confirmed، templateeditor
۱۱٬۵۸۱
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (←رابطه صفویان با عثمانیان: ویکیسازی) |
||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
[[معاهده زهاب]]، مهمترین قرارداد صلح میان دو کشور بود که براساس آن مرزهای قطعی دو کشور معین گردید و در معاهدههای بعدی، از جمله قرارداد صلح بعد از جنگهای [[نادر شاه افشار|نادر]] و نیز در تعیین حدود در دوره [[ناصرالدین شاه قاجار|ناصرالدین شاه]]، همیشه به آن استناد میشد.<ref>محمد طاهر وحید قزوینی، عباسنامه، ص۵۰ و محمد امین ریاحی، سفارتنامههای ایران ص۴۵.</ref> بااین قرارداد، صلح و آرامش در حدود نود سال، (در دورههای شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین) میان دو کشور، به ویژه در مرزها برقرار بود و سفیرانی میان اصفهان و استانبول در رفت و آمد بودند. | [[معاهده زهاب]]، مهمترین قرارداد صلح میان دو کشور بود که براساس آن مرزهای قطعی دو کشور معین گردید و در معاهدههای بعدی، از جمله قرارداد صلح بعد از جنگهای [[نادر شاه افشار|نادر]] و نیز در تعیین حدود در دوره [[ناصرالدین شاه قاجار|ناصرالدین شاه]]، همیشه به آن استناد میشد.<ref>محمد طاهر وحید قزوینی، عباسنامه، ص۵۰ و محمد امین ریاحی، سفارتنامههای ایران ص۴۵.</ref> بااین قرارداد، صلح و آرامش در حدود نود سال، (در دورههای شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین) میان دو کشور، به ویژه در مرزها برقرار بود و سفیرانی میان اصفهان و استانبول در رفت و آمد بودند. | ||
براساس اطلاعات موجود، در تمام سالهای سلطنت [[شاه سلیمان صفوی|شاه سلیمان]] (۱۰۷۷ - ۱۱۰۵ه) صلح و امنیت در مرزهای ایران و عثمانی برقرار بود و «[[معاهده ذهاب]]» همچنان رعایت میشد. در این مدت، سفیران اروپایی میکوشیدند تا ایران را به دشمنی با عثمانی وا دارند، ولی ایران حاضر نمیشد. کمپفر در این خصوص مینویسد: «هدف از سفارت ما در دربار ایران، بیشتر این بود که شاه ایران را وادار به یک لشکرکشی مشترک بر ضد ترکها که در بحبوحه صلح، [[بغداد]] را از چنگ پدر بزرگش [[شاه صفی صفوی|شاه صفی]]، خارج کرده بودند، بکنیم. فقط چون وزیر اعظم با این کار موافق نبود، کوششهای ما به جایی نرسید. وی به مسیحیان به خاطر فتوحاتش حسادت میورزید و به همین دلیل به ما جواب رد میداد. وزیر اعظم به ما گفت: «پذیرفتن تقاضای شما یعنی اقدام شاه به جنگ با عثمانی، نه با قرارداد صلحی که ما با خواندگار منعقد کردهایم، موافقت دارد و نه اوضاع و احوال ما چنین اجازه میدهد.»<ref>انگلبر کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص۸۵.</ref> | براساس اطلاعات موجود، در تمام سالهای سلطنت [[شاه سلیمان صفوی|شاه سلیمان]] (۱۰۷۷ - ۱۱۰۵ه) صلح و امنیت در مرزهای ایران و عثمانی برقرار بود و «[[معاهده ذهاب]]» همچنان رعایت میشد. در این مدت، سفیران اروپایی میکوشیدند تا ایران را به دشمنی با عثمانی وا دارند، ولی ایران حاضر نمیشد. کمپفر در این خصوص مینویسد: «هدف از سفارت ما در دربار ایران، بیشتر این بود که شاه ایران را وادار به یک لشکرکشی مشترک بر ضد ترکها که در بحبوحه صلح، [[بغداد]] را از چنگ پدر بزرگش [[شاه صفی صفوی|شاه صفی]]، خارج کرده بودند، بکنیم. فقط چون وزیر اعظم با این کار موافق نبود، کوششهای ما به جایی نرسید. وی به مسیحیان به خاطر فتوحاتش [[حسادت]] میورزید و به همین دلیل به ما جواب رد میداد. وزیر اعظم به ما گفت: «پذیرفتن تقاضای شما یعنی اقدام شاه به جنگ با عثمانی، نه با قرارداد صلحی که ما با خواندگار منعقد کردهایم، موافقت دارد و نه اوضاع و احوال ما چنین اجازه میدهد.»<ref>انگلبر کمپفر، سفرنامه کمپفر، ص۸۵.</ref> | ||
پیام دوستانه و محبتآمیز [[شاه سلطان حسین]] به آخرین سفیر عثمانی، یعنی احمد درّی افندی، حاکی از این صفا و صمیمیت است: «من دعا گوی ایشانم (سلطان عثمانی). ایشان پدر در پدر خواندگار غازی و پیوسته اوقاتشان را در جنگ با کافران گذرانیدهاند. و دعای ایشان بر ما واجب عینی است.»<ref>وحید قزوینی، عباسنامه، ص۵۰؛ محمد امین ریاحی، سفارتنامههای ایران، ص۴۵.</ref> | پیام دوستانه و محبتآمیز [[شاه سلطان حسین]] به آخرین سفیر عثمانی، یعنی احمد درّی افندی، حاکی از این صفا و صمیمیت است: «من دعا گوی ایشانم (سلطان عثمانی). ایشان پدر در پدر خواندگار غازی و پیوسته اوقاتشان را در جنگ با کافران گذرانیدهاند. و دعای ایشان بر ما واجب عینی است.»<ref>وحید قزوینی، عباسنامه، ص۵۰؛ محمد امین ریاحی، سفارتنامههای ایران، ص۴۵.</ref> |