کاربر ناشناس
عالم ذر: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Hrezaei (صفحهای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}}» ایجاد کرد) |
imported>Hrezaei جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش ۲|ماه=فوریه|روز=۹|سال=۲۰۱۵|چند = 2}} | {{در دست ویرایش ۲|ماه=فوریه|روز=۹|سال=۲۰۱۵|چند = 2}} | ||
[سوره الأعراف (7): آيات 172 تا 174] | |||
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173) وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (174) | |||
پيمان نخستين و عالم ذر | |||
آيات فوق در حقيقت اشارهاى به" توحيد فطرى" و وجود ايمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همين جهت بحثهايى را كه در آيات گذشته اين سوره در زمينه" توحيد استدلالى" بوده است تكميل مىكند. | |||
گرچه در تفسير اين آيه بحثها و گفتگوهاى فراوان و داغى در ميان مفسران به راه افتاده و احاديث گوناگونى در اين باره وارد شده ولى ما سعى مىكنيم نخست تفسير اجمالى آيه و بعد مهمترين بحثهاى مفسران و سپس انتخاب خودمان را به طور فشرده و مستدل در اينجا بياوريم. | |||
خداوند روى سخن را در اين آيه به پيامبر كرده، نخست چنين مى گويد: | |||
" به خاطر بياور موقعى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را بر گرفت و آشكار ساخت و آنها را گواه بر خويشتن نمود و از آنها پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ آنها همگى گفتند آرى گواهى مىدهيم". (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا). | |||
" ذرية" چنان كه دانشمندان لغت گفتهاند در اصل به معنى" فرزندان كوچك و كم سن و سال" است، ولى غالبا به همه فرزندان گفته مىشود، گاهى به معنى مفرد و گاهى به معنى جمع استعمال مىگردد اما در اصل معنى جمعى دارد. | |||
در باره ريشه اصلى اين لغت احتمالات متعددى داده شده است بعضى آن را از" ذرء" (بر وزن زرع) به معنى آفرينش مىدانند بنا بر اين مفهوم اصلى" ذريه" با مفهوم مخلوق و آفريده شده برابر است. | |||
و بعضى آن را از" ذر" (بر وزن شر) كه به معنى موجودات بسيار كوچك | |||
تفسير نمونه، ج7، ص: 5 | |||
همانند ذرات غبار و مورچههاى بسيار ريز مىباشد دانستهاند، از اين نظر كه فرزندان انسان نيز در ابتداء از نطفه بسيار كوچكى آغاز حيات مىكنند. | |||
سومين احتمال كه در باره آن داده شده اين است كه از ماده" ذرو" (بر وزن مرو) به معنى پراكنده ساختن گرفته شده و اينكه فرزندان انسان را ذريه گفتهاند به خاطر آن است كه آنها پس از تكثير مثل به هر سو در روى زمين پراكنده مىشوند. | |||
سپس اشاره به هدف نهايى اين سؤال و جواب و گرفتن پيمان از فرزندان آدم در مسئله توحيد نموده مىفرمايد:" اين كار را خداوند به اين جهت انجام داد كه در روز قيامت نگوئيد ما از اين موضوع (توحيد و شناسايى خدا) غافل بوديم" (أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ)*** در آيه بعد اشاره به هدف ديگر اين پيمان كرده، و مىگويد:" اين پيمان را به خاطر آن گرفتيم كه نگوئيد: پدران ما پيش از ما بتپرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم و چارهاى جز تبعيت از آنها نداشتيم آيا ما را به گناه افراد بيهوده كار مجازات مىكنى" (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ). | |||
*** آرى" اينگونه ما آيات را توضيح مىدهيم و روشن مىسازيم تا بدانند نور توحيد از آغاز در روح آنها بوده شايد با توجه به اين حقايق به سوى حق باز گردند" (وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ). | |||
توضيح و داورى در باره عالم ذر | |||
همان گونه كه ديديم آيات فوق سخن از پيمانى به ميان مىآورد كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اينكه اين پيمان چگونه بوده است. | |||
توضيحى در باره جزئيات آن در متن آيه نيامده، ولى مفسران به اتكاء روايات فراوان و گوناگونى كه در ذيل اين آيات در منابع اسلامى نقل شده است نظراتى دارند كه از همه مهمتر دو نظر زير است: | |||
1- هنگامى كه آدم آفريده شد فرزندان آينده او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند (و طبق بعضى از روايات اين ذرات از گل آدم بيرون آمدند) آنها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد" أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ":" آيا پروردگار شما نيستم"؟! همگى در پاسخ گفتند:" بَلى شَهِدْنا" آرى بر اين حقيقت همگى گواهيم. | |||
سپس همه اين ذرات به صلب آدم (يا به گل آدم) باز گشتند و به همين جهت اين عالم را" عالم ذر" و اين پيمان را" پيمان الست" مىنامند. | |||
بنا بر اين پيمان مزبور يك" پيمان تشريعى" و قرارداد خود آگاه در ميان انسانها و پروردگارشان بوده است. | |||
2- منظور از اين عالم و اين پيمان همان" عالم استعدادها" و" پيمان فطرت" و تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت" نطفه" از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سر الهى به صورت يك حس درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خودآگاه!. | |||
بنا بر اين همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها دادهاند نيز به همين زبان است. | |||
تفسير نمونه، ج7، ص: 7 | |||
اينگونه تعبيرها در گفتگوهاى روزانه نيز كم نيست مثلا مىگوئيم:" رنگ رخساره خبر مىدهد از سر درون" يا مىگوئيم:" چشمان به هم ريخته او مىگويد ديشب به خواب نرفته است"، از يكى از ادبا و خطباى عرب نقل مىكنند كه در سخنان خود چنين مىگفته است:" سل الارض من شق انهارك و غرس اشجارك و اينع ثمارك فان لم تجبك حوارا اجابتك اعتبارا":" از اين زمين بپرس چه كسى راه نهرهاى تو را گشوده؟ و درختانت را غرس كرده و ميوههايت را رسانيده؟ اگر زمين با زبان معمولى به تو پاسخ نگويد به زبان حال جواب خواهد گفت". | |||
در قرآن مجيد نيز تعبير سخن گفتن در زمينه زبان حال در بعضى از آيات آمده است، مانند" فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ" (فصلت- 11):" خداوند به آسمان و زمين فرمود:" با ميل يا از روى اجبار بيائيد و سر بر فرمان نهيد آنها گفتند: ما از روى ميل آمديم و سر بر فرمان نهاديم". | |||
اين بود خلاصه دو نظر معروف در تفسير آيات فوق. | |||
*** ولى تفسير اول داراى اشكالاتى است كه ذيلا بيان مىشود: | |||
1- در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم (مِنْ بَنِي آدَمَ- مِنْ ظُهُورِهِمْ- ذُرِّيَّتَهُمْ) در حالى كه تفسير اول از خود آدم يا از گل آدم سخن مىگويد. | |||
2- اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش كردهاند و هيچكس آن را به خاطر نمىآورد؟ در حالى كه فاصله آن نسبت به زمان ما بيش از فاصله اين جهان با جهان ديگر و رستاخيز نيست با اينكه در آيات متعددى از قرآن مىخوانيم كه افراد انسان (اعم از بهشتيان و دوزخيان) در قيامت سرگذشتهاى دنيا را فراموش نكرده و به خوبى ياد دارند، اين نسيان عمومى در مورد عالم ذر به هيچوجه قابل توجيه نيست. | |||
3- هدف از چنين پيمانى چه بوده است؟ اگر هدف اين بوده كه پيمان با يادآورى چنين پيمانى در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسى نپويند بايد گفت چنين هدفى به هيچوجه از اين پيمان به دست نمىآيد زيرا همه آن را فراموش كرده و به اصطلاح به بستر" لا" خفته اند. | |||
و بدون چنين هدفى اين پيمان لغو و بيهوده به نظر مىرسد. | |||
4- اعتقاد به وجود چنين جهانى در واقع مستلزم قبول يك نوع تناسخ است زيرا مطابق اين تفسير بايد پذيرفت كه روح انسان قبل از تولد فعلى او يك بار ديگر در اين جهان گام گذارده است. و پس از طى دورانى كوتاه يا طولانى از اين جهان باز گشته است، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات تناسخ متوجه آن خواهد شد. | |||
ولى اگر تفسير دوم را بپذيريم هيچيك از اين ايرادها متوجه نخواهد شد زيرا سؤال و جواب و پيمان مزبور يك پيمان فطرى بوده است كه الان هم هر كس در درون جان خود آثار آن را مىيابد و حتى طبق تحقيقات روانشناسان اخير" حس مذهبى" يكى از احساسات اصيل روان ناخودآگاه انسانى است، و همين حس است كه بشر را در طول تاريخ به سوى خداشناسى رهنمون بوده و با وجود اين فطرت هيچگاه نمىتواند به اين عذر كه پدران ما بتپرست بودند توسل جويد فطرة اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (روم- 30) تنها ايراد مهمى كه به تفسير دوم متوجه مىشود اين است كه سؤال و جواب در آن جنبه كنايى به خود مىگيرد، ولى با توجه به آنچه در بالا اشاره كرديم كه اين گونه تعبيرات در زبان عرب و همه زبانها وجود دارد، ايراد ديگرى متوجه آن نمىشود از همه تفاسير نزديكتر به نظر مىرسد. | |||
*** | |||
==عالم ذر در روايات اسلامى== | |||
روايات فراوانى در منابع مختلف اسلامى در كتب شيعه و اهل تسنن در زمينه عالم ذر نقل شده است كه در بدو نظر به صورت يك روايت متواتر تصور مىشود مثلا در تفسير برهان 37 روايت و در تفسير نور الثقلين 30 روايت در ذيل آيات فوق نقل شده كه قسمتى از آن مشترك و قسمتى از آن متفاوت است و با توجه به تفاوت آنها شايد مجموعا از 40 روايت نيز متجاوز باشد. | |||
ولى اگر درست روايات را گروهبندى و تجزيه و تحليل كنيم و اسناد و محتواى آنها را بررسى نمائيم خواهيم ديد كه نمىتوان روى آنها به عنوان يك روايت معتبر تا چه رسد به عنوان يك روايت متواتر تكيه كرد. (دقت كنيد!) بسيارى از اين روايات از" زراره" و تعدادى از" صالح بن سهل" و تعدادى از" ابو بصير" و تعدادى از" جابر" و تعدادى از" عبد اللَّه سنان" مىباشد روشن است كه هر گاه شخص واحد روايات متعددى به يك مضمون نقل كند همه در حكم يك روايت محسوب مىشود با توجه به اين موضوع تعداد روايات فوق از آن عدد كثيرى كه در ابتدا به نظر مىرسد تنزل مىنمايد و از 10 الى 20 روايت شايد تجاوز نمىكند. اين از نظر سند. | |||
اما از نظر مضمون و دلالت مفاهيم آنها كاملا با هم مختلف است بعضى موافق تفسير اول و بعضى موافق تفسير دوم است و بعضى با هيچكدام سازگار نيست مثلا رواياتى را كه" زرارة" نقل كرده است و تحت شماره 3 و 4 و 8 و 11 و 28 و 29 در تفسير برهان ذيل آيات مورد بحث نقل شده موافق تفسير اول است و آنچه در روايات" عبد اللَّه بن سنان" كه تحت شماره 7 و 12 در همان تفسير برهان ذكر شده اشاره به تفسير دوم مىكند. | |||
بعضى از اين روايات مبهم و پارهاى از آنها تعبيراتى دارد كه جز به صورت كنايه و به اصطلاح در شكل سمبوليك مفهوم نيست مانند روايت 18 و 23 كه از" ابو سعيد خدرى" و" عبد اللَّه كلبى" در همان تفسير نقل شده است: | |||
در پارهاى از روايات مزبور تنها اشاره به ارواح بنى آدم شده (مانند روايت مفضل كه تحت شماره 20 ذكر شده است). | |||
به علاوه روايات فوق بعضى داراى سند معتبر و بعضى فاقد سند مىباشند. | |||
بنا بر اين و با توجه به متعارض بودن روايات فوق نمىتوانيم روى آنها به عنوان يك مدرك معتبر تكيه كنيم و يا لا اقل همانگونه كه بزرگان علماء در اين قبيل موارد مىگويند علم و فهم اين روايات را بايد به صاحبان آنها واگذاريم و از هر گونه قضاوت پيرامون آنها خوددارى كنيم. | |||
در اينصورت ما مىمانيم و متن آياتى كه در قرآن آمده است و همانگونه كه گفتيم تفسير دوم با آيات سازگارتر است. | |||
و اگر روش بحث تفسيرى ما اجازه مىداد همه گروههاى اين روايات را بطور مشروح ذكر و مورد بررسى قرار مىداديم تا آنچه در بالا ذكر كرديم آشكارتر گردد ولى علاقمندان مىتوانند به تفسير" نور الثقلين" و" برهان" و" بحار الانوار" مراجعه كرده و بر اساس بحث فوق به گروهبندى و بررسى اسناد و محتواى آنها بپردازند.<ref>تفسير نمونه، ج7، ص:3-10</ref> |