پرش به محتوا

سربداران: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۰۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ دسامبر ۲۰۱۸
اصلاح پاورقی و منابع
جز (ویکی سازی)
imported>M.r.seifi
(اصلاح پاورقی و منابع)
خط ۱۱: خط ۱۱:
فصیح احمد خوافی مؤلف ''مجمل فصیحی'' درباره واقعه باشتین می‌نویسد:
فصیح احمد خوافی مؤلف ''مجمل فصیحی'' درباره واقعه باشتین می‌نویسد:
:::«در نهم یا دوازدهم شعبان سال ۷۳۶ یا ۷۳۷ هجری پنج ایلچی [[مغول]] در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه [[باشتین]] منزل کردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند و لجاج کردند و بی حرمتی نمودند. یکی از دو برادر قدری شراب آورد، وقتی که ایلچیان مست شدند، شاهد طلبیدند و کار فضیحت را به‌جائی رساندند که عورات ایشان را خواستند. دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد. بگذار «سرِ ما به دار» رود. شمشیر از نیام برکشیدند. هر پنج تن مغول را کشتند و از خانه بیرون رفتند و گفتند ما سربدار می‌دهیم.»<ref>مجمل فصیح به تصحیح محمود فرخ خراسانی جلد سوم در ضمن وقایع سال ۷۳۶ هجری صفحه ۵۱-۵۰.</ref>{{یادداشت|غیاث الدین خواندمیر مؤلف تاریخ حبیب السیر درباره واقعه تاریخی باشتین می‌نویسد:
:::«در نهم یا دوازدهم شعبان سال ۷۳۶ یا ۷۳۷ هجری پنج ایلچی [[مغول]] در خانه حسین حمزه و حسن حمزه از مردم قریه [[باشتین]] منزل کردند و از ایشان شراب و شاهد طلبیدند و لجاج کردند و بی حرمتی نمودند. یکی از دو برادر قدری شراب آورد، وقتی که ایلچیان مست شدند، شاهد طلبیدند و کار فضیحت را به‌جائی رساندند که عورات ایشان را خواستند. دو برادر گفتند دیگر تحمل این ننگ را نخواهیم کرد. بگذار «سرِ ما به دار» رود. شمشیر از نیام برکشیدند. هر پنج تن مغول را کشتند و از خانه بیرون رفتند و گفتند ما سربدار می‌دهیم.»<ref>مجمل فصیح به تصحیح محمود فرخ خراسانی جلد سوم در ضمن وقایع سال ۷۳۶ هجری صفحه ۵۱-۵۰.</ref>{{یادداشت|غیاث الدین خواندمیر مؤلف تاریخ حبیب السیر درباره واقعه تاریخی باشتین می‌نویسد:
:::«در آن اوقات ایلچی به باشتین فرود آمده از حسن حمزه و حسین حمزه که برادران بودند شراب و شاهد طلبید. حسن و حسین در باب شاهد عذری گفته ایلچی نشنید و خواست که متعرض عورات ایشان گردد، برادران شمشیرها کشیده گفتند ما سربداریم، تحمل این رسوائی نداریم، و ایلچی را به قتل رسانیدند.» تاریخ حبیب السیر، ج۳، ص۳۵۷.}}
:::«در آن اوقات ایلچی به باشتین فرود آمده از حسن حمزه و حسین حمزه که برادران بودند شراب و شاهد طلبید. حسن و حسین در باب شاهد عذری گفته ایلچی نشنید و خواست که متعرض عورات ایشان گردد، برادران شمشیرها کشیده گفتند ما سربداریم، تحمل این رسوائی نداریم، و ایلچی را به قتل رسانیدند». خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۳۳ش، ج۳، ص۳۵۷.}}


==حاکمان سربداران==
==حاکمان سربداران==
===عبدالرزاق===
===عبدالرزاق===
[[عبدالرزاق باشتنی]](۸۳۸-۷۳۶قمری) فرزند خواجه فضل الله از خواجگان متمول قریه [[باشتین| باشتین سبزوار]] بود که نسبش از طرف پدر به امام سوم شیعیان، [[امام حسین (ع)]] و از طرف مادر به [[یحیی بن خالد برمکی]] می‌رسد. عبدالرزاق در زمان حیات سلطان [[ابوسعید ایلخان|ابوسعید]] (آخرین سلطان ایلخان مغول) در دربار او کار می‌کرد و ابوسعید پیش از مرگش او را مامور دریافت مالیات [[کرمان]] کرد. <ref>آژند،۱۳۶۳:ص۱۱۲</ref> عبدالرزاق پس از گردآوری مالیات آن را حیف و میل کرد. درست در همین هنگام خبر مرگ سلطان ابو سعید به او رسید، از این رو عازم [[سبزوار]] شد. پیش از ورود او به سبزوار مردم این منطقه که تحت تاثیر تعالیم شیعیانه- صوفیانه [[شیخ خلیفه]] و جانشین او [[شیخ حسن جوری]] قرار گرفته بودند، ماموران مالیاتی خواجه علاالدین محمد وزیر خراسان را به سبب رفتارها و خواسته‌های نامطلوبشان به قتل رسانده بودند و منطقه و به خصوص زادگاه عبدالرزاق ([[باشتین]]) در تب و تاب بود. هنگامی که عبدالرزاق وارد زادگاه خود شد و از ماجرا آگاهی یافت، او نیز به شورش‌گران پیوست و در رأس آنها قرار گرفت و جماعتی از جوانان منطقه را دور خود گرد آورد. آنها تصمیم گرفتند که بنیاد ظلم و ستم را براندازند و در این راه از هیچ کوشش و سردادنی امتناع نکنند و به این ترتیب سنت سربداری بنیان گذاشته شد.<ref>آژند،۱۳۶۳:صص۱۱۳و۱۱۴</ref>
[[عبدالرزاق باشتنی]](۸۳۸-۷۳۶قمری) فرزند خواجه فضل الله از خواجگان متمول قریه [[باشتین| باشتین سبزوار]] بود که نسبش از طرف پدر به امام سوم شیعیان، [[امام حسین (ع)]] و از طرف مادر به [[یحیی بن خالد برمکی]] می‌رسد. عبدالرزاق در زمان حیات سلطان [[ابوسعید ایلخان|ابوسعید]] (آخرین سلطان ایلخان مغول) در دربار او کار می‌کرد و ابوسعید پیش از مرگش او را مامور دریافت مالیات [[کرمان]] کرد. <ref>آژند، قیام شیعی سربداران، ۱۳۶۳ش، ص۱۱۲.</ref> عبدالرزاق پس از گردآوری مالیات آن را حیف و میل کرد. درست در همین هنگام خبر مرگ سلطان ابو سعید به او رسید، از این رو عازم [[سبزوار]] شد. پیش از ورود او به سبزوار مردم این منطقه که تحت تاثیر تعالیم شیعیانه- صوفیانه [[شیخ خلیفه]] و جانشین او [[شیخ حسن جوری]] قرار گرفته بودند، ماموران مالیاتی خواجه علاالدین محمد وزیر خراسان را به سبب رفتارها و خواسته‌های نامطلوبشان به قتل رسانده بودند و منطقه و به خصوص زادگاه عبدالرزاق ([[باشتین]]) در تب و تاب بود. هنگامی که عبدالرزاق وارد زادگاه خود شد و از ماجرا آگاهی یافت، او نیز به شورش‌گران پیوست و در رأس آنها قرار گرفت و جماعتی از جوانان منطقه را دور خود گرد آورد. آنها تصمیم گرفتند که بنیاد ظلم و ستم را براندازند و در این راه از هیچ کوشش و سردادنی امتناع نکنند و به این ترتیب سنت سربداری بنیان گذاشته شد.<ref>آژند، قیام شیعی سربداران، ۱۳۶۳ش، ص۱۱۳و۱۱۴.</ref>


آنها با کشتن خواجه علاالدین محمد وزیر خراسان در سال ۷۳۸ قمری بر [[سبزوار]] دست یافتند و آن را به پایتختی برگزیدند. عبدالرزاق با اختلافی که بر سر دختر یکی از اعیان منطقه با برادرش [[وجیه الدین مسعود]] پیدا کرد، در یک درگیری به دست او در ۱۲ ذی حجه ۷۳۸ قمری کشته شد و وجیه الدین مسعود رهبری سربداران را به عهده گرفت.
آنها با کشتن خواجه علاالدین محمد وزیر خراسان در سال ۷۳۸ قمری بر [[سبزوار]] دست یافتند و آن را به پایتختی برگزیدند. عبدالرزاق با اختلافی که بر سر دختر یکی از اعیان منطقه با برادرش [[وجیه الدین مسعود]] پیدا کرد، در یک درگیری به دست او در ۱۲ ذی حجه ۷۳۸ قمری کشته شد و وجیه الدین مسعود رهبری سربداران را به عهده گرفت.


===وجیه الدین مسعود===
===وجیه الدین مسعود===
[[وجیه الدین مسعود]] (۷۴۵-۷۳۸ قمری) می‌دانست اهالی سبزوار تحت تاثیر عقاید [[شیخ حسن جوری]] هستند، به همین دلیل برای بهره‌گیری از وجود شیخ حسن و مریدان او عده‌ای از سپاهیان و مریدان او را برای نجات وی فرستاد. آنها شیخ حسن را نجات دادند و او را به سبزوار بردند و مقتدای خود کردند. از این زمان به بعد حکومت سربداران دارای دو گروه شیخیان و سربداران گردید.<ref>پطروشفسکی:ص۴۵</ref>
[[وجیه الدین مسعود]] (۷۴۵-۷۳۸ قمری) می‌دانست اهالی سبزوار تحت تاثیر عقاید [[شیخ حسن جوری]] هستند، به همین دلیل برای بهره‌گیری از وجود شیخ حسن و مریدان او عده‌ای از سپاهیان و مریدان او را برای نجات وی فرستاد. آنها شیخ حسن را نجات دادند و او را به سبزوار بردند و مقتدای خود کردند. از این زمان به بعد حکومت سربداران دارای دو گروه شیخیان و سربداران گردید.<ref>پطروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ص۴۵.</ref>


این دو گروه با یاری همدیگر [[نیشابور]] را در سال ۷۳۹ قمری از دست اعمال ارغونشاه در آوردند و طغاتیمور و برادر او علی گاون را در سال ۷۴۱ قمری مغلوب کردند و با این پیروزی بر اعتبار سربداران افزوده شد. امیر مسعود و شیخ حسن پس از تصرف خراسان به فکر تصرف هرات افتادند که پایگاه آل کرت بود. آنها با سپاهی عازم هرات شدند و در سال ۷۴۳ قمری بین آنها و ملک حسین کرت در محل زاوه جنگی درگرفت و در نهایت به شکست و کشته‌شدن شیخ حسن، البته با اشاره امیر مسعود انجامید و از این به بعد در حکومت سربداران شکاف ایجاد شد و تا آخر ادامه یافت. امیر مسعود پس از جنگ زاوه، توجه خود را به [[مازندران]] معطوف داشت. او در ۱۸ ذیقعده ۷۴۳ وارد [[آمل]] شد اما در جنگ با جلاالدوله اسکندر شکست خورد و کشته شد.<ref>ماسون،۱۳۶۱:ص۶۸</ref>
این دو گروه با یاری همدیگر [[نیشابور]] را در سال ۷۳۹ قمری از دست اعمال ارغونشاه در آوردند و طغاتیمور و برادر او علی گاون را در سال ۷۴۱ قمری مغلوب کردند و با این پیروزی بر اعتبار سربداران افزوده شد. امیر مسعود و شیخ حسن پس از تصرف خراسان به فکر تصرف هرات افتادند که پایگاه آل کرت بود. آنها با سپاهی عازم هرات شدند و در سال ۷۴۳ قمری بین آنها و ملک حسین کرت در محل زاوه جنگی درگرفت و در نهایت به شکست و کشته‌شدن شیخ حسن، البته با اشاره امیر مسعود انجامید و از این به بعد در حکومت سربداران شکاف ایجاد شد و تا آخر ادامه یافت. امیر مسعود پس از جنگ زاوه، توجه خود را به [[مازندران]] معطوف داشت. او در ۱۸ ذیقعده ۷۴۳ وارد [[آمل]] شد اما در جنگ با جلاالدوله اسکندر شکست خورد و کشته شد.<ref>اسمیت، خروج و عروج سربداران، ۱۳۶۱ش، ص۶۸.</ref>


===جانشینان مسعود===
===جانشینان مسعود===
پس از مرگ [[وجیه الدین مسعود|امیر مسعود]] یکی از غلامان او به نام محمد آیتمور (۷۴۷-۷۴۵ قمری) جانشین او شد. هنگامی که امیر مسعود عازم لشکرکشی [[مازندران]] بود، آیتمور را از جانب خود به نیابت سبزوار برگزید. آیتمور نزدیک به دو سال حکومت کرد و در حکومت توجهی به شیخیان نمی‌کرد؛ از این رو شماری از شیوخ با همدستی خواجه شمس الدین علی او را دستگیر ساختند و به قتل رساندند و کلو اسفندیار را جای او نشاندند. ولی حکومت او نیز یک سال و یک ماه بیشتر دوام نداشت؛ چون نه مراعات سربداران را می‌کرد و نه جانب شیخیان را و از این رو هر دو گروه او را به قتل رساندند و لطف الله فرزند صغیر امیر مسعود را به جای او نشاندند و به علت سن کم زمام امور در دست علی شمس الدین برادر دیگر امیر مسعود سپردند. اما پس از هفت ماه از حکومت کناره گرفت و حکومت را به خواجه شمس الدین علی واگذاشت.<ref>بیانی،۱۳۷۱:صص۲۱۱و۲۱۲</ref>
پس از مرگ [[وجیه الدین مسعود|امیر مسعود]] یکی از غلامان او به نام محمد آیتمور (۷۴۷-۷۴۵ قمری) جانشین او شد. هنگامی که امیر مسعود عازم لشکرکشی [[مازندران]] بود، آیتمور را از جانب خود به نیابت سبزوار برگزید. آیتمور نزدیک به دو سال حکومت کرد و در حکومت توجهی به شیخیان نمی‌کرد؛ از این رو شماری از شیوخ با همدستی خواجه شمس الدین علی او را دستگیر ساختند و به قتل رساندند و کلو اسفندیار را جای او نشاندند. ولی حکومت او نیز یک سال و یک ماه بیشتر دوام نداشت؛ چون نه مراعات سربداران را می‌کرد و نه جانب شیخیان را و از این رو هر دو گروه او را به قتل رساندند و لطف الله فرزند صغیر امیر مسعود را به جای او نشاندند و به علت سن کم زمام امور در دست علی شمس الدین برادر دیگر امیر مسعود سپردند. اما پس از هفت ماه از حکومت کناره گرفت و حکومت را به خواجه شمس الدین علی واگذاشت.<ref>بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، ۱۳۷۱ش، ص۲۱۱-۲۱۲.</ref>


===شمس الدین علی===
===شمس الدین علی===
حاکم بعدی سربداران، [[شمس‌الدین علی]] (۷۵۴-۷۴۹) بود. حکومت سربداران در زمان او رونق گرفت. او با طغاتیمور صلح کرد و به اصلاح امور داخلی سربداران پرداخت. بودجه سربداران را تنظیم کرد و به امور مردم رسیدگی کرد و لشکری ثابت مرکب از هیجده هزار نفر تشکیل داد.<ref>سمرقندی،۱۳۸۳:ص۲۵</ref> به ضرب سکه‌های جدید اقدام کرد. وی از نظر اجتماعی هم دست به اقداماتی زد. با پیشیه‌وران و صاحبان حرفه به مساوات رفتار کرد و در اجرای عدالت سخت‌گیر بود. استعمال بنگ و شراب را ممنوع ساخت و فواحش را به قتل رساند. او به عمران و آبادانی [[سبزوار]] هم توجه داشت و مسجد جامع سبزوار را بنیان نهاد.<ref>خواندمیر،۱۳۳۳:ص۷۴</ref> اما شدت عمل شمس الدین علی باعث مرگش شد؛ حیدر قصاب از ملازمان او دست به خزینه برد و همین امر باعث کدورت بین این دو شد که در نهایت منجر به مرگ شمس الدین علی شد. با مرگ وی حکومت سربداران توسط شیخیان و سربداران به مدت کوتاهی دست به دست شد و تا اینکه [[علی مؤید سربدار|علی مؤید]] توانست حکومت سربداران را به دست بگیرد.
حاکم بعدی سربداران، [[شمس‌الدین علی]] (۷۵۴-۷۴۹) بود. حکومت سربداران در زمان او رونق گرفت. او با طغاتیمور صلح کرد و به اصلاح امور داخلی سربداران پرداخت. بودجه سربداران را تنظیم کرد و به امور مردم رسیدگی کرد و لشکری ثابت مرکب از هیجده هزار نفر تشکیل داد.<ref>سمرقندی، مطلع السعدین، ۱۳۸۳ش، ص۲۵.</ref> به ضرب سکه‌های جدید اقدام کرد. وی از نظر اجتماعی هم دست به اقداماتی زد. با پیشیه‌وران و صاحبان حرفه به مساوات رفتار کرد و در اجرای عدالت سخت‌گیر بود. استعمال بنگ و شراب را ممنوع ساخت و فواحش را به قتل رساند. او به عمران و آبادانی [[سبزوار]] هم توجه داشت و مسجد جامع سبزوار را بنیان نهاد.<ref>خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۳۳ش، ص۷۴.</ref> اما شدت عمل شمس الدین علی باعث مرگش شد؛ حیدر قصاب از ملازمان او دست به خزینه برد و همین امر باعث کدورت بین این دو شد که در نهایت منجر به مرگ شمس الدین علی شد. با مرگ وی حکومت سربداران توسط شیخیان و سربداران به مدت کوتاهی دست به دست شد و تا اینکه [[علی مؤید سربدار|علی مؤید]] توانست حکومت سربداران را به دست بگیرد.


===جانشینان شمس الدین علی(۷۷۶-۷۵۳قمری)===
===جانشینان شمس الدین علی(۷۷۶-۷۵۳قمری)===
قتل شمس الدین علی به دست حیدر قصاب با موافقت یحیی کراوی یکی از سران سربدار صورت گرفت و یحیی هم پس از قدرت گیری حیدر قصاب را سپهسالار قشون خود قرار داد. یحیی کراوی را به داشتن صفت بذل و بخشش و غضب و بی‌باکی و علم دوستی ستوده‌اند. در زمان او متصرفات سربداران بسط یافت. حیدر قصاب [[طوس]] را از دست جانی قربانی‌ها بیرون آورد. یحیی کراوی با ترفندی طغاتیمور را از سر راه خود برداشت و آخرین بازمانده [[مغول|مغولان]] را از بین برد و با این پیروزی [[استرآباد]]، [[بسطام]]، [[دامغان]] و [[سمنان]] و طابران در نزدیکی [[ری]] به تصرف سربداران درآمد.<ref>ابرو،۱۳۵۰:ص۲۲۵</ref> اما سرانجام اختلافات داخلی باعث قتل یحیی توسط خواجه نصرالله و حسن دامغانی شد. مدتی حیدر قصاب حکومت را به دست گرفت. اما اختلافات داخلی باعث شد زیاد بر مسند حکومت قرار نگیرد و سرانجام علی مؤید قدرت را به دست گرفت.
قتل شمس الدین علی به دست حیدر قصاب با موافقت یحیی کراوی یکی از سران سربدار صورت گرفت و یحیی هم پس از قدرت گیری حیدر قصاب را سپهسالار قشون خود قرار داد. یحیی کراوی را به داشتن صفت بذل و بخشش و غضب و بی‌باکی و علم دوستی ستوده‌اند. در زمان او متصرفات سربداران بسط یافت. حیدر قصاب [[طوس]] را از دست جانی قربانی‌ها بیرون آورد. یحیی کراوی با ترفندی طغاتیمور را از سر راه خود برداشت و آخرین بازمانده [[مغول|مغولان]] را از بین برد و با این پیروزی [[استرآباد]]، [[بسطام]]، [[دامغان]] و [[سمنان]] و طابران در نزدیکی [[ری]] به تصرف سربداران درآمد.<ref>ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش، ص۲۲۵.</ref> اما سرانجام اختلافات داخلی باعث قتل یحیی توسط خواجه نصرالله و حسن دامغانی شد. مدتی حیدر قصاب حکومت را به دست گرفت. اما اختلافات داخلی باعث شد زیاد بر مسند حکومت قرار نگیرد و سرانجام علی مؤید قدرت را به دست گرفت.


===علی مؤید===
===علی مؤید===
خط ۳۷: خط ۳۷:
[[علی مؤید سربدار|علی مؤید]] (۷۸۸-۷۶۶قمری) از امیران [[وجیه الدین مسعود|مسعود]] بود و در بین مردم نفوذ داشت و بیشتر از دیگران حکومت کرد. او پیش از همه معضل شیخیان را حل و فصل کرد، او به قلع و قمع شیخیان پرداخت و قبر [[شیخ حسن جوری]] را با خاک یکسان کرد. اما نتوانست کاملا بر شیخیان غلبه کند. با ظهور امیر تیمور از شرق و ورود به [[خراسان]] در سال ۷۸۲ قمری خواجه علی تسلیم او شد و از ملازمان تیمور گردید؛ چنانکه در بیشتر یورش‌های تیمور همراه او بود و قریب به هفت سال در ملازمت او سر کرد تا اینکه در سال ۷۸۸ قمری در [[خرم آباد]] درجنگی تیر خورد و به قتل رسید.
[[علی مؤید سربدار|علی مؤید]] (۷۸۸-۷۶۶قمری) از امیران [[وجیه الدین مسعود|مسعود]] بود و در بین مردم نفوذ داشت و بیشتر از دیگران حکومت کرد. او پیش از همه معضل شیخیان را حل و فصل کرد، او به قلع و قمع شیخیان پرداخت و قبر [[شیخ حسن جوری]] را با خاک یکسان کرد. اما نتوانست کاملا بر شیخیان غلبه کند. با ظهور امیر تیمور از شرق و ورود به [[خراسان]] در سال ۷۸۲ قمری خواجه علی تسلیم او شد و از ملازمان تیمور گردید؛ چنانکه در بیشتر یورش‌های تیمور همراه او بود و قریب به هفت سال در ملازمت او سر کرد تا اینکه در سال ۷۸۸ قمری در [[خرم آباد]] درجنگی تیر خورد و به قتل رسید.


خواجه علی آخرین حاکم سربداران بود. او فردی ملایم و در حکومت‌داری باکیاست بود و به رفاه حال مردم توجه داشت. او همچنین به اشاعه اصول و موازین [[شیعه امامیه|تشیع امامی]] در [[خراسان]] پرداخت و در دفاتر و سکه‌ها از اسامی [[دوازده امام]] استفاده کرد. در زمان او مردم [[سبزوار]] هر بامداد و شامگاه به انتظار [[حضرت مهدی(ع)]] اسبی را یراق کرده و آماده می‌نشستند تا در موقع ظهور امام بی‌مرکب نماند.<ref>ابرو،۱۳۵۰:ص۲۴۵</ref>
خواجه علی آخرین حاکم سربداران بود. او فردی ملایم و در حکومت‌داری باکیاست بود و به رفاه حال مردم توجه داشت. او همچنین به اشاعه اصول و موازین [[شیعه امامیه|تشیع امامی]] در [[خراسان]] پرداخت و در دفاتر و سکه‌ها از اسامی [[دوازده امام]] استفاده کرد. در زمان او مردم [[سبزوار]] هر بامداد و شامگاه به انتظار [[حضرت مهدی(ع)]] اسبی را یراق کرده و آماده می‌نشستند تا در موقع ظهور امام بی‌مرکب نماند.<ref>ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش، ص۲۴۵.</ref>


وی در دوره زمامداری نامه‌ای به [[محمد بن مکی]] (شهید اول) در [[سوریه]] نوشت و او را به [[خراسان]] دعوت کرد؛ ولی ابن مکی در زندان بود. به همین جهت کتاب [[لمعه دمشقیه]] را به نام خواجه [[علی مؤید]] در زندان نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند.<ref>ابرو،۱۳۵۰:ص۲۵۰</ref>
وی در دوره زمامداری نامه‌ای به [[محمد بن مکی]] (شهید اول) در [[سوریه]] نوشت و او را به [[خراسان]] دعوت کرد؛ ولی ابن مکی در زندان بود. به همین جهت کتاب [[لمعه دمشقیه]] را به نام خواجه [[علی مؤید]] در زندان نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند.<ref>ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش، ص۲۵۰.</ref>


==سربداران و شیعه==
==سربداران و شیعه==
خط ۵۱: خط ۵۱:
* فرمانروا، مقربان و سربازان همه یک جور لباس می‌پوشیدند و جامه‌های آنها شامل پارچه‌هایی از پشم گوسفند یا شتر بود.
* فرمانروا، مقربان و سربازان همه یک جور لباس می‌پوشیدند و جامه‌های آنها شامل پارچه‌هایی از پشم گوسفند یا شتر بود.
* در خانه فرمانروا هر روز گردهمایی تشکیل می‌شد که حاضران غذا می‌خوردند، در این اجتماع هرکس اعم از ثروتمند و بینوا می‌توانست شرکت کند و غذا بخورد.
* در خانه فرمانروا هر روز گردهمایی تشکیل می‌شد که حاضران غذا می‌خوردند، در این اجتماع هرکس اعم از ثروتمند و بینوا می‌توانست شرکت کند و غذا بخورد.
* سربازان معمولا از میان دهقانان برگزیده می‌شدند. شماره آنها در آغاز دوازده هزار تن، بعدها هیجده هزار تن و سرانجام بیست و دو هزار تن مرد رزمنده بود، که همه از دولت حقوق می‎گرفتند.<ref>تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، صفحه ۲۳۲</ref>
* سربازان معمولا از میان دهقانان برگزیده می‌شدند. شماره آنها در آغاز دوازده هزار تن، بعدها هیجده هزار تن و سرانجام بیست و دو هزار تن مرد رزمنده بود، که همه از دولت حقوق می‎گرفتند.<ref>گرانتوسکی، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ۱۳۵۹ش، ص۲۳۲.</ref>


== سربدار در دیگر مناطق==
== سربدار در دیگر مناطق==
[[پرونده:سریال سربداران.jpg|بندانگشتی|200px|[[سریال سربداران]]]]
[[پرونده:سریال سربداران.jpg|بندانگشتی|200px|[[سریال سربداران]]]]
جنبش سربداران در قرن هشتم هجری از حدود خراسان و کومش (قومس) و گرگان تجاوز کرد و در دوره تیمور گورکانی قیام‌هایی در سمرقند، کرمان و دیگر شهرها به وقوع پیوست که به اسم سربداران خوانده شده است.<ref>تاریخ حبیب السیر خواندمیر جلد سوم صفحه ۴۰۶- مجمع سعدین و مجمع بحرین کمال‌الدین عبدالرزاق سمرقندی صفحه ۳۳۱-۳۳۳.</ref> با توجه به منابع تاریخی، احتمال دارد که بعد از واقعه باشتین و قیام مردانه سربداران، وصف سربداری، صفت عام قیام‌های مردمی شده، مانند سربداران سمرقند و به همین علت در بعضی اسامی کلمه سربدار به صورت لقب یا صفت آمده، مانند: (چوپان سربدار و ملوک سربدار) و یا اینکه بنا به توصیه و صلاحدید سازمان زیرزمینی شیعیان دوازده امامی و غیرتمندان ملی و ناراضیان از حکومت بیگانه در مشرق و شمال شرق ایران در قرن هشتم هجری نام سربدار بوسیله رسولان متعدد به عنوان سمبل و آرم ملی و مقاوم در برابر بیگانگان به شمار آمده و تثبیت شده است.<ref>حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبش‌های ایرانیان در قرن هشتم هجری</ref>
جنبش سربداران در قرن هشتم هجری از حدود خراسان و کومش (قومس) و گرگان تجاوز کرد و در دوره تیمور گورکانی قیام‌هایی در سمرقند، کرمان و دیگر شهرها به وقوع پیوست که به اسم سربداران خوانده شده است.<ref>خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۳۳ش، ج۳، ص۴۰۶؛ سمرقندی، مطلع السعدین، ۱۳۸۳ش، ص۳۳۱-۳۳۳.</ref> با توجه به منابع تاریخی، احتمال دارد که بعد از واقعه باشتین و قیام مردانه سربداران، وصف سربداری، صفت عام قیام‌های مردمی شده، مانند سربداران سمرقند و به همین علت در بعضی اسامی کلمه سربدار به صورت لقب یا صفت آمده، مانند: (چوپان سربدار و ملوک سربدار) و یا اینکه بنا به توصیه و صلاحدید سازمان زیرزمینی شیعیان دوازده امامی و غیرتمندان ملی و ناراضیان از حکومت بیگانه در مشرق و شمال شرق ایران در قرن هشتم هجری نام سربدار بوسیله رسولان متعدد به عنوان سمبل و آرم ملی و مقاوم در برابر بیگانگان به شمار آمده و تثبیت شده است.<ref>حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبش‌های ایرانیان در قرن هشتم هجری</ref>


==سریال==
==سریال==
خط ۶۲: خط ۶۲:


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس2}}
{{پانویس۲}}


==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
# آژند، یعقوب، قیام شیعی سربداران، تهران: گستره، ۱۳۶۳ش.
* آژند، یعقوب، قیام شیعی سربداران، تهران، گستره، ۱۳۶۳ش.
# ابرو، حافظ، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام دکتر خانبابا بیانی، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۰ش.
* ابرو، حافظ، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام دکتر خانبابا بیانی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۰ش.
# اسمیت،جان ماسون، خروج و عروج سربداران، مترجم یعقوب آژند، تهران: واحد مطالعات و تحقیقات فرهنگی و تاریخی، ۱۳۶۱ش.
* اسمیت، جان ماسون، خروج و عروج سربداران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، واحد مطالعات و تحقیقات فرهنگی و تاریخی، ۱۳۶۱ش.
# بیانی،شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱ش.
* بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱ش.
# پطروشفسکی،‌ ای. پ، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، پیام.
* پطروشفسکی،‌ ای. پ، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، ۱۳۵۱ش.
# خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، تهران: کتابفروشی خیام، ۱۳۳۳ش.
* خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، تهران، کتابفروشی خیام، ۱۳۳۳ش.
# سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
* سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
# تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، تألیف شش تن از دانشمندان روسی، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران، انتشارات پویش.
* گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران، انتشارات پویش، ۱۳۵۹ش.
# عبدالرفیع حقیقت، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبش‌های ایرانیان در قرن هشتم هجری، تهران: انتشارات علمی، چاپ دوم، خرداد ۱۳۶۳ش.
* عبدالرفیع حقیقت، تاریخ جنبش سربداران و دیگر جنبش‌های ایرانیان در قرن هشتم هجری، تهران: انتشارات علمی، چاپ دوم، خرداد ۱۳۶۳ش.
{{پایان}}
{{پایان}}


کاربر ناشناس