزاء متفرق‌ مى‌شمردند.
== طرح مساله ==
== طرح مساله ==


اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة،فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن ویا ایجاد مشابه آن است. مثلا اگر کسی کاری را در ساعت معینی انجام دهد، اگر اندکی بعد دوباره آن کار را انجام دهد اعاده معدوم نخواهد بود، بلکه تکرار آن کار خواهد بود. اعاده در صورتی است که فعل انجام شده با همان مشخصات زمانی و مکانی و... موجود شود.
اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة،فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن و یا ایجاد مشابه آن است. مثلا اگر کسی کاری را در ساعت معینی انجام دهد، اگر اندکی بعد دوباره آن کار را انجام دهد اعاده معدوم نخواهد بود، بلکه تکرار آن کار خواهد بود. اعاده در صورتی است که فعل انجام شده با همان مشخصات زمانی و مکانی و... موجود شود.


ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است.
ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است.
== دیدگاه متکلمان ==
== دیدگاه متکلمان ==
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین متکلمان مطرح شده و سپس به فلسفه راه یافته است.


ریشه طرح این بحث نیز این بود که متكلمان، معاد و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این می دانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهين، 305 ؛ ملاصدرا ـ اسفار، 361</ref> از این رو به دفاع از امکام اعاده معدوم پرداخته اند.
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین متکلمان مطرح شده و سپس به [[فلسفه]] راه یافته است.
 
ریشه طرح این بحث نیز این بود که متکلمان، [[معاد]] و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این می‌دانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهین، 305؛ ملاصدرا ـ اسفار، 361</ref> از این رو به دفاع از امکام اعاده معدوم پرداخته‌اند.


=== اشاعره ===
=== اشاعره ===
اشاعره‌ بر پايه نصوص‌ دينى‌ اعاده معدوم‌ را به‌ نحو مطلق‌ پذيرفته‌اند. به‌ عقيدة آنان‌ دو صفت‌ «مُبدی» و «مُعيد» اختصاص‌ به‌ ذات‌ الهى‌ دارند و ملازم‌ يكديگرند. هر چيزي‌ كه‌ آفرينش‌ آن‌ محال‌ نباشد، معدوم‌ ساختن‌ و ايجاد دوباره‌اش‌ براي‌ خداوند امكان‌پذير است‌، خواه‌ جوهر باشد، خواه‌ عرض‌.<ref>ابن‌فورک‌، محمد، مقالات‌ الشیخ‌ ابی‌الحسن‌ الاشعری‌، ج۱، ص۵۴ – ۵۵</ref><ref> بغدادی‌،عبدالقاهر، اصول‌ الدین‌، ج۱، ص۲۳۳،</ref><ref> آمدی‌، علی‌، غایة المرام‌، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱</ref> از سوي‌ ديگر در نظر آنان‌ فعل‌ اعاده‌ چيزي‌ جز مُعاد (آنچه‌ اعاده‌ شده‌) نيست‌، همچنان‌ كه‌ آفرينش‌ ابتدايى‌ عبارت‌ است‌ از شى‌ء آفريده‌ شده‌.
 
[[اشاعره]] بر پایه نصوص دینی اعاده معدوم را به نحو مطلق پذیرفته‌اند. به عقیدة آنان دو صفت «مُبدی» و «مُعید» اختصاص به ذات الهی دارند و ملازم یکدیگرند. هر چیزی که آفرینش آن محال نباشد، معدوم ساختن و ایجاد دوباره‌اش برای خداوند امکان پذیر است، خواه جوهر باشد، خواه عرض.<ref>ابن فورک، محمد، مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، ج۱، ص۵۴ – ۵۵</ref><ref> بغدادی،عبدالقاهر، اصول الدین، ج۱، ص۲۳۳،</ref><ref> آمدی، علی، غایة المرام، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱</ref> از سوی دیگر در نظر آنان فعل اعاده چیزی جز مُعاد (آنچه اعاده شده) نیست، همچنان که آفرینش ابتدایی عبارت است از شیء آفریده شده.


=== معتزله ===
=== معتزله ===
از دیدگاه [[معتزله‌]] - با آراء متفاوتى‌ كه‌ دارند - هر موجودي‌ اگر از 3 ويژگى‌ برخوردار باشد، بازگرداندن‌ آن‌ پس‌ از عدم‌ امكان‌پذير است‌: نخست‌ اينكه‌ باقى‌ باشد، زيرا آنچه‌ صفت‌ بقاء بر آن‌ صدق‌ نكند، وجودش‌ ذاتاً به‌ زمانى‌ واحد اختصاص‌ دارد، مانند اعراضى‌ چون‌ صوت‌ و حركت‌؛ دوم‌ اينكه‌ از افعال‌ خداوند باشد، چون‌ افعال‌ بندگان‌ در حدوث‌ خود مقيد به‌ زمانند و اعادة آنها به‌ معنى‌ تأخير ايجاد آنها از زمان‌ خاصشان‌ است‌، حال‌ آنكه‌ قدرت‌ بر فعل‌، محدود به‌ وقت‌ و جنس‌ و محل‌ واحد است‌؛ سوم‌ اينكه‌ ايجاد آن‌ به‌ نحو ابتداء و بدون‌ واسطه‌ باشد، يعنى‌ اعادة اموري‌ كه‌ وجود آنها ناشى‌ از مخلوقات‌ ديگر است‌ - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» ناميده‌ مى‌شوند - ممكن‌ نيست‌.<ref>قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌، 2/305- 307، المغنى‌، 11/459-464، نيز 9/119-123؛ قس‌: سيد مرتضى‌، 151</ref>. معتزله‌ جوهر و پاره‌اي‌ از اعراض‌ را داراي‌ اين‌ 3 ويژگى‌ مى‌دانند و به‌ اين‌ دليل‌ اعادة جوهر اجسام‌ و برخى‌ اعراض‌ آنها را ممكن‌ مى‌شمارند.<ref>قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌،ج2، 305، 308، المغنى‌،ج11، 451</ref>


برخی از معتزله مانند كراميه و ابوالحسين بصري، اعاده را ممتنع دانسته‌اند.<ref>(كاشي، 61؛ فخررازی، محصل،390</ref>
از دیدگاه [[معتزله]] - با آراء متفاوتی که دارند - هر موجودی اگر از 3 ویژگی برخوردار باشد، بازگرداندن آن پس از عدم امکان پذیر است: نخست اینکه باقی باشد، زیرا آنچه صفت بقاء بر آن صدق نکند، وجودش ذاتاً به زمانی واحد اختصاص دارد، مانند اعراضی چون صوت و حرکت؛ دوم اینکه از افعال خداوند باشد، چون افعال بندگان در حدوث خود مقید به زمانند و اعادۀ آنها به معنی تأخیر ایجاد آنها از زمان خاصشان است، حال آنکه قدرت بر فعل، محدود به وقت و جنس و محل واحد است؛ سوم اینکه ایجاد آن به نحو ابتدا و بدون واسطه باشد، یعنی اعادۀ اموری که وجود آنها ناشی از مخلوقات دیگر است - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» نامیده می‌شوند - ممکن نیست.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، 2/305- 307، المغنی، 11/459-464، نیز 9/119-123؛ قس: سید مرتضی، 151</ref>. معتزله جوهر و پاره‌ای از اعراض را دارای این 3 ویژگی می‌دانند و به این دلیل اعادۀ جوهر اجسام و برخی اعراض آنها را ممکن می‌شمارند.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع،ج2، 305، 308، المغنی،ج11، 451</ref>
 
برخی از [[معتزله]] مانند [[کرامیه]] و ابوالحسین بصری، اعاده را ممتنع دانسته‌اند.<ref>(کاشی، 61؛ فخررازی، محصل،390</ref>


=== متکلمان امامیه ===
=== متکلمان امامیه ===
اکثریت متلکمان [[امامیه]] به ویژه متاخران آنها، رای فلاسفه را در این باب پذیرفته و معتقد بوده اند اعتقاد به معاد ربطی به اعاده معدوم ندارد.


اما برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز می دانسته اند. از آن جمله می توان از [[سدید الدین حمصی]] و نیز [[علامه مجلسی]] را نام برد.
اکثریت متلکمان [[امامیه]] به ویژه متاخران آنها، رای فلاسفه را در این باب پذیرفته و معتقد بوده‌اند اعتقاد به [[معاد]] ربطی به اعاده معدوم ندارد.


در قدیمی ترین کتاب اعتقادی شیعه نیز، یعنی کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص 71</ref>
اما برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز می‌دانسته‌اند. از آن جمله می‌توان از [[سدید الدین حمصی]] و [[علامه مجلسی]] نام برد.


در قدیمی‌ترین کتاب اعتقادی [[شیعه]] نیز، یعنی کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص 71</ref>


در بین متأخران نیز، [[علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نيز جايز دانسته است.<ref>مجلسي، ج6 ، 331</ref> اما اكثر متكلمان امامیه همچون [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صريح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فناي عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده‌اند.<ref>طوسي‌ ـ ‌قواعد العقائد، 463</ref><ref>حلي‌ـ ‌شرح ياقوت، 192</ref><ref>لاهيجي ، گوهر مراد، 450</ref>
در بین متأخران نیز، [[علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است. <ref>مجلسی، ج6، 331</ref> اما اکثر متکلمان [[امامیه]] همچون [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صریح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده‌اند.<ref>طوسی ـ قواعد العقائد، 463</ref><ref>حلی ـ شرح یاقوت، 192</ref><ref>لاهیجی، گوهر مراد، 450</ref>


== دیدگاه فلاسفه ==
== دیدگاه فلاسفه ==
اعاده معدوم‌ بنا بر مبانى‌ فلسفى‌ غير ممكن‌ است‌، تا آنجا كه‌ برخى‌ امتناع‌ آن‌ را بديهى‌ شمرده‌اند. به‌ نظر آنان‌ اعتقاد به‌ اعادة معدوم‌ ناشى‌ از سوء فهم‌ و نداشتن‌ تصوري‌ درست‌ از اين‌ مفهوم‌ است‌، در حالى‌ كه‌ ذهن‌ به‌ صِرف‌ داشتن‌ چنين‌ تصوري‌، محال‌ بودنش‌ را تصديق‌ مى‌كند.<ref>ابن‌سينا،«المباحثات‌»، ص 178</ref><ref>صدرالدين‌ شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref>


ابن سينا در شفا مى‌گويد:<ref> الهيات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref>
اعاده معدوم بنا بر مبانی [[فلسفه|فلسفی]] غیر ممکن است، تا آنجا که برخی امتناع آن را بدیهی شمرده‌اند. به نظر آنان اعتقاد به اعادۀ معدوم ناشی از سوء فهم و نداشتن تصوری درست از این مفهوم است، در حالی که ذهن به صِرف داشتن چنین تصوری، محال بودنش را تصدیق می‌کند.<ref>ابن سینا،«المباحثات »، ص 178</ref><ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref>


:«عقل بدون آن‌كه نياز به دليل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ مى‌كند و آن‌چه دراين‌باره ذكر مى‌شود نه از باب تعليم و آموزش بلكه از قبيل تنبيه و يادآورى است.»
[[ابن سینا]] در شفا می‌گوید:<ref> الهیات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> :«عقل بدون آن که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ می‌کند و آن چه دراین باره ذکر می‌شود نه از باب تعلیم و آموزش بلکه از قبیل تنبیه و یادآوری است.»
 
از دیدگاه فلاسفه، حکم به امتناع اعادۀ معدوم یک حکم فطری است. فطریات، قضایایی هستند که دلیلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن می‌آید و انسان برای تصدیق آنها نیاز به تلاش فکری ندارد. بااینهمه، فلاسفه در این موضوع به بحث و استدلال پرداخته‌اند:


از دیدگاه فلاسفه،حكم به امتناع اعادۀ معدوم يك حكم فطرى است. فطريات، قضايايى هستند كه دليلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن مى‌آيد و انسان براى تصديق آنها نياز به تلاش فكرى ندارد. بااينهمه‌، فلاسفه‌ در اين‌ موضوع‌ به‌ بحث‌ و استدلال‌ پرداخته‌اند:
=== دلیل اول ===
=== دلیل اول ===
يكى‌ از اين‌ استدلالها مبتنى‌ بر مفهوم‌ زمان‌ است‌. اگر فرض‌ كنيم‌ كه‌ چيزي‌ در زمان‌ خاصى‌ موجود باشد و سپس‌ معدوم‌ شود، اعادة آن‌ بدين‌ معناست‌ كه‌ بار ديگر با عين‌ همان‌ ويژگيها و از جمله‌ با همان‌ قيد زمانى‌ وجود پيدا كند، در حالى‌ كه‌ زمان‌ امري‌ است‌ ذاتاً گذرا و برگشت‌ ناپذير. اگر زمان‌ پيشين‌ نيز اعاده‌پذير فرض‌ شود، باز هم‌ اعادة معدوم‌ امكان‌ ندارد، زيرا لازمة مفهوم‌ اعاده‌ اين‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ با اعاده‌ شدة خود از حيث‌ زمان‌ متمايز باشد. بنابراين‌، اگر پس‌ از معدوم‌ شدن‌ چيزي‌، در زمانى‌ ديگر موجودي‌ با همان‌ خصوصيات‌ پديد آيد، نمى‌توان‌ اين‌ موجود را اعاده‌ شدة موجود نخست‌ دانست‌، و بايد آن‌ را نه‌ عين‌ اولى‌، بلكه‌ مثل‌ آن‌ به‌ شمار آورد.<ref>(ابن‌ سينا،همانجا، الشفاء، 36</ref><ref>سهروردي‌، «حكمة الاشراق»، 2/238-239</ref><ref>صدرالدين‌ شیرازی، همان‌، 1/357- 358</ref>


متكلمان‌ از آنجا كه‌ ظرف‌ زمانى‌ موجودات‌ را در شأن‌ وجودي‌ آنها بى‌تأثير مى‌پنداشتند، اين‌ استدلال‌ را نمى‌پذيرفتند. گرچه‌ آنان‌ معتقد بودند كه‌ اعادة چيزي‌ مستلزم‌ اعادة اعراض‌ آن‌ نيز هست‌، اما در تصور آنان‌ زمان‌ از دايره اين‌ اعراض‌ بيرون‌ بود.<ref>نك: جوينى‌، 372</ref>
یکی از این استدلالها مبتنی بر مفهوم زمان است. اگر فرض کنیم که چیزی در زمان خاصی موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادۀ آن بدین معناست که بار دیگر با عین همان ویژگیها و از جمله با همان قید زمانی وجود پیدا کند، در حالی که زمان امری است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذیر. اگر زمان پیشین نیز اعاده پذیر فرض شود، باز هم اعادۀ معدوم امکان ندارد، زیرا لازمۀ مفهوم اعاده این است که هر چیزی با اعاده شدۀ خود از حیث زمان متمایز باشد. بنابراین، اگر پس از معدوم شدن چیزی، در زمانی دیگر موجودی با همان خصوصیات پدید آید، نمی‌توان این موجود را اعاده شدۀ موجود نخست دانست، و باید آن را نه عین اولی، بلکه مثل آن به شمار آورد.<ref>(ابن سینا،همانجا، الشفاء، 36</ref><ref>سهروردی، «حکمة الاشراق»، 2/238-239</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان، 1/357- 358</ref>
 
متکلمان از آنجا که ظرف زمانی موجودات را در شأن وجودی آنها بی تأثیر می‌پنداشتند، این استدلال را نمی‌پذیرفتند. گرچه آنان معتقد بودند که اعادۀ چیزی مستلزم اعادۀ اعراض آن نیز هست، اما در تصور آنان زمان از دایره این اعراض بیرون بود.<ref>نک: جوینی، 372</ref>
 
=== دلیل دوم ===
=== دلیل دوم ===
يكى‌ از ادلة ديگري‌ كه‌ فلاسفه‌ آورده‌اند، اين‌ است‌ كه‌ اگر اعادة معدوم‌ امكان‌پذير باشد، بدين‌ معنى‌ است‌ كه‌ شيئى‌ مى‌تواند با عين‌ خصوصيات‌ شى‌ء معدومى‌ وجود پيدا كند كه‌ در اين‌ صورت‌ آن‌ را داراي‌ هويت‌ شى‌ء نخست‌ و مُعاد (اعاده‌شده) آن‌ به‌ شمار مى‌آوريم‌. اگر ايجاد شى‌ء دوم‌ با عين‌ ويژگيهاي‌ شى‌ء نخست‌، ممكن‌ دانسته‌ شود، به‌همين‌ گونه‌ بايد شى‌ء سومى‌ نيز بتواند با عين‌ همان‌ ويژگيهاي‌ شى‌ء نخست‌ ابتدائاً ايجاد شود. در اين‌ صورت‌ نمى‌توان‌ شى‌ء سوم‌ را هم‌، در حالى‌ كه‌ مُعاد وجود يافته‌ است‌، مُعاد دانست‌، بلكه‌ بايد آن‌ را «مثل‌» شى‌ء نخست‌ به‌ شمار آورد. اما نمى‌توان‌ از دو چيز عيناً يكسان‌، يكى‌ را مُعاد شى‌ء اول‌ محسوب‌ كرد و ديگري‌ را همانند آن‌. بنابراين‌ ايجاد عين‌ يك‌ چيز معدوم‌ فرض‌ نادرستى‌ است‌.<ref>ابن‌سينا، همانجا، «المباحثات‌»، 219-220، 131-132</ref><ref>سهروردي‌، «المشارع‌»،ج1، ص 214</ref><ref>صدرالدين‌ شیرازی، همان‌،ج1، ص 359</ref>
 
یکی از ادلۀ دیگری که فلاسفه آورده‌اند، این است که اگر اعادۀ معدوم امکان پذیر باشد، بدین معنی است که شیئی می‌تواند با عین خصوصیات شیء معدومی وجود پیدا کند که در این صورت آن را دارای هویت شیء نخست و مُعاد (اعاده شده) آن به شمار می‌آوریم. اگر ایجاد شیء دوم با عین ویژگیهای شیء نخست، ممکن دانسته شود، به همین گونه باید شیء سومی نیز بتواند با عین همان ویژگیهای شیء نخست ابتدائاً ایجاد شود. در این صورت نمی‌توان شیء سوم را هم، در حالی که مُعاد وجود یافته است، مُعاد دانست، بلکه باید آن را «مثل» شیء نخست به شمار آورد. اما نمی‌توان از دو چیز عیناً یکسان، یکی را مُعاد شیء اول محسوب کرد و دیگری را همانند آن. بنابراین ایجاد عین یک چیز معدوم فرض نادرستی است.<ref>ابن سینا، همانجا، «المباحثات »، 219-220، 131-132</ref><ref>سهروردی، «المشارع »،ج1، ص 214</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان،ج1، ص 359</ref>
 
=== دلیل سوم ===
=== دلیل سوم ===
استدلال‌ ديگر فلاسفه‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر معدومى‌ عيناً اعاده‌ شود، بدين‌ معنى‌ است‌ كه‌ عدم‌ ميان‌ يك‌ چيز و خود آن‌ فاصله‌ شود و به‌ بيان‌ ديگر آن‌ چيز بر خودش‌ تقدم‌ زمانى‌ داشته‌ باشد و اين‌ غير ممكن‌ است‌.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref>
 
استدلال دیگر فلاسفه این است که اگر معدومی عیناً اعاده شود، بدین معنی است که عدم میان یک چیز و خود آن فاصله شود و به بیان دیگر آن چیز بر خودش تقدم زمانی داشته باشد و این غیر ممکن است.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref>
 
=== در حکمت متعالیه ===
=== در حکمت متعالیه ===
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشن تر ساخت. او بر مبنای اصالت‌ وجود مى‌گويد: هويت‌ هر چيز همان‌ وجود آن‌ است‌ و عدم‌ نيز هويتى‌ جز رفع‌ وجود ندارد. پس‌ همچنانكه‌ هر چيز تنها يك‌ هويت‌ دارد، به‌ همين‌ گونه‌ وجود و عدم‌ آن‌ نيز يكى‌ بيش‌ نيست‌. بنابراين‌ نمى‌توان‌ براي‌ يك‌ ذات‌ و يك‌ شخص‌ واحد دو وجود يا دو عدم‌ تصور كرد. معدوم‌ عيناً اعاده‌پذير نيست‌، زيرا فرض‌ بر اين‌ است‌ كه‌ هويت‌ شخصى‌ آنچه‌ اعاده‌ شده‌ است‌، همان‌ هويت‌ شى‌ء معدوم‌ باشد. در اين‌ صورت‌ بايد وجود آنها را نيز يكى‌ دانست‌، در حالى‌ كه‌ لازمة مفهوم‌ اعاده‌، دو وجود براي‌ هويت‌ واحد است‌. <ref>صدرالدين‌ شیرازی، الاسفار،ج1، ص 353</ref>
 
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشن‌تر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود می‌گوید: هویت هر چیز همان وجود آن است و عدم نیز هویتی جز رفع وجود ندارد. پس همچنانکه هر چیز تنها یک هویت دارد، به همین گونه وجود و عدم آن نیز یکی بیش نیست. بنابراین نمی‌توان برای یک ذات و یک شخص واحد دو وجود یا دو عدم تصور کرد. معدوم عیناً اعاده پذیر نیست، زیرا فرض بر این است که هویت شخصی آنچه اعاده شده است، همان هویت شیء معدوم باشد. در این صورت باید وجود آنها را نیز یکی دانست، در حالی که لازمۀ مفهوم اعاده، دو وجود برای هویت واحد است. <ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار،ج1، ص 353</ref>


== جدال متلکلمان با فلاسفه ==
== جدال متلکلمان با فلاسفه ==


از آنجا که بیشتر متکلمان غیر شیعه، معاد را از مصادیق بازگرداندن معدوم می شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می دانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت.
از آنجا که بیشتر متکلمان [[اهل سنت]]، [[معاد]] را از مصادیق بازگرداندن معدوم می‌شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می‌دانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت.


[[غزالى‌]] فصلى‌ از [[تهافت الفلاسفه]] را به‌ رد نظر فلاسفه‌ درباره اعاده معدوم‌ و [[معاد جسمانی]] اختصاص‌ داده‌ است‌. آنچه‌ وي‌ به‌ فلاسفه‌ نسبت‌ مى‌دهد، انكار حشر جسمانى‌ و تأويل‌ ثواب‌ و عقاب‌ اخروي‌ به‌ لذت‌ و الم‌ روحانى‌ است‌.<ref>ص‌ 268- 273</ref>[[علامه مجلسی]] نیز گفته است: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در روز محشر همه مردم را زنده می کند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز می گرداند .... و به شبهات حکماء که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که معاد جسمانی را تأویل به معاد روحانی ‌میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref>
[[ابوحامد غزالی|غزالی]] فصلی از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر فلاسفه درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وی به فلاسفه نسبت می‌دهد، انکار معاد جسمانی و تأویل ثواب و عقاب اخروی به لذت و الم روحانی است.<ref>ص 268- 273</ref>[[علامه مجلسی]] نیز گفته است: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در [[روز قیامت]] همه مردم را زنده می‌کند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز می‌گرداند.... و به شبهات حکما که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که [[معاد جسمانی]] را تأویل به [[معاد]] روحانی میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref>


[[آیت الله جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود متکلمان از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که فلاسفه آن را محال می شمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عينيت عقلى و يا بازگشت زمانى كه شىء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نيست. دلیل این سخن آن است که آنان با امكان بخشيدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات معاد جسمانى انسان ها هستند. و پيداست كه معاد انسان در روز قيامت، به معناى بازگشت زمان دنيا در روز رستاخيز نيست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق مى پذيرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم،</ref>
آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود متکلمان از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که فلاسفه آن را محال می‌شمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نیست. دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات [[معاد جسمانی]] انسان‌ها هستند. و پیداست که [[معاد]] انسان در [[روز قیامت]]، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق می‌پذیرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم،</ref>


نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که فلاسفه هرگز منکر معاد جسمانی نبوده اند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشته اند. آنان‌ به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ اعاده معدوم‌ را ناممكن‌ مى‌شمردند، معاد جسمانى‌ را به‌ گونه‌اي‌ متفاوت‌ با متكلمان‌ تفسير كرده‌اند. ابن‌رشد در تهافت‌ التهافت‌ ضمن‌ دفاع‌ از عقايد دينى‌ فلاسفة مسلمان‌، باقى‌ بودن‌ نفس‌ را لازمة اصل‌ معاد مى‌شمارد.<ref>ص‌ 580 - 585</ref>وي‌ تأكيد مى‌كند كه‌ مقصود از اعاده‌ بايد ايجاد «مثل‌» اين‌ اجسام‌ باشد، نه‌ عين‌ آنها، زيرا معدوم‌ عيناً اعاده‌پذير نيست‌. پس‌ جسمى‌ كه‌ اعاده‌ مى‌شود، با جسم‌ پيشين‌ وحدت‌ نوعى‌ دارد، نه‌ وحدت‌ عددي‌. بازگشت‌ نفس‌ به‌ جسم‌ ديگر متضمن‌ امر محالى‌ نيست‌ كه‌ قول‌ به‌ اعاده عين‌ اجسام‌ با آن‌ روبه‌روست‌.
نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که فلاسفه هرگز منکر [[معاد جسمانی]] نبوده‌اند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشته‌اند. آنان به این دلیل که اعاده معدوم را ناممکن می‌شمردند، [[معاد جسمانی]] را به گونه‌ای متفاوت با [[:رده:متکلمان|متکلمان]] تفسیر کرده‌اند. [[ابن رشد]] در ''تهافت التهافت'' ضمن دفاع از عقاید دینی فلاسفۀ مسلمان، باقی بودن نفس را لازمۀ اصل [[معاد]] می‌شمارد.<ref>ص 580 - 585</ref>وی تأکید می‌کند که مقصود از اعاده باید ایجاد «مثل» این اجسام باشد، نه عین آنها، زیرا معدوم عیناً اعاده پذیر نیست. پس جسمی که اعاده می‌شود، با جسم پیشین وحدت نوعی دارد، نه وحدت عددی. بازگشت [[نفس]] به جسم دیگر متضمن امر محالی نیست که قول به اعاده عین اجسام با آن روبه روست.


بطور خلاصه، از دیدگاه فلاسفه، مرگ‌ آدمى‌ و پايان‌ اين‌ جهان‌ هرگز به‌ معنى‌ معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه مرگ نوعی انتقال، و استکمال است.
به طور خلاصه، از دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، [[مرگ]] آدمی و پایان این جهان هرگز به معنی معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه [[مرگ]] نوعی انتقال، و استکمال است.
فیلسوفان مسلمان تاکید دارند که هویت انسان به نفس و روح اوست و نه جسم و بدن؛ و نفس با مرگ نابود نمی شود؛ بلکه این بدن است که می پوسد و از بین می رود. و چون روح اساسا معدوم نمی شود نسبتی با [[اعاده معدوم]] نخواهد داشت.
 
فیلسوفان مسلمان تاکید دارند که هویت انسان به [[نفس]] و [[روح]] اوست و نه جسم و بدن؛ و نفس با [[مرگ]] نابود نمی‌شود؛ بلکه این بدن است که می‌پوسد و از بین می‌رود. و چون [[روح]] اساسا معدوم نمی‌شود نسبتی با [[اعاده معدوم]] نخواهد داشت.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
* [[معاد جسمانی]]
* [[معاد جسمانی]]
* [[ابدان اخروی]]
* [[ابدان اخروی]]
* [[کلام امامیه]]
* [[کلام امامیه]]
* [[حکمت متعالیه]]
* [[حکمت متعالیه]]


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}
== منابع ==
== منابع ==
* قرآن‌ كريم‌
 
* آشتيانى‌، جلال‌ الدين‌، شرح‌ بر زاد المسافر ملا صدرا، تهران‌، 1359ش‌
* قرآن کریم
* آمدي‌، على‌، غاية المرام‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ محمود عبداللطيف‌، قاهره‌، 1391ق‌/ 1971م‌
 
* آملى‌، حيدر، جامع‌ الاسرار، به‌ كوشش‌ هانري‌ كربن‌ و عثمان‌ يحيى‌، تهران‌، 1347ش‌/1969م‌
* آشتیانی، جلال الدین، شرح بر زاد المسافر ملا صدرا، تهران، 1359ش
* ابن‌ ابى‌ جمهور، محمد، المجلى‌، تهران‌، 1329ق‌
 
* ابن‌رشد، محمد، تهافت‌ التهافت‌، به‌ كوشش‌ موريس‌ بويژ، بيروت‌، 1987م‌
* آمدی، علی، غایة المرام، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، 1391ق / 1971م
* همو، «الكشف‌ عن‌ مناهج‌ الادلة»، فلسفة ابن‌ رشد، بيروت‌، 1398ق‌/1978م‌
 
* ابن‌ سينا، الشفاء، الهيات‌، به‌ كوشش‌ جرج‌ قنواتى‌ و سعيد زايد، قاهره‌، 1380ق‌/1960م‌
* آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، 1347ش /1969م
* همو، «المباحثات‌»، ارسطو عند العرب‌، به‌ كوشش‌ عبد الرحمان‌ بدوي‌، قاهره‌، 1947م‌
 
* ابن‌ فورك‌، محمد، مجرد مقالات‌ الشيخ‌ ابى‌الحسن‌ الاشعري‌، به‌ كوشش‌ دانيل‌ ژيماره‌، بيروت‌، 1987م‌
* ابن ابی جمهور، محمد، المجلی، تهران، 1329ق
* ابن‌ ميمون‌، ابوبكر، شرح‌ الارشاد، به‌ كوشش‌ احمد حجازي‌ احمد سقا، قاهره‌، 1407ق‌/1987م‌
 
* اشعري‌، على‌، اللمع‌، به‌ كوشش‌ مكارتى‌، بيروت‌، 1952م‌
* ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش موریس بویژ، بیروت، 1987م
* بغدادي‌، عبدالقاهر، اصول‌ الدين‌، استانبول‌، 1346ق‌/1928م‌
 
* جرجانى‌، على‌، شرح‌ المواقف‌، قاهره‌، 1325ق‌/1907م‌
* ابن رشد ، «الکشف عن مناهج الادلة»، فلسفة ابن رشد، بیروت، 1398ق /1978م
* جوينى‌، عبدالملك‌، الارشاد، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ موسى‌ و على‌ عبدالمنعم‌ عبدالحميد، قاهره‌، 1369ق‌/1950م‌
 
* سبزواري‌، ملاهادي‌، شرح‌ منظومه‌، تهران‌، 1298ق‌
* ابن سینا، الشفاء، الهیات، به کوشش جرج قنواتی و سعید زاید، قاهره، 1380ق /1960م
* سهروردي‌، يحيى‌، «حكمة الاشراق‌»، «المشارع‌ و المطارحات‌»، مجموعة مصنفات‌، به‌ كوشش‌ هانري‌ كربن‌، تهران‌، 1355ش‌
 
* سيد مرتضى‌، على‌، الذخيرة، به‌ كوشش‌ احمد حسينى‌، قم‌، 1411ق‌
* ابن سینا ، «المباحثات »، ارسطو عند العرب، به کوشش عبد الرحمان بدوی، قاهره، 1947م
* صدرالدين‌ شيرازي‌، محمد، الاسفار، تهران‌، 1383ق‌
 
* همو، تفسير سورة سجده‌، به‌ كوشش‌ محمد خواجوي‌، قم‌، 1402ق‌
* ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، 1987م
* همو، الشواهد الربوبية، به‌ كوشش‌ جلال‌ الدين‌ آشتيانى‌، تهران‌، 1360ش‌
 
* غزالى‌، محمد، الاقتصاد فى‌ الاعتقاد، بيروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌
* ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، 1407ق /1987م
* همو، تهافت‌ الفلاسفة، به‌ كوشش‌ سليمان‌ دنيا، قاهره‌، 1374ق‌/1955م‌
 
* فخرالدين‌ رازي‌، محصل‌ افكار المتقدمين‌ و المتأخرين‌، به‌ كوشش‌ طه‌ عبدالرئوف‌ سعد، بيروت‌، 1404ق‌/1984م‌
* اشعری، علی، اللمع، به کوشش مکارتی، بیروت، 1952م
* قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌ فى‌ المحيط بالتكليف‌، به‌ كوشش‌ يوزف‌ هوبن‌، بيروت‌، 1965-1981م‌
 
* همو، المغنى‌، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ مدكور و ديگران‌، قاهره‌، 1963م‌
* بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، 1346ق /1928م
* نوبختى‌، ابراهيم‌، الياقوت‌، به‌ كوشش‌ على‌اكبر ضيائى‌، قم‌، 1413ق‌
 
* يحيى‌ بن‌ عدي‌، المقالات‌ الفلسفية، به‌ كوشش‌ سحبان‌ خليفات‌، عمان‌، 1988م‌
* جرجانی، علی، شرح المواقف، قاهره، 1325ق /1907م
 
* جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، 1369ق /1950م
 
* سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، 1298ق
 
* سهروردی، یحیی، «حکمة الاشراق »، «المشارع و المطارحات »، مجموعة مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355ش
 
* سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، 1411ق
 
* صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق
 
* صدرالدین شیرازی ، تفسیر سورة سجده، به کوشش محمد خواجوی، قم، 1402ق
 
* صدرالدین شیرازی ، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، 1360ش
 
* غزالی، محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت، 1403ق / 1983م
 
* غزالی ، تهافت الفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1374ق /1955م
 
* فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، 1404ق /1984م
 
* قاضی عبدالجبار، المجموع فی المحیط بالتکلیف، به کوشش یوزف هوبن، بیروت، 1965-1981م
 
* قاضی عبدالجبار ، المغنی، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، 1963م
 
* نوبختی، ابراهیم، الیاقوت، به کوشش علی اکبر ضیائی، قم، 1413ق
 
* یحیی بن عدی، المقالات الفلسفیة، به کوشش سحبان خلیفات، عمان، 1988م
 
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
در این نوشتار از [http://lib.eshia.ir/23022/9/3664/ دانشنامه بزرگ اسلامی] و نیز از [http://lib.eshia.ir/23021/1/53 دانشنامه کلام اسلامی] بهره گرفته شده است.
 
در این نوشتار از [http://lib.eshia.ir/23022/9/3664/ دانشنامه بزرگ اسلامی] و نیز از [http://lib.eshia.ir/23021/1/53 دانشنامه کلام اسلامی] بهره گرفته شده است.   Normal  0          false  false  false    EN-US  X-NONE  AR-SA
کاربر ناشناس