Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۹۵
ویرایش
جز (←در زمان خلفاء) |
|||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور [[عمر بن خطاب|عمر]] درباره [[منع نگارش حدیث]] بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا(ص) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا(ص) ترجیح خواهم داد.<ref>ابن سعد، طبقات کبری، ج، ص۳۵۴.</ref> به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان [[عمر بن خطاب|عُمَر]] زندانی شدند.<ref>ابن حبان، المجروحین، ج۱، ص۳۵.</ref> | وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور [[عمر بن خطاب|عمر]] درباره [[منع نگارش حدیث]] بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا(ص) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا(ص) ترجیح خواهم داد.<ref>ابن سعد، طبقات کبری، ج، ص۳۵۴.</ref> به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان [[عمر بن خطاب|عُمَر]] زندانی شدند.<ref>ابن حبان، المجروحین، ج۱، ص۳۵.</ref> | ||
===تبعید به شام=== | |||
بنابر نقل [[ابن ابی الحدید]]، علت تبعید ابوذر به [[شام]] در پی بخشش مبالغ [[بیت المال]] به [[مروان بن حکم]]، [[زید بن ثابت]] و دیگران توسط عثمان بود. وی میگوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد میزد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از [[مدینه]] اخراج و به [[شام]] تبعید کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، ص۲۵۶.</ref> | بنابر نقل [[ابن ابی الحدید]]، علت تبعید ابوذر به [[شام]] در پی بخشش مبالغ [[بیت المال]] به [[مروان بن حکم]]، [[زید بن ثابت]] و دیگران توسط عثمان بود. وی میگوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد میزد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از [[مدینه]] اخراج و به [[شام]] تبعید کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، ص۲۵۶.</ref> | ||
وی در شام به کارهای معاویه اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است. | وی در شام به کارهای معاویه اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است. | ||
بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را [[لعن]] کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: '''خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک'''. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶- | بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را [[لعن]] کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: '''خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک'''. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶-۲۵۸.</ref> <ref>امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۲۳۷.</ref> | ||
همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او توصیه میکرد. [[معاویه]]، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به [[عثمان]] نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به [[مدینه]] روانه کرد.<ref>امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۷. </ref> | همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او توصیه میکرد. [[معاویه]]، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به [[عثمان]] نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به [[مدینه]] روانه کرد.<ref>امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۷. </ref> |