پرش به محتوا

اعاده معدوم: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۴۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۶ دسامبر ۲۰۱۳
imported>Esmati
imported>Esmati
خط ۱۴: خط ۱۴:
دیگر فلسفه این مساله را از فطریات می دانند
دیگر فلسفه این مساله را از فطریات می دانند
== دیدگاه متکلمان ==
== دیدگاه متکلمان ==
متكلمان، معاد و خصوصاً حشر جسماني را متوقف بر آن مي‌دانسته‌اند(فخر ـ براهين، 305؛ فخر ـ محصل، 395؛ صدرا ـ اسفار، 361
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین متکلمان مطرح شده و سپس به فلسفه راه یافته است.
متكلمان، معاد و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر آن مي‌دانسته‌اند که امری معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهين، 305 ؛ ملاصدرا ـ اسفار، 361</ref>


مشايخ معتزله كه قائل به ثبوت معدومات بوده‌اند، بر همين اساس اعاده معدوم را نيز جايز دانسته‌اند.(مقدادـ ارشاد، 394؛ فخرـ براهين، 289؛ طوسي ـ قواعد، 463) از سوي ديگر اشاعره نيز گرچه ثبوت معدومات را انكار كرده‌اند، ولي اعاده عين معدوم را روا دانسته‌اند.(فخرـ براهين، 298؛ مقدادـ ارشاد، 394؛ طوسي ـ قواعد،463)
مشايخ معتزله كه قائل به ثبوت معدومات بوده‌اند، بر همين اساس اعاده معدوم را نيز جايز دانسته‌اند.(مقدادـ ارشاد، 394؛ فخرـ براهين، 289؛ طوسي ـ قواعد، 463) از سوي ديگر اشاعره نيز گرچه ثبوت معدومات را انكار كرده‌اند، ولي اعاده عين معدوم را روا دانسته‌اند.(فخرـ براهين، 298؛ مقدادـ ارشاد، 394؛ طوسي ـ قواعد،463)
=== اشاعره ===
=== اشاعره ===
اشاعره‌ بر پايه نصوص‌ دينى‌ اعادة معدوم‌ را به‌ نحو مطلق‌ پذيرفته‌اند. به‌ عقيدة آنان‌ دو صفت‌ «مُبدي‌´» و «مُعيد» اختصاص‌ به‌ ذات‌ الهى‌ دارند و ملازم‌ يكديگرند. هر چيزي‌ كه‌ آفرينش‌ آن‌ محال‌ نباشد، معدوم‌ ساختن‌ و ايجاد دوباره‌اش‌ براي‌ خداوند امكان‌پذير است‌، خواه‌ جوهر باشد، خواه‌ عرض‌. مطلق‌ بودن‌ جواز اعادة معدوم‌ نزد اشاعره‌ به‌ اين‌ ديدگاه‌ آنان‌ بازمى‌گردد كه‌ در اعادة آنچه‌ زمانى‌ وجود داشته‌ است‌، همان‌ كاري‌ صورت‌ مى‌گيرد كه‌ در آفرينش‌ نخستين‌ِ آن‌ از عدم‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، يعنى‌ اعادة معدوم‌ مستلزم‌ آن‌ نيست‌ كه‌ ميان‌ عدم‌ِ پيش‌ از آفرينش‌ نخست‌ و عدم‌ِ پيش‌ از اعادة آن‌ تفاوتى‌ باشد و بنابراين‌ همان‌ قدرتى‌ كه‌ در كار آفرينش‌ اول‌ بوده‌ است‌، مى‌تواند به‌ آفرينش‌ دوم‌ تعلق‌ گيرد. از همين‌ رو، اشاعره‌ صدق‌ مفهوم‌ اعاده‌ را، بر خلاف‌ عقيدة معتزله‌، مشروط به‌ ويژگيهايى‌ ذاتى‌ چون‌ قابليت‌ بقا نمى‌دانند (ابن‌فورك‌، 54 - 55، 240، 243؛ بغدادي‌، 233، 234؛ آمدي‌، 300-301؛ جوينى‌، 371). از سوي‌ ديگر در نظر آنان‌ فعل‌ اعاده‌ چيزي‌ جز مُعاد (آنچه‌ اعاده‌ شده‌) نيست‌، همچنان‌ كه‌ آفرينش‌ ابتدايى‌ عبارت‌ است‌ از شى‌ء آفريده‌ شده‌.
اشاعره‌ بر پايه نصوص‌ دينى‌ اعاده معدوم‌ را به‌ نحو مطلق‌ پذيرفته‌اند. به‌ عقيدة آنان‌ دو صفت‌ «مُبدي‌´» و «مُعيد» اختصاص‌ به‌ ذات‌ الهى‌ دارند و ملازم‌ يكديگرند. هر چيزي‌ كه‌ آفرينش‌ آن‌ محال‌ نباشد، معدوم‌ ساختن‌ و ايجاد دوباره‌اش‌ براي‌ خداوند امكان‌پذير است‌، خواه‌ جوهر باشد، خواه‌ عرض‌. مطلق‌ بودن‌ جواز اعادة معدوم‌ نزد اشاعره‌ به‌ اين‌ ديدگاه‌ آنان‌ بازمى‌گردد كه‌ در اعادة آنچه‌ زمانى‌ وجود داشته‌ است‌، همان‌ كاري‌ صورت‌ مى‌گيرد كه‌ در آفرينش‌ نخستين‌ِ آن‌ از عدم‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، يعنى‌ اعادة معدوم‌ مستلزم‌ آن‌ نيست‌ كه‌ ميان‌ عدم‌ِ پيش‌ از آفرينش‌ نخست‌ و عدم‌ِ پيش‌ از اعادة آن‌ تفاوتى‌ باشد و بنابراين‌ همان‌ قدرتى‌ كه‌ در كار آفرينش‌ اول‌ بوده‌ است‌، مى‌تواند به‌ آفرينش‌ دوم‌ تعلق‌ گيرد.(ابن‌فورك‌، 54 - 55، 240، 243؛ بغدادي‌، 233، 234؛ آمدي‌، 300-301؛ جوينى‌، 371). از سوي‌ ديگر در نظر آنان‌ فعل‌ اعاده‌ چيزي‌ جز مُعاد (آنچه‌ اعاده‌ شده‌) نيست‌، همچنان‌ كه‌ آفرينش‌ ابتدايى‌ عبارت‌ است‌ از شى‌ء آفريده‌ شده‌.


بنابراين‌، وصف‌ِ اعاده‌ براي‌ چيزي‌ كه‌ معدوم‌ بوده‌ است‌، معنا يا عرضى‌ افزون‌ بر نفس‌ وجودش‌ محسوب‌ نمى‌شود (ابن‌فورك‌، 242؛ جوينى‌، بغدادي‌، همانجاها). كسانى‌ كه‌ اين‌ نظر را نمى‌پذيرفتند - مانند قلانسى‌ در ميان‌ اشاعره‌ - ناگزير اعادة اعراض‌ را غير ممكن‌ مى‌شمردند، از آن‌ رو كه‌ عرض‌ نمى‌تواند خود پذيراي‌ عرض‌ باشد (جوينى‌، آمدي‌، همانجاها).
بنابراين‌، وصف‌ِ اعاده‌ براي‌ چيزي‌ كه‌ معدوم‌ بوده‌ است‌، معنا يا عرضى‌ افزون‌ بر نفس‌ وجودش‌ محسوب‌ نمى‌شود (ابن‌فورك‌، 242؛ جوينى‌، بغدادي‌، همانجاها). كسانى‌ كه‌ اين‌ نظر را نمى‌پذيرفتند - مانند قلانسى‌ در ميان‌ اشاعره‌ - ناگزير اعادة اعراض‌ را غير ممكن‌ مى‌شمردند، از آن‌ رو كه‌ عرض‌ نمى‌تواند خود پذيراي‌ عرض‌ باشد (جوينى‌، آمدي‌، همانجاها).
=== معتزله ===
=== معتزله ===
بر پاية مبانى‌ معتزله‌ - با آراء متفاوتى‌ كه‌ دارند - هر موجودي‌ اگر از 3 ويژگى‌ برخوردار باشد، بازگرداندن‌ آن‌ پس‌ از عدم‌ امكان‌پذير است‌: نخست‌ اينكه‌ باقى‌ باشد، زيرا آنچه‌ صفت‌ بقاء بر آن‌ صدق‌ نكند، وجودش‌ ذاتاً به‌ زمانى‌ واحد اختصاص‌ دارد، مانند اعراضى‌ چون‌ صوت‌ و حركت‌؛ دوم‌ اينكه‌ از افعال‌ خداوند باشد، چون‌ افعال‌ بندگان‌ در حدوث‌ خود مقيد به‌ زمانند و اعادة آنها به‌ معنى‌ تأخير ايجاد آنها از زمان‌ خاصشان‌ است‌، حال‌ آنكه‌ قدرت‌ بر فعل‌، محدود به‌ وقت‌ و جنس‌ و محل‌ واحد است‌؛ سوم‌ اينكه‌ ايجاد آن‌ به‌ نحو ابتداء و بدون‌ واسطه‌ باشد، يعنى‌ اعادة اموري‌ كه‌ وجود آنها ناشى‌ از مخلوقات‌ ديگر است‌ - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» ناميده‌ مى‌شوند - ممكن‌ نيست‌.
بر پاية مبانى‌ معتزله‌ - با آراء متفاوتى‌ كه‌ دارند - هر موجودي‌ اگر از 3 ويژگى‌ برخوردار باشد، بازگرداندن‌ آن‌ پس‌ از عدم‌ امكان‌پذير است‌: نخست‌ اينكه‌ باقى‌ باشد، زيرا آنچه‌ صفت‌ بقاء بر آن‌ صدق‌ نكند، وجودش‌ ذاتاً به‌ زمانى‌ واحد اختصاص‌ دارد، مانند اعراضى‌ چون‌ صوت‌ و حركت‌؛ دوم‌ اينكه‌ از افعال‌ خداوند باشد، چون‌ افعال‌ بندگان‌ در حدوث‌ خود مقيد به‌ زمانند و اعادة آنها به‌ معنى‌ تأخير ايجاد آنها از زمان‌ خاصشان‌ است‌، حال‌ آنكه‌ قدرت‌ بر فعل‌، محدود به‌ وقت‌ و جنس‌ و محل‌ واحد است‌؛ سوم‌ اينكه‌ ايجاد آن‌ به‌ نحو ابتداء و بدون‌ واسطه‌ باشد، يعنى‌ اعادة اموري‌ كه‌ وجود آنها ناشى‌ از مخلوقات‌ ديگر است‌ - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» ناميده‌ مى‌شوند - ممكن‌ نيست‌.<ref>قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌، 2/305- 307، المغنى‌، 11/459-464، نيز 9/119-123؛ قس‌: سيد مرتضى‌، 151</ref>. معتزله‌ جوهر و پاره‌اي‌ از اعراض‌ را داراي‌ اين‌ 3 ويژگى‌ مى‌دانند و به‌ اين‌ دليل‌ اعادة جوهر اجسام‌ و برخى‌ اعراض‌ آنها را ممكن‌ مى‌شمارند.<ref>قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌، 2/305، 308، المغنى‌، 11/451</ref>
 
استدلال‌ معتزله‌ اين‌ است‌ كه‌ وجود امر [[تولید|متولد]] وابسته‌ به‌ سبب‌ وجودي‌ آن‌ است‌ و اعاده‌اش‌ نيز منوط به‌ اعادة آن‌ سبب‌، در حالى‌ كه‌ چنان‌ سببى‌ قابل‌ اعاده‌ نيست‌؛ چه‌، سبب‌ نيز مانند قدرت‌ محدود به‌ زمان‌ و محلى‌ واحد است‌ و بنابراين‌، اگرچه‌ خود اعاده‌پذير باشد، در احوال‌ مختلف‌ مسبَّبهاي‌ مختلفى‌ پديد مى‌آورد (قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌، 2/305- 307، المغنى‌، 11/459-464، نيز 9/119-123؛ قس‌: سيد مرتضى‌، 151). معتزله‌ جوهر و پاره‌اي‌ از اعراض‌ را داراي‌ اين‌ 3 ويژگى‌ مى‌دانند و به‌ اين‌ دليل‌ اعادة جوهر اجسام‌ و برخى‌ اعراض‌ آنها را ممكن‌ مى‌شمارند (قاضى‌ عبدالجبار، المجموع‌، 2/305، 308، المغنى‌، 11/451).


البته كراميه و ابوالحسين بصري و زمخشري و محمود خوارزمي از معتزله، اعاده را ممتنع دانسته‌اند.(كاشي، 61؛ مقداد ـ ارشاد، 394؛ رباني، 1/168؛ فخرـ محصل،390)
البته كراميه و ابوالحسين بصري و زمخشري و محمود خوارزمي از معتزله، اعاده را ممتنع دانسته‌اند.(كاشي، 61؛ مقداد ـ ارشاد، 394؛ رباني، 1/168؛ فخرـ محصل،390)
کاربر ناشناس